برگردان به زبان ساده
مرا در سپاهان یکی یار بود
که جنگاور و شوخ و عیار بود
هوش مصنوعی: در سپاهان یک دوست داشتم که جنگجو، شوخطبع و باهوش بود.
مدامش به خون دست و خنجر خضاب
بر آتشْ دلِ خصم از او چون کباب
هوش مصنوعی: مدام دست او به خون و خنجر آغشته است و دل دشمنش مانند کباب بر آتش میسوزد.
ندیدمش روزی که ترکش نبست
ز پولاد پیکانش آتش نجَست
هوش مصنوعی: در روزهایی که او را ندیدم، تیری که از فولاد ساخته شده بود، آتش به راه نینداخت.
دلاور به سرپنجهٔ گاوزور
ز هولش به شیران در افتاده شور
هوش مصنوعی: شجاعی که با قدرت و نیروی فوقالعادهاش، به قدری ترسناک است که حتی شیران از او میترسند و دچار هیجان و شور و هیاهو میشوند.
به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر یک یک انداختی
هوش مصنوعی: تو به گونهای تیر زدی که دختران عفیف و پاک را به چالشی کشاندی، به طوریکه هر کدام به نوبه خود تحت تأثیر قرار گرفتند.
چنان خار در گل ندیدم که رفت
که پیکان او در سپرهای جفت
هوش مصنوعی: هیچ خار در گلی ندیدم که مانند او به زیبایی برود و پیکانش در سپر یارانش نمایان شود.
نزد تارک جنگجویی به خشت
که خود و سرش را نه در هم سرشت
خشت: نوعی از سلاح جنگ است که نیزهای کوتاه و سنگینوزن است.
چو گنجشک روز ملخ در نبرد
به کشتن چه گنجشک پیشش چه مرد
هوش مصنوعی: در روز جنگ ملخها، گنجشکها نیز به خطر میافتند. مهم نیست که چه کسی مقابلشان باشد، چه گنجشکها و چه انسانها، در چنین شرایطی همه در معرض خطر هستند و به دنبال بقا هستند.
گرش بر فریدون بدی تاختن
امانش ندادی به تیغ آختن
هوش مصنوعی: اگر به فریدون خیانت کنی و به او حمله کنی، به هیچ وجه نمیتوانی او را با شمشیر زدن نجات دهی.
پلنگانش از زور سرپنجه زیر
فرو برده چنگال در مغز شیر
هوش مصنوعی: پلنگان او از شدت توانایی خود چنگالهایشان را به عمق مغز شیر فرو بردهاند.
گرفتی کمربند جنگ آزمای
وگر کوه بودی بکندی ز جای
هوش مصنوعی: اگر آماده جنگ شدی، مثل یک کوه استوار و محکم باش و هیچ چیزی نتواند تو را از جای خود حرکت دهد.
زره پوش را چون تبرزین زدی
گذر کردی از مرد و بر زین زدی
هوش مصنوعی: تو با قدرت و شدت، زرهپوش را مانند تبرزینی که به هدف میخورد، کنار زدی و به راحتی از میان مردان گذر کردی و بر زین نشستی.
نه در مردی او را نه در مردمی
دوم در جهان کس شنید آدمی
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که هیچکس دیگری مانند او در دنیا وجود ندارد و او نه تنها از نظر ویژگیهای انسانی، بلکه از نظر شخصیت و رفتار نیز منحصر به فرد است. در واقع، او به قدری خاص و بینظیر است که هیچکس مانند او را نمیتوان یافت.
مرا یک دم از دست نگذاشتی
که با راست طبعان سری داشتی
هوش مصنوعی: تو هرگز مرا لحظهای تنها نگذاشتی، زیرا با کسانی که راستگو و با صداقتاند، ارتباط داشتی.
سفر ناگهم زان زمین در ربود
که بیشم در آن بقعه روزی نبود
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در آن مکان نگه داشته شدهام، و به همین دلیل ناگهان از آنجا بیرون رفتهام، زیرا در آنجا هیچ روزی برایم نگذشته است.
قضا نقل کرد از عراقم به شام
خوش آمد در آن خاک پاکم مقام
هوش مصنوعی: قضا و سرنوشت من را از عراق به شام آورد و در آن سرزمین پاک و مقدس، خوشبختی و آرامش را مییابم.
