باب سیام: در فراغت نمودن از معشوق
شمارهٔ ۱ : از بس که امید و بیم میبینم من شمارهٔ ۲ : اول بنگر به جانِ چون برقِ همه شمارهٔ ۳ : گفتم:چه شود چو لطف ذاتی داری شمارهٔ ۴ : گفتم:به غمم قیام کی بود ترا شمارهٔ ۵ : گفتم: چه کنم ز پای در میآیم شمارهٔ ۶ : گفتم: دل و جان در سر کارت کردم شمارهٔ ۷ : گفتم: چو تو بردی سبق اندر خوبی شمارهٔ ۸ : چون یار نمیکند همی یاد از من شمارهٔ ۹ : تشنه بکشد مرا و آبم ندهد شمارهٔ ۱۰ : چون هیچ کسی ندیدهام در خوردش