گنجور

۲۶۴- مولانا عبدالرحمن جامی

ار غایت علو فطرت و نهایت شدت شهرت احتیاج بتقریر حال و تبیین مقال ندارد چه پرتو فضایل او از شرق تا باقصی غرب رسیده و خوان نوال افضالش از کران تا کران کشیده .

نه دیوان شعر است این ملک جامی
کشیدست خوانی برسم کریمان
ز الوان معنی در او هر چه خواهی
بیابی . مگر مدح و دم لئیمان

مخالف و موالف را در باب جهات محسناتش سخنی نه و در افراط استعداد ذاتش قیل و قالی نه . صاحب رساله تکمله آورده که پدرش مولانا محمد است از محله در دشت اصفهان و بنا بر حوادث زمان از آنجا بخراسان افتاده در قصبه خرجرد جام متأهل شده و وی در بیست و سیم شعبان در وقت عشاء سنه سبع و عشر و ثمانمایه در آنجا متولد گردید :

مولدم جام و رشحه قلمم
جرعه جام شیخ الأسلامی است
لاجرم در جریده ی اشعار
بدو معنی تخلصم جامی است

در عنفوان جوانی روی توجه بجانب اکتساب فضایل نفسانی آورده و به اندک وقت سرآمد فضلا و بلغای آنزمان گشت و در دور سلطان بوسعید صیت دانشش بهمه جا رسید، سلطان سعید بغایت در باب احترامش میکوشید چنانکه مشهور است او یک نوبت متوجه سلطان شده چون خبر انقعاد صحبت عشرت بدو رسید معاودت کرد، چون پرتو این خبر به پیشگاه شعور آن پادشاه مغفور تافت ادوات و آلات مناهی را رفع نموده شخصی بطلب مولانا فرستاد. مولانا در بدیهه غزلی که این دو بیت از آنست گفت و بملازمت سلطان فرستاد و عذر خواست :

نه زهد آمد مرا مانع ز بزم عشرت اندیشان
غم خود دور میدارم ز بیم عشرت ایشان
بجایی کاطلس شاهان نشاید فرش ره حاشا
که راه قرب یابد دلق گرد آلود درویشان

در زمان سلطان حسین میرزا بایقرا بیشتر از پیشتر قبول مرتبه یافته پادشاه و سایر شاهزادگان تا امرای عظام و سایر ارکان دولت چه رسد . موردش را بانواع تعظیم و تبجیل تلقی میفرمودند میر علیشیر که مطاع پادشاه و سپاه بود غاشیه مطاوعتش بر دوش و حلقه ارادتش در گوش کشیده بود، ایراد شمه ای از آن رعایت و تربیت که او در آن دولت یافت مناسب سیاق این کلام نیست عمرش به هشتاد و یک رسید و در محرم سنه ثمان و تسعین و ثمانمایه متوفی شد و در مدت عمر همواره اوقات خود را به تصنیف و تألیف میگذرانید و مصنفاتش بر این موجب است :

۱- تفسیر کلام مجید تا آیه کریمه و ایای فارهبون ۲- شواهد النبوه ۳- نفحات الأنس ۴- نقد النصوص۵- رساله طریق صوفیان ۶- اشعه اللمعات ۷- شرح فصول الحکم ۸- لوامع ۹- شرح حدیث ابی ذر غفاری۱۰- شرح بعضی ابیات تائیه فارضیه ۱۱- شرح رباعیات ۱۲- لوایح ۱۳- شرح بیتی از امیر خسرو دهلوی ۱۴- شرح بعضی سخنان خواجه پارسا ۱۵- ترجمه اربعین حدیث ۱۶- مناقب حضرت مولوی ۱۷- شرح بیتی چند از مولوی ۱۸- مناقب خواجه عبدالله انصاری ۱۹- رساله تحقیق مذهب صوفی و متکلم و حکیم ۲۰- رساله فی الوجود ۲۱- رساله جواب و سئووال رسولان هندوستان ۲۲- رساله لااله الاالله ۲۳- رساله مناسک حج ۲۴- هفت اورنگ که مشتمل است بر هفت کتاب ۱- کتاب اول سلسله الذهب ۲- سلامان و ابسال ۳- تحفه الأحرار ۴- سبحه الأبرار ۵- یوسف و زلیخا ۶- لیلی و مجنون ۷- خردنامه اسکندری ۲۵- دیوان اول ۲۶- دیوان ثانی ۲۷- دیوان ثالث ۲۸- بهارستان ۲۹- رساله کبیر در معما ۳۰- رساله متوسط ۳۱- رساله صغیر ۳۲- رساله منظومه اصغر در معما ۳۳- رساله عروض ۳۴- رساله قافیه ۳۵- رساله موسیقی ۳۶- رساله منشأت ۳۷- رساله فواید الضیائیه ۳۸-شرح بعضی از مفتاح الغیب منظوم و منثور

اگر چه اشتها اشعار آبدارش زیاده از آنست که احتیاج به ایراد داشته باشد بهرحال این دو سه غزل و چند بیت از مثنویات آورده شد :

غزل

ای شه تنک قبایان مه زرین کمران
سرور کج کلهان خسرو شیرین پسران
مرهم سینه بی کینه آشفته دلان
مردم دیده غمدیده ی صاحب نظران
تا کی افتم به رهت آه زنان، اشک فشان
تا کی آیم بدرت نعره زنان، جامه دران
گذری کن بسر عاشق مهجور که هست
محنت عاشقی و دولت خوبان گذران
با خیال تو سحر معذرتی میگفتم
کای شده مونس تنهایی خونین جگران
خویشرا شهره بعشق دگران میسازم
تا ندانند حدیث من و تو، بیخبران
گفت جامی چو دلت شیفته ماست چه باک
گر به تلبیس شوی شهره بعشق دگران

