گنجور

بخش ۲ - آگه شیرازی

و هُوَ زبدة الموحدین مولانا آقاعلی اشرف. آن جناب خلف الصدق سالک عارف آقاعلی مدرس رحمة اللّه علیه است. والد ماجدش از اهل کمال و از خاندان با افضال. نسبت ارادت به جناب فخر المتأخرین مولانا عبدالحسین کازرونی النوربخشی متخلص به ناظر داشته ومدّة العمر همت بر مجاهدات و عبادات و سلوک گماشته. در محامد صفات و پاکی ذات، مسلم اهل زمان خود بود. از مصاحبت اهل دنیایی‌اش نفور و مجالست فقرایش سرور و نیز عمّ جناب آقاعلی اشرف مولانا خلیل و شهیر به آقابزرگ مدرس مدرسهٔ حکیم. از مریدان جناب شیخ المتاخّرین آقا محمد هاشم ذهبی شیرازی رحمة اللّه علیه بوده و اجداد ایشان در زمان نادرشاه افشار از صفهان به شیراز آمده سکونت نمودند. غرض، جناب مولانای مذکور از طفولیت به عبادت متداوله اشتغال می‌فرمود و همواره در طلب اکابر دین مبین و عارفان صاحب یقین می‌بود. جمعی از اهل ریاضت و سلوک را ملاقات کرد. از انقلاب و اضطراب آسوده نگشت. آخر الامر بنا بر سعادت ازلی به خدمت جناب قطب العارفین و شیخ الموحّدین الحاج میرزا ابوالقاسم شیرازی رسید و ارادت آن حضرت را گزید. از صحبت با سعادت آن جناب کامیاب شد. عارف معارف تجوید و واقف مواقف توحید آمد و از روی تحقیق از مسالک تقلید درگذشت. بالجمله به حسب اوصاف و اخلاق مسلّم آفاق و قدوهٔ مجردان و موحدان معاصرین است. فقیر مکرر به فیض صحبت آن جناب رسیده و از وی نهایت لطف دیده. بعد در سنهٔ ۱۲۴۴ در شیراز وفات یافت. از اشعار اوست:

