برگردان به زبان ساده
و هُوَ کهف الحاج حاجی زین العابدین بن ملا اسکندر شیروانی. مولدش در سنهٔ ۱۱۹۳ و در دارالامارهٔ شماخی واقع گردیده. بعد از چند سال والدش با عیال به عتبات عالیات عرش درجات رفته، فوت گردید. وی در همان جا تحصیل علوم متداوله میکرد و طبعش به فقرا مایل بود. بالاخره از تأثیر صحبت مشایخ معاصرین ترک تحصیل نمودو پای سیاحت گشود. به بغداد رفته از آنجا به عراق عجم و از آنجا به گیلان، از آنجا به شیروان و موغان و طالش و آذربایجان و طبرستان و قهستان و خراسان و زابلستان و کابل و هندوستان و در پنجاب و دهلی و اله آباد و گجرات و دکن مدتها توقف نمود وبا هر طایفه معاشرت فرمود. آن گاه به جزایر هندوستان و سودان و ماچین رفته از بنادر زحمت بسیار کشید و به کشمیر آمده، از راه مظفرآباد و کابل به ولایات طخارستان و توران و ترکستان و بدخشان. بعدها از راه خراسان و عراق به فارس رفته، پس از عمان به حجاز و بطحا و شام و ولایات روم و دیگر باره به ایران مراجعت نمود. غرض، سیاحت معقولی کرده و با طوایف و ملل مختلفه معاشرت نموده. جمعی مُقر و منکر اطراف او را گرفته هر یک سخنان مختلف راندند. فقیر مکرر به صحبتش رسیده و مجالست وی گزیده. الحق مردی آگاه و با خبر و فاضلی ذی جاه و دیده ور بود. کتابی در بیان اقالیم و ادیان و تاریخ ملوک باستان مسمی به ریاض السیاحه مینگارد که نهایت تازگی دارد و همهٔ مشایخ معاصرین را دیده. اخلاص و ارادت جناب غوث العارفین حاجی محمد جعفر همدانی را گزیده. گاهی فکر شعری میکرده. از اوست:
هوش مصنوعی: حاجی زین العابدین، پسر ملا اسکندر شیروانی، در سال ۱۱۹۳ در شهر شماخی به دنیا آمد. چند سال بعد، پدرش به همراه خانوادهاش به عتبات عالیات سفر کرد و در آنجا فوت کرد. زین العابدین در آنجا به تحصیل علوم پرداخته و روحیهاش به کمک به فقرا متمایل بود. پس از مدتی، تحت تأثیر گفتوگو با مشایخ، تصمیم به ترک تحصیل گرفت و به سفر پرداخت. او ابتدا به بغداد رفت و سپس به استانهای مختلفی مانند عراق عجم، گیلان، شیروان، موغان، طالش، آذربایجان، طبرستان و مناطق دیگر سفر کرد. او در هندوستان نیز مدتی زندگی کرد و با طوایف مختلفی معاشرت نمود. وی پس از سفرهای متعدد به جزایر هندوستان و سودان و کشمیر، از مسیر کابل به ولایات طخارستان، توران، ترکستان و بدخشان سفر کرد و نهایتاً از طریق خراسان و عراق به فارس و بعد به حجاز و شام رفت و دوباره به ایران بازگشت. در این سفرها با ملتها و اقوام مختلفی نشست و برخاست داشت. در اطراف او افرادی با آراء مختلف جمع شده بودند و برخی از آنها به خدمت او نزدیک شدند. او مردی دانا، باخبر و فاضل بود و کتابی به نام "ریاض السیاحه" درباره اقلیمها، ادیان و تاریخ پادشاهان باستان نوشت. این کتاب حاوی مطالبی تازه بود و او با بسیاری از مشایخ معاصر دیدار کرده بود. او همچنین به شعر علاقهمند بود و گاهی به فکر سرودن شعر میافتاد.
آنکه در دور جهان در طلبش گردیدم
از ازل همره من بود چه نیکو دیدم
هوش مصنوعی: کسی که من از آغاز جهان به دنبالش بودم، در واقع همیشه با من بوده است و این آشنایی را بسیار زیبا میبینم.
شمس چون جلوه کند ذرّه شود سرگردان
منم آن ذرّه که سرگشتهٔ آن خورشیدم
هوش مصنوعی: وقتی خورشید ظهور میکند، ذرهای سرگردان میشود. من همان ذرهای هستم که در نور آن خورشید سرگشته و حیرانم.
نیستم معتقد تقوی خود در رهِ دوست
لیک بر لطف ازل هست بسی امیدم
هوش مصنوعی: من بر این باور نیستم که تقوای خود را برای رسیدن به دوست داشته باشم، اما به رحمت و لطف الهی خیلی امید دارم.
هرچند که چون صورت دیوار خموشم
از یاد کسی هست درون پر ز خروشم
هوش مصنوعی: با اینکه به ظاهر ساکت و بیحرکتم مانند دیواری، در درونم پر از هیجان و احساسات هستم که به خاطر یاد کسی اینگونه شدهام.
از تهمت و طعنم چه از این شهر برانی
زاهد ز تو این خانه که من خانه بدوشم
هوش مصنوعی: ای زاهد، اگر تو به خاطر تهمت و زخم زبانهایم مرا از این شهر برانی، بدان که من همیشه بیخانه و مسلماً بیتابم.
