گنجور

بخش ۷ - بسمل شیرازی

و هُوَ قدوة العلما و زبدة الفضلا، کهف الحاج حاجی اکبر الملقب به نواب. آن جناب برادر زادهٔ جناب مرحوم آقا بزرگ مدرس و خلف الصدق مرحوم آقاعلی است که در تلوحال آگه برادر کهتر جناب نواب مختصری از حالات ایشان ذکر شد. الحق دودمانی عظیم الشّأن و خاندانی فضیلت بنیانند. پیوسته اوقات حضرت ایشان مرجع و ملجأ اکابر و اشراف و وجود مسعودشان مجمع محامد اوصاف. جناب نواب در فنون کمالات و اقسام حالات مسلم ابنای دهر و افضل الفضلای شهر. در نزد سرکار فرمانفرمای فارس نهایت عزت و محرمیت دارند. همواره طالبان علم در خدمت او مفتخر و از استفاده کمالات بهره‌ورند. همانا سالهاست که فاضلی بدین جامعیت ظهور نکرده و گردون چنین نفس شریفی را پیدا نیاورده، چنانکه خود گفته:

بسمل امروز منم در همه آفاق و نشاط
اصفهان فخر به او دارد و شیراز به من

نظماً و نثراً، عربیاً و فارسیّاً خامه‌اش گوهر نگار و صدق این معنی از نظم و نثرش آشکار است. با وجود جاه و جلال و فضل و کمال به کسر نفس و سلامت طبع و نیکی ذات و محامد صفات بی بدل و به فضایل انسانی ضرب المثل است. آن جناب را تألیفات است مانند نورالهدایة در اثبات نبوت و شرح سی فصل خواجه نصیر و حاشیه بر مدارک و حاشیه بر تفسیر قاضی بیضاوی و نیز تذکرهٔ موسوم به دلگشا در وصف الحال شیراز و اهل کمال. از معاصرین می‌نگارد که کمال بلاغت و فصاحت دارد. دیوانی نیز مشتمل به اقسام اشعار دارند. تیمنّاً از آن جناب نوشته می‌شود:

مِنْغزلیّاته
رباعی
یا نیست شادی در جهان یا خود نصیب مانشد
هرگز ندیدم شادمان این خاطر افسرده را
در مسجد ودرمیکده جز اونبینم دیگری
با صد هزاران پرده‌ها بگرفته از رخ پرده را
داستان عشق یک افسانه نبود بیش لیک
هر کسی طور دگر می‌گوید این افسانه را
از مکافات عمل غافل مشو کاخر بسوخت
پای تا سر شمع کاو خود سوخت پر پروانه را
چون رخ یار جلوه گر در حرم است و بتکده
بیهده چند بسپری بادیهٔ حجاز را
ماییم طالبان ره کوی می فروش
یا رب رسان کسی که شودپیر راه ما
بویی ز زلف او دل دیوانه‌ام شنود
در سینه بعد ازین نتوانش نگاه داشت
طرفه حالی است که آن شوخ پری رو به کسی
روی ننموده و عالم همه دیوانهٔ اوست
هرکه بینم به رهی در پی او می‌افتم
زانکه دانم همه را راه به کاشانهٔ اوست
من به فکر تو و سرگرم نصیحت ناصح
به گمانش که مرا گوش به افسانهٔ اوست
هر میی راست خماری بجز از بادهٔ عشق
سرخوش آن مست که این باده به پیمانهٔ اوست
سر تا به پای شمع به بزم تو سوختند
نام منش مگر به غلط بر زبان گذشت
ترسم که نگذری ز من ای پیر می فروش
با آنکه توبه از می‌ام اندر گمان گذشت
بی نیازند چرا از دوجهان دُرد کشان
لای پیمانهٔ میخانه گر اکسیر نبود
نی شعلهٔ برقی و نه باران سحابی
در بادیهٔ عشق چه بی قدر گیاییم
منت نه به ما از کس و نی بر کسی از ما
نی ره سپر مقصد و نی راهنماییم
یکی کرد در خاک گنجی نهان
بدو گفت کار آگهی کای فلان
به صد سعی‌اش از خاک کردند دور
تو بازش به خاک اندر آری به زور
اگر هوشمندی و دانشوری
نباید که بگذاری و بگذری
جهان بهر ما گرچه آراستند
ز ما و تو چیز دگر خواستند
بسمل همه عمرم به تمنا بگذشت
در بوک و مگر امشب و فردا بگذشت