وله ایضا

ای سرو راستین که کله کج نهاده ای
وی تازه گل که پرده ز عارض گشاده ای؟
از جنس آب و خاک نه ای از چه گوهری؟
و ز نوع جن و انس نه ای از چه زاده ای؟
نازک تری ز برک سمن، ور نه گفتمی
بر شکل سرو ریخته از سیم ساده ای
وصف تو را چنانکه تویی، چون کنم بیان
کاز هر چه در خیال من آید زیاده ای
رفت آن سوار و صبر و خرد در رکاب او
ای اشک خون گرفته، تو، چون ایستاده ای
خود را میان راه فکند و، بعشوه گفت
یکسو نشین، چه در ره مردم فتاده ای؟
برخاستم که دست زنم در عنانش گفت
اینسان چرا عنان دل از دست داده ای؟
سر بر نشان پاش نهادم بغمزه گفت
جامی، برو چه در پی من سر نهاده ای
خوی را که تو را ز تاب می، ریخته از جبین فرو
موج بلاست کآمده، بر سر عقل و دین فرو
عارض توست در عرق، یا ز لطافت هوا
قطره ی شبنم آمده، بر سر یاسمین فرو
سبزه ی خط عنبرین، گرد لبت برآمده
یا صف مور را شده، پای در انگبین فرو
داشت در آن چه ذقن، دل ز جهان فراغتی
کاج نمیگذاشتی، گیسوی عنبرین فرو
گرد ز زلف کرده ای، پاک بطرف آستین
دست فشان که ریزدت، مشک ز آستین فرو
جلوه گه خیال را، منظر دیده ساز اگر
در دل تنک نایدت، خاطر نازنین فرو
جامی خسته دل ز غم، خاک چسان بسر کند
کاز مژه اش گرفته خون، روی همه زمین فرو

این بیت در قصیده ای که در جواب جلاءالروح گفته متوکلانه واقع شده :

مخور خون بهر روزی کاز کلاغی کم نه ای کاو را
توکل چون درست آمد برآمد از زمین نانش

این سه قطعه نیز مرقوم شد :

مقطعات

خوش است قدر شناسی که چون خمیده سپهر
سهام حادثه را کرد عاقبت قوسی
گذشت شوکت محمود و در زمانه نماند
جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی

ایضا

شنیده ای که معزی چه گفت با سنجر
چو ذکر جودت اشعار و منت صله رفت
مدیح من پی نشر مناقبی که تو راست
بشرق و غرب رفیق هزار قافله رفت
عطیه تو که وافی بجوع آز نبود
ز حبس معده چو آزاد شد بمزبله رفت

ایضا

درون پر طمع جامی مزن دم
که بر طبع فلان ممسک کرم نیست
چو آید در میان میزان انصاف
طمع در خست از امساک کم نیست

این رباعی نیز از اوست :

بی تاب شد از تب ورق نسرینت
بی آب ز تبخاله لب شیرینت
تو خفته بسان چشم و من چون ابرو
با قد خمیده بر سر بالینت

این معما باسم میرمحمد امین از اوست :

می برم هنگامه میدانش ز پی
گوی سر تا سایم از چوگان وی

این چند بیت از سلسله الذهب اوست :

مادح اهل بیت در معنی
مدحت خویشتن کند یعنی
مؤمنم موقنم خدای شناس
وز خدایم بود امید و هراس
از کجی های اعتقادم پاک
نیست از طعن کج نهادم باک
دوستدار رسول و آل ویم
دشمن خصم بد سگال ویم
جوهر من ز کان ایشانست
رخت من از دکان ایشانست
همچو سلمان شدم ز اهل البیت
گشت روشن چراغ من ز آن زیت
انا مولی لهم و مولی القوم
کنت منهم و لا اخاف اللوم
مست عشقند عاشقان دایم
لایخافون لومه اللایم
چون بود عشق صادقان در سم
کی ز کید منافقان ترسم
این نه رفض است محض ایمانست
رسم معروف اهل عرفانست
رفض اگر هست حب آل نبی
رفض فرض است بر ذکی و غبی
جای دیگر هم در این معنی گفته :
حبذا آن دو ناظر و منظور
هر دو ز آلایش رعونت دور
دیده ی این، چو دامن آن پاک
سینه این چو دامن آن چاک
و این نیز در جای دیگر است :
نیک بختا کسی که رفت بخواب
چشم حس بست زین جهان خراب
جذب معشوق گشت حایل او
برد تا پیشگاه محمل او
شبروان رنج بین و محنت کش
او بصدر وصال خرم و خوش

این حکایت در باب مکافات از سلامان و ابسال اوست :

کوهکن کآن بازی پرویز کرد
روی در شیرین شورانگیز کرد
دید شیرین سوی خود میل دلش
شد بحکم آنکه دانی مایلش
غیرت عشق آتش سوزان فروخت
خرمن تمکین خسرو را بسوخت
کرد حالی، حیله ای تا زال دهر
ریخت اندر ساغر فرهاد زهر
رفت آن بیچاره ی جان بر هوس
ماند با شیرین همین پرویز و بس
چرخ کین کش هم. همین آئین نهاد
در کف شیرویه تیغ کین نهاد
تا بیک زخمش ز شیرین ساخت دور
وز سریر عزتش انداخت دور
این چند بیت در نعت از تحفه الأحرار اوست :
گر بقلم غالیه سا نیستی
ور بخط انگشت نما نیستی
باغ تو گو، پای کلاغی مدار
شمع تو گو، دود چراغی مدار
چون زتو خوانند و نویسند هم
گر تو نخوانی، ننویسی، چه غم
این دو بیت از سبحه الابرار اوست :
ابر باید که بصحرا بارد
زان چه حاصل که بدریا بارد
میدهد سبزه و گل صحرا را
میکند آبله رو دریا را

این چند بیت از یوسف و زلیخای اوست.در وصف بآب نیل درآمدن یوسف علیه السلام.