مع القصه چندی ببودم مقیم
به رنج و به راحت، به امید و بیم
هوش مصنوعی: خلاصه اینکه مدت زمانی را در زندگی گذراندم، هم در سختی و هم در آرامش، با امید و نگرانی.
دگر پر شد از شام پیمانهام
کشید آرزومندی خانهام
هوش مصنوعی: دل من از longing و شب پر شده است و آرزو میکنم که به خانهام برگردم.
قضا را چنان اتفاق اوفتاد
که بازم گذر بر عراق اوفتاد
هوش مصنوعی: سرنوشت به گونهای پیش رفت که بار دیگر به عراق رسید.
شبی سر فرو شد به اندیشهام
به دل برگذشت آن هنر پیشهام
هوش مصنوعی: یک شب، سرم را به تفکر فرو بردم و در دل، یاد آن هنرمند به ذهنم آمد.
نمک ریش دیرینهام تازه کرد
که بودم نمک خورده از دست مرد
هوش مصنوعی: نمک ریش قدیمیام را تازه کرد، زیرا من از دست مردی نمک خوردهام.
به دیدار وی در سپاهان شدم
به مهرش طلبکار و خواهان شدم
هوش مصنوعی: به شهر اصفهان رفتم تا او را ببینم و به خاطر محبتش از او خواستههایی داشتم.
جوان دیدم از گردش دهر، پیر
خدنگش کمان، ارغوانش زریر
هوش مصنوعی: دوست جوانی را دیدم که به خاطر سختیهای زندگی به زوال و کهولت رسیده بود. نگاهش مانند کمان و دلش پر از غم و ناکامی بود.
چو کوه سپیدش سر از برف موی
دوان آبش از برف پیری به روی
هوش مصنوعی: مثل کوه سپیدی که برف بر سرش نشسته و به آهستگی در حال ذوب شدن است، آبش در حال جاری شدن است و به نوعی نشانهای از گذر زمان و پیری میباشد.
فلک دست قوت بر او یافته
سر دست مردیش بر تافته
هوش مصنوعی: زمانه به قدرت و تواناییاش بر او چنگ انداخته و برش مردانه و استوار شده است.
بهدر کرده گیتی غرور از سرش
سر ناتوانی به زانو برش
هوش مصنوعی: دنیا به کسی اجازه نمیدهد که در غرور خود باشد و در نهایت، کسی که ناتوان است، سر به زانو میگذارد و تواضع میکند.
بدو گفتم ای سرور شیر گیر
چه فرسوده کردت چو روباه پیر؟
هوش مصنوعی: به او گفتم ای بزرگوار، چرا مانند روباه پیر به نظرت خسته و فرسوده میرسی؟
بخندید کز روز جنگ تتر
بدر کردم آن جنگجویی ز سر
هوش مصنوعی: بخندید که من از روز جنگ تاتار، آن جنگجو را به راحتی شکست دادم.
زمین دیدم از نیزه چو نیستان
گرفته علمها چو آتش در آن
هوش مصنوعی: زمین را دیدم که همچون نیزهای در دست، پرچمها مانند آتش در آن شعلهورند.
بر انگیختم گرد هیجا چو دود
چو دولت نباشد تهور چه سود؟
هوش مصنوعی: به خاطر دلتنگی و ناامیدی، مانند دود در آسمان به حرکت درآمدم، اما اگر به مقام و ثروت دست نیابم، این همه تلاش و شجاعت چه فایدهای دارد؟
من آنم که چون حمله آوردمی
به رمح از کف انگشتری بردمی
هوش مصنوعی: من کسی هستم که وقتی حمله میکنم، قدرت و توانم را به قدری دارم که انگشترم را از دستم درمیآورم.
ولی چون نکرد اخترم یاوری
گرفتند گردم چو انگشتری
هوش مصنوعی: اما چون ستارهام یاور پیدا نکرد، گردنم همچون انگشتری شد.
غنیمت شمردم طریق گریز
که نادان کند با قضا پنجه تیز
هوش مصنوعی: من فرصتی را که برای فرار داشتم غنیمت شمردم، زیرا بیخبر از سرنوشت ممکن است انسان به شدت دچار مشکل شود.
چه یاری کند مغفر و جوشنم
چو یاری نکرد اختر روشنم؟
هوش مصنوعی: اگر ستاره درخشانم به من کمک نکند، چه فایدهای دارد که از کلاه و زره به عنوان سپر استفاده کنم؟
کلید ظفر چون نباشد به دست
به بازو در فتح نتوان شکست
هوش مصنوعی: اگر کلید پیروزی در دست نباشد، با زور و قدرت هم نمیتوان به موفقیت رسید.
