گنجور

فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین

بخش ۱ - فردوس در شرح احوال و اقوال جمعی از عرفا و فضلا و حکما و فقرا و علما و شعرای متأخرین و معاصرین : آگه شیرازی بخش ۲ - آگه شیرازی : و هُوَ زبدة الموحدین مولانا آقاعلی اشرف. آن جناب خلف الصدق سالک عارف آقاعلی مدرس رحمة اللّه علیه است. والد ماجدش از اهل کمال و از خاندان با افضال. نسبت ارادت به جناب فخر المتأخرین مولانا عبدالحسین کازرونی النوربخشی متخلص به ناظر داشته ومدّة العمر همت بر مجاهدات و عبادات و سلوک گماشته. در محامد صفات و پاکی ذات، مسلم اهل زمان خود بود. از مصاحبت اهل دنیایی‌اش نفور و مجالست فقرایش سرور و نیز عمّ جناب آقاعلی اشرف مولانا خلیل و شهیر به آقابزرگ مدرس مدرسهٔ حکیم. از مریدان جناب شیخ المتاخّرین آقا محمد هاشم ذهبی شیرازی رحمة اللّه علیه بوده و اجداد ایشان در زمان نادرشاه افشار از صفهان به شیراز آمده سکونت نمودند. غرض، جناب مولانای مذکور از طفولیت به عبادت متداوله اشتغال می‌فرمود و همواره در طلب اکابر دین مبین و عارفان صاحب یقین می‌بود. جمعی از اهل ریاضت و سلوک را ملاقات کرد. از انقلاب و اضطراب آسوده نگشت. آخر الامر بنا بر سعادت ازلی به خدمت جناب قطب العارفین و شیخ الموحّدین الحاج میرزا ابوالقاسم شیرازی رسید و ارادت آن حضرت را گزید. از صحبت با سعادت آن جناب کامیاب شد. عارف معارف تجوید و واقف مواقف توحید آمد و از روی تحقیق از مسالک تقلید درگذشت. بالجمله به حسب اوصاف و اخلاق مسلّم آفاق و قدوهٔ مجردان و موحدان معاصرین است. فقیر مکرر به فیض صحبت آن جناب رسیده و از وی نهایت لطف دیده. بعد در سنهٔ ۱۲۴۴ در شیراز وفات یافت. از اشعار اوست: بخش ۳ - اسرار سبزواری سَلَّمَهُ اللّهُ تَعالَی : و هُوَ فخرالمحققین و قدوة المتکلمین الحاج میرزا هادی حَفَظَهُ اللّه تعالی ابن الحاج ملامهدی السّبزواری. والد ماجد آن جناب از علمای عهد و صاحب مکنت بوده. به مکّهٔ معظمه رفته(ره). در مراجعت از راه دریا به شیراز رحلت یافته. جناب مولانا تا عشرهٔ کامله از عمر خود در سبزوار می‌زیسته. به اصرار جناب عالم عابد ملاحسین سبزواری که با والدش رفیق بوده به مشهد مقدس رضوی رفته به تحصیل کوشید. بعد از ریاضات شرعیه و تکمیل فقه و اصول و کلام و حکمت به شوق اقتباس حکمت اشراق به خدمت حکمای اصفهان رفته، هشت سال در نزد مولانا اسماعیل اصفهانی و ملاعلی النوری حکمت دیدند. بعد از مراجعت به خراسان به زیارت مکه رفته به سبزوار برگشتند. تا این ایام که هزار و دویست و هفتاد و هشت است بیست و هشت سال است که در آنجا به تألیف و تصنیف و تدریس و تحقیق علوم الهیه مشغول و از عمر شریفش شصت و سه سال رفته. شرح منظومه در حکمت و نبراس محفل التفقیه از طهارت تا انتهای حج با متن منظوم و شرح معلوم، همچنین شرح جوشن کبیر و دعای صباح و منظومه در منطق به قدر سیصد بیت موقوم فرمودند. حواشی بسیار خاصه بر کتب صدرالدین شیرازی و غیره نگاشته. رسالهٔ هدایت الطالبین وغزلیات نیز مرقوم فرمودند. صاحب کرامات و مقامات عالیه می‌باشد. تیمّناً به بعضی از غزلیات آن جناب می‌پردازم: بخش ۴ - اخگر کرمانی : اسم شریفش میرزا محمد یوسف. از سلسلهٔ میرزا