غرلیّات
و له
رباعی
یاری نه و مبتلا دل ما
برقی نه و سوخت حاصل ما
در کعبه و سومنات نبود
جز روی تو در مقابل ما
این دم جانسوز از نایی است آگه نی ز نی
سوز عشق ار بود با نی می‌زد آتش بیشه را
روندگان ره عشق را طریقه مجوی
که آستین بفشانند کفر و ایمان را
مشکل غمیست عشق ولی غیر عشق نیست
چیزی که حل کند همهٔ مشکلات را
فارغ از کعبه و از بتکده دیوانهٔ اوست
دل دیوانهٔ او کعبه و بتخانهٔ اوست
حرم و دیر تفاوت نکند عاشق را
هر کجا می‌نگرد جلوهٔ جانانهٔ اوست
گرچه عالم هم از کون و مکان افسانه است
گوش و دل باز کن آگه که هم افسانهٔ اوست
خوشا دلی که ز تاراج عشق گشت خراب
خرابی دل عشاق عین معموریست
فریب شیخ مخور باده نوش و رسوا باش
که مطلبش همه از صوم و سبحه مشهوریست
اندر پی طبیب چه می‌گردی ای مریض
دردِ تو هم طبیب تو و هم دوایِ تست
آگه ز خویش بگذر و سرگشته می‌گریز
در بی خودی که راهنمای خدای تست
عاشق آنست که دل خون و جگر ریش بود
عشق اینست و چنین است درو صد چندین
در میکده ای شیخ گرآیی به ادب باش
کانجا نتوان لاف زد از کشف و کرامات
هر دل که به تابیده در آن نور محبت
خورشید عیان یافته از جملهٔ ذرّات
دل دیوانه و غمّازی چشم
به عالم راز ما افسانه کردند
دوای درد خود از هرکه جستم
حوالت بر درِ میخانه کردند
ز سوز شمع حرفی در میان نیست
حدیث از سوزش پروانه کردند
مرا از یک نگاه آشنایی
ز خود وز عالمی بیگانه کردند
به راه عشق عقل ار گشت سرگردان عجب نبود
که هر کس بود داناتر در این ره زودتر گم شد
غبار رهگذاری دیده‌ام را داشتی روشن
ولی عمریست کان راهم نشان از چشم تر گم شد
پرواز کسم نبود و با کس سخنم نیست
دربارهٔ من هرچه بگویند بگویند
به گدایِ در دوست که منظور من است
شاهی هر دو جهان مختصری خواهد بود
ای خوش آن دل که شد ازناوک چشمی بسمل
کز پی ناوک خوبان نظری خواهد بود
زاهد این خرقهٔ سالوس به یک سو افکن
حیله تا چند کنی دیده وری خواهد بود
نیستی محرم اسرارِ سراپردهٔ عشق
تا ز هستی خودآگه اثری خواهد بود
غمدیدگان عشق ترا شادی آرزوست
اما نه آن قدر که غم از دل به در کنند
دوزخ در آب دیده شود غرق روز حشر
گر عاشقان حدیث غم عشق سرکنند
ای مدعی برو که محبت نه کار تست
اهل نظر معامله با دیده ور کنند
فغان که زاهد مست از شراب خود بینی
به عاشقان ز خود رسته توبه فرماید
کسی که از ره و رسم غم تو یافت وقوف
گمان مکن که شود پای بند نقش و حروف
قلندران خراباتی خراب ای شیخ
به نیم جو نستانند معجزات و کشوف
مخوان فسانه بر عاشقان ز ملت و کیش