کلاه زرفشان از فرق بنهاد
ز زرین بیضه خور زاغ شب زاد
کشید آنگه چنان پیراهن از فرق
که جیبش غرب مه شد دامنش شرق
ازار نیلگون بسته به تعجیل
چو سیمین سروی آمد بر لب نیل
بدریا پا نهاد از سوی ساحل
چو مه در برج آبی کرد منزل
تنش در آب چون عریان در آمد
به تن آب روان را جان درآمد

این اشعار از لیلی و مجنون اوست :

ای ساقی جان فداک روحی
پرکن قدح از می صبوحی
زان می که با هل دل مباح است
روشن کن غره ی صباح است
تا حاضر صبحدم نشینیم
در پرتو او بهم نشینیم
رانیم به مجلس حریفان
نظمی ز ظرایف ظریفان
آنها که بهم رفیق بودیم
بر یکدگران شفیق بودیم
در غیبت و در حضور هم پشت
بی هم، به نمک نبرده انگشت
ما را بگذاشتند و رفتند
زین باک نداشتند و رفتند
داریم جدا ز باغ ایشان
چون لاله بسینه داغ ایشان

این بیت در تعریف شتر از خردنامه اسکندری اوست :

کمان گرد نی از پی و استخوان
کلاغش پی طعمه زاغ کمان

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ار غایت علو فطرت و نهایت شدت شهرت احتیاج بتقریر حال و تبیین مقال ندارد چه پرتو فضایل او از شرق تا باقصی غرب رسیده و خوان نوال افضالش از کران تا کران کشیده .
هوش مصنوعی: به خاطر بلندی و ویژگی‌های برجسته‌اش، نیازی به توضیح و تشریح وضعیتش نیست، زیرا نور فضایل او از شرق تا دورترین غرب پراکنده شده و سفره نعمت‌های او از یک سر تا سر دیگر گسترده است.
نه دیوان شعر است این ملک جامی
کشیدست خوانی برسم کریمان
هوش مصنوعی: این سرزمین، کتاب شعر نیست؛ بلکه جایی است که جامی از شراب را به نشانه بخشش و سخاوت برگزار کرده‌اند.
ز الوان معنی در او هر چه خواهی
بیابی . مگر مدح و دم لئیمان
هوش مصنوعی: در او انواع معانی را بیابی، جز ستایش و سخن زشت بدخواهان.
مخالف و موالف را در باب جهات محسناتش سخنی نه و در افراط استعداد ذاتش قیل و قالی نه . صاحب رساله تکمله آورده که پدرش مولانا محمد است از محله در دشت اصفهان و بنا بر حوادث زمان از آنجا بخراسان افتاده در قصبه خرجرد جام متأهل شده و وی در بیست و سیم شعبان در وقت عشاء سنه سبع و عشر و ثمانمایه در آنجا متولد گردید :
هوش مصنوعی: در مورد ویژگی‌های مثبت و نقاط قوت کسی صحبتی وجود ندارد و همگان بر این موضوع اتفاق نظر ندارند. نویسنده‌ای در این زمینه ذکر کرده که پدرش مولانا محمد است و اصالتاً از محله‌ای در دشت اصفهان می‌باشد. به دلیل تغییرات و وقایع زمان، او به بخراسان منتقل شده و در شهر خرجرد جام ازدواج کرده است. وی در شب بیست و دوم شعبان در سال ۷۲۰ هجری قمری در آنجا به دنیا آمده است.
مولدم جام و رشحه قلمم
جرعه جام شیخ الأسلامی است
هوش مصنوعی: زاده‌ی من نوشیدنی و نوشته‌ام، تکه‌ای از دانش و علم بزرگ‌ترین استاد دین و دانش است.
لاجرم در جریده ی اشعار
بدو معنی تخلصم جامی است
هوش مصنوعی: به ناچار در مجموعه اشعارم، نامم به دو معنا جامی است.
در عنفوان جوانی روی توجه بجانب اکتساب فضایل نفسانی آورده و به اندک وقت سرآمد فضلا و بلغای آنزمان گشت و در دور سلطان بوسعید صیت دانشش بهمه جا رسید، سلطان سعید بغایت در باب احترامش میکوشید چنانکه مشهور است او یک نوبت متوجه سلطان شده چون خبر انقعاد صحبت عشرت بدو رسید معاودت کرد، چون پرتو این خبر به پیشگاه شعور آن پادشاه مغفور تافت ادوات و آلات مناهی را رفع نموده شخصی بطلب مولانا فرستاد. مولانا در بدیهه غزلی که این دو بیت از آنست گفت و بملازمت سلطان فرستاد و عذر خواست :
هوش مصنوعی: در جوانی به کسب فضایل اخلاقی توجه زیادی داشت و به سرعت به یکی از برترین افراد زمان خود تبدیل شد. در دوره سلطنت بوسعید، شهرت دانش او به همه جا رسید و سلطان سعید بسیار تلاش می‌کرد تا به او احترام بگذارد. بر اساس یک داستان معروف، وقتی مولانا به سوی سلطان رفت و خبر برگزاری یک مجلس خوش‌گذرانی به او رسید، تصمیم به برگشت گرفت. به محض اینکه این خبر به پادشاه رسید، او دستور داد تا ابزار و آلات ممنوعه را از جلوی خود بردارند و شخصی را برای دعوت از مولانا فرستاد. مولانا در حال حاضر یک غزل بداهه ساخت که دو بیت از آن را به سلطان فرستاد و همچنین عذرخواهی کرد.
نه زهد آمد مرا مانع ز بزم عشرت اندیشان
غم خود دور میدارم ز بیم عشرت ایشان
هوش مصنوعی: من با زهد و دینداری نمی‌خواهم از لذت‌های زندگی و شادی‌های آن دور بمانم. از نگرانی شادمانی دیگران دوری می‌کنم تا خیالم راحت باشد.
بجایی کاطلس شاهان نشاید فرش ره حاشا