چون حاصل دنیا نبود غیر از غم
خرم دل آن کس که ز دنیا بگذشت
بخش ۶ - ایاز طالش: نامش ایاز بیک بود و ملازمت می‌نمود. به مرتبهٔ امارت و خانیّت ترقی نمود. از بدو سن با فقراء و عرفای معاصرین انس داشت و همت بر دریافت صحبت اهل حال می‌گماشت. والدش ابراهیم بیک از اعاظم طایفهٔ طالش آذربایجان بود. غرض، وی به خدمت جناب عارف صمدانی حاجی محمد جعفر همدانی که از اکابر و مشایخ سلسلهٔ علیّه نعمت اللهیه بود ارادت و اخلاص می‌ورزید و در شیراز نیز به فیض خدمت حضرت شیخ الموحدین حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی مشرف گردید. ظاهراً از خوانین صاحب جاه و باطناً از سالکان این راه. سرش پرشور و دلش پرنور. همت فقرایش ناصر و با فقیر معاشر و معاصر بود. اکنون در دارالخلافهٔ طهران است. گاهی فکری می‌فرموده. این چند بیت از اشعار او نوشته می‌شود:بخش ۸ - بهار دارابی: اسمش میرزا محمد علی و به داراب جرد فارس به حکم وراثت به جای مرحوم میرزا اسحق والد خود به منصب شیخ الاسلامی نامی است. به طریقهٔ حقّهٔ رتق و فتق و فتاوی صحیحهٔ شرعیه گرامی است. در نهایت حسن خلق و سلامت ذات و نیکی صفات با خلق رفتار می‌نمایند. به تصفیهٔ باطن اشتغال دارند. گویند اخلاص و ارادت به خدمت حاجی محمد حسین اصفهانی دارد و بر تحصیل مطالب ذوقی و تکمیل معارف قلبی همت می‌گمارد و گاهی فکر شعری نیز می‌فرماید. الآن این چند بیت او حاضر است، قلمی می‌شود:

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و هُوَ قدوة العلما و زبدة الفضلا، کهف الحاج حاجی اکبر الملقب به نواب. آن جناب برادر زادهٔ جناب مرحوم آقا بزرگ مدرس و خلف الصدق مرحوم آقاعلی است که در تلوحال آگه برادر کهتر جناب نواب مختصری از حالات ایشان ذکر شد. الحق دودمانی عظیم الشّأن و خاندانی فضیلت بنیانند. پیوسته اوقات حضرت ایشان مرجع و ملجأ اکابر و اشراف و وجود مسعودشان مجمع محامد اوصاف. جناب نواب در فنون کمالات و اقسام حالات مسلم ابنای دهر و افضل الفضلای شهر. در نزد سرکار فرمانفرمای فارس نهایت عزت و محرمیت دارند. همواره طالبان علم در خدمت او مفتخر و از استفاده کمالات بهره‌ورند. همانا سالهاست که فاضلی بدین جامعیت ظهور نکرده و گردون چنین نفس شریفی را پیدا نیاورده، چنانکه خود گفته:
هوش مصنوعی: او الگوی دانشمندان و برترین افراد برگزیده است و پناهگاه حاجی اکبر، مشهور به نواب، به شمار می‌آید. او برادرزاده مرحوم آقا بزرگ مدرس و جانشین راستین مرحوم آقاعلی است که در متن مختصری از احوالات ایشان آمده است. حقیقتاً، خانواده‌ای بزرگ و با اعتبار از نظر فضیلت دارد. همواره وقت ایشان به عنوان مرجع و پناهگاهی برای بزرگان و اشراف صرف می‌شود و وجود محترمشان محل جمع‌آوری ستایش‌ها و ویژگی‌هاست. جناب نواب در زمینه‌های مختلف علمی و فضایل بی‌نظیر در میان افراد زمان خود و بهترین افراد شهر شناخته شده‌اند. در نزد فرمانفرمای فارس، از احترام و وابستگی بالایی برخوردار هستند. همواره جویندگان علم از خدمت به ایشان مفتخر شده و از فضایل او بهره‌مند می‌گردند. با کمال تأسف، سال‌هاست که فردی به این اندازه جامع و کامل ظهور نکرده و همتایی با چنین نفس شریف پیدا نشده است.
