گنجور

بخش ۶ - ایاز طالش

نامش ایاز بیک بود و ملازمت می‌نمود. به مرتبهٔ امارت و خانیّت ترقی نمود. از بدو سن با فقراء و عرفای معاصرین انس داشت و همت بر دریافت صحبت اهل حال می‌گماشت. والدش ابراهیم بیک از اعاظم طایفهٔ طالش آذربایجان بود. غرض، وی به خدمت جناب عارف صمدانی حاجی محمد جعفر همدانی که از اکابر و مشایخ سلسلهٔ علیّه نعمت اللهیه بود ارادت و اخلاص می‌ورزید و در شیراز نیز به فیض خدمت حضرت شیخ الموحدین حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی مشرف گردید. ظاهراً از خوانین صاحب جاه و باطناً از سالکان این راه. سرش پرشور و دلش پرنور. همت فقرایش ناصر و با فقیر معاشر و معاصر بود. اکنون در دارالخلافهٔ طهران است. گاهی فکری می‌فرموده. این چند بیت از اشعار او نوشته می‌شود:

نبود عجب اگر دل بی خود کشد فغان را
با بار هجر جانان کو طاقت آسمان را
بی نام وبی نشان شو تا زو نشان بیابی
کس با نشان نیابد آن یار بی نشان را
چون نکو دیدم به غیر از آن نگار
در دو عالم هیچ موجودی نبود
خود دل آمد آن نگار ده دله
خود ز بی دلها دل آن دلبر ربود
بخش ۵ - آزاد کشمیری: مردی است معقول و نامش میرغلام رسول و به محمد علی شهرت کرده. در علوم متداوله ماهر و اظهار حکمت طبیعی و عقلی و رمل و شعر از احوال و اطوارش ظاهر. در بسیاری از ولایات ایران سیاحت کرده و با اعالی و ادانی روزگاری به سر آورده. با مشایخ معاصرین صحبت‌ها داشته و در فن عرفان مثنوی‌ها نگاشته. طالب معاشرت طایفهٔ درویشان و خود نیز از طبقهٔ ایشان بوده. مسافرت عراقین و فارس و زیارت عتبات عالیات دریافته. به صحبت شیخ خالد کُرد رسیده و معاشرت شیخ احمد لحساوی گزیده. فقیر را در شیراز صحبتش دست داد و ابواب آشنایی گشاد. اشعار بسیار از هر سیاقی داشت و مثنویات متعدده منظوم کرده. از جمله هفت دفتر در بحر رمل مشتمل بر تحقیقات و حکایات. مثنوی دیگر موسوم به خمخانه و میخانه، مثنوی دیگر در حکایت عشقبازی، دیوان غزلیات نیز تمام کرده بودند. پس از حرکت از شیراز دیگر اشعار آن جناب دست نداد. این چند بیت در خاطر بود. ان شاءاللّه بعد اشعار ایشان را تحصیل و قلمی خواهد نمود:بخش ۷ - بسمل شیرازی: و هُوَ قدوة العلما و زبدة الفضلا، کهف الحاج حاجی اکبر الملقب به نواب. آن جناب برادر زادهٔ جناب مرحوم آقا بزرگ مدرس و خلف الصدق مرحوم آقاعلی است که در تلوحال آگه برادر کهتر جناب نواب مختصری از حالات ایشان ذکر شد. الحق دودمانی عظیم الشّأن و خاندانی فضیلت بنیانند. پیوسته اوقات حضرت ایشان مرجع و ملجأ اکابر و اشراف و وجود مسعودشان مجمع محامد اوصاف. جناب نواب در فنون کمالات و اقسام حالات مسلم ابنای دهر و افضل الفضلای شهر. در نزد سرکار فرمانفرمای فارس نهایت عزت و محرمیت دارند. همواره طالبان علم در خدمت او مفتخر و از استفاده کمالات بهره‌ورند. همانا سالهاست که فاضلی بدین جامعیت ظهور نکرده و گردون چنین نفس شریفی را پیدا نیاورده، چنانکه خود گفته:

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نامش ایاز بیک بود و ملازمت می‌نمود. به مرتبهٔ امارت و خانیّت ترقی نمود. از بدو سن با فقراء و عرفای معاصرین انس داشت و همت بر دریافت صحبت اهل حال می‌گماشت. والدش ابراهیم بیک از اعاظم طایفهٔ طالش آذربایجان بود. غرض، وی به خدمت جناب عارف صمدانی حاجی محمد جعفر همدانی که از اکابر و مشایخ سلسلهٔ علیّه نعمت اللهیه بود ارادت و اخلاص می‌ورزید و در شیراز نیز به فیض خدمت حضرت شیخ الموحدین حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی مشرف گردید. ظاهراً از خوانین صاحب جاه و باطناً از سالکان این راه. سرش پرشور و دلش پرنور. همت فقرایش ناصر و با فقیر معاشر و معاصر بود. اکنون در دارالخلافهٔ طهران است. گاهی فکری می‌فرموده. این چند بیت از اشعار او نوشته می‌شود:
هوش مصنوعی: آیا بیک نام داشت و به عنوان خدمتکار مشغول به کار بود. او به مقام امارت و خان‌زاده‌گی رسید. از کودکی با فقرا و عرفا معاشرت داشت و تلاش می‌کرد تا از صحبت اهل حال بهره‌مند شود. پدرش ابراهیم بیک، یکی از بزرگان طایفه طالش در آذربایجان بود. او به جناب عارف صمدانی حاجی محمد جعفر همدانی، که از بزرگان سلسله نعمت اللهیه بود، ارادت و عشق می‌ورزید و همچنین در شیراز تحت فیض حضور حضرت شیخ الموحدین حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی قرار گرفت. ظاهراً او از خانواده‌های صاحب جاه بود و باطنش به سالکان این راه تعلق داشت. دلش پرشور و فکرش روشن بود. فقرا او را ناصر می‌خواندند و او با فقرا معاشرت و هم نشینی داشت. اکنون در دارالخلافه تهران به سر می‌برد و گاهی به تأمل و تفکر می‌پرداخت. چند بیت از اشعارش به یادگار مانده است.
نبود عجب اگر دل بی خود کشد فغان را
با بار هجر جانان کو طاقت آسمان را
هوش مصنوعی: طبیعی است که دل بی‌قرار در حالتی از عشق و دوری از محبوب، از عذاب و درد خود فریاد بکشد، زیرا چطور می‌تواند در برابر فشار و سختی‌های غم و اندوه طاقت بیاورد.
بی نام وبی نشان شو تا زو نشان بیابی
کس با نشان نیابد آن یار بی نشان را
هوش مصنوعی: برای رسیدن به حقیقت و یافتن عشق واقعی، باید خود را از زرق و برق و نام و نشان‌ها رها کنی. تنها با گم شدن در ناشناسی، می‌توانی به آن یار بی‌نشان دست یابی، زیرا کسی که در پی نام و نشانی باشد، هرگز موفق به یافتن عشق واقعی نخواهد شد.
چون نکو دیدم به غیر از آن نگار
در دو عالم هیچ موجودی نبود
هوش مصنوعی: وقتی خوب نگاه کردم، متوجه شدم که در این دو جهان هیچ موجودی جز آن معشوق زیبا وجود ندارد.
خود دل آمد آن نگار ده دله
خود ز بی دلها دل آن دلبر ربود
هوش مصنوعی: دل خود به آن معشوق زیبا نزدیک شد و از دل‌های بی‌دل، دل آن معشوق را به خود گرفت.