گروهی پلنگ افکن پیل زور
در آهن سر مرد و سم ستور
هوش مصنوعی: گروهی از پلنگها و فیلهای قوی در جنگ با آهن و شجاعت مردان و اسبها درگیر شدند.
همان دم که دیدیم گرد سپاه
زره جامه کردیم و مغفر کلاه
هوش مصنوعی: به محض اینکه سپاه دشمن را دیدیم، زره پوشیده و کلاه خود بر سر گذاشتیم.
چو ابر اسب تازی برانگیختیم
چو باران بلارک فرو ریختیم
هوش مصنوعی: ما همچون ابر، اسبی تند و تیز را به حرکت درآوردیم و مانند بارانی که به زمین میریزد، احساسات و افکار خود را آزادانه بیرون ریختیم.
دو لشکر به هم بر زدند از کمین
تو گفتی زدند آسمان بر زمین
هوش مصنوعی: دو لشکر با هم به جنگ و نبرد پرداختند، چنانکه گویی آسمان بر زمین فرود آمده است.
ز باریدن تیر همچو تگرگ
به هر گوشه برخاست طوفان مرگ
هوش مصنوعی: از بارش تیرها مانند تگرگ در هر گوشه، طوفان مرگ به پا شد.
به صید هژبران پرخاش ساز
کمند اژدهای دهن کرده باز
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که برای شکار کردن موجودات بزرگ و خطرناک مانند هژبر (یعنی شیر) باید با دقت و احتیاط عمل کرد، زیرا در مقابل آنها تهدیدهای جدی وجود دارد. این نشان میدهد که در برابر مشکلات و چالشها باید هوشیار و آماده بود.
زمین آسمان شد ز گرد کبود
چو انجم در او برق شمشیر و خود
هوش مصنوعی: زمین به رنگ آسمان درآمد و غباری خاکی بر آن نشسته است، مانند ستارهها که در آن برق شمشیرهایی درخشان و در حال تابیدن هستند.
سواران دشمن چو دریافتیم
پیاده سپر در سپر بافتیم
هوش مصنوعی: وقتی سواران دشمن را دیدیم، ما نیز با استفاده از سپر، از خودمان دفاع کردیم.
به تیر و سنان موی بشکافتیم
چو دولت نبد روی بر تافتیم
هوش مصنوعی: ما در جنگ و نبرد با تیر و شمشیر به پیروزی دست یافتیم، وقتی که سرنوشت به ما روی نیاورد.
چه زور آورد پنجهٔ جهد مرد
چو بازوی توفیق یاری نکرد؟
هوش مصنوعی: چقدر تلاش کسی میتواند موثر باشد وقتی که کمک و موفقیتی در کار نباشد؟
نه شمشیر گندآوران کند بود
که کین آوری ز اختر تند بود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شمشیر کسانی که باعث فساد میشوند، تند و بران نیست و نمیتواند به تنهایی انتقام بگیرد. در واقع، او از تاثیرات و سرنوشت سخت و ناگوار صحبت میکند.
کس از لشکر ما ز هیجا برون
نیامد جز آغشته خفتان به خون
هوش مصنوعی: هیچکس از سپاه ما از میدان نبرد عقبنشینی نکرد، مگر اینکه با جامهای آغشته به خون بازگشته باشد.
چو صد دانه مجموع در خوشهای
فتادیم هر دانهای گوشهای
هوش مصنوعی: ما مانند صد دانهای هستیم که در یک خوشه جمع شدهایم، هر کدام از ما در گوشهای قرار داریم.
به نامردی از هم بدادیم دست
چو ماهی که با جوشن افتد به شست
هوش مصنوعی: ما به پایدار نبودن یکدیگر اعتراف کردیم، مانند ماهی که وقتی در دست کسی با زره (جوشن) میافتد، گرفتار میشود.
کسان را نشد ناوک اندر حریر
که گفتم بدوزند سندان به تیر
هوش مصنوعی: کسانی که در دنیای نرم و لطیف زندگی میکنند، نمیتوانند سختیهای زندگی را به راحتی تحمل کنند. من به آنها گفتهام که باید سختیها را به گونهای تحمل کنند که مانند دوختن سنگینتر از تیر به پارچه نرم باشد.
