گنجور

بخش ۱۰ - حکایت کرکس با زغن

چنین گفت پیش زغن کرکسی
که نبود ز من دوربین‌تر کسی
زغن گفت از این در نشاید گذشت
بیا تا چه بینی بر اطراف دشت
شنیدم که مقدار یک روزه راه
بکرد از بلندی به پستی نگاه
چنین گفت دیدم گرت باور است
که یک دانه گندم به هامون بر است
زغن را نماند از تعجب شکیب
ز بالا نهادند سر در نشیب
چو کرکس بر دانه آمد فراز
گره شد بر او پایبندی دراز
ندانست از آن دانه‌ای خوردنش
که دهر افکند دام در گردنش
نه آبستن در بود هر صدف
نه هر بار رامی زند بر هدف
زغن گفت از آن دانه دیدن چه سود
چو بینایی دام خصمت نبود؟
شنیدم که می‌گفت و گردن به بند
نباشد حذر با قدر سودمند
اجل چون به خونش بر آورد دست
قضا چشم باریک بینش ببست
در آبی که پیدا نگردد کنار
غرور شناور نیاید به کار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

بخش ۱۰ - حکایت کرکس با زغن به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۰ - حکایت کرکس با زغن به خوانش عندلیب
بخش ۱۰ - حکایت کرکس با زغن به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1392/03/22 13:05
امین کیخا

نخست باید گفت زهی سعدی خوش سخن . دو دیگر اینکه زاغن با زغن فرق دارد زغن مرغکی شکاری است ولی زاغن اروغ می باشد شعری از ابوسلیک گرگانی مانده است
از فرط عطای او زند آز پیوسته ز امتلاء زاغن
در جنب علو همتت چرخ ماننده وشم پیش چرخست
یکی از چرخ ها پرنده ای شکاری ست و وشم بلدر چین است
زهی شکر پارسی

1392/03/23 13:05
امین کیخا

شکرستان پارسی برای غورباغه و قورباغه لغت های دیگری هم دارد غوک را همه میدانند ولی ابو لفتح بستی شعری دارد که از نخستین شاعران پارسی گو است و ان این است
هر چند که درویش پسر فغ زاید
در چشم توانگران همه چغز اید
یعنی بینوا اگر کودکی شاهوار بیاورد هم در چشم توانگران ان چون غوکی می نماید
و اینجا چغز یعنی غوک

1392/03/23 13:05
امین کیخا

فغ هم که شاهزاده چینی است و نیز بت و فغواره یعنی ساکت و ان بخاطر این است که بتان سخن نمی گویند

1397/09/01 19:12

مصرع اول بیت هشتم در ضبط قدیمی گنجور (احتمالا مطابق تصحیح غلامحسین یوسفی) اینطور آمده:
«ندانست ازان دانه بر خوردنش
که دهر افگند دام در گردنش»
در نسخه فروغی به این شکل آمده:
«ندانست از آن دانهٔ خوردنش
که دهر افکند دام در گردنش»
و در این نسخه عموما کلماتی مانند «دانه‌ای»، «خانه‌ای» و ... به صورت «دانهٔ» و «خانهٔ» آمده است.
دوستان در مورد ضبط و معنای صحیح نظری دارند؟

1397/09/01 23:12
۷

برخوردن درست است به معنی بهره مندی و برخورداری است.
ندانست دهر بی مروت برای کامجویی اش دام نهاده است.او را که به روزی خود راضی نبود و به دام آز گرفتار آمد.
ندانست این بازی دهر است میدهد تا بستاند.
"دانه ای خوردنش" زمین بازی دهر را کوچک مینمایاند.

1397/09/02 00:12
بابک چندم

حمید رضا محمدی و 7 گرامی،
در فرهنگ معین :
(عربی) بُر (ر کشیده ، بر وزن دُرّ) =گندم
(bor(r
به نظر می آید که دانه را بی همزه و سرهم با بُر، و "ر" و دام را نیز کشیده باید خواند:
(دانه بُرر)
ندانست از آن دانه بُر(ر) خَوردنش
که دهر افکَنَد دا(ا)م در گَردَنَش
شاید هم با همزه؟
ندانست از آن دانهء بُرّ خوردنش
که اگر چنین باشد، "بُر" در نسخه فروغی از قلم افتاده...

