گنجور

بخش ۱۰ - در تمدح سلطانی که به موجب مدح السلطان یستنزل الامان مدحت او طیب زندگانی را ضمان است و مادح او از فوت امانی در امان

جهان یکسر چه ارواح و چه اجسام
بود شخص معین عالمش نام
بود انسان درین شخص معین
چو عین باصره در چشم روشن
درین عین آن که چون انسان عین است
جهان مردمی سلطان حسین است
به زیر این خمیده طاق مینا
دو چشم آدمیت زوست بینا
خوشا چشمی که بینایی ازو یافت
به بینایی توانایی ازو یافت
فلک صد چشم دارد بر ره او
که چشم خود کند منزلگه او
ز روی اوست روشن چشم عالم
به بوی اوست گلشن خاک آدم
به حسن خلق و لطف خلق بی قیل
بود یوسف درین مصر فلک نیل
در اصلابش کرم رسمی قدیم است
کریم ابن الکریم ابن الکریم است
سزد گر از کمال خوبی او
کند پیر فلک یعقوبی او
ز کف بحر نوال آورده در مشت
کشیده جویباری از هر انگشت
دو صد کشت امل در هر دیاری
شده سرسبز از هر جویباری
ز دستش کابر و یم هستند ازان کم
خروشان باشد ابر و کف زنان یم
نموده لمعه ای از زرفشان تیغ
نهفته تیغ خود خورشید در میغ
چو گشته برق تیغش پرتوافکن
جهان را کرده چون خورشید روشن
دو دم یک برق را گرچه بقا نیست
بقا از تیغ او یکدم جدا نیست
بقای او فنای تیرگی هاست
نیاید روشنی با تیرگی راست
ز عدل او به وقت خواب شبگیر
کند نطع از پلنگ خفته نخچیر
ز شبگردی چو یابد گرگ مالش
نهد از دنبه میشش گرد بالش
پی جذب محبت چنگل باز
شود قلاب مرغ تیز پرواز
درخت بیشه ای پر شاخ و پیوند
اگر شاخ گوزنی را کند بند
کند شیر ژیان مشکل گشایی
به پنجه بخشد از بندش رهایی
کمینگاه بد اندیشان بی باک
بود ز اندیشه ناایمنی پاک
اگر یک تن بود چون مهر انور
ز مشرق تا به مغرب طشتی از زر
نیارد هیچ عور از درع پرهیز
که در طشت زر او بنگرد تیز
چو صبح آنجا که لطف او بخندد
چو ظلمت ظلم از آنجا رخت بندد
چو برق آنجا که قهرش بر فروزد
به یک شعله جهانی را بسوزد
خداوندا به پیران جوانبخت
که تا هست آسمان چتر و زمین تخت
به زیر پای تخت شاهیش باد
به تارک چتر ظل اللهیش باد
فلک با چتر او در چاپلوسی
زمین با تخت او در خاکبوسی
خراب آباد عالم باد معمور
به اولاد کرامش تا دم صور
به تخصیص آن که چرخ آمد مطیعش
زمان را تاج سر نام بدیعش
زمانش آن عجم از وی مشرف
به تعریف عرب بادا معرف
جهان را تا بلندی هست و پستی
مباد این نام پاک از لوح هستی
دگر شهزاده کز بخت مظفر
به طفلی شد طفیلش تخت و افسر
خرد چون دید جاه و احترامش
همی کرد آرزو نقشی ز نامش
درین میدان که بادا خالی از درد
فلک طاس تهی را پر فرح کرد
ز بزمش خور یکی زرین قدح باد
دلش چون نام دایم پر فرح باد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهان یکسر چه ارواح و چه اجسام
بود شخص معین عالمش نام
هوش مصنوعی: جهان به طور کلی مجموعه‌ای از ارواح و اجسام است که هر یک شخصیت خاص خود را دارند و به همین دلیل به آن‌ها عالم می‌گویند.
بود انسان درین شخص معین
چو عین باصره در چشم روشن
هوش مصنوعی: انسان در این فرد خاص مانند چشم بینا در دیدگان روشن است.
درین عین آن که چون انسان عین است
جهان مردمی سلطان حسین است
هوش مصنوعی: در این دنیا، همان‌طور که انسان‌ها واقعی و ملموس هستند، جامعه بشری نیز همانند یک پادشاه قدرتمند است که حسین را نمایندگی می‌کند.
به زیر این خمیده طاق مینا
دو چشم آدمیت زوست بینا
هوش مصنوعی: زیر این قوس زیبا و خمیده، دو چشم وجود انسان به وضوح به تماشا نشسته‌اند.