بسی دیار بگشتم بسی مکان دیدم
ز ذرّه ذرّه به سویت رهی نهان دیدم
هوش مصنوعی: من در سفرهای بسیاری به سرزمینهای مختلفی رفتهام و جاهای زیادی را دیدهام، اما از هر ذره و گوشهای به سوی تو، نشانههای پنهان عشق و مهر را یافتم.
جهان تمام چو اسم و جهانیان چون جسم
جهانیان همه جسم و ترا چو جان دیدم
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک اسم است و انسانها مانند یک جسم هستند. همه موجودات، جسم هستند و من تو را همچون جان دیدم.
عجایبات جهان دیدهام بسی لیکن
ز خود عجیبتری کی درین جهان دیدم
هوش مصنوعی: در زندگی چیزهای عجیبی دیدهام، اما هیچ چیزی برای من عجیبتر از خودم نیست که در این دنیا به آن برخوردهام.
اندر پی انسان همه آفاق بگشتم
بسیار بدیدم من و بسیار ندیدم
هوش مصنوعی: در جستجوی انسان در تمام دنیا سفر کردم و تجربیات زیادی کسب کردم، اما در عین حال چیزهای زیادی هم نازدم.
تمکین به که گویم غم دل راکه به گیتی
جز یار ندیدم من و آن یار ندیدم
هوش مصنوعی: نگهداری غم دل را به که بگویم، چون در این دنیا جز محبوب خود کسی را ندیدم و حتی آن محبوب را نیز نتوانستم ببینم.
جهانبانا مکن اظهار شوکت با جهان بینان
که نزد ما جهان بینی نکوتر از جهانبانی
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، هرگز خود را با قدرت و عظمت در برابر کسانی که به دنیا آگاهاند نشان نده؛ زیرا برای ما، بینش و درک درست از جهان مهمتر از مقام و جایگاه توست.
مرا اگر ز سفر هیچ حاصلی نبود
همین نه بس که نیم پای بند در جایی
هوش مصنوعی: اگر از سفر هیچ دستاوردی نداشته باشم، همین که نیمی از پایم در یک جا بند شده است، برای من کافی است.
گفتم که جهان و همه اوضاع جهان چیست
پیر خردم گفت که خوابی و خیالی
هوش مصنوعی: من از پیر خردمند پرسیدم که این دنیا و وضعیتهای آن چه مفهومی دارند، او پاسخ داد که همه اینها همچون خواب و خیال است.
زاهد به من از ترک محبت جدلت چیست
برخیز که ما را به کسی نیست جدالی
هوش مصنوعی: زاهد، چرا درباره ترک محبت با من بحث میکنی؟ بلند شو، چون ما با هیچکس دعوایی نداریم.
بس راه سپردیم و کمال همه کس را
دیدیم و بجز عشق ندیدیم کمالی
هوش مصنوعی: ما در زندگی مسیرهای زیادی را طی کردیم و به ویژگیهای نیکو و کمالات هر فردی توجه کردیم، اما تنها چیزی که به عنوان کمال واقعی مشاهده کردیم، عشق بود.
در فقر بدیدهایم ما شاهی را
وندر غم عشق راه آگاهی را
هوش مصنوعی: در دوران فقر، ما شاهد سلطنتی بودهایم و در حال غم عشق، مسیر دانایی را یافتهایم.
هر سلسله و طریقه دیدیم ولی
جستیم طریق نعمت اللهی را
هوش مصنوعی: ما همه روشها و راههای مختلف را تجربه کردیم، اما تنها به دنبال راهی هستیم که به نعمتهای الهی منتهی شود.
تمکین دیدی و جمله دیدی و گذشت
رفتی و رساندی و رسیدی و گذشت
هوش مصنوعی: تو توانستی همه چیز را مشاهده کنی و تجربه کنی، اما بعد از آن رفتی و به جایی رسیدی که باید میرفتی و این مسیر را پشت سر گذاشتی.
غمناک مشو که زاهدت کافر خواند
پندار که این نیز شنیدی و گذشت
هوش مصنوعی: ناراحت نباش که زاهد تو را کافر نامید، با این خیال که این سخن را شنیدی و از کنار آن عبور کردی.
قومی به ولای ما جهان داده و جاه
یک قوم ز انکار فغان کرده و آه
هوش مصنوعی: یک گروهی با قدرت و اعتبار، به سرزمین ما توجه کرده و از آن بهرهبرداری میکنند، در حالی که یک گروه دیگر به خاطر نادیده گرفتن و انکار، در حال گله و شکایت هستند.
ما آینهٔ روی سفیدیم و سیاه
در آینه هر کسی به خود کرده نگاه
هوش مصنوعی: ما مانند آینهای هستیم که روی سفیدی داریم و هر کس در آینه به خود نگاه میکند، سایههای سیاه و ناپسند خود را میبیند.
تمکین تو به صورت ار چه از شروانی
در جان بنگر که از جهان جانی
هوش مصنوعی: به زیبایی و ظرافت چهرهات توجه کن؛ زیرا که این زیبایی، از روح تو نشأت میگیرد و بر زندگیات تاثیر دارد.
هر کس به تصور ز تو گوید سخنی
اینها سخن است کانچه دانی آنی
هوش مصنوعی: هر کسی دربارهی تو چیزی بگوید، اینها صرفاً کلمات و نظراتی هستند که از علم و دانستههای او ناشی میشوند. آنچه واقعاً مهم است، دانشی است که خود تو از خودت و حقیقت وجودت داری.