بسمل امروز منم در همه آفاق و نشاط
اصفهان فخر به او دارد و شیراز به من
هوش مصنوعی: امروز من در تمام دنیا به عنوان یک بسم الله شناخته می‌شوم و شهر اصفهان به من می‌بالد، در حالی که شیراز هم به خاطر من افتخار می‌کند.
نظماً و نثراً، عربیاً و فارسیّاً خامه‌اش گوهر نگار و صدق این معنی از نظم و نثرش آشکار است. با وجود جاه و جلال و فضل و کمال به کسر نفس و سلامت طبع و نیکی ذات و محامد صفات بی بدل و به فضایل انسانی ضرب المثل است. آن جناب را تألیفات است مانند نورالهدایة در اثبات نبوت و شرح سی فصل خواجه نصیر و حاشیه بر مدارک و حاشیه بر تفسیر قاضی بیضاوی و نیز تذکرهٔ موسوم به دلگشا در وصف الحال شیراز و اهل کمال. از معاصرین می‌نگارد که کمال بلاغت و فصاحت دارد. دیوانی نیز مشتمل به اقسام اشعار دارند. تیمنّاً از آن جناب نوشته می‌شود:
هوش مصنوعی: نویسنده‌ای که به زیبایی و دقت می‌نویسد و هم در نظم و هم در نثر آثارش قابل توجه است. او با وجود مقام و فضایل بسیار، دارای ویژگی‌های نیکویی از جمله رفتار خوب و انسانیت است. آثار او شامل کتاب‌هایی مهم مانند "نورالهدایة" در اثبات نبوت و شرحی بر آثار خواجه نصیر و حواشی‌ای بر تفسیرهای معروف است. او همچنین کتابی به نام "دلگشا" دارد که به توصیف وضعیت شیراز و افراد برجسته آن پرداخته است. افرادی که معاصر او هستند، از بلاغت و فصاحت او سخن می‌گویند و دیوان اشعار وی نیز شامل انواع مختلفی از شعر است.
یا نیست شادی در جهان یا خود نصیب مانشد
هرگز ندیدم شادمان این خاطر افسرده را
هوش مصنوعی: در جهان یا هیچ شادی‌ای وجود ندارد، یا ما هیچ‌گاه به آن دست نمی‌یابیم. هرگز شخصی را شاد ندیدم که این دل افسرده را نداشته باشد.
در مسجد ودرمیکده جز اونبینم دیگری
با صد هزاران پرده‌ها بگرفته از رخ پرده را
هوش مصنوعی: در مسجد و میخانه، جز او را نمی‌بینم. دیگران را پشت صدها پرده پنهان شده‌اند و من فقط او را می‌نگرم.
داستان عشق یک افسانه نبود بیش لیک
هر کسی طور دگر می‌گوید این افسانه را
هوش مصنوعی: قصه عشق داستانی واقعی و عمیق است، اما هر کسی به شیوه‌ای متفاوت آن را روایت می‌کند.
از مکافات عمل غافل مشو کاخر بسوخت
پای تا سر شمع کاو خود سوخت پر پروانه را
هوش مصنوعی: از عواقب کارها غافل نباش؛ زیرا ممکن است به خاطر خواسته‌های خود، تمام وجودت را بسوزانی و به دردسر بیفتی. مانند پروانه‌ای که برای شعله شمع حاضر است خود را بسوزاند.
چون رخ یار جلوه گر در حرم است و بتکده
بیهده چند بسپری بادیهٔ حجاز را
هوش مصنوعی: چون چهره محبوب در مکان مقدس نمایان شده، دیگر چه نیازی به صرف وقت در بیهودگی بادیه حجاز است؟
ماییم طالبان ره کوی می فروش
یا رب رسان کسی که شودپیر راه ما
هوش مصنوعی: ما عاشقان و جویندگان راه می‌فروش هستیم، ای پروردگار، کسی را به ما برسان که در این مسیر، ما را هدایت کند.
بویی ز زلف او دل دیوانه‌ام شنود
در سینه بعد ازین نتوانش نگاه داشت
هوش مصنوعی: بنده در دل دیوانه‌ام بوی زلف او را حس می‌کنم و بعد از این نمی‌توانم این احساس را در خود نگه‌دارم.
طرفه حالی است که آن شوخ پری رو به کسی
روی ننموده و عالم همه دیوانهٔ اوست
هوش مصنوعی: چقدر جالب است که آن دختر زیبای شوخ، هنوز به کسی نگاه نکرده است و با این حال، تمام دنیا دیوانه و مجنون او هستند.