که راه قرب یابد دلق گرد آلود درویشان
هوش مصنوعی: به هیچ عنوان فرش زیر پای شاهان را نباید از پارچه‌های کثیف درویشان درست کرد، زیرا راهی که به قرب و نزدیکی به خدا منتهی می‌شود، شایسته آزادی و پاکی است و نباید با ظاهری ناپسند و نازیبا آغشته شود.
در زمان سلطان حسین میرزا بایقرا بیشتر از پیشتر قبول مرتبه یافته پادشاه و سایر شاهزادگان تا امرای عظام و سایر ارکان دولت چه رسد . موردش را بانواع تعظیم و تبجیل تلقی میفرمودند میر علیشیر که مطاع پادشاه و سپاه بود غاشیه مطاوعتش بر دوش و حلقه ارادتش در گوش کشیده بود، ایراد شمه ای از آن رعایت و تربیت که او در آن دولت یافت مناسب سیاق این کلام نیست عمرش به هشتاد و یک رسید و در محرم سنه ثمان و تسعین و ثمانمایه متوفی شد و در مدت عمر همواره اوقات خود را به تصنیف و تألیف میگذرانید و مصنفاتش بر این موجب است :
هوش مصنوعی: در زمان سلطنت حسین میرزا بایقرا، مقام و اعتبار پادشاه و سایر شاهزادگان و حتی امرای بزرگ و دیگر مسئولان حکومت بیشتر از قبل مورد توجه قرار گرفت و به اشکال مختلف مورد احترام و تجلیل قرار می‌گرفتند. میر علیشیر، کسی که مورد محبت پادشاه و سپاه بود، به نشان علاقه و ارادتش بر دوش خود بار سنگینی را تحمل می‌کرد. اشاره به نوع توجه و تربیتی که او در آن دولت داشت در اینجا مناسب نیست. او به سن ۸۱ سالگی رسید و در ماه محرم سال ۹۸۸ هجری قمری درگذشت. در طول زندگی‌اش، وقت خود را همواره به نوشتن و تألیف می‌گذرانید و آثارش به این ترتیب است:
۱- تفسیر کلام مجید تا آیه کریمه و ایای فارهبون ۲- شواهد النبوه ۳- نفحات الأنس ۴- نقد النصوص۵- رساله طریق صوفیان ۶- اشعه اللمعات ۷- شرح فصول الحکم ۸- لوامع ۹- شرح حدیث ابی ذر غفاری۱۰- شرح بعضی ابیات تائیه فارضیه ۱۱- شرح رباعیات ۱۲- لوایح ۱۳- شرح بیتی از امیر خسرو دهلوی ۱۴- شرح بعضی سخنان خواجه پارسا ۱۵- ترجمه اربعین حدیث ۱۶- مناقب حضرت مولوی ۱۷- شرح بیتی چند از مولوی ۱۸- مناقب خواجه عبدالله انصاری ۱۹- رساله تحقیق مذهب صوفی و متکلم و حکیم ۲۰- رساله فی الوجود ۲۱- رساله جواب و سئووال رسولان هندوستان ۲۲- رساله لااله الاالله ۲۳- رساله مناسک حج ۲۴- هفت اورنگ که مشتمل است بر هفت کتاب ۱- کتاب اول سلسله الذهب ۲- سلامان و ابسال ۳- تحفه الأحرار ۴- سبحه الأبرار ۵- یوسف و زلیخا ۶- لیلی و مجنون ۷- خردنامه اسکندری ۲۵- دیوان اول ۲۶- دیوان ثانی ۲۷- دیوان ثالث ۲۸- بهارستان ۲۹- رساله کبیر در معما ۳۰- رساله متوسط ۳۱- رساله صغیر ۳۲- رساله منظومه اصغر در معما ۳۳- رساله عروض ۳۴- رساله قافیه ۳۵- رساله موسیقی ۳۶- رساله منشأت ۳۷- رساله فواید الضیائیه ۳۸-شرح بعضی از مفتاح الغیب منظوم و منثور
هوش مصنوعی: این متن به فهرستی از آثار و رساله‌های مختلف اشاره دارد که شامل تفسیر آیات قرآن، مصنفات مربوط به نبوت، عرفان و تصوف، شرح و نقد متون ادبی و علمی، آثار شعری و داستانی، و تألیفات در زمینه‌های مختلف مانند فلسفه و موسیقی است. به طور کلی، این آثار نشان‌دهنده تنوع موضوعات و عمق فکری در حوزه‌های مختلف علمی و ادبی است.
اگر چه اشتها اشعار آبدارش زیاده از آنست که احتیاج به ایراد داشته باشد بهرحال این دو سه غزل و چند بیت از مثنویات آورده شد :
هوش مصنوعی: با اینکه اشعار زیبا و دلنشینی دارد و نیازی به نقد و بررسی ندارد، اما به هرحال این دو سه غزل و چند بیت از مثنویات ارائه شده است.
غزل
هوش مصنوعی: غزل یک نوع شعر فارسی است که معمولاً از ابیات زوج تشکیل شده و هر بیت معمولاً دارای یک مفهوم یا پیام خاص است. این اشعار به دلیل زیبایی و عاطفه‌ای که در آن‌ها نهفته است، بسیار محبوب و شناخته شده‌اند. در غزل‌ها، موضوعاتی مانند عشق، جدایی، طبیعت و احساسات انسانی به طور هنرمندانه‌ای مورد بررسی قرار می‌گیرند. بسیاری از شاعران بزرگ نظیر حافظ و سعدی، در این سبک آثار ماندگاری خلق کرده‌اند. غزل‌ها معمولاً دارای وزن و قافیه خاصی هستند و به همین دلیل خواندن و شنیدن آن‌ها لذت‌بخش است.
ای شه تنک قبایان مه زرین کمران
سرور کج کلهان خسرو شیرین پسران
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که زیبایی‌ات چون ماه است و لباسی ظریف بر تن داری، ای سرور ما که همچون شیرین فرزندان را دلربا می‌کنی و از دیدگان کج‌انگاران دوری.
مرهم سینه بی کینه آشفته دلان
مردم دیده غمدیده ی صاحب نظران
