باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۱ : تا هیچ پراکنده توانی بودن شمارهٔ ۲ : تا تفرقه میبود به هر سوی از تو شمارهٔ ۳ : ای مانده ز خویش در بلایی که مپرس شمارهٔ ۴ : نه جان صفت رضای او میگیرد شمارهٔ ۵ : چون نیست کسی را سر مویی غم تو شمارهٔ ۶ : شد از تو جهان بیرخ آن ماه سیاه شمارهٔ ۷ : بس رنج و بلا کاین دل آغشته کشید شمارهٔ ۸ : هر چند که بیرون و درون خواهی دید شمارهٔ ۹ : گر جان تو در پردهٔ دین خواهد بود شمارهٔ ۱۰ : او را خواهی از زن و فرزند ببر