باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد
شمارهٔ ۱ : بس آب که بگذشته ز سر از تو مراست شمارهٔ ۲ : با عشق تو جان خویش در خواهم باخت شمارهٔ ۳ : ای در سر ذرّه ذرّه سودا از تو شمارهٔ ۴ : تا چند ز سودای تو در سوز و گداز شمارهٔ ۵ : خونی که ز تو درجگرم میگردد شمارهٔ ۶ : جان پیش رخت نثار خواهم آورد شمارهٔ ۷ : گه عشق توام چو شمع گرینده کند شمارهٔ ۸ : در عشق تو از نفع و ضرر نندیشم شمارهٔ ۹ : جان روی دل افروزِ تُرا باید داشت شمارهٔ ۱۰ : دل شمع تو شد به یک نفس مرده شود