هوش مصنوعی: در اینجا به وجود کسانی اشاره شده که با محبت و بی‌کینه، به دردی که در دل دیگران وجود دارد، پاسخ می‌دهند. آنها به درد و غم مردم آشنا هستند و می‌توانند تسکین‌دهنده‌ی آلام کسانی باشند که در دلشان اندوه دارند، بخصوص افرادی که نظر و دیدگاه خاصی دارند و ممکن است بیشتر از دیگران در معرض غم و ناراحتی قرار گیرند.
تا کی افتم به رهت آه زنان، اشک فشان
تا کی آیم بدرت نعره زنان، جامه دران
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در راه تو با آه و ناله و اشک پیش می‌روم. دیگر چه‌قدر باید برای رفتن به نزد تو فریاد بزنم و لباس خود را پاره کنم؟
گذری کن بسر عاشق مهجور که هست
محنت عاشقی و دولت خوبان گذران
هوش مصنوعی: سری به دل عاشق غم‌زده بزن که سختی‌های عشق و خوشی‌های خوبان همگی زودگذران هستند.
با خیال تو سحر معذرتی میگفتم
کای شده مونس تنهایی خونین جگران
هوش مصنوعی: در ذهنم با یاد تو در صبحگاهان از تو عذرخواهی می‌کردم، ای کسی که در تنهایی‌هایم همراه و همدمم هستی و دلشکسته‌هایم را تسکین می‌دهی.
خویشرا شهره بعشق دگران میسازم
تا ندانند حدیث من و تو، بیخبران
هوش مصنوعی: من خود را به خاطر عشق دیگران مشهور می‌کنم، تا بی‌خبران از داستان من و تو چیزی ندانند.
گفت جامی چو دلت شیفته ماست چه باک
گر به تلبیس شوی شهره بعشق دگران
هوش مصنوعی: اگر دل تو عاشق ماست و در این راه به ظاهر به عشق دیگران مشهور شوی، چه اهمیتی دارد؟
ای سرو راستین که کله کج نهاده ای
وی تازه گل که پرده ز عارض گشاده ای؟
هوش مصنوعی: ای سرو راست و بلند که سر خود را کمی کج کرده‌ای، ای گل خوش‌بو که چهره‌ات را از پرده بیرون آورده‌ای!
از جنس آب و خاک نه ای از چه گوهری؟
و ز نوع جن و انس نه ای از چه زاده ای؟
هوش مصنوعی: تو نه از آب و خاک ساخته شده‌ای و نه از چه سنگی گرانبهایی آمده‌ای، و همچنین نه از نوع جن و انسان هستی و نمی‌دانیم که از چه چیزی به وجود آمده‌ای.
نازک تری ز برک سمن، ور نه گفتمی
بر شکل سرو ریخته از سیم ساده ای
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و لطافت یکی از موجودات اشاره دارد که از یک درخت سمن نرم‌تر و ظریف‌تر است. شاعر می‌گوید که اگر بخواهد، می‌تواند به زیبایی و ظرافت یک سرو را با نخی از نقره به تصویر بکشد. این به نوعی نشان‌دهنده قدرت تخیل و هنرمندی شاعر در توصیف زیبایی‌هاست.
وصف تو را چنانکه تویی، چون کنم بیان
کاز هر چه در خیال من آید زیاده ای
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم تو را آن‌طور که هستی توصیف کنم، در حالی که هر چه در ذهن من می‌آید، بیشتر از آن است که تو واقعاً هستی؟
رفت آن سوار و صبر و خرد در رکاب او
ای اشک خون گرفته، تو، چون ایستاده ای
هوش مصنوعی: سوار رفت و صبر و عقلش را با خود برد. ای اشک‌های خونین، تو چرا اینجا ایستاده‌ای؟
خود را میان راه فکند و، بعشوه گفت
یکسو نشین، چه در ره مردم فتاده ای؟
هوش مصنوعی: او خود را به وسط راه انداخت و با ناز گفت: بایستید، زیرا شما در مسیر مردم افتاده‌اید!
برخاستم که دست زنم در عنانش گفت
اینسان چرا عنان دل از دست داده ای؟
هوش مصنوعی: من برخاستم تا دستم را به کنترلش برسانم، اما او گفت: چرا اینگونه دل و کام خود را از دست داده‌ای؟
سر بر نشان پاش نهادم بغمزه گفت
جامی، برو چه در پی من سر نهاده ای
هوش مصنوعی: بر افرازن سر خود را بر پاش، به طعنه گفت که چرا در پی من هستی و سر به زیر انداخته‌ای. برو پی کار خودت.
خوی را که تو را ز تاب می، ریخته از جبین فرو
موج بلاست کآمده، بر سر عقل و دین فرو
هوش مصنوعی: شخصیت و سرشت تو از شدت ناراحتی و سختی‌های زندگی به گونه‌ای تغییر کرده که این وضعیت بر درک عقل و ایمان تو تأثیر گذاشته است. در واقع، مشکلات و بلاها مانند امواجی بر سرت فرود آمده‌اند و تو را در موقعیت دشواری قرار داده‌اند.
عارض توست در عرق، یا ز لطافت هوا
قطره ی شبنم آمده، بر سر یاسمین فرو
هوش مصنوعی: روی زیبای تو در عرقی تر شده است، یا اینکه بخاطر لطافت هوا، قطره‌ای شبنم بر روی گل یاسمین نشسته است.
سبزه ی خط عنبرین، گرد لبت برآمده
یا صف مور را شده، پای در انگبین فرو
هوش مصنوعی: سبزه‌ای به رنگ عنبر دور لب‌های تو سبز شده و پاهای مور در عسل فرو رفته‌اند.
داشت در آن چه ذقن، دل ز جهان فراغتی
کاج نمیگذاشتی، گیسوی عنبرین فرو
