باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر
شمارهٔ ۱ : چون نشنودی ز یک مسافر که چه بود شمارهٔ ۲ : گاه از سر طاعتی برون آیی تو شمارهٔ ۳ : خون شد همه جانها و جگرها همه ریش شمارهٔ ۴ : آن کس که تمام متّقی خواهد بود شمارهٔ ۵ : چندان که ز مرگ میبگویم دل را شمارهٔ ۶ : گر تن گویم عظیم سست افتادست شمارهٔ ۷ : چون خواهد بود در کمین افتادن شمارهٔ ۸ : گر دل بر امید رهنمون بنشیند شمارهٔ ۹ : پیوسته چو ابر این دل بیخویش که هست شمارهٔ ۱۰ : عمری که ز رفتنش چنین بیخبرم