گنجور

روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان)

بخش ۱ : جود بخشیدن چیزیست بایستی بی ملاحظه غرضی و مطالبه عوضی، اگر چه آن غرض یا عوض ثنای جمیل یا ثواب جزیل باشد. بخش ۲ : جوادی را پرسیدند که از آنچه به محتاجان می دهی و بر سایلان می ریزی هیچ در باطن خود رعونتی و بر فقیران بار منتی باز می یابی؟ گفت: هیهات! حکم من در کوشش و بخشش حکم آن کفلیز است که در دست طباخ است، اگرچه طباخ می دهد بر کفلیز می گذرد اما کفلیز به خود گمان دهندگی نمی برد. بخش ۳ : صوفی دگری را صفت کرده و صفتی از روی شناسایی و معرفت آورده فرموده که فلان کس سفره آرست نه سفره دار و خود را شریک سفره می دارد نه ملیک سفره می شمارد، با سایر خورندگان یکسان است بلکه در نظر خود طفیلی ایشان است. بخش ۴ : اعرابی بر امیرالمؤمنین علی - کرم الله تعالی وجهه - درآمد و خاموش بنشست ذل فقر و فاقه بر جبین او ظاهر بود. حضرت امیر از وی پرسید که چه حاجت داری؟ شرم داشت که به زبان گوید، بر زمین نوشت که من مردی فقیرم. بخش ۵ : حضرت امیر گفت: شنیدم از حضرت رسالت صلی الله علیه و سلم که فرمود: قیمة کل امرء مایحسنه یعنی: قیمت هرکس به قدر آن چیزیست که وی را می آراید از محاسن افعال و بدایع اقوال. بخش ۶ : از عبدالله بن جعفر - رضی الله عنه - آورده اند که روزی عزیمت سفری کرده بود، در نخلستان قومی فرود آمد که غلامی سیاه نگاهبان آن بود، دید که سه قرص نان به جهت قوت وی آوردند سگی آنجا حاضر شد. بخش ۷ : در مدینه عالمی بود عامل و در جمیع علوم دینی کامل، روزی گذرش بر دار نخاسین افتاد کنیزکی دید مغنیه که به حسن صوت غیرت ناهید بود و به جمال صورت حیرت خورشید، شیفته جمال و فریفته زلف و خال او شد. بخش ۸ : عبدالله جعفر را در عهد معاویه از خزانه بیت المال هر سال هزار درم می دادند، چون نوبت به یزید رسید آن را به پنج هزار درم رسانید ملامتش کردند که این حقوق همه مسلمانان است چرا به یک کس می دهی؟ بخش ۹ : خلیفه بغداد در موکب حشمت و شوکت خود می راند دیوانه ای پیش وی رسید و گفت: ای خلیفه عنان کشیده دار که در مدیح تو سه بیت گفته ام. گفت: بخوان! بخواند، خلیفه را خوش آمد. بخش ۱۰ : ابراهیم بن سلیمان بن عبدالملک بن مروان گوید که در آن وقت که نوبت خلافت از بنی امیه به بنی عباس انتقال یافت و بنی عباس بنی امیه را می گرفتند و می کشتند من بیرون کوفه بر بام سرایی که بر صحرا مشرف بود نشسته بودم که دیدم علمهای سیاه از کوفه بیرون آمد.