چو می به کام رسیدت چه احتیاج ظروف
هر جا که بود روی تو مقصود من آنجاست
یک سان بر من کعبه و بیت الصنم استی
طریق مهر و وفا پیش گیر با همه کس
که حاصلی ندهد کینه جز پشیمانی
قیاس عقل ره عشق را بدان ماند
که مور را بود اندیشهٔ سلیمانی
فسون جنت و دوزخ به عامه خوان زاهد
که عار دارد از این‌ها کمال انسانی
ز دانشی که نیفزایدت به غیر غرور
هزار مرتبه پیشم به است نادانی
چنان پراست وجود ازجمال حضرت دوست
که فرق می‌نکند قرب و بُعد جسمانی
ای بندگی تو گشته از روز الست
مقصود جهانیان چه هشیار و چه مست
عمرم همه صرف خودپرستی گردید
اما چه توان نمود این است که هست
درد تو کدام دل که بیمار نکرد
شوق تو کدام سینه کافگار نکرد
عشق تو چه سبحه‌ها که زنّار نکرد
چشم تو چه فتنه‌ها که بیدار نکرد
آگه غم نیستی و هستی تا کی
هشیار گهی و گاه مستی تا کی
این‌ها همه ساز خودپرستی بوده است
شرمی شرمی ز خودپرستی تا کی
بخش ۱ - فردوس در شرح احوال و اقوال جمعی از عرفا و فضلا و حکما و فقرا و علما و شعرای متأخرین و معاصرین: آگه شیرازیبخش ۳ - اسرار سبزواری سَلَّمَهُ اللّهُ تَعالَی: و هُوَ فخرالمحققین و قدوة المتکلمین الحاج میرزا هادی حَفَظَهُ اللّه تعالی ابن الحاج ملامهدی السّبزواری. والد ماجد آن جناب از علمای عهد و صاحب مکنت بوده. به مکّهٔ معظمه رفته(ره). در مراجعت از راه دریا به شیراز رحلت یافته. جناب مولانا تا عشرهٔ کامله از عمر خود در سبزوار می‌زیسته. به اصرار جناب عالم عابد ملاحسین سبزواری که با والدش رفیق بوده به مشهد مقدس رضوی رفته به تحصیل کوشید. بعد از ریاضات شرعیه و تکمیل فقه و اصول و کلام و حکمت به شوق اقتباس حکمت اشراق به خدمت حکمای اصفهان رفته، هشت سال در نزد مولانا اسماعیل اصفهانی و ملاعلی النوری حکمت دیدند. بعد از مراجعت به خراسان به زیارت مکه رفته به سبزوار برگشتند. تا این ایام که هزار و دویست و هفتاد و هشت است بیست و هشت سال است که در آنجا به تألیف و تصنیف و تدریس و تحقیق علوم الهیه مشغول و از عمر شریفش شصت و سه سال رفته. شرح منظومه در حکمت و نبراس محفل التفقیه از طهارت تا انتهای حج با متن منظوم و شرح معلوم، همچنین شرح جوشن کبیر و دعای صباح و منظومه در منطق به قدر سیصد بیت موقوم فرمودند. حواشی بسیار خاصه بر کتب صدرالدین شیرازی و غیره نگاشته. رسالهٔ هدایت الطالبین وغزلیات نیز مرقوم فرمودند. صاحب کرامات و مقامات عالیه می‌باشد. تیمّناً به بعضی از غزلیات آن جناب می‌پردازم:

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

و هُوَ زبدة الموحدین مولانا آقاعلی اشرف. آن جناب خلف الصدق سالک عارف آقاعلی مدرس رحمة اللّه علیه است. والد ماجدش از اهل کمال و از خاندان با افضال. نسبت ارادت به جناب فخر المتأخرین مولانا عبدالحسین کازرونی النوربخشی متخلص به ناظر داشته ومدّة العمر همت بر مجاهدات و عبادات و سلوک گماشته. در محامد صفات و پاکی ذات، مسلم اهل زمان خود بود. از مصاحبت اهل دنیایی‌اش نفور و مجالست فقرایش سرور و نیز عمّ جناب آقاعلی اشرف مولانا خلیل و شهیر به آقابزرگ مدرس مدرسهٔ حکیم. از مریدان جناب شیخ المتاخّرین آقا محمد هاشم ذهبی شیرازی رحمة اللّه علیه بوده و اجداد ایشان در زمان نادرشاه افشار از صفهان به شیراز آمده سکونت نمودند. غرض، جناب مولانای مذکور از طفولیت به عبادت متداوله اشتغال می‌فرمود و همواره در طلب اکابر دین مبین و عارفان صاحب یقین می‌بود. جمعی از اهل ریاضت و سلوک را ملاقات کرد. از انقلاب و اضطراب آسوده نگشت. آخر الامر بنا بر سعادت ازلی به خدمت جناب قطب العارفین و شیخ الموحّدین الحاج میرزا ابوالقاسم شیرازی رسید و ارادت آن حضرت را گزید. از صحبت با سعادت آن جناب کامیاب شد. عارف معارف تجوید و واقف مواقف توحید آمد و از روی تحقیق از مسالک تقلید درگذشت. بالجمله به حسب اوصاف و اخلاق مسلّم آفاق و قدوهٔ مجردان و موحدان معاصرین است. فقیر مکرر به فیض صحبت آن جناب رسیده و از وی نهایت لطف دیده. بعد در سنهٔ ۱۲۴۴ در شیراز وفات یافت. از اشعار اوست:
هوش مصنوعی: آقا علی اشرف، فردی برجسته از اهل توحید است. او فرزند آقاعلی مدرس، عارفی عمیق و راستگو بود و خانواده‌اش از کسانی بودند که در کمال و علم سرآمد بودند. او ارادت خاصی به فخر المتأخرین، آقا عبدالحسین کازرونی داشت و در طول زندگی‌اش همیشه به عبادت و مجاهدت مشغول بود. در فضیلت‌ها و پاکی‌هایش در زمان خود همگان او را شناخته بودند. از همنشینی با اهل دنیا دوری می‌جست و در جمع فقرا و اهل صفا آرامش می‌یافت. عمویش نیز آقا خلیل معروف به آقابزرگ مدرس مدرسه حکیم بود. او از مریدان آقا محمد هاشم ذهبی شیرازی، عارف و عالم بزرگ زمان خود بود و اجدادش در زمان نادرشاه از صفهان به شیراز مهاجرت کردند. از دوران کودکی در عبادت بوده و همیشه در جست‌وجوی عارفان بزرگ و علمای دین بود. او با جمعی از سالکان ملاقات کرد، اما هیچگاه آرامش نیافته تا اینکه به خدمت حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی، که او را قطب العارفین می‌نامیدند، رسید و به او ارادت ورزید. او از محضر آن عارف بهره‌مند شد و در مسائل توحید به دانش عمیق دست یافت و از تقلید گذشت. به طور کلی، او نمونه‌ای از فضایل و اخلاق نیک در زمان خود بوده و دیگران او را الگو قرار داده‌اند. فقیر، بارها از فیض صحبت او بهره‌مند شده و محبت او را تجربه کرده است. سرانجام در سال ۱۲۴۴ در شیراز درگذشت. از او اشعاری نیز به یادگار مانده است.
یاری نه و مبتلا دل ما
برقی نه و سوخت حاصل ما
هوش مصنوعی: دوستی نیست و دل ما به درد و رنج دچار است، مانند برقی که می‌زند و سریعاً از بین می‌رود.
در کعبه و سومنات نبود
جز روی تو در مقابل ما
هوش مصنوعی: در کعبه و سومنات فقط چهره تو در برابر ما بود.
این دم جانسوز از نایی است آگه نی ز نی
سوز عشق ار بود با نی می‌زد آتش بیشه را
هوش مصنوعی: این صحبت بیانگر این است که دمی بسیار دردناک و جان‌سوز از نایی ناشی می‌شود. اگر نی واقعاً آگاه به سوز عشق بود، با نواختن نی می‌توانست آتش را به درختان جنگل بیفکند.
