باب ششم در قناعت
بخش ۱ - سر آغاز : خدا را ندانست و طاعت نکرد بخش ۲ - حکایت : مرا حاجیی شانهٔ عاج داد بخش ۳ - حکایت : یکی پر طمع پیش خوارزمشاه بخش ۴ - حکایت : یکی را تب آمد ز صاحبدلان بخش ۵ - حکایت در مذلت بسیار خوردن : چه آوردم از بصره دانی عجب بخش ۶ - حکایت : شکم صوفیی را زبون کرد و فرج بخش ۷ - حکایت در عزت قناعت : یکی نیشکر داشت بر طبقری بخش ۸ - حکایت : یکی را ز مردان روشن ضمیر بخش ۹ - حکایت : یکی نانخورش جز پیازی نداشت بخش ۱۰ - حکایت : یکی گربه در خانهٔ زال بود