1397/09/02 00:12
بابک چندم

ضمناً واژه گندم (گَنتوم در پهلوی) گویا از مصر باستان و به همین شکل گَنتوم آمده (Gantum)

1397/09/02 00:12
nabavar

ندانست از آن دانه‌ای خوردنش
که دهر افکند دام در گردنش
بیشتر { دانه بَر خوردنش } دیده ام ، ولی دانه ای خوردنش هم به نظر زیبا و بجا می اید بدین مانا : اگر { دانه ای} را یک دانه بگیریم ، می توان گفت : ندانست از آن یک دانه خوردنش ، ولی { دانه بر خوردن } را بیشتر می پسندم

1397/09/02 01:12
۷

ن/دا/نست*/ ا/زان/دا/ن/بر/خر/د/نش
فعولن فعولن فعولن فعل
ندانست از آن دانه‌ برخوردنش:ندانست از آن دانه برخوردنش(است)
که دهر افکند دام در گردنش:که دهر در گردنش دام افکند.
چنان ساده و روان است که خود گویاست.

1397/09/02 02:12
۷

کافی است برخوردن را برچیدن بگیرید.

1397/09/02 07:12
بابک چندم

7 جان دوست عزیز،
1-برخور= بهره ور، بهره مند
برخورم،برخوری،برخورَد،برخوریم، برخورید
2-برخوردار=بهره مندی
برخوردارم،برخورداری،برخوردار است، برخورداریم، برخوردارید، برخوردارند
*3-برخوردن=ملاقات کردن، تصادف کردن دو چیز
معنای بهره ور شدن، بهره مند شدن را "ندارد"، اگر که داشت می باید که داشتیم:
برخوردنم،برخوردنت، برخوردنش، برخوردنمان، برخوردنشان، برخوردنتان...
که نداریم که، داریم؟ (هیچکدام به معنای بهره ور/مند شدن نیست)
دو راه می ماند:
1- همانی که از نسخه فروغی در گنجور آمده:
با همزه و خوانده شود "ای"
2-به جای " بَر" خواندن، "دانه بُر، یا دانهء بُر" خوانده شود که معنای "دانه گندم" سه بیت پیشتر را میدهد، در معنی یک واو هم کم و زیاد از آن ندارد...
اگر که اشتباه است بفرمایید اصلاح کنم...
محسن 2 گرامی،
مانا (از مانستن،مانند بودن) از ماناک پهلوی می آید و معنایش هم همان است= مانند، شبیه
اگر که در این راستا استفاده شود، درست است...
ولی جایگزینی برای معنی و یعنی نیست، چراکه بار نسبی دارد بر خلاف آن دو کلمه که بارشان مطلق است.
متاسفانه در فارسی واژه (ایرانی) مفردی که جایگزین این دو واژه عربی تواند شود، خوب جایش بسیار خالیست...
اگر که اشتباه است شما هم بفرمایید که اصلاح کنم...

1397/09/02 07:12
بابک چندم

@گنجور و جناب حمید رضا
این نوشته که هم رفت در سلول انفرادی، گویا برای خودتان بود؟ نبود؟
@7
برخوردن= ملاقات کردن، تصادف کردن چه ربط آن با برچیدن؟؟؟

1397/09/02 09:12
nabavar

دوست عزیز
” بدین مانا ” = مانند آنکه بگوییم
بسیار زیبا و فارسی ست
” مانا “ از فرهنگستان حاشیه نویسان درین گستره به نمایش آمد و به دل بعضی نشست و خار چشم {دور از چشم شما و دیگر دوستان }بعضی دیگر شد

1397/09/02 10:12
nabavar

تعبیری دیگر:
ندانست از آن یک دانه‌ خوردنش است
که دهر افکند دام در گردنش

1397/09/02 10:12
nabavar

دانه ای = یک دانه ی ناچیز

1397/09/02 10:12
۷

توضیح شما همه درست اندر درست با نتیجه گیری نادرست نادرست.چهار پنج سطر نخست همان چیزی بود که میخواستم بنویسیم و نوشتید.
مگر میشود فعل برخورد(بهره برد) داشته باشیم و مصدر آن برخوردن را نه.جالب اینجاست که دهخدا در بیان برخوردن همین بیت را هم آورده است.
تنها این را بیفزایم که برخور را با برخورد اشتباه نگیریم.ریشه برخوردن به معنی بهره بردن واژه برخ به معنی بهره.پاره و بخش و قسمت است.همچنانکه واژه پرکاربرد برخی یعنی پاره ای،بخشی و ...
برخ+ور=برخور درست مانند بهره ور
با گذشت زمان به ریخت برخور (Barxor) درآمده است و از سوم شخص مفرد آن فعل برخوردن را ساخته اند و.نیز با افرودن دار به برخور واژه برخوردار ساخته شده است.
برخوردن:
پیوند به وبگاه بیرونی