روندگان ره عشق را طریقه مجوی
که آستین بفشانند کفر و ایمان را
هوش مصنوعی: کسانی که در راه عشق حرکت می‌کنند، به دنبال روش‌های ویژه‌ای نروند، زیرا کسانی که در این راه قدم می‌زنند ممکن است به راحتی از ایمان و کفر عبور کنند.
مشکل غمیست عشق ولی غیر عشق نیست
چیزی که حل کند همهٔ مشکلات را
هوش مصنوعی: عشق درد و مشکلی بزرگ است، اما هیچ چیز دیگری نمی‌تواند تمام مشکلات را به اندازه عشق حل کند.
فارغ از کعبه و از بتکده دیوانهٔ اوست
دل دیوانهٔ او کعبه و بتخانهٔ اوست
هوش مصنوعی: بی‌اعتنا به کعبه و بتکده، این دل دیوانه تنها به عشق او می‌تپد؛ دل دیوانه فقط به عشق او می‌تواند عبادت کند و او را معبد و خانهٔ دلش می‌داند.
حرم و دیر تفاوت نکند عاشق را
هر کجا می‌نگرد جلوهٔ جانانهٔ اوست
هوش مصنوعی: عاشق در هر مکانی که نگاه کند، فرقی نمی‌کند که آنجا حرم باشد یا دیر، همیشه جلوه‌ای از معشوق را می‌بیند.
گرچه عالم هم از کون و مکان افسانه است
گوش و دل باز کن آگه که هم افسانهٔ اوست
هوش مصنوعی: هرچند که دنیای ما پر از داستان‌ها و افسانه‌هاست، اما باید توجه داشته باشی که خود تو نیز بخشی از این داستان‌ها هستی. گوش‌ها و دل‌هایت را باز کن تا بدانی که همه اینها تنها یک افسانه‌اند.
خوشا دلی که ز تاراج عشق گشت خراب
خرابی دل عشاق عین معموریست
هوش مصنوعی: دل‌هایی که به خاطر عشق ویران می‌شوند، خوشا به حالشان، چون ویرانی دل عاشقان نشانه‌ای از زندگی و سرزندگی آن‌هاست.
فریب شیخ مخور باده نوش و رسوا باش
که مطلبش همه از صوم و سبحه مشهوریست
هوش مصنوعی: به دام فریب شیخ نیفت، ز نوشیدن شراب و رسوایی خودداری کن؛ زیرا هدف او تنها معروفیت در عبادات و رعایت ظواهر دین است.
اندر پی طبیب چه می‌گردی ای مریض
دردِ تو هم طبیب تو و هم دوایِ تست
هوش مصنوعی: ای بیمار، چرا به دنبال پزشک می‌گردی؟ درد تو هم خود پزشک توست و هم درمان آن.
آگه ز خویش بگذر و سرگشته می‌گریز
در بی خودی که راهنمای خدای تست
هوش مصنوعی: اگر از خودت آگاه باشی و در جستجوی حقیقت باشی، در بی‌خودی و ندانم‌کاری راه برو، زیرا در این حالت خداوند خود راهنمای تو خواهد بود.
عاشق آنست که دل خون و جگر ریش بود
عشق اینست و چنین است درو صد چندین
هوش مصنوعی: عاشق واقعی کسی است که دلش پر از غم و درد باشد. این حالتی است که در عشق وجود دارد و به همین شکل عشق می‌تواند جنبه‌های بسیار عمیق و پیچیده‌ای داشته باشد.
در میکده ای شیخ گرآیی به ادب باش
کانجا نتوان لاف زد از کشف و کرامات
هوش مصنوعی: اگر به میکده‌ای بروی، باید با ادب و احترام رفتار کنی، زیرا در آنجا نمی‌توان به مقام و معجزات خود مباهات کرد.
هر دل که به تابیده در آن نور محبت
خورشید عیان یافته از جملهٔ ذرّات
هوش مصنوعی: هر دلی که در آن عشق و محبت روشن شده، مانند ذره‌ای از خورشید نورانی است.
دل دیوانه و غمّازی چشم
به عالم راز ما افسانه کردند
هوش مصنوعی: دل بیمار من و چشمی که غم‌زده است، به جهانی از رازها و داستان‌ها تبدیل شدند.
دوای درد خود از هرکه جستم
حوالت بر درِ میخانه کردند
هوش مصنوعی: در جستجوی درمان دردهایم از هر کسی کمک خواستم، اما همگی مرا به درِ میخانه هدایت کردند.
ز سوز شمع حرفی در میان نیست
حدیث از سوزش پروانه کردند
هوش مصنوعی: از حرارت شمع صحبتی در میان نیست، داستان از سوز و گداز پروانه می‌گویند.
مرا از یک نگاه آشنایی
