گنجور

۲۷۲- مولانا اهلی شیرازی

در سلک شعرای کرام و فضلای عظام، انتظام داشت و فقر و مسکنت و قلت اختلاط او با اهل دنیا مشهور تر از آنست که احتیاج بنوشتن داشته باشد شعر میگفت و از اکثر سالکان مسالک سخنوری بوفور مهارت در فن شعر امتیاز تمام داشت و در علم قافیه و عروض و معما کامل بود و در جمیع اصناف سخن شعر میگفت، مثنوی هم میفرموده هم ذو بحرین و هم تجنیس که عقل در او متحیر است و قصیده ی مصنوع خواجه سلمان را باسم میر علیشیر تتبع کرده و چند صنعت بر او زیاده کرده امیر علیشیر انصاف داده که بسیار به از قصیده ی خواجه سلمان گفته . در غزل نیز اشعار عاشقانه بسیار دارد از آن جمله چند بیت در سلک تحریر درآمد :

یا تو که پاکدامنی صبر من از خدا طلب
از مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود
خوشحال بمرگ همه عالم نتوان بود
زاهد بره کعبه رود کاین ره دین است
خوش میرود اما ره مقصود نه این است
اکنون که تنها دیدمت لطف ارنه، آزاری بکن
سنگی بزن، تلخی بگو، تیغی بکش، کاری بکن
سوی که روم من که دلم سوی تو باشد
روی که به بینم که به از روی تو باشد
من و مجنون دو اسیریم که غم شادی ماست
هر که این شیوه ندانست نه از وادی ماست
ز چشم ناز تو صد فتنه شد فزون در دل
تغافل تو همه التفات و ما غافل
گر کشد خصم بزور از کف من دامن دوست

در کبر سن در شهور سنه اثنین و اربعین و تسعمایه در شیراز فوت شد. این رباعی هم ازوست :

در دیده خلق، مردم دیده شوی
با خلق چنان مکن که گر فعل تو را
۲۷۱- بابا فغانی: مولد او شیرازست اول در خدمت سلطان یعقوب بود پیش از آن بکار دگری اوقات میگذرانید اما آن زمان که بخدمت سلطان یعقوب افتاد ترقی کلی کرد و در آن زمان او را بابا شاعر میگفتند، او بسیار حریص شراب و بد مست بود و دایم الاوقات در شرابخانه بسر می برد و بعد از زیارت پادشاه مذکور در زمان صاحبقران مغفور بخراسان افتاد. و در شهر ابیورد ساکن شده حاکم آن دیار هر روز یک من شراب و یکمن گوشت مقرر کرده بود که باو میدادند . در آخر کار او بجایی رسید که مردم شراب خانه او را از پی مایحتاج خود ببازار و شهر میفرستادند و باو هزلهای رکیک میکردند و او بواسطه شومی حرص شراب تحمل میکرد و در آخر بمشهد مقدسه رضویه آمد و در شهور سنه خمس و عشرین و تسعمایه جرعه کل نفس ذائقه الموت چشید این چند بیت از جمله اشعار آبدار اوست :۲۷۳- مولانا لسانی: در اصل شیرازی است اما اکثر اوقات در بغداد و دارالسلطنه تبریز بسر میبرد . شاعری متین و نکته دان و شیرین بود اشعار او شتر گربه واقع شده، چه یک غزل او که تمام خوب باشد کم است، اما آنچه خوبست بسیار بسیار خوب واقع شده من با او بسیار صحبت داشته ام و شعر هم، با هم خوانده ایم و شعری چند که شاگرد او شریف مشهور ساخته موسوم بسهو اللسان از روی ستم ظریفی است از اکثر آن شعرها او را خبری نسیت و دیگر غیر از شاعری بسیار فقیر و درویش نهاد بود، وفات او در تبریز واقع شد در شهور سنه احدی و اربعین و تسعمایه و در سرخاب مدفون است.این غزل و چند بیت از اشعار اوست :

