باب پنجم در رضا
بخش ۱ - سر آغاز : شبی زیت فکرت همی سوختم بخش ۲ - حکایت : مرا در سپاهان یکی یار بود بخش ۳ - حکایت تیرانداز اردبیلی : یکی آهنین پنجه در اردبیل بخش ۴ - حکایت طبیب و کرد : شبی کردی از درد پهلو نخفت بخش ۵ - حکایت : یکی روستایی سقط شد خرش بخش ۶ - حکایت : شنیدم که دیناری از مفلسی بخش ۷ - حکایت : فرو کوفت پیری پسر را به چوب بخش ۸ - حکایت مرد درویش و همسایهٔ توانگر : بلند اختری نام او بختیار بخش ۹ - حکایت : یکی پیرِ درویش در خاک کیش بخش ۱۰ - حکایت کرکس با زغن : چنین گفت پیش زغن کرکسی