1397/09/02 10:12
۷

ق مثل قرنطینه
تنها بیاورم;
پیوند به وبگاه بیرونی

1397/09/02 11:12
ناصر

یک نتیجه گیری ساده کردم ، دیدم { مانا } هم بَدَک نیست
مانا = مانند ، شبیه ، همسان ، نظیر ، مثل ،:
معنای لغتِ عقل در فارسی چیست؟ = نظیر ، همسان ، مانند و شبیهِ لغت عقل در فارسی چیست؟ = مانایِ لغت عقل در فارسی چیست؟
نتیجه: مانا = معنا

1397/09/02 15:12
nabavar

مانا از معنا و معنی زیبا تر نیز هست
مانا باشی ناصر خان

1397/09/02 19:12
۷

پیشوند "بر" میتواند نشانه پیاپی بودن کار،تأکید و لازم بودن و ... باشد.
بررسی،برگذشتن.برچیدن،برکندن،برآمدن،برانگیخته و ...
از همین رو برخوردن را میشود پیاپی خوری و دوباره خوردن گرفت که برچیدن و نوک نوک زدن است و دانه دانه خوردن که شتاب در خوردن(آز) را هم نشان میدهد.
از همین جهت فکر میکنم سعدی شتاب داشتن مرغ را در خوردن با آوردن برخوردن منظور داشته است یعنی آز در برابر رضا و قناعت
از آن دانه برخوردنش:آنگونه که او شتابان میخورد(برمیچید)
گرفتار شدنش شگفت نبود یعنی شکم پرستی و آز گرفتارش نمود.

1397/09/02 19:12
بابک چندم

دوستان،
صلاح ملک خویش خسروان دانند...
هدف تنها مشخص کردن سره از ناسره بود و بس...(با سپاس از دکتر ترابی بابت این وام)
باری
7 جان
برخور (اسم فاعل)
برخورد (اسم مصدر، مصدر مرخم) *** فعل نیست
(مرجع: فرهنگ معین)
شما از همینجا راه را اشتباه رفته ای، برخورد را آنچه که نیست در نظر می گیری....
"برخورد" همانی است که پیشتر آوردم و برابر بهره مند یا بهره ور شدن "نیست". برخوردار، برخورداری، برخوردار شدن یا بودن از برخور می آیند و نه از برخورد.
بابت برخ به معنای بهره:
بهره مند، بهره ور، بهره دار و... را داریم اما نه برخ مند، برخ ور، برخ دار...
***در این غزل خوردنش اشاره به خوردن (او) دارد(خوردن یا فرو دادن طعام) ، نه بهره مند شدن او...
ناصر جان،
پیشتر توضیح دادم که:
مانند، نظیر، شبیه، مثل بار نسبی دارند نه مطلق، نمونه:
توپ پینگ پونگ شبیه، مانند، نظیر، مثل توپ فوتبال است، (ولی توپ فوتبال نیست)... می توان آورد توپ پینگ پونگ "مانای" توپ فوتبال است.
"معنی" بار نزدیک به مطلق دارد: معنی این آن است...
آنچه که در پست قبلی در خاطرم نبود :اینکه در فارسی به جای "معنی" می توان از برابر، همتا، هم سنگ ... در مواردی استفاده کرد...
محسن جان،
خاری در چشم من یکی که نبود، چراکه آری زیباتر است، ولی در جای درست آن...
سرت را هم از بابت "هست" و "است" درد نمی آورم...
ولی اگر که حقیقتاً کاربرد درست مانا را در نظر داری، به ناصر خان باید گفت:
"بی مانا" یی ( یا باشی) ناصر خان
به مانای آنکه : بی نظیر، بی مانند، بی همتایی ناصر خان -> یعنی یه دونه ای (یک دانه ای) ناصرخان...
پایا باشید

1397/09/02 19:12
۷

میتواند تک تک دانه ها را خوردن یا برچیدن هم باشد به نشانه وسواس یا وسوسه بسیار و آز

1397/09/02 20:12
۷

دهخدا و سعدی و فعل برخوردن و آنهمه مثال را قبول نداری،اشتباهات خودت را به حساب من میریزی.آقای محمدی سرداور و دوستان کمک او
جان برادر

1397/09/02 21:12
علی

به نظر من هم منظور هم برچیدن و هم بهره بردن است که دوست خوبمون 7 به طور دقیق گفت.
یک خصلت ناپسندیده ما اینه که هیچ وقت قبول نمیکنیم اشتباه میکنیم و به هزاران توجیه من درآوردی و غرور بیجا گرفتار میشیم.

