بخش ۱ - آغاز
الهی غنچه امید بگشای
گلی از روضه جاوید بنمای
بخندان از لب آن غنچه باغم
وز این گل عطر پرور کن دماغم
درین محنت سرای بی مواسا
به نعمت های خویشم کن شناسا
ضمیرم را سپاس اندیشه گردان
زبانم را ستایش پیشه گردان
ز تقویم خرد بهروزیم بخش
بر اقلیم سخن فیروزیم بخش
دلی دادی ز گوهر گنج بر گنج
ز گنج دل زبان را کن گهر سنج
گشادی نافه طبع مرا ناف
معطر کن ز مشکم قاف تا قاف
ز شعرم خامه را شکر زبان کن
ز عطرم نامه را عنبر فشان کن
سخن را خود سرانجامی نمانده ست
وز آن نامه بجز نامی نمانده ست
درین خمخانه شیرین فسانه
نمی یابم صدایی زان ترانه
حریفان باده ها خوردند و رفتند
تهی خم ها رها کردند و رفتند
نبینم پخته ای زین بزم و خامی
که باشد بر کفش زان باده جامی
بیا جامی رها کن شرمساری
ز صاف و درد پیش آر آنچه داری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الهی غنچه امید بگشای
گلی از روضه جاوید بنمای
هوش مصنوعی: ای خدا، امیدوارم که شکوفهای از آرزوهایم باز شود و گلی از باغ جاودان به من نشان دهی.
بخندان از لب آن غنچه باغم
وز این گل عطر پرور کن دماغم
هوش مصنوعی: از لب آن غنچه خندان به من شادی بده و از عطر این گل، حالم را خوش کن.
درین محنت سرای بی مواسا
به نعمت های خویشم کن شناسا
هوش مصنوعی: در این خانه پر از درد و مسأله، با نعمتهایی که دارم، آشنا شو.
ضمیرم را سپاس اندیشه گردان
زبانم را ستایش پیشه گردان
هوش مصنوعی: من از فکر و اندیشهام سپاسگزارم و زبانم را به ستایش و شعر مشغول میکنم.
ز تقویم خرد بهروزیم بخش
بر اقلیم سخن فیروزیم بخش
هوش مصنوعی: از دانش و خرد خود بهرهمندیم و بر سرزمین سخن، خوشبخت و پیروز هستیم.
دلی دادی ز گوهر گنج بر گنج
ز گنج دل زبان را کن گهر سنج
هوش مصنوعی: اگر دلی را که ارزشمند و گرانبهاست به کسی بدهی، باید بدان که این دل اینقدر ارزش دارد که میتواند مانند یک گنج بزرگ باشد. پس برای بیان احساسات و سخنان خود، باید با دقت و ارزشگذاری درست عمل کنی.
گشادی نافه طبع مرا ناف
معطر کن ز مشکم قاف تا قاف
هوش مصنوعی: میخواهم که عطر خوشبوی خود را که مانند مشک است، در فضا پخش کنی و این خوشبو کردن را از سر تا پا و از ابتدا تا انتها انجام دهی.
ز شعرم خامه را شکر زبان کن
ز عطرم نامه را عنبر فشان کن
هوش مصنوعی: از شاعریتم قلم را شیرین کن و از عطرم نامه را معطر بساز.
سخن را خود سرانجامی نمانده ست
وز آن نامه بجز نامی نمانده ست
هوش مصنوعی: سخن دیگر به پایان خود رسیده و از آن نامه فقط نامی باقی مانده است.
درین خمخانه شیرین فسانه
نمی یابم صدایی زان ترانه
هوش مصنوعی: در این میخانه، قصههای شیرین و دلنشین وجود ندارد و صدایی از آن آهنگهای زیبا به گوش نمیرسد.
حریفان باده ها خوردند و رفتند
تهی خم ها رها کردند و رفتند
هوش مصنوعی: رقیبان در میگساری بادهها نوشیدند و رفتند و تنها ظرفهای خالی را بر جای گذاشتند و ناپدید شدند.
نبینم پخته ای زین بزم و خامی
که باشد بر کفش زان باده جامی
هوش مصنوعی: نمیخواهم در این مجلس کسی را ببینم که پخته و با تجربه باشد، زیرا اگر چنین فردی باشد، نشانهاش این است که هنوز در دستانش جامی از شراب است.
بیا جامی رها کن شرمساری
ز صاف و درد پیش آر آنچه داری
هوش مصنوعی: بیا یک نوشیدنی را کنار بگذار و از شرم خارج شو، درد را فراموش کن و آنچه را که داری، به نمایش بگذار.