بخش ۱۱ - حکایت
چه خوش گفت شاگرد منسوج باف
چو عنقا بر آورد و پیل و زراف
مرا صورتی بر نیاید ز دست
که نقشش معلم ز بالا نبست
گرت صورت حال بد یا نکوست
نگارندهٔ دست تقدیر، اوست
در این نوعی از شرک پوشیده هست
که زیدم بیازرد و عمروم بخست
گرت دیده بخشد خداوند امر
نبینی دگر صورت زید و عمرو
نپندارم ار بنده دم در کشد
خدایش به روزی قلم در کشد
جهان آفرینت گشایش دهاد
که گر وی ببندد که داند گشاد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
بخش ۱۱ - حکایت به خوانش عندلیب
بخش ۱۱ - حکایت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۱۱ - حکایت به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
1393/12/02 16:03
رضا
در این نوعی از شرک پوشیده هست
که زیدم بیازرد و عمرم بخست
گرت دیده بخشد خداوند امر
نبینی دگر صورت زید و عمر
1394/05/11 09:08
ناشناس
رضا جان عمر با و اضافه اومده که کاملا فرقه با عمر.....عمر یک اسم عربیه عمرو اسم دیگه ......جسارت بنده رو عفو فرمایید...
1394/08/04 09:11
ناشناس
عمر با واو اضافه در زبان عرب حتی هنگام تلفظ امر خوانده میشود.....در صورتی که عمر بدون واو omarخوانده میشود
1400/09/28 00:11
افسانه چراغی
زید و عمرو در عربی دو اسم مبهم هستند مانند فلانی و بهمانی در فارسی.
1401/08/16 11:11
امیر
در ادبیات عرب مثلی هست که می گوید:
ضرب زید عمرو
حال پرسیده میشود چرا زید عمر رو کتک زد و جواب این است که چون عمر(امر) یک واو از اسم داوود دزدیده است و به نام خود افزوده و عمرو شده است و باز هم امر خوانده میشود و داوود نیز به شکل داود نوشته میشود!