ز خود وز عالمی بیگانه کردند
هوش مصنوعی: نگاه آشنایی تو مرا از خودم جدا کرد و به دنیای جدیدی برد که هیچ آشنایی با آن نداشتم.
به راه عشق عقل ار گشت سرگردان عجب نبود
که هر کس بود داناتر در این ره زودتر گم شد
هوش مصنوعی: اگر در مسیر عشق عقل و دانش دچار سردرگمی شود، چیزی عجیب نیست؛ زیرا هر کسی که در این مسیر از دیگران آگاه‌تر و داناتر بود، زودتر گمراه می‌شود.
غبار رهگذاری دیده‌ام را داشتی روشن
ولی عمریست کان راهم نشان از چشم تر گم شد
هوش مصنوعی: تا به حال در سفر زندگی‌ام، روشنایی و امیدی داشتم، اما اکنون مدتی است که دلم پر از گریه و غم است و راهی که باید بپیمایم را گم کرده‌ام.
پرواز کسم نبود و با کس سخنم نیست
دربارهٔ من هرچه بگویند بگویند
هوش مصنوعی: من پرواز نمی‌کنم و با هیچ‌کس دربارهٔ خودم صحبت نمی‌کنم. هر چه بخواهند درباره‌ام بگویند، بگویند.
به گدایِ در دوست که منظور من است
شاهی هر دو جهان مختصری خواهد بود
هوش مصنوعی: من به گدای در دوست اشاره می‌کنم، زیرا برای من او مهمترین است. حتی اگر کسی در جهان قدرت و سلطنت داشته باشد، در مقایسه با او، هیچ ارزشی نخواهد داشت.
ای خوش آن دل که شد ازناوک چشمی بسمل
کز پی ناوک خوبان نظری خواهد بود
هوش مصنوعی: دل خوشی است که به تیر نگاه زیبایی، زخمی شده باشد؛ زیرا از پی آن تیرها، نگاهی به نیکان خواهد افتاد.
زاهد این خرقهٔ سالوس به یک سو افکن
حیله تا چند کنی دیده وری خواهد بود
هوش مصنوعی: ای زاهد، این لباس مظاهر و تظاهر را کنار بگذار؛ چه مدت می‌خواهی با فریب‌کاری چشم‌پوشی کنی؟ روزی خواهد رسید که حقیقت خود را نشان خواهد داد.
نیستی محرم اسرارِ سراپردهٔ عشق
تا ز هستی خودآگه اثری خواهد بود
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که کسی که به درک و فهم عمیق عشق دست نیافته و به اسرار آن آشنا نیست، نمی‌تواند ادعا کند که وجود و هستی او تأثیری در این احساس عمیق خواهد گذاشت. در واقع، این عشق برای او ناشناخته و پنهان است و نمی‌تواند از آن بهره‌مند شود.
غمدیدگان عشق ترا شادی آرزوست
اما نه آن قدر که غم از دل به در کنند
هوش مصنوعی: عاشقان غمگین برایت آرزوی شادی دارند، اما نه به اندازه‌ای که بتوانند غم را از دل دور کنند.
دوزخ در آب دیده شود غرق روز حشر
گر عاشقان حدیث غم عشق سرکنند
هوش مصنوعی: در روز قیامت، اگر عاشقان درباره غم عشق صحبت کنند، دوزخ به صورت عینی در آب نمایان می‌شود.
ای مدعی برو که محبت نه کار تست
اهل نظر معامله با دیده ور کنند
هوش مصنوعی: ای ادعا کننده، برو که عشق و محبت کار تو نیست؛ اهل نظر و عرفان با دیدگان عمیق و آگاه خود این کار را انجام می‌دهند.
فغان که زاهد مست از شراب خود بینی
به عاشقان ز خود رسته توبه فرماید
هوش مصنوعی: آه، چه بدبختی که زاهد خطرناک، تحت تأثیر شرابش، عاشقان را که از عشق رها شده‌اند، توبه می‌دهد.
کسی که از ره و رسم غم تو یافت وقوف
گمان مکن که شود پای بند نقش و حروف
هوش مصنوعی: هر کس که به درک و فهم غم تو رسید، فکر نکن که به الفاظ و ظاهر کلمات وابسته خواهد شد.
قلندران خراباتی خراب ای شیخ
به نیم جو نستانند معجزات و کشوف
هوش مصنوعی: بعضی از انسان‌ها که در مسیر عشق و عرفان به خلاصی رسیده‌اند، کارهای شگفت‌انگیز و کشف‌های عمیق می‌کنند که حتی با کمترین امکانات و مادیات به دست می‌آید. در حالی که برخی دیگر از اهل علم و دین تنها با وجود ثروت و موقعیت، نمی‌توانند به این حقیقت دست پیدا کنند.