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در سلک شعرای کرام و فضلای عظام، انتظام داشت و فقر و مسکنت و قلت اختلاط او با اهل دنیا مشهور تر از آنست که احتیاج بنوشتن داشته باشد شعر میگفت و از اکثر سالکان مسالک سخنوری بوفور مهارت در فن شعر امتیاز تمام داشت و در علم قافیه و عروض و معما کامل بود و در جمیع اصناف سخن شعر میگفت، مثنوی هم میفرموده هم ذو بحرین و هم تجنیس که عقل در او متحیر است و قصیده ی مصنوع خواجه سلمان را باسم میر علیشیر تتبع کرده و چند صنعت بر او زیاده کرده امیر علیشیر انصاف داده که بسیار به از قصیده ی خواجه سلمان گفته . در غزل نیز اشعار عاشقانه بسیار دارد از آن جمله چند بیت در سلک تحریر درآمد :
هوش مصنوعی: او در میان شاعران بزرگ و فرزانه، جایگاه ویژه‌ای داشت و مشهور بودن او به فقر و دوری از دنیا، نیازی به توضیح ندارد. او شعر می‌سرود و در هنر شعر بسیار توانا بود و در علم قافیه و عروض و معما مهارت کامل داشت. او در تمام انواع ادبی شعر می‌سرود و هم مثنوی می‌نوشت و هم با دو قافیه و هم ترکیب‌های خاص داشتی که عقل را به حیرت می‌انداخت. او قصیده‌ای که خواجه سلمان سروده بود را مورد بررسی قرار داده و برخی صنایع شعری بر آن افزوده و امیر علیشیر نیز به درستی گفته که آثار او بسیار برتر از قصیده خواجه سلمان است. همچنین، او اشعار عاشقانه زیادی در قالب غزل دارد که تعدادی از آنها به ثبت رسیده است.
یا تو که پاکدامنی صبر من از خدا طلب
از مرگ رقیبان تو خرم نتوان بود
هوش مصنوعی: ای تو که در پاکدامنی مشهور هستی، از خدا بخواه که صبر من را افزایش دهد، زیرا به خاطر رقیبان تو، زندگی ام دیگر خوشحال نیست.
خوشحال بمرگ همه عالم نتوان بود
زاهد بره کعبه رود کاین ره دین است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به خاطر مرگ همه انسان‌ها خوشحال باشد. زاهد، مومن و پارسا راهی کعبه می‌شود، زیرا این مسیر مرتبط با دین و ایمان است.
خوش میرود اما ره مقصود نه این است
اکنون که تنها دیدمت لطف ارنه، آزاری بکن
هوش مصنوعی: آنچه که در حال حاضر می‌گذرد و خوشایند است، هدف نهایی نیست. حال که فقط تو را می‌بینم، اگر لطفی در کار نیست، لااقل مرا آزار نده!
سنگی بزن، تلخی بگو، تیغی بکش، کاری بکن
سوی که روم من که دلم سوی تو باشد
هوش مصنوعی: به من آسیب بزن، احساسات تلخ را بیان کن، بر من فشار بیاور یا عملی انجام بده که من به سوی تو بیایم، زیرا دلم همواره به سوی تو تمایل دارد.
روی که به بینم که به از روی تو باشد
من و مجنون دو اسیریم که غم شادی ماست
هوش مصنوعی: هر بار که چهره‌ای را می‌بینم که از چهره تو زیبا‌تر است، متوجه می‌شوم من و مجنون هر دو اسیریم و تنها غم ما شادی است.
هر که این شیوه ندانست نه از وادی ماست
ز چشم ناز تو صد فتنه شد فزون در دل
هوش مصنوعی: هر کسی که نتواند این روش را درک کند، از مسیر ما خارج است. ناز چشمان تو سبب شده تا فتنه‌های زیادی در دل‌ها ایجاد شود.
تغافل تو همه التفات و ما غافل
گر کشد خصم بزور از کف من دامن دوست
هوش مصنوعی: اگر تو بی‌توجهی کنی، ما نیز بی‌خبر از تو نیستیم؛ حتی اگر دشمن با زور بخواهد مرا از دامن دوست دور کند، ما همچنان به آن دوستی وفادار خواهیم ماند.
در کبر سن در شهور سنه اثنین و اربعین و تسعمایه در شیراز فوت شد. این رباعی هم ازوست :
هوش مصنوعی: در سنین بالای خود در ماه‌های دو، چهار و نه در شیراز فوت شد. این رباعی نیز از اوست:
در دیده خلق، مردم دیده شوی
با خلق چنان مکن که گر فعل تو را
هوش مصنوعی: در چشم مردم، تو باید به گونه‌ای جلوه کنی که اگر کاری انجام دهی، آن را به خوبی ببینند. اینگونه نباش که عمل تو باعث سوءتفاهم یا بدفهمی آنها شود.