هوش مصنوعی: در آن حالت که دل از مشکلات دنیا رها بود، به زیبایی و آرامش خاصی می‌پرداختی و چیزی از سختی‌ها بر جا نمی‌گذاشتی، مانند گیسوان خوشبو و زیبا که لطافت و جذابیتی خاص دارند.
گرد ز زلف کرده ای، پاک بطرف آستین
دست فشان که ریزدت، مشک ز آستین فرو
هوش مصنوعی: موهای خود را به دور بریز و با دستت آن را به سمتی بچرخان که عطرش به آستینت بریزد و مشک از آستینت سرازیر شود.
جلوه گه خیال را، منظر دیده ساز اگر
در دل تنک نایدت، خاطر نازنین فرو
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی زیبایی‌های خیال و تصورات را ببینی، باید آن‌ها را در چشمانت به تصویر بکشی. اگر قلبت دچار تنگی باشد و نتوانی احساسات خود را بروز دهی، پس دلتنگی و ناامیدی به سراغت خواهد آمد.
جامی خسته دل ز غم، خاک چسان بسر کند
کاز مژه اش گرفته خون، روی همه زمین فرو
هوش مصنوعی: یک انسان غمگین و دل شکسته، چگونه می‌تواند در میان خاک و مشکلات زندگی به سر برد، وقتی اشک‌هایش مانند خون از چشمانش می‌ریزد و همه زمین را پر می‌کند؟
این بیت در قصیده ای که در جواب جلاءالروح گفته متوکلانه واقع شده :
هوش مصنوعی: این شعر در قصیده‌ای که به نام "جلاءالروح" نوشته شده، به شکل مناسب و با نگرش متوکلانه‌ای بیان شده است.
مخور خون بهر روزی کاز کلاغی کم نه ای کاو را
توکل چون درست آمد برآمد از زمین نانش
هوش مصنوعی: به خاطر روزی خود، خون نریز و این کار را نکن؛ زیرا همان‌طور که کلاغی وجود ندارد که به تو توکل کند، وقتی روزی‌ات درست بیفتد، خود به‌خود از زمین برایت نان فراهم می‌شود.
خوش است قدر شناسی که چون خمیده سپهر
سهام حادثه را کرد عاقبت قوسی
هوش مصنوعی: قدردانی خوب است، زیرا در نهایت، مانند قوس آسمان که در خود وقایع را گنجانده، به ما نشان می‌دهد که چه مقدار از زندگی به ما رسیده و چه حوادثی به سرنوشت ما پیوسته‌اند.
گذشت شوکت محمود و در زمانه نماند
جز این فسانه که نشناخت قدر فردوسی
هوش مصنوعی: عظمت و شکوه محمود به پایان رسید و در زمانه تنها این قصه باقی مانده است که کسی نتوانست ارزش و جایگاه فردوسی را درک کند.
شنیده ای که معزی چه گفت با سنجر
چو ذکر جودت اشعار و منت صله رفت
هوش مصنوعی: شنیده‌ای که معزی چه سخنی با سنجر داشت وقتی که از بخشش و اشعارش یاد کرد و به او پاداش داد.
مدیح من پی نشر مناقبی که تو راست
بشرق و غرب رفیق هزار قافله رفت
هوش مصنوعی: من در ستایش ویژگی‌ها و فضائل تو به سراغ سرزمین‌های مختلف می‌روم و هزاران قافله را در این سفر همراهی می‌کنم.
عطیه تو که وافی بجوع آز نبود
ز حبس معده چو آزاد شد بمزبله رفت
هوش مصنوعی: هدیه تو که از روی نیاز نبود، وقتی که از حبس معده رهایی پیدا کرد، به زباله‌دان رفت.
درون پر طمع جامی مزن دم
که بر طبع فلان ممسک کرم نیست
هوش مصنوعی: به دیگران امیدواری و طمع نداشته باش و در جمع آنها صحبت نکن، چون اینجا کسی نداره که به خوبی و نیکی برخورد کند.
چو آید در میان میزان انصاف
طمع در خست از امساک کم نیست
هوش مصنوعی: هرگاه انصاف در میان باشد، طمع و حرص به چیزی کم‌تر از عدم بخشش نخواهد بود.
این رباعی نیز از اوست :
هوش مصنوعی: این رباعی نیز متعلق به اوست:
بی تاب شد از تب ورق نسرینت
بی آب ز تبخاله لب شیرینت
هوش مصنوعی: از شدت دلتنگی و عشق، دلم به تپش افتاده و احساس می‌کنم که گل نسرین بدون آب، پژمرده شده است. لب‌های شیرینت هم مثل آن، به خاطر دوری از تو، بی‌رمق و بی‌حالت شده‌اند.
تو خفته بسان چشم و من چون ابرو
با قد خمیده بر سر بالینت
هوش مصنوعی: تو مانند چشمی خواب آلودی و من مانند ابرویی که با وقار بر سر بالینت خم شده است.
می برم هنگامه میدانش ز پی
گوی سر تا سایم از چوگان وی
هوش مصنوعی: در زمان برگزاری مسابقه، با شتاب و هیجان به سمت میدان می‌روم تا با تمام توانم خود را به او برسانم و تحت سایه‌ی وجود او قرار بگیرم.
این چند بیت از سلسله الذهب اوست :
هوش مصنوعی: این چند بیت از مجموعه شعر «سلسله الذهب» او می‌باشد:
مادح اهل بیت در معنی
مدحت خویشتن کند یعنی
هوش مصنوعی: مدح اهل بیت به نوعی ستایش از خود شخص می‌شود، به این معنا که هنگامی که کسی در مورد اهل بیت صحبت می‌کند، در واقع ویژگی‌ها و فضایل خود را نیز بیان کرده است.
مؤمنم موقنم خدای شناس
وز خدایم بود امید و هراس
هوش مصنوعی: من یک فرد مؤمن هستم که به خدا ایمان دارم و او را به خوبی می‌شناسم. امید و ترس من تنها از خداوند است.
از کجی های اعتقادم پاک
نیست از طعن کج نهادم باک