مخوان فسانه بر عاشقان ز ملت و کیش
چو می به کام رسیدت چه احتیاج ظروف
هوش مصنوعی: چرا داستان‌ها و افسانه‌ها را برای عاشقان بگویی؟ وقتی که به هدف و خواسته‌ات رسیدی، دیگر نیازی به ظواهر و آداب‌ را ندارید.
هر جا که بود روی تو مقصود من آنجاست
یک سان بر من کعبه و بیت الصنم استی
هوش مصنوعی: هر جایی که باشد چهره‌ات، هدف من همان‌جاست. برای من، کعبه و بت‌خانه هر دو یکی هستند.
طریق مهر و وفا پیش گیر با همه کس
که حاصلی ندهد کینه جز پشیمانی
هوش مصنوعی: با هر کسی که برخورد می‌کنی، راه محبتی و وفاداری را در پیش بگیر، زیرا تنها نتیجه‌ای که کینه به همراه دارد، پشیمانی است.
قیاس عقل ره عشق را بدان ماند
که مور را بود اندیشهٔ سلیمانی
هوش مصنوعی: مقایسه عقل با عشق مانند این است که مورچه‌ای بخواهد به دنیای سلیمان فکر کند. در واقع، عقل نمی‌تواند به درک و تجربه‌ی عمیق عشق دست یابد.
فسون جنت و دوزخ به عامه خوان زاهد
که عار دارد از این‌ها کمال انسانی
هوش مصنوعی: بازی با بهشت و جهنم را برای عوام و درستکاران بیان کن، زیرا آنها از این‌گونه چیزها به دورند و به انسانیت واقعی رسیده‌اند.
ز دانشی که نیفزایدت به غیر غرور
هزار مرتبه پیشم به است نادانی
هوش مصنوعی: اگر دانشی به تو نمی‌آورد جز احساس غرور، هزار بار بهتر است که نادان بمانی.
چنان پراست وجود ازجمال حضرت دوست
که فرق می‌نکند قرب و بُعد جسمانی
هوش مصنوعی: وجود انسان به قدری از زیبایی و صفات خدا پر شده است که فاصله جسمانی دیگر اهمیت ندارد و درک زیبایی و محبت الهی فراتر از فاصله‌های ظاهری است.
ای بندگی تو گشته از روز الست
مقصود جهانیان چه هشیار و چه مست
هوش مصنوعی: از زمان آغاز خلقت، هدف و مقصود جهانیان، چه کسانی که هوشیارند و چه آنها که در حال سرخوشی به سر می‌برند، بندگی و خدمت به تو بوده است.
عمرم همه صرف خودپرستی گردید
اما چه توان نمود این است که هست
هوش مصنوعی: عمرم صرف خودخواهی و توجه به خودم شد، اما در نهایت نمی‌توانم تغییری در واقعیتی که وجود دارد ایجاد کنم.
درد تو کدام دل که بیمار نکرد
شوق تو کدام سینه کافگار نکرد
هوش مصنوعی: درد تو کدام دل را بیمار نکرد؟ شوق تو کدام سینه را آتشین نکرد؟
عشق تو چه سبحه‌ها که زنّار نکرد
چشم تو چه فتنه‌ها که بیدار نکرد
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده تا تسبیح‌های زیادی بی‌فایده بمانند و چشمان تو آنقدر جاذبه دارند که بسیاری از خواب‌ها را بیدار نکرده‌اند.
آگه غم نیستی و هستی تا کی
هشیار گهی و گاه مستی تا کی
هوش مصنوعی: اگر از غم بی‌خبری و وجود داری، تا کی می‌خواهی در حالی که گاهی آگاه و گاهی در حال مستی هستی، ادامه دهی؟
این‌ها همه ساز خودپرستی بوده است
شرمی شرمی ز خودپرستی تا کی
هوش مصنوعی: این همه رفتارهای خودخواهانه است. تا کی باید از این خودخواهی خجالت بکشیم؟

حاشیه ها

1402/06/02 14:09
برنا جوانمرد

با سلام و احترام

کتاب ریاض العارفین طبق قول نویسنده در مقدمه کتاب شامل بخش های زیر است که در گنجور رعایت نشده است.

لطفا بررسی و اصلاح شود.

ریاض العارفین مشتمل است بر

یک حدیقه که ظاهرا  حاوی شش بخش است تحت عنوان گلبن که به برخی از اصطلاحات، حالات و مقامات عرفا پرداخته است

ظاهرا دو مقدمه دارد.

اصل کتاب به دو روضه، یک فردوس و یک خلد تقسیم شده است.

روضه اول: مشایخ و عرفا

روضه دوم حکما و...

یک بخش تحت عنوان فردوس دارد که به معاصران پرداخته است

در بخش خلد نیز اشعار نویسنده درج شده است.