گنجور

صحیفهٔ پنجم در ذکر شعرا

در ذکر کبرای شعرا و علمای بلاغت انتما و افضلهم و اقدمهم.
۲۶۴- مولانا عبدالرحمن جامی : ار غایت علو فطرت و نهایت شدت شهرت احتیاج بتقریر حال و تبیین مقال ندارد چه پرتو فضایل او از شرق تا باقصی غرب رسیده و خوان نوال افضالش از کران تا کران کشیده . ۲۶۵- مولانا هلالی جغتایی : هر چند اجداد ایشان از ترکان جغتایست اما در ولایت استرآباد نشو و نما یافته در غره ی ایام جوانی بعد از خروج تحت الشعاع طفولیت و نادانی، بصوب خراسان شتافته از افق شهر هری طلوع فرمودند و چون نور قابلیت از جینش هویدا بود مستهلین آنجا او را بسان ماه عید بهم مینمودند و در شهر چون ماه نو انگشت نما گشت القصه بعد از قطع منازل فضایل و طی درجات خصایل هلال آمالش بسر حد بدریت رسید فی الواقع هلالی بود از کسوف و خسوف و احتراق مصون، و بدر منیری از وصمت نقصان محروس و مأمون، هلالی بری از کسوف کسافت .طبعش در اسالیب شعر و اقسام کلام بغایت مرغوب افتاده و در غزل و قصیده و مثنوی داد سخن داده وی بسیار بصحبت من میرسید یکباری گفت که نوبت اول که بملازمت و خدمت میر علیشیر رسیدم این مطلع برایشان خواندم: ۲۶۶- مولانا عبدالله هاتفی : زبده ی شعر او افصح فصحا بود و در شعر خصوصا مثنوی گوی مسابقت از امثال و اقران می ربود . مولد او جام است و خواهر زاده ی مولانا جامی است در جواب خمسه چهار کتاب در رشته نظم کشیده، گویند که چون او را دغدغه تتبع خمسه شد با مولانا جامی مطارحه کرد. او گفت اگر تو جواب حکیم فردوسی رحمه الله علیه را که فرموده است : ۲۶۷- خواجه آصفی : چون پدرش مدت مدید وزیر سلطان ابو سعید میرزا بود آصفی تخلص کرد و او بصفای ذهن سلیم و ذکای طبع مستقیم از سایر شعرای روزگار و فضلای عالیمقدار امتیاز تمام داشت و به رعنایی و خود آرایی علم نزاکت میافراشت . دیوان غزل تمام کرده و مثنوی دیگر بوزن مخزن الاسرار گفته اما شهرتی نیافت . وفات او در سنه عشرین و تسعمایه در هرات اتفاق افتاده این چند بیت از اشعار آبدار اوست . ۲۶۸- مولانا بنایی : مولدش هرات است و چون پدرش معمار بود بنابر آن این تخلص اختیار کرد ذاتش در اصل چون قابل افتاده بود در اوایل جوانی روی توجه بجانب کسب کمالات آورده بی تکلف در اکثر فنون گوی مسابقت از اقران ربود . و بنیان فضایلش صفت کانهم بیناین مرصوص پیدا کرد از خبر مبرور امیر غیاث الدین منصور منقول است که میفرموده : « ملا بنایی ملای شاعران و شاعر ملایان است » و در تصوف و خوشنویسی و خوشخوانی مشهور و در علم موسیقی و ادوار که از اقسام ریاضی است رسایل دارد و ظرافت طبعش بمرتبه ای بود که نسبت بامیر علیشیر که نزاکت مزاجش از آن مشهور تر است که احتیاج به تعریف داشته باشد سخنانی ظرافت آمیز میگفتند از جمله آنکه روزی بدکان پالان دوزی رفته و گفته که پالان امیر علیشیری میخواهم . این سخن بامیر علیشیر رسیده با او سوء مزاجی پیدا کرده چنانکه در وطن اصلی خود نتوانست بود روی بعراق آورد و در خدمت سلطان یعقوب اندک اندک ترقی کرده کتاب بهرام و بهروز را بنام پادشاه مذکور گفت و چون یوسف بیک برادر سلطان یعقوب نیز مقارن این حال ارتحال یافته بوده و در آن واقعه این بیت گفته : ۲۶۹- مولانا نظام الدین نظام : از دارالمؤمنین استرآباد است و از ارباب صلاح و سداد. سلیقه اش چون بمعما چسبان بود در اوایل تحصیل آن فن کرده و در اواخر آنرا نیز از خود اسقاط نمود از غایت صفای نیت و خلوص طویت بمداحی اهل بیت علیه