گنجور

بخش ۴ - حکایت

یکی را تب آمد ز صاحبدلان
کسی گفت شکر بخواه از فلان
بگفت ای پسر تلخی مردنم
به از جور روی ترش بردنم
شکر عاقل از دست آن کس نخورد
که روی از تکبر بر او سرکه کرد
مرو از پی هر چه دل خواهدت
که تمکین تن نور جان کاهدت
کند مرد را نفس اماره خوار
اگر هوشمندی عزیزش مدار
اگر هرچه باشد مرادت خوری
ز دوران بسی نامرادی بری
تنور شکم دم به دم تافتن
مصیبت بود روز نایافتن
به تنگی بریزاندت روی رنگ
چو وقت فراخی کنی معده تنگ
کشد مرد پرخواره بار شکم
وگر در نیابد کشد بار غم
شکم بنده بسیار بینی خجل
شکم پیش من تنگ بهتر که دل

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

بخش ۴ - حکایت به خوانش حمیدرضا محمدی
بخش ۴ - حکایت به خوانش عندلیب
بخش ۴ - حکایت به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1394/05/09 13:08
غلام ربانی عثمانی

بیت سوم،
مصرع : که روی از تکبر بر او سرکه برد
لطفا (سرکه) را نزدیک هم بنویسید تا سر - که خوانده نشود
تشکر