گنجور

ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی

شمارهٔ ۱ - به شاهد لغت بسیچیدن، بمعنی ساز کار کردن : بباید بسیچیدن این کار را شمارهٔ ۲ - به شاهد لغت چنگلوک، بمعنی کسیکه دست و پایش سست شده باشد و کژ : ای غوک چنگلوک چو پژمرده برگ کوک شمارهٔ ۳ - به شاهد لغت تکژ به معنی استخوان انگور : گر بیارند و بسوزند و دهندت بر باد شمارهٔ ۴ - به شاهد لغت آروغ، بمعنی بادی که از سینه و حلق برآید : چون در حکایت آید بانگ شتر کند شمارهٔ ۵ - به شاهد لغت فوگان، به معنی فقاع : می‌بارد از دهانت خذو ایدون شمارهٔ ۶ - به شاهد لغت پریسای، پری افسای، یعنی آنکه افسون خواند از برای تسخیر جن : گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور شمارهٔ ۷ - به شاهد لغت هسر بمعنی یخ : پیش من یکره شعر تو یکی دوست بخواند شمارهٔ ۸ - به شاهد لغت تیم، بمعنی کاروانسرا : از شمار تو . . . طرفه بمهر است هنوز شمارهٔ ۹ - به شاهد لغت لت، بمعنی لخت و عمود : رویت ز در خنده و سبلت ز در تیز شمارهٔ ۱۰ - به شاهد لغت رت، بمعنی تهی و برهنه : فرمان کن و آهک کن و زرنیخ براندای