هرکه بینم به رهی در پی او می‌افتم
زانکه دانم همه را راه به کاشانهٔ اوست
هوش مصنوعی: هر کس را که در مسیر می‌بینم، به دنبالش می‌روم؛ چون می‌دانم همه آن‌ها را راهی به خانه‌ی او (خدا) هست.
من به فکر تو و سرگرم نصیحت ناصح
به گمانش که مرا گوش به افسانهٔ اوست
هوش مصنوعی: من در فکر تو هستم و مشغول شنیدن نصیحت‌های کسی که فکر می‌کند من به گفته‌هایش توجه دارم.
هر میی راست خماری بجز از بادهٔ عشق
سرخوش آن مست که این باده به پیمانهٔ اوست
هوش مصنوعی: هر نوشیدنی‌ای که حال انسان را خوب کند، جز شراب عشق، مثل مستی است که فقط به خاطر عشق به وجود آمده است و آن مست، همان کسی است که برایش این شراب در پیمانه‌ای خاص ریخته شده است.
سر تا به پای شمع به بزم تو سوختند
نام منش مگر به غلط بر زبان گذشت
هوش مصنوعی: تمام وجودم در میهمانی تو سوخت و تنها نام من به اشتباه بر زبان آمد.
ترسم که نگذری ز من ای پیر می فروش
با آنکه توبه از می‌ام اندر گمان گذشت
هوش مصنوعی: می‌ترسم که تو از من عبور کنی، ای می‌فروش سالخورده، با اینکه من فکر می‌کنم توبه‌ام از نوشیدن شراب پذیرفته شده است.
بی نیازند چرا از دوجهان دُرد کشان
لای پیمانهٔ میخانه گر اکسیر نبود
هوش مصنوعی: تعدادی افرادی که در حال نوشیدن شراب هستند و از دنیای خارج بی‌نیازند، چرا که اگر معجزه‌ای در زندگی‌شان وجود نداشته باشد، باز هم به لذت بردن از لحظات خود ادامه می‌دهند.
نی شعلهٔ برقی و نه باران سحابی
در بادیهٔ عشق چه بی قدر گیاییم
هوش مصنوعی: در عشق، ما نه همچون شعلهٔ یک آتش سوزان هستیم و نه مانند بارانی از ابرها. در دشت عشق، احساس می‌کنیم که به هیچ وجه ارزشمند نیستیم.
منت نه به ما از کس و نی بر کسی از ما
نی ره سپر مقصد و نی راهنماییم
هوش مصنوعی: یادآوری نکن که ما بر کسی منت نمی‌گذاریم و نه کسی از ما خواسته است که راه‌گشای او باشیم. نه ما هدفی مشخص داریم و نه کسی است که ما را راهنمایی کند.
یکی کرد در خاک گنجی نهان
بدو گفت کار آگهی کای فلان
هوش مصنوعی: کسی یک گنج پنهانی را در زمین پیدا کرد و به او گفت: «ای فلانی، تو به کار خود واقفی.»
به صد سعی‌اش از خاک کردند دور
تو بازش به خاک اندر آری به زور
هوش مصنوعی: با تمام تلاشش موفق شد تو را از خاک دور کند، اما باز هم تو را به زور به خاک برگردانی.
اگر هوشمندی و دانشوری
نباید که بگذاری و بگذری
هوش مصنوعی: اگر دانا و آگاه هستی، نباید از کنار مسائل مهم بی‌توجه عبور کنی.
جهان بهر ما گرچه آراستند
ز ما و تو چیز دگر خواستند
هوش مصنوعی: جهان اگرچه به زیبایی برای ما فراهم شده، اما ما و تو چیز دیگری را خواسته‌ایم.
بسمل همه عمرم به تمنا بگذشت
در بوک و مگر امشب و فردا بگذشت
هوش مصنوعی: تمام عمرم را در انتظار گذراندم، ولی شاید امشب یا فردا فرصتی فراهم شود.
چون حاصل دنیا نبود غیر از غم
خرم دل آن کس که ز دنیا بگذشت
هوش مصنوعی: از آنجا که به جز غم و اندوه چیز دیگری از دنیا نصیب انسان نمی‌شود، دل شاد کسی است که از دنیا دل بکَند و بی‌محابا گذر کند.