باب چهل و سوم: در صفت دردمندی عاشق
شمارهٔ ۱ : خواهی که ز شغل دو جهان فرد شوی شمارهٔ ۲ : در عشق اگر جان بدهی جان اینست شمارهٔ ۳ : کم گوی که ترک حرف میباید کرد شمارهٔ ۴ : عاشق ز همه کار جهان فرد بود شمارهٔ ۵ : بس سر که به زیر تیغ خواهد بودن شمارهٔ ۶ : برقی که ز سوی دوست ناگه برود شمارهٔ ۷ : کو جان که به چاره چارهٔ جان کنمش شمارهٔ ۸ : دل را چو به دردِ عشق افسون کردم شمارهٔ ۹ : دل چون دل من غم زده نتواند بود شمارهٔ ۱۰ : چندان که به جهد اسب جان میرانم