1397/09/02 21:12
ما را همه شب نمی برد خواب

ندانست از آن دانه ای خوردنش
که دهر افکنده دام در گردنش
بنده نه واژه شناسم نه زبان شناس , ولی زیبایی این حکایت در همین یک بیت خلاصه شده و معنای بیت در همین _ ای _
استاد سخن به حق برازنده ی سعدی هست , دانه ای = گردنش !
گویا گفته که بخاطر یک دانه (ای ) گردنش رو به دام دهر سپرده
علی آقا یک خصلت ناپسندیده ی دیگری هم داریم که حتما باید نفر مخالف رو محکوم کنیم

1397/09/02 22:12
ما را همه شب نمی برد خواب

عذر بابت حاشیه ی مجدد,
منظورم از گویا , واضح و روشن هستش نه برداشت ظاهرا ,
و این رو هم اضافه کنم که من بیشتر از این که مشتاق تشویق همفکر خودم باشم مشتاق شنیدن دلایل مخالف هستم , چون ازش یاد می گیرم ...

1397/09/02 22:12
بابک چندم

7 جان،
دورت بگردم، شما که عالم و آدم را شاهد آوردی یکباره تقاضای ودیو چک (V.A.R) را هم می دادی که کارمان یکسره شود دیگر...
من دهخدای پانزده، شانزده جلدی را ندارم، در این نسخ اینترنتی هم اعتباری نمی بینم. شما رجوع به نسخه چاپی می کنی؟
"اشتباهات خودم" را هم می توان گفت که به پای شما می زنم، ولی چون بار منفی دارد باید آنرا از حساب شما کم یا کسر کنم ونه آنکه بریزم یا اضافه کنم...
باری، بر گردیم سر اصل ماجرا
بَر به معنای بابت (از برای) در اینجا کارگر است، یعنی که این مرغ فلان فلان شده از بابت (از برای) خوردنش گرفتار شد...
اما آن "دانه" کار دست بنده و سرکار و آقای حمید رضا می دهد:
اینگونه می شود که: "ندانست از آن دانه که از بابت آن (یا از برای آن) خوردنش"، "از آن" دو بار تکرار می شود که جایز نیست...
نمونه هایی که جایز است:
ندانست از آن دانه "و" خوردنش
ندانست از آن دانه "که با" خوردنش
ندانست از آن دانه "کز" خوردنش
ندانست از آن دانه خوردنش
ندانست از آن دانه "ای" خوردنش...
اگر شما می توانید "بر" را جایگزینِ: "و" ،"که با" ، یا "کز" و امثالهم کنید مشکل حل شده، من که نمی توانم...
در آخر باور کن که "برخوردن" (جدای آنکه به شخص یا اشخاصی بر خوردن است، که اینهم خود جدیدالوجود باشد) برابر برخوردار بودن نیست. برای شما پیشتر توضیح دادم که اگر فعل می بود، در کنار سوم شخص مفرد برای "برخوردنش"باید می داشتیم:
برخوردنم، بر خوردنت، بر خوردنمان، برخوردنتان، برخوردنشان....
همگی برابر تصادف، یا ملاقات کردنند.
شما اینها را در مقام بهره ور، یا بهره مند بودن سراغ داری؟
اگر که: برخوردنم= برخوردارم، برخوردنت= برخورداری، برخوردنمان= برخورداریمان، برخوردنتان=برخورداریتان، برخوردنشان= برخورداریشان را در دهخدا یا فرهنگ و لغتنامه ای دیگر نشان بدهی بی برو و برگرد یک وعده ناهار یا شام را میهمان بنده ای ولو هزینه اش را از راه دور برایت حواله کنم، تازه اگر مایل باشی این علی آقا راهم می توانی همراه کنی، اگر که ایشان هم مایل بودند که چشمم کور هزینه ایشان هم پای من...
سراغ داری؟؟؟..
علی آقاجان،
مسئله را شخصی نکن عزیزِ جان، داریم سعی می کنیم آنرا حل کنیم نه بغرنجتر...
پیشنهاد شام یا نهار هم ،گرکه قابل بدانید، خالی بندی نیست و پای این مخلص است...

1397/09/02 22:12
بابک چندم

بنده باز رفتم در قرنطینه، تا زمان آزادی بدرود...

