غزلها - جلد اول
شاهد افلاکی : چون زلف توام جانا در عین پریشانی حدیث جوانی : اشکم ولی به پای عزیزان چکیدهام سوزد مرا سازد مرا : ساقی بده پیمانهای زآن می که بیخویشم کند زندان خاک : با دل روشن در این ظلمتسرا افتادهام آتش خاموش : نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی طوفان حادثات : این سوز سینه شمع شبستان نداشته است داغ تنهایی : آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم نیلوفر : نه به شاخ گل نه بر سرو چمن پیچیدهام رسوای دل : همچو نی مینالم از سودای دل غرق تمنای توام : در پیش بیدردان چرا فریاد بیحاصل کنم