حسین خان است که در آن ولایت آن سلسله حکومت و شهریاری وپیشکاری کرده‌اند. همیشه اوقات خاندان ایشان معزز و محترم زیسته‌اند و جناب میرزا، اخلاص و ارادت به خدمت حضرت عارف حقانی مولانا محمد کهیستانی قُدِسَ سِرّه العزیز به هم رسانیده و جناب مولانا از اکابر علمای ربانی و عرفای سبحانی و مرید حضرت حاج محمد حسین اصفهانی قُدِّسَ سِرّه العزیز بوده. جناب مولانای مذکور و جناب مولانا احمد و جناب سید محمد صالح و آقا سید محمدعلی را از کرمان اخراج نمودند. بعد از خروج ایشان در عرض راه جمعی بلوچ به ایشان رسیده به قتل و غارت پرداختند. جناب مولانا محمد را شهید کردند و سایرین به مشقت تمام آزاد شدند. میرزای مزبور هم در خدمت ایشان بود و بعد از ن واقعه به کرمان مراجعت نمود. هم در کرمان فقیر به خدمتش فیض یاب شدم. الحق جوانیست متصف به صفات پسندیده و متخلق به اخلاق حمیده. اوقاتش به عبادت مصروف و خاطرش به صحبت فقرا مشعوف. طبع خوشی دارد. قصیده را پخته می‌گوید. از اوست: بخش ۵ - آزاد کشمیری : مردی است معقول و نامش میرغلام رسول و به محمد علی شهرت کرده. در علوم متداوله ماهر و اظهار حکمت طبیعی و عقلی و رمل و شعر از احوال و اطوارش ظاهر. در بسیاری از ولایات ایران سیاحت کرده و با اعالی و ادانی روزگاری به سر آورده. با مشایخ معاصرین صحبت‌ها داشته و در فن عرفان مثنوی‌ها نگاشته. طالب معاشرت طایفهٔ درویشان و خود نیز از طبقهٔ ایشان بوده. مسافرت عراقین و فارس و زیارت عتبات عالیات دریافته. به صحبت شیخ خالد کُرد رسیده و معاشرت شیخ احمد لحساوی گزیده. فقیر را در شیراز صحبتش دست داد و ابواب آشنایی گشاد. اشعار بسیار از هر سیاقی داشت و مثنویات متعدده منظوم کرده. از جمله هفت دفتر در بحر رمل مشتمل بر تحقیقات و حکایات. مثنوی دیگر موسوم به خمخانه و میخانه، مثنوی دیگر در حکایت عشقبازی، دیوان غزلیات نیز تمام کرده بودند. پس از حرکت از شیراز دیگر اشعار آن جناب دست نداد. این چند بیت در خاطر بود. ان شاءاللّه بعد اشعار ایشان را تحصیل و قلمی خواهد نمود: بخش ۶ - ایاز طالش : نامش ایاز بیک بود و ملازمت می‌نمود. به مرتبهٔ امارت و خانیّت ترقی نمود. از بدو سن با فقراء و عرفای معاصرین انس داشت و همت بر دریافت صحبت اهل حال می‌گماشت. والدش ابراهیم بیک از اعاظم طایفهٔ طالش آذربایجان بود. غرض، وی به خدمت جناب عارف صمدانی حاجی محمد جعفر همدانی که از اکابر و مشایخ سلسلهٔ علیّه نعمت اللهیه بود ارادت و اخلاص می‌ورزید و در شیراز نیز به فیض خدمت حضرت شیخ الموحدین حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی مشرف گردید. ظاهراً از خوانین صاحب جاه و باطناً از سالکان این راه. سرش پرشور و دلش پرنور. همت فقرایش ناصر و با فقیر معاشر و معاصر بود. اکنون در دارالخلافهٔ طهران است. گاهی فکری می‌فرموده. این چند بیت از اشعار او نوشته می‌شود: بخش ۷ - بسمل شیرازی : و هُوَ قدوة العلما و زبدة الفضلا، کهف الحاج حاجی اکبر الملقب به نواب. آن جناب برادر زادهٔ جناب مرحوم آقا بزرگ مدرس و خلف الصدق مرحوم آقاعلی است که در تلوحال آگه برادر کهتر جناب نواب مختصری از حالات ایشان ذکر شد. الحق دودمانی عظیم الشّأن و خاندانی فضیلت