السلام روی آورده از رشحات اقلام بلاغت انجامش ریاض سخنوری نضارت پذیرفت و از برکت سحاب افادت آیاتش گلهای گوناگون در حدایق آمالش شکفت و گاهی بگفتن مثنوی مبادرت میورزید . ۲۷۰- مولانا امیدی : بجودت طبع سلیم وحدت ذهن مستقیم سر آمد شعرای زمان بود بی تکلف از متأخرین کسی قصیده را بهتر از او نگفته . مولد او قصبه تهران است من اعمال ری . پدرانش رئیس و کدخدای آنجا بوده اند نام او در اصل ارجاسب بود و در اوایل عمر جهت تحصیل علم بشیراز رفته بود و در زمره ی شاگردان مولانا جلال الدین محمد دوانی در آمد اکثر کتب متداوله را مطالعه کرد فاما در طب بیشتر کوشیده طبیب شد مولانا اسم او را تغییر داده مسعود نام نهاد با اکثر اهل دولت صاحبقران مغفور محشور بود چنانکه از شعر او معلوم توان کرد در اواخر عمر در تهران متوطن شد. باغی طرح انداخت و آنرا موسوم به باغ امید گردانید . اما هنوز نهال امیدش بارآور نگشته بود که از صدمه ی صرصر حوادث سمت قاعا صفصفا پیدا گردید و در شهور سنه ثلاثین و تسعمایه جمعی بر سر او ریخته بقتلش رسانیدند بعضی مردم نسبت این امر شنیع به نوربخشیان کردند و الله اعلم، افضل نامی تهرانی این قطعه در تاریخ شهادت او گفته : ۲۷۱- بابا فغانی : مولد او شیرازست اول در خدمت سلطان یعقوب بود پیش از آن بکار دگری اوقات میگذرانید اما آن زمان که بخدمت سلطان یعقوب افتاد ترقی کلی کرد و در آن زمان او را بابا شاعر میگفتند، او بسیار حریص شراب و بد مست بود و دایم الاوقات در شرابخانه بسر می برد و بعد از زیارت پادشاه مذکور در زمان صاحبقران مغفور بخراسان افتاد. و در شهر ابیورد ساکن شده حاکم آن دیار هر روز یک من شراب و یکمن گوشت مقرر کرده بود که باو میدادند . در آخر کار او بجایی رسید که مردم شراب خانه او را از پی مایحتاج خود ببازار و شهر میفرستادند و باو هزلهای رکیک میکردند و او بواسطه شومی حرص شراب تحمل میکرد و در آخر بمشهد مقدسه رضویه آمد و در شهور سنه خمس و عشرین و تسعمایه جرعه کل نفس ذائقه الموت چشید این چند بیت از جمله اشعار آبدار اوست : ۲۷۲- مولانا اهلی شیرازی : در سلک شعرای کرام و فضلای عظام، انتظام داشت و فقر و مسکنت و قلت اختلاط او با اهل دنیا مشهور تر از آنست که احتیاج بنوشتن داشته باشد شعر میگفت و از اکثر سالکان مسالک سخنوری بوفور مهارت در فن شعر امتیاز تمام داشت و در علم قافیه و عروض و معما کامل بود و در جمیع اصناف سخن شعر میگفت، مثنوی هم میفرموده هم ذو بحرین و هم تجنیس که عقل در او متحیر است و قصیده ی مصنوع خواجه سلمان را باسم میر علیشیر تتبع کرده و چند صنعت بر او زیاده کرده امیر علیشیر انصاف داده که بسیار به از قصیده ی خواجه سلمان گفته . در غزل نیز اشعار عاشقانه بسیار دارد از آن جمله چند بیت در سلک تحریر درآمد : ۲۷۳- مولانا لسانی : در اصل شیرازی است اما اکثر اوقات در بغداد و دارالسلطنه تبریز بسر میبرد . شاعری متین و نکته دان و شیرین بود اشعار او شتر گربه واقع شده، چه یک غزل او که تمام خوب باشد کم است، اما آنچه خوبست بسیار بسیار خوب واقع شده من با او بسیار صحبت داشته ام و شعر هم، با هم خوانده ایم و شعری چند که شاگرد او شریف مشهور ساخته موسوم بسهو اللسان از روی ستم ظریفی است از اکثر آن شعرها او را خبری نسیت و دیگر غیر از شاعری بسیار فقیر و درویش نهاد بود، وفات او در تبریز واقع شد در شهور سنه احدی و اربعین و تسعمایه و در سرخاب مدفون است.این غزل و چند بیت از اشعار اوست :