باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۱ : صد دریا نوش کرده اندر عجبیم شمارهٔ ۲ : این سودایی که میدواند ما را شمارهٔ ۳ : زین بحر که در سینهٔ ما پیدا گشت شمارهٔ ۴ : دل گفت که ما چو قطره ای مسکینیم شمارهٔ ۵ : تا چشم دلم به نور حق بینا گشت شمارهٔ ۶ : هر دم که دلم به فکر در کار آید شمارهٔ ۷ : در قعرِ دلِ خود سفرم میباید شمارهٔ ۸ : عمری به امید در طلب بنشستیم شمارهٔ ۹ : آن قطره که آب جمله از دریا خورد شمارهٔ ۱۰ : هر گه که دلم ز پرده پیدا آید