چو طالع ز ما روی بر پیچ بود
سپر پیش تیر قضا هیچ بود
هوش مصنوعی: وقتی که سرنوشت از ما دور شود، مانند سپری در برابر تیر سرنوشت، هیچ کارایی ندارد.
از این بوالعجبتر حدیثی شنو
که بی بخت کوشش نیرزد دو جو
هوش مصنوعی: داستانی عجیبتر از این بشنو که تلاش آدم بیتوفیق، ارزشی حتی به اندازه دو دینار هم ندارد.
حاشیه ها
چو گنجشک روز ملخ در نبرد* به کشتن چه گنجشک پیشش چه مرد
این بیت با توجه به بیت قبلش دارای تشبیه مرکب به مرکب می باشد اینکه پهلوان در جنگ در روز نبرد مثل:چو گنجشک روز ملخ.......می ماند
مطلب مورد نظر از کتاب بیان دکتر سیروش شمیسا گفته شد
در مورد بعضی ابیات این بخش مزاحم استاد اشرفی بزرگوار شدم. مشکل اصلی من سر این بیت بود:
«به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر یک یک انداختی»
استاد گرامی فرمودند که صحیح این بیت به این صورت است:
«به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر دو یک انداختی»
«عذرا در مقام آشکارا و واضح و روشن و تنها هم هست.»
و معنی بیت:
«آشکارا با یک تیر دونشانه می زد.»
«در این بیت دونظر وجود دارد
درمورد واژه ی عذرا علامه قزوینی میگوید عدو را بود که معنی مصرع دوم میشه: با یک تیر دو دشمن را از پا در اورد
در معنی عذرا میشه:
در تیر اندازی چنان ماهر بود که به هر یک از ستارگان سنبله تیری انداختی وان ها را از هم جدا ساختی
معنی دوم در ارتباط نجوم وارتباط عذرا با علم نجوم معنی میشود»
در بازی نرد هرگاه کسی 11 بار پشت سر هم دست را از حریف ببرد(11 ندب) گویند او به عذرا برد و سه برابر آنچه حریفش گذاشته بود
میستاند.(اصطلاح آن چنین بوده: یکی به سه برد)
اگر در دست بعدی این بار حریف دومی پیدا شد که او را هم 11 ندب پشت سر هم برد گویند وامق برد و این بار دو برابر آنچه این حریف گذاشته بود ارو میستاند.(اصطلاح آن چنین بوده:یکی به دو برد)
به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر یک یک انداختی
آنچنان استاد بود که تک تک حریفان را به خاک سیاه مینشاند.
کسی جلودارش نبود که نبود
اگر چنین باشد:
به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر یک دو انداختی
چنان ماهر بود که تا دور آخر از آن او بود.(همه را پشت بر خاک میزد)
خون هزار وامق خوردی به دلفریبی
دست از هزار عذرا بردی به دلستانی
خلاصه پهلوان همه فن حریف بوده این یار سپاهانی
یعنی به گونه ای تیر را به هدف میزد که با تیر نخست جفت میشد (یا آن را می انداخت)چون هر دو به دل هدف مینشست درست مانند آن دو حریف دست باخته پاکباز که جفتشان یک یک از میدان بیرون می افتند.
افتادن یکی نشان شکست دیگر کس است حتی جفت شدن آنها.
@7:
بینهایت سپاسگزارم. نکاتی که عنوان فرمودید برای من فوقالعاده ارزشمند بودند.
و با این حساب «یک یک» میبایست به لحن «تک تک» خوانده شود و خوانش فعلی صحیح نیست.
دوستان گرامی
به فرهنگ دهخدا سر بزنید ، در مانای " ناوک "
از جمله همین بیت شیخ را گواه آورده است:
به دعوا چو او ناوک انداختی
عدو را دوتن از ( با) یک انداختی ( با گستاخی من است)
داستان جنگ جویی و ستیزه است و نه بازی نرد
با یک تیر دو دشمن از پای در می آورده است
راه دور و دراز نروید به همین سادگی
@8:
سپاس از نکتهٔ ارزشمندی که عنوان فرمودید. بدل در خور توجهی است.
به دعوی چنان ناوک انداختی
که عذرا به هر یک یک انداختی
تا همین چند سال پیش در هیچ نوشته ای خبری از عدو مدو نبوده است ولی خواجگان دانا پای عدوی شرور را به میان میدان کشانیده اند که به نادانی گرفتار نایند.
