درد زندگی [۲۵-۱۶]
رباعی ۱۶ : امروز که نوبت جوانی من است رباعی ۱۷ : گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی رباعی ۱۸ : از آمدن و رفتنِ ما سودی کو؟ رباعی ۱۹ : افسوس که بیفایده فرسوده شدیم رباعی ۲۰ : * با یار چو آرمیده باشی همه عمر رباعی ۲۱ : اکنون که ز خوشدلی بهجز نام نمانْد رباعی ۲۲ : ایکاش که جای آرمیدن بودی رباعی ۲۳ : چون حاصلِ آدمی درین جایِ دودَر رباعی ۲۴ : * آنکس که زمین و چرخِ اَفلاک نهاد، رباعی ۲۵ : گر بر فَلَکَم دست بُدی چون یزدان

خیام