هوش مصنوعی: با وجود نقص‌ها و اشتباهات در باورهایم، از انتقادات و تمسخرهایی که به خاطر این نقص‌ها می‌شود، هراسی ندارم.
دوستدار رسول و آل ویم
دشمن خصم بد سگال ویم
هوش مصنوعی: دوستی ما به پیامبر و خانواده‌اش است و دشمنی‌ ما با دشمنان آنها.
جوهر من ز کان ایشانست
رخت من از دکان ایشانست
هوش مصنوعی: جوهر وجود من از آن گروه است و ظاهر و شکل من از مکان آن‌ها نشأت گرفته است.
همچو سلمان شدم ز اهل البیت
گشت روشن چراغ من ز آن زیت
هوش مصنوعی: به مانند سلمان، از خاندان پیامبر شدم. چراغ دلم با نور آن روغن روشن گردید.
انا مولی لهم و مولی القوم
کنت منهم و لا اخاف اللوم
هوش مصنوعی: من سرپرست آن‌ها هستم و سرپرست قوم نیز بودم و هیچ ترسی از سرزنش ندارم.
مست عشقند عاشقان دایم
لایخافون لومه اللایم
هوش مصنوعی: عاشقان همواره تحت تأثیر عشق هستند و هیچ‌گاه از سرزنش کسانی که آنها را می‌نوازیند، نمی‌ترسند.
چون بود عشق صادقان در سم
کی ز کید منافقان ترسم
هوش مصنوعی: وقتی عشق واقعی و صادقانه وجود دارد، من از نیرنگ و فریب کسانی که نیت‌های بد دارند ترسی ندارم.
این نه رفض است محض ایمانست
رسم معروف اهل عرفانست
هوش مصنوعی: این موضوع فقط انکار نیست، بلکه حقیقتاً نشانه‌ای از ایمان است و این یک سنت شناخته شده در میان اهل معرفت و عرفان به شمار می‌آید.
رفض اگر هست حب آل نبی
رفض فرض است بر ذکی و غبی
هوش مصنوعی: اگر کسی با محبت به خاندان پیامبر(ص) مخالف باشد، این مخالفت برای آدمی عاقل و ساده‌دل، یک انتخاب نادرست به حساب می‌آید.
جای دیگر هم در این معنی گفته :
حبذا آن دو ناظر و منظور
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن دو ناظر و هدف که در این مورد صحبت شده است.
هر دو ز آلایش رعونت دور
دیده ی این، چو دامن آن پاک
هوش مصنوعی: این دو نفر از آلودگی دشمنی دور هستند و چشمانشان مانند دامن کسی که پاک و صاف است، بی‌غش و بی‌نفاق است.
سینه این چو دامن آن چاک
و این نیز در جای دیگر است :
هوش مصنوعی: این جمله به مقایسه‌ای بین دو چیز اشاره دارد. در اینجا به زیبایی و دلربایی یک سینه با چاک‌های دامن اشاره شده است. همچنین به این نکته اشاره می‌کند که این دو موضوع هر کدام در موقعیت و فضایی خاص و جدا از هم قرار دارند. به طور کلی، این عبارت به نوعی از جذابیت و زیبایی در هر دو طرف، اما در شرایط متفاوت، اشاره دارد.
نیک بختا کسی که رفت بخواب
چشم حس بست زین جهان خراب
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسانی که وقتی به خواب می‌روند، چشمان حسرت را به روی این دنیای ویران می‌بندند.
جذب معشوق گشت حایل او
برد تا پیشگاه محمل او
هوش مصنوعی: عشق و محبت باعث شد که او به سمت معشوقش برود و به محلی نزدیک او برسد، جایی که می‌تواند او را ملاقات کند.
شبروان رنج بین و محنت کش
او بصدر وصال خرم و خوش
هوش مصنوعی: کسانی که در شب و تاریکی راه می‌روند، رنج و سختی‌ها را می‌بینند، اما در پایان، کسی که به وصال محبوب دست می‌یابد، خوشحال و شاد است.
این حکایت در باب مکافات از سلامان و ابسال اوست :
هوش مصنوعی: این داستان درباره عذاب و پاداش سلامان و ابسال اوست.
کوهکن کآن بازی پرویز کرد
روی در شیرین شورانگیز کرد
هوش مصنوعی: کوه‌کن، کسی است که در بازی پرویز موفق شده و زیبایی‌های دل‌انگیز را با چهره‌ای شیرین به نمایش گذاشته است.
دید شیرین سوی خود میل دلش
شد بحکم آنکه دانی مایلش
هوش مصنوعی: شیرین به سوی خود نگاه کرد و دلش به سمت او کشیده شد، زیرا می‌دانی که او هم به او علاقه‌مند است.
غیرت عشق آتش سوزان فروخت
خرمن تمکین خسرو را بسوخت
هوش مصنوعی: غیرت عشق مانند آتش سوزانی است که تمام اعتبار و شأن خسرو را به نابودی کشاند.
کرد حالی، حیله ای تا زال دهر
ریخت اندر ساغر فرهاد زهر
هوش مصنوعی: یه حالتی به وجود آورد، نیرنگی تا زال زمان، زهر فرهاد را در جام ریخت.
رفت آن بیچاره ی جان بر هوس
ماند با شیرین همین پرویز و بس
هوش مصنوعی: آن بیچاره که جانش رفت، به خاطر آرزوهایش با شیرین و پرویز تنها ماند.
چرخ کین کش هم. همین آئین نهاد
در کف شیرویه تیغ کین نهاد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چرخ، نماد سرنوشت یا تقدیر، بار دیگر در حال چرخش است و این بار کینه و دشمنی را در دستان شیرویه (شخصی در داستان) گذاشته است. در واقع، اشاره به این دارد که دوران جنگ و انتقام دوباره آغاز شده و شیرویه در این راستا سلاح کینه را به دست گرفته است.