بنیانند. پیوسته اوقات حضرت ایشان مرجع و ملجأ اکابر و اشراف و وجود مسعودشان مجمع محامد اوصاف. جناب نواب در فنون کمالات و اقسام حالات مسلم ابنای دهر و افضل الفضلای شهر. در نزد سرکار فرمانفرمای فارس نهایت عزت و محرمیت دارند. همواره طالبان علم در خدمت او مفتخر و از استفاده کمالات بهره‌ورند. همانا سالهاست که فاضلی بدین جامعیت ظهور نکرده و گردون چنین نفس شریفی را پیدا نیاورده، چنانکه خود گفته: بخش ۸ - بهار دارابی : اسمش میرزا محمد علی و به داراب جرد فارس به حکم وراثت به جای مرحوم میرزا اسحق والد خود به منصب شیخ الاسلامی نامی است. به طریقهٔ حقّهٔ رتق و فتق و فتاوی صحیحهٔ شرعیه گرامی است. در نهایت حسن خلق و سلامت ذات و نیکی صفات با خلق رفتار می‌نمایند. به تصفیهٔ باطن اشتغال دارند. گویند اخلاص و ارادت به خدمت حاجی محمد حسین اصفهانی دارد و بر تحصیل مطالب ذوقی و تکمیل معارف قلبی همت می‌گمارد و گاهی فکر شعری نیز می‌فرماید. الآن این چند بیت او حاضر است، قلمی می‌شود: بخش ۹ - بهجت شیرازی : اسمش میرزا عبدالحمید بن مولانا عبدالغفار. والدش از علما و مقدسین و فقرا و سالکین آن دیار. خود جوانی است در ریعان شباب و از علوم متداوله فیض یاب. خط نسخ را خوب می‌نویسد. به کتابت اشتغال دارد و از دسترنج نویسندگی اوقات می‌گذارد. همیشه مایل است به صحبت ارباب کمال و اصحاب حال. مدتها با جناب حاجی زین العابدین شیروانی سیاح معاشرت و اظهار خلوص می‌نمود. حالیا اغلب به مجلس جناب حاجی محمد حسین قزوینی آمد و شد می‌کند. جوان ستوده اخلاقی است. گاهی شعری می‌گوید. این چند بیت از او نوشته شد: بخش ۱۰ - تمکین شیروانی : و هُوَ کهف الحاج حاجی زین العابدین بن ملا اسکندر شیروانی. مولدش در سنهٔ ۱۱۹۳ و در دارالامارهٔ شماخی واقع گردیده. بعد از چند سال والدش با عیال به عتبات عالیات عرش درجات رفته، فوت گردید. وی در همان جا تحصیل علوم متداوله می‌کرد و طبعش به فقرا مایل بود. بالاخره از تأثیر صحبت مشایخ معاصرین ترک تحصیل نمودو پای سیاحت گشود. به بغداد رفته از آنجا به عراق عجم و از آنجا به گیلان، از آنجا به شیروان و موغان و طالش و آذربایجان و طبرستان و قهستان و خراسان و زابلستان و کابل و هندوستان و در پنجاب و دهلی و اله آباد و گجرات و دکن مدتها توقف نمود وبا هر طایفه معاشرت فرمود. آن گاه به جزایر هندوستان و سودان و ماچین رفته از بنادر زحمت بسیار کشید و به کشمیر آمده، از راه مظفرآباد و کابل به ولایات طخارستان و توران و ترکستان و بدخشان. بعدها از راه خراسان و عراق به فارس رفته، پس از عمان به حجاز و بطحا و شام و ولایات روم و دیگر باره به ایران مراجعت نمود. غرض، سیاحت معقولی کرده و با طوایف و ملل مختلفه معاشرت نموده. جمعی مُقر و منکر اطراف او را گرفته هر یک سخنان مختلف راندند. فقیر مکرر به صحبتش رسیده و مجالست وی گزیده. الحق مردی آگاه و با خبر و فاضلی ذی جاه و دیده ور بود. کتابی در بیان اقالیم و ادیان و تاریخ ملوک باستان مسمی به ریاض السیاحه می‌نگارد که نهایت تازگی دارد و همهٔ مشایخ معاصرین را دیده. اخلاص و ارادت جناب غوث العارفین حاجی محمد جعفر همدانی را گزیده. گاهی فکر شعری می‌کرده. از اوست: