یوسف و زلیخا
بخش ۱ - آغاز : الهی غنچه امید بگشای بخش ۲ - افتتاح نامه به نام یگانه ای که چشمه روشن مهر از دریای نوالش یک نم است و دفتر ملون سپهر از آیات کمالش یک رقم : به نام آن که نامش حرز جانهاست بخش ۳ - ترتیب دلایل هستی واجب تعالی نمودن و ترغیب به تامل در آن فرمودن : دلا تا کی درین کاخ مجازی بخش ۴ - دست برداشتن به مناجات به دستیاری ارباب حاجات : خداوندا ز هستی ساده بودیم بخش ۵ - تخصیص مناجات به ناظم بی دستیاری مشارک و مساهم : من آن مرغم که دامم دانه توست بخش ۶ - نعت خواجه ای که خاتم ختمیت در انگشت داشت و مهر خاتمیت بر پشت علیه من الصلوات افضل ها و من التحیات اکمل ها : محمد کش قلم چون نامور ساخت بخش ۷ - در معراج وی که از آفتاب رفیع الدرجات ذوالعرش سایه ایست و از معارج قدر آن از ذروه عرش تا حضیض فرش پایه ای : شبی دیباچه صبح سعادت بخش ۸ - لباس ضراعت پوشیدن و در اقتباس نور شفاعت کوشیدن : ز مهجوری برآمد جان عالم بخش ۹ - در تبرک جستن به ذکر خواجه که به مقتضای عند ذکرالصالحین تنزل الرحمة ذکر او سرمایه استنزال رحمت نور شهود است و پیرایه استخلاص از رحمت ظهور وجود : کتاب فقر را دیباچه راست بخش ۱۰ - در تمدح سلطانی که به موجب مدح السلطان یستنزل الامان مدحت او طیب زندگانی را ضمان است و مادح او از فوت امانی در امان : جهان یکسر چه ارواح و چه اجسام