تا بیک زخمش ز شیرین ساخت دور
وز سریر عزتش انداخت دور
هوش مصنوعی: تا زمانی که به یک زخم از شیرینی زندگی گرفتار بود، به دور از جایگاه قدرتش قرار گرفت.
این چند بیت در نعت از تحفه الأحرار اوست :
گر بقلم غالیه سا نیستی
هوش مصنوعی: اگر دلمان می‌خواست که توشید، توامان از قلم طلا بنویسی.
ور بخط انگشت نما نیستی
باغ تو گو، پای کلاغی مدار
هوش مصنوعی: اگر به شناسایی و نشان دادن خود اهمیت نمی‌دهی، پس در باغت که کسی آن را نمی‌بیند، مثل کلاغی بی‌هدف نگرد.
شمع تو گو، دود چراغی مدار
چون زتو خوانند و نویسند هم
هوش مصنوعی: ای شمع، نگذار که دود چراغ به وجود آید؛ زیرا که از تو نام می‌برند و می‌نویسند.
گر تو نخوانی، ننویسی، چه غم
این دو بیت از سبحه الابرار اوست :
هوش مصنوعی: اگر تو این را نخوانی و ننویسی، هیچ اهمیتی ندارد، زیرا این دو بیت از آن کسی است که به نیکی‌ها معروف است.
ابر باید که بصحرا بارد
زان چه حاصل که بدریا بارد
هوش مصنوعی: ابر باید که به دشت ببارد، چرا که بارش آن به دریا فایده‌ای ندارد.
میدهد سبزه و گل صحرا را
میکند آبله رو دریا را
هوش مصنوعی: دشت و صحرا را با سبزه و گل زینت می‌بخشد و دریا را با زیبایی‌هایش آراسته می‌کند.
این چند بیت از یوسف و زلیخای اوست.در وصف بآب نیل درآمدن یوسف علیه السلام.
هوش مصنوعی: این چند بیت درباره داستان یوسف و زلیخا است و به توصیف ورود یوسف به آب نیل می‌پردازد.
کلاه زرفشان از فرق بنهاد
ز زرین بیضه خور زاغ شب زاد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که کلاهی از جنس زرفشان (که نوعی پارچه گرانبهاست) بر سر گذاشته شده و از بالای سر به طور خاصی قرار گرفته، در مقابل خورشید که شب زاده (زاغ) را تحت تأثیر قرار می‌دهد، مانند تخم‌مرغی از طلا به نظر می‌رسد. این تصویر می‌تواند به زیبایی و مجللی که شخص در نظر دارد اشاره کند.
کشید آنگه چنان پیراهن از فرق
که جیبش غرب مه شد دامنش شرق
هوش مصنوعی: سپس پیراهنی را به‌گونه‌ای کشید که جیبش به سمت غرب و دامنش به سمت شرق قرار گرفت.
ازار نیلگون بسته به تعجیل
چو سیمین سروی آمد بر لب نیل
هوش مصنوعی: لباسی آبی رنگ به سرعت بر تن کرد، همانند درختی نقره‌ای که بر کنار نیل قرار گرفته است.
بدریا پا نهاد از سوی ساحل
چو مه در برج آبی کرد منزل
هوش مصنوعی: شخصی از سمت ساحل به دریا وارد شد و مانند ماه که در آسمان آبی قرار می‌گیرد، در آب جا گرفت.
تنش در آب چون عریان در آمد
به تن آب روان را جان درآمد
هوش مصنوعی: وقتی تن در آب قرار می‌گیرد، مانند این است که عریانی در آب دیده می‌شود، و در این لحظه، روح آب زنده می‌شود.
این اشعار از لیلی و مجنون اوست :
هوش مصنوعی: این اشعار متعلق به داستان لیلی و مجنون هستند.
ای ساقی جان فداک روحی
پرکن قدح از می صبوحی
هوش مصنوعی: ای ساقی، جانم را فدای تو می‌کنم، لطفاً جام را با می صبحگاهی پر کن.
زان می که با هل دل مباح است
روشن کن غره ی صباح است
هوش مصنوعی: از آن می که با بوی هل، دل را حلال و پاک می‌کند، روشنی بگیر که صبح تازه‌ای است.
تا حاضر صبحدم نشینیم
در پرتو او بهم نشینیم
هوش مصنوعی: تا وقتی که صبح زود برسد، در نور وجود او دور هم جمع خواهیم شد.
رانیم به مجلس حریفان
نظمی ز ظرایف ظریفان
هوش مصنوعی: ما به جمع دوستان خواهیم رفت و در آنجا از لطافت‌های هنری و زیبایانه آنان بهره‌مند خواهیم شد.
آنها که بهم رفیق بودیم
بر یکدگران شفیق بودیم
هوش مصنوعی: ما که با هم دوست بودیم، نسبت به یکدیگر محبت و دوستی داشتیم.
در غیبت و در حضور هم پشت
بی هم، به نمک نبرده انگشت
هوش مصنوعی: در هر شرایطی، چه در حضور و چه در غیبت، نباید به کسی اتهام بی‌پایه زد و به او بی‌احترامی کرد.
ما را بگذاشتند و رفتند
زین باک نداشتند و رفتند
هوش مصنوعی: ما را تنها گذاشتند و بی‌توجه به ما رفتند.
داریم جدا ز باغ ایشان
چون لاله بسینه داغ ایشان
هوش مصنوعی: ما از باغ آنها جدا هستیم و مانند لاله‌ای هستیم که دلش پر از درد و غم است.
این بیت در تعریف شتر از خردنامه اسکندری اوست :
هوش مصنوعی: این شعر در توصیف شتر از کتاب "خردنامه اسکندری" است.
کمان گرد نی از پی و استخوان
کلاغش پی طعمه زاغ کمان
هوش مصنوعی: دارای رنگ و شکلی خمیده مانند کمان، پایه‌ای که از نی ساخته شده و استخوان یک کلاغ را در بر می‌گیرد، به دنبال صید و طعمه زاغ است.