آنچنان مدعی بود که با هر یک تیر یک تن را می انداخت.(تیر او خطا نمیرفت)
به زبان امروزه این کار خوراکش بود.
انداختن به معنی به خاک انداختن
و این اصطلاح نرد بوده که سعدی به زیبایی آورده و تیر او که به هدف نشسته است که آنجا نیز حریف شکاری است که بر خاک می افتد.
با این همه راه دیگر آنکه عذرا را به معنی آشکارا بگیریم
مدعی بود آنگونه که آشکارا برای هر یک نفر یک تیر بیشتر در کمان نمی گذاشت.
شرمنده عذرا چرا?
صحنه پایانی فیلم کمیسر متهم میکند به 3 نفر حریف میگوید:
سه گلوله آخر انتقام مادر
.
نکته اینکه اگر واژه "دست" را به هر دو مصراع وارد کنیم;
به دعوی چنان دست ناوک انداختی
که عذرا به هر دست یک یک انداختی(یک دو یا یک سه)
و در همه جهان هیچ کس به اندازه سعدی و با این توان از حذف بهره نبرده است.
که عذرا به هر (دست) یک یک انداختی
در شکار(نشانه گیری و تیراندازی) چنان بود تو گویی که آن(شکار) هرگز نبود.
برد در پی برد(قهرمان شکست ناپذیر مسابقه ها)
به احتمال بسیار به تیراندازی از روی اسب(سوارکاری) اشاره دارد که با نرد و شترنج از ورزشهای دیرین ایرانیان بوده است و بازی جنگاوران و رزم آوران
.دگر بهره شترنج بودی و نرد
سخن گفتن از روزگار نبرد
فردوسی
تا کدامین غالب آید در نبرد
زین دوگانه تا کدامین برد نرد
مولانا
اگر بگیریم که مصرع دوم چنین است:
که عذرا به هر دو یک انداختی
"یک" را میشود نمونه و عالی گرفت درست مانند ناوک انداختن که در آن هم یک بود یک!
مثل: پرسش)غذا خوب است?
پاسخ)یک است یک
که بسته به جمله گاهی بیست میشود و ...
و شترنج و نرد همانگونه که گفته شد بازی جنگاوران بوده است.وقتی آناتولی کارپف و گری گاسپارف یا آناند هندی مسابقه داشتند آن را نبرد بزرگ میخواندند چنانکه برخی دیگر ورزشها را.در فارسی هم به مسابقه ورزشی جدال و پیکار میگویند.
سخن پایانی:اگر از آغاز این شعر را به دید مسابقه بنگریم که همواره جنگاور سپاهانی در برابر خود هماورد و حریف داشته است به فهم آن نزدیکتر میشویم.
مزاح پایانی;
کار تا جایی بالا بوده است که وقتی احسان قائم مقامی و شایسته قادرپور جفت شکرشکن شترنجباز بر سر آش رشته و آش سبزی بگومگو کردند روزنامه های زرد قناری تیتر زدند: این رشته سر دراز دارد: نبرد در آشپزخانه شماره 3
شهرآورد شموشک و ایرسوتر که جای خود
بالا رفتیم دوغ بود، پایین اومدیم ماست بود…قصه ما راست بود?
بالا رفتیم ماست بود، پایین اومدیم دوغ بود…قصه ما دروغ بود?
برای کاتبانی ( نوشته گر؟؟) که تنها نوشتن می دانسته اند، بسیار آسان بوده است با نوشت افزار آن روزگار ،"عدورا"
" عذرا " بخوانند و بنویسند و بماند تا ما بی توجه به مصراع نخستین بر حدیث او بیفزاییم.
ناوک انداختن که البته مراد شیخ ناوک مژگان یار نبوده است
1401/04/15 18:07
الیوت الدرسون
کسی که سریال جومونگ را تماشا کرده باشد به خوبی یک پرتاپ با دو تیر را در ذهنش تداعی میکند !
1401/09/25 08:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
سلام
این بخش دوم, در ادامه یِ بخش اول در جواب آن پراکنده گویِ خبیث است که سعدی اذعان دارد که می تواند همچون حکیم توس, فردوسی, شعر حماسی بگوید ولی هدف از سرودن بوستان پند است نه رزم و جنگ!
زره پوش را چون تبرزین زدی
گذر کردی از مرد و بر زین زدی
انصافا ابیات این بخش شاهنامه ای است البته اگر از کلماتِ عربی آن صرفنظر کنید.