خوشا چشمی که بینایی ازو یافت
به بینایی توانایی ازو یافت
هوش مصنوعی: چقدر خوب است چشمی که قادر است ببیند و از این بینایی توانمندی و قدرت دریافت کند.
فلک صد چشم دارد بر ره او
که چشم خود کند منزلگه او
هوش مصنوعی: هزاران نگاه به راه او دوخته شده است، به‌طوری که هر کسی که چشمش را به او بیفکند، می‌تواند به مقصد و خانه‌اش برسد.
ز روی اوست روشن چشم عالم
به بوی اوست گلشن خاک آدم
هوش مصنوعی: چشم‌های جهان به خاطر زیبایی او روشن است و رایحه دل‌انگیز اوست که بوی باغ و گلستان آدمی را به مشام می‌رساند.
به حسن خلق و لطف خلق بی قیل
بود یوسف درین مصر فلک نیل
هوش مصنوعی: یوسف با حسن خلق و مهربانی‌اش در این سرزمین مانند نهر نیل درخشان است و هیچ‌گونه تردیدی درباره‌ی خوبی‌اش وجود ندارد.
در اصلابش کرم رسمی قدیم است
کریم ابن الکریم ابن الکریم است
هوش مصنوعی: در خانواده‌اش، خصلت نیکو و چیزهای خوب نسل به نسل منتقل شده است و او خود نیز از خاندان بزرگی با احترام و کرامت بسیار است.
سزد گر از کمال خوبی او
کند پیر فلک یعقوبی او
هوش مصنوعی: اگر که ستاره‌های آسمان از زیبایی و کمال او قدری غبطه بخورند، این امر شایسته است و سزاوار آن است.
ز کف بحر نوال آورده در مشت
کشیده جویباری از هر انگشت
هوش مصنوعی: از دل دریا، گوهرهایی را به دست آورده و هر انگشتش جویباری از آنهاست.
دو صد کشت امل در هر دیاری
شده سرسبز از هر جویباری
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای از زمین، دوصد کشت امید به بار نشسته و از هر جوی آبی، سرسبزی و زندگی سرازیر شده است.
ز دستش کابر و یم هستند ازان کم
خروشان باشد ابر و کف زنان یم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف اثرات یک نفر بر روی دیگران می‌پردازد. به این معنا که اگر شخصی بخواهد، می‌تواند بر شرایط و محیط خود تاثیر بگذارد. به عبارتی، او به مانند یک رود پرخروش و رعد و برق است که بر دیگران تأثیر می‌گذارد و باعث تغییر در خلق و خوی آنان می‌شود. در نتیجه، این یک اشاره به قدرت و تأثیرگذاری فرد بر دیگران است.
نموده لمعه ای از زرفشان تیغ
نهفته تیغ خود خورشید در میغ
هوش مصنوعی: تیغی که در پشت ابرها پنهان است، مانند درخشش خورشید، نور و زیبایی خود را نمایان کرده است.
چو گشته برق تیغش پرتوافکن
جهان را کرده چون خورشید روشن
هوش مصنوعی: زمانی که تیغ او مانند برق می‌درخشد، تمام جهان را روشن می‌کند و همچون خورشید می‌تابد.
دو دم یک برق را گرچه بقا نیست
بقا از تیغ او یکدم جدا نیست
هوش مصنوعی: اگرچه زندگی دو دم از یک برق پایدار نیست، اما وجود او به خاطر تیغش حتی یک لحظه هم جدا نخواهد شد.
بقای او فنای تیرگی هاست
نیاید روشنی با تیرگی راست
هوش مصنوعی: وجود او سبب نابودی تاریکی‌هاست و نمی‌تواند روشنایی به همراه تیرگی وجود داشته باشد.
ز عدل او به وقت خواب شبگیر
کند نطع از پلنگ خفته نخچیر
هوش مصنوعی: از انصاف و عدالت او، در زمان خواب شب، دمی از خواب پلنگی که در خواب است، بهره‌برداری می‌کند.
ز شبگردی چو یابد گرگ مالش
نهد از دنبه میشش گرد بالش
هوش مصنوعی: اگر گرگ در شب به شکار برود، وقتی به مال خود می‌رسد، با دنبه پشم گوسفند خود را می‌پوشاند و به خواب می‌رود.
پی جذب محبت چنگل باز
شود قلاب مرغ تیز پرواز
هوش مصنوعی: به دنبال جلب محبت، درختان جنگل به هم نزدیک می‌شوند و قلاب پرنده‌ای که با سرعت پرواز می‌کند، به آن‌ها می‌افتد.