1397/09/02 23:12
nabavar

بابک جان
مانا باشی = ماندگار باشی، پاینده باشی ، زنده باشی
داغت رو نبینم هرگز
و همچنین شما

1397/09/02 23:12
۷

در پایان "برخوردن" که دوست بزرگوار میفرمایند چنین مصدری نداریم و دلیل آنک در فرهنگ معین نیست(بی خیال دهخدا):
تو را زین جهان روز برخوردن است
نه هنگام تیمار و پژمردن است
فردوسی
می و رامش و زخم چوگان و کار
بزرگی و برخوردن از روزگار
فردوسی
داشتم از شاخ عمر وعدهٔ برخوردنی
باد فراقت به باغ برزد و برها ببرد
اوحدی
همی چون وقت برخوردن درآمد
یکی بر سر دگر یک در سرآمد
عطار
***هر که را به حرص برخوردن مبتلا کردند زود بود که به آتش شهوت سوخته گردد.(درست مانند همان معنی که پیشتر گفته شد)***
عطار
توان به خون دل از سوز عشق برخوردن
که داغ بر جگر لاله زار می بارد
صائب
برخوردن تو باشد از دولت و از نعمت
از مجلس شاهانه از لعبت فرخاری
منوچهری
کوتاه اینکه برخوردن همان برخورداری است و چه ربطی به برخوردن(تصادف) دارد که تکرار میکنند را ندانستیم.انگار مد شده.
اما مراد سعدی در این بیت آنچنانی دانه خوردن (دانه برچیدن)هم بوده است چه بسا بیشتر که پیشتر آمد.
ریشه آن هم برخ است.
اما مصدرهایی مانند گرفتن و خوردن و حرفی مانند بر از واژگان دامنه دارند و این دو میتواند با هم ترکیبی بسازند که همتراز برخوردن(برخورداری) و دیگر بسیار باشد که در بالا آمد.
دانه برخوردنش-دانه برگرفتنش-دانه برچیدنش
برخوردن و برخورداری

1397/09/03 02:12
بابک چندم

7 جان،
عاقبت "برخوردن" فعل است یا مصدر؟؟؟ از برخور می آید یا برخورد؟
پیشتر آورده بودی:
"...و از سوم شخص مفرد آن "فعل برخوردن" را ساخته اند"...
و در جای دیگر:
***"مگر میشود فعل برخورد(بهره برد) داشته باشیم و مصدر آن برخوردن را نه."
خودت متوجه می شوی یا نه؟
منظورم این نیست که این را گاه فعل و گاه مصدر آوردی...
بلکه:
شما آورده بودی:
1-برخورد+ ن -> برخوردن
(بنا بر بیان شما بهره مند شدن و من این را گفتم که یعنی تصادف کردن، ملاقات کردن و نه بهره مند شدن.)
حال آنکه :
2-برخور + دن -> برخوردن
(از برخور می آید و نه برخورد، و همان معنی بهره وری، بهره مندی را دارد)
آنچه که من نوشتم این بود که "فعل برخوردن" یعنی ملاقات یا تصادف کردن، و آنکه برابر بهره بردن نیست.( این را در نوشته ای که فعلاً در حبس است هم آوردم و پیشنهادی هم که در آن نوشتم همچنان پابرجاست)
فعلاً هم باطری رو به اتمام است، تا بعد...

1397/09/03 11:12
ما را همه شب نمی برد خواب

بابک خان واژه شناس توانمندی هستید که بدون فرهنگ لغت چنین اطلاعاتی دارید , امیدوارم اگر کسالتی دارید برطرف بشه
منم که خودمون ناهار داریم :-D

1397/09/04 03:12
۷

ته مانده سخن گزاف
1-دانه برخوردنش همان دانه برچیدنش است و میتواند برخوردن و برخورداری هم باشد.
2-برخورم را با بخورم و برخوردم یکی نکنید.
3-مشق شب کنید و در کنار صرف چای و ماالشعیر(آبجو) ودکا و عرق نعناع و یا سگی صرف فعل کنید.برای نمونه از خوردن و برخوردن از همین داشته ها آغاز کنید.
4-به هیچ فرهنگی پابند نباشید البته لغت آن.معین که هیچ،دهخدا هم که هیچ،عقل خود هم که هیچ اگر میشود از رای ابلیس برخوردنت را نیز باکی نیست.
5-به نام و یاد عبیدالله این بیت پیشکش فلانی،بهمانی و بیساری
سنگی گران باید تا برکند ز رویش،آری
با سنگ پای قزوین این کار کمتر آید
با سپاس از آقای محمدی و بابک و دیگر دوستان

1397/09/04 09:12
ما را همه شب نمی برد خواب

به همین فرهنگ لغت ها تکیه کردید که سخن گزاف شد !
اینهایی که گفتید ما مزه نمی کنیم کسی که بلده فکر کنه دست خالی هم فکر می کنه نیازی به عرق سگی و ودکا و امثالش نداره , من نخورده مستم برای هر کسی هم این آرزو رو نمی کنم چون گاو نر می خواهد و مرد کهن
راستی سعدی هیچ جای دیگری چنین ترکیبی به کار نبرده