درخت بیشه ای پر شاخ و پیوند
اگر شاخ گوزنی را کند بند
هوش مصنوعی: اگر درختی پرشاخ و برگ، شاخ گوزنی را قطع کند، به این معنی است که قدرت و تاثیری که دارد، می‌تواند به راحتی چیزی مهم را از بین ببرد.
کند شیر ژیان مشکل گشایی
به پنجه بخشد از بندش رهایی
هوش مصنوعی: شیر قدرتمند در مواجهه با مشکلات، با استفاده از چنگال خود به دیگران کمک می‌کند و آن‌ها را از رنج و بند رهایی می‌بخشد.
کمینگاه بد اندیشان بی باک
بود ز اندیشه ناایمنی پاک
هوش مصنوعی: محل جاسوسی بداندیشان، جایی بی‌پروا و آزاد از ترس و نگرانی است.
اگر یک تن بود چون مهر انور
ز مشرق تا به مغرب طشتی از زر
هوش مصنوعی: اگر یک نفر مانند خورشید از مشرق تا مغرب باشد، گویی طشتی از طلاست.
نیارد هیچ عور از درع پرهیز
که در طشت زر او بنگرد تیز
هوش مصنوعی: هیچ عیبی از لباس زره (درع) به چشم نمی‌آید، چون وقتی به آنی (طشت زر) نگاه کند، بی‌درنگ زیبایی‌اش را می‌بیند.
چو صبح آنجا که لطف او بخندد
چو ظلمت ظلم از آنجا رخت بندد
هوش مصنوعی: زمانی که صبح فرامی‌رسد و نعمت و لطف او خود را نمایان می‌کند، تاریکی و بدی از آنجا دور می‌شود.
چو برق آنجا که قهرش بر فروزد
به یک شعله جهانی را بسوزد
هوش مصنوعی: وقتی که خشم او مانند برق به جامعه نمایان شود، با یک شعله می‌تواند جهانی را نابود کند.
خداوندا به پیران جوانبخت
که تا هست آسمان چتر و زمین تخت
هوش مصنوعی: پروردگارا، به سالمندان خوشبختی که تا زمانی که آسمان بالای سر و زمین زیر پا وجود دارد، دعا می‌کنم.
به زیر پای تخت شاهیش باد
به تارک چتر ظل اللهیش باد
هوش مصنوعی: باد در زیر پای تخت پادشاه باشد و بر روی چتر او سایه افکن باشد.
فلک با چتر او در چاپلوسی
زمین با تخت او در خاکبوسی
هوش مصنوعی: آسمان با چتر او به زمین احترام می‌گذارد و زمین با تخت او به خاک‌ورزی متعهد است.
خراب آباد عالم باد معمور
به اولاد کرامش تا دم صور
هوش مصنوعی: به امید اینکه جهان خراب شود، اما سرزمین‌هایی که به دست فرزندان نیکوکار آباد شده‌اند، تا روز قیامت باقی بمانند.
به تخصیص آن که چرخ آمد مطیعش
زمان را تاج سر نام بدیعش
هوش مصنوعی: زمانی که همه چیز بر وفق مراد بود و چرخ روزگار به فرمان او درآمد، نام او در اوج عظمت و زیبایی قرار گرفت.
زمانش آن عجم از وی مشرف
به تعریف عرب بادا معرف
هوش مصنوعی: زمانی که عجم (غیر عرب‌ها) در تعریف و توصیف عرب‌ها برتری و تسلط داشته باشد، آن زمان برای آن‌ها مناسب است.
جهان را تا بلندی هست و پستی
مباد این نام پاک از لوح هستی
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا دارای بلندی‌ها و پستی‌ها است، این نام پاک از وجود و هستی از بین نرود.
دگر شهزاده کز بخت مظفر
به طفلی شد طفیلش تخت و افسر
هوش مصنوعی: شاهدی دیگر از شانس خوب، بچه‌ای به دنیا آمده است که به خاطر او تاج و تخت به او داده شده است.
خرد چون دید جاه و احترامش
همی کرد آرزو نقشی ز نامش
هوش مصنوعی: وقتی عقل و خرد دید که مورد احترام و جایگاه ویژه‌ای قرار دارد، آرزو کرد که نامش ثبت و به یادگار باقی بماند.
درین میدان که بادا خالی از درد
فلک طاس تهی را پر فرح کرد
هوش مصنوعی: در این عرصه، جایی که آسمان بی‌درد است، هیچ چیز نمی‌تواند خوشحالی را برای موجودات بی‌سر و سامان به ارمغان آورد.
ز بزمش خور یکی زرین قدح باد
دلش چون نام دایم پر فرح باد
هوش مصنوعی: از مهمانی او یک جام طلایی بگیر و امیدوار باش که دلش همیشه خوش و شاداب باشد.