گنجور

بخش ۶

از عبدالله بن جعفر - رضی الله عنه - آورده اند که روزی عزیمت سفری کرده بود، در نخلستان قومی فرود آمد که غلامی سیاه نگاهبان آن بود، دید که سه قرص نان به جهت قوت وی آوردند سگی آنجا حاضر شد.

آن غلام یک قرص را پیش وی انداخت، بخورد پس دیگری را بینداخت، آن را هم بخورد و پس دیگری را بینداخت، آن را هم بخورد عبدالله رضی الله عنه از وی پرسید که هر روز قوت تو چیست؟ گفت: آنچه دیدی.

فرمود: چرا وی را بر نفس خود ایثار نکردی؟ گفت: وی در این زمین غریب است، چنین گمان می برم که از مسافت دور آمده است و گرسنه است، نخواستم که وی را گرسنه گذارم پس گفت: امروز چه خواهی خورد؟ گفت: روزه خواهم داشت.

عبدالله با خود گفت: همه خلق مرا در سخاوت ملامت می کنند و این غلام از من سخی تر است آن غلام را و نخلستان را و هر چه در آنجا بود همه را بخرید پس غلام را آزاد کرد و آنها را به او بخشید.

نفس سگ را به یک دو لقمه نان
بر سگ نفس هر که کرد ایثار
گر بود بنده فی المثل شاید
خواجگان را به بندگیش اقرار

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از عبدالله بن جعفر - رضی الله عنه - آورده اند که روزی عزیمت سفری کرده بود، در نخلستان قومی فرود آمد که غلامی سیاه نگاهبان آن بود، دید که سه قرص نان به جهت قوت وی آوردند سگی آنجا حاضر شد.
هوش مصنوعی: عبدالله بن جعفر - خدا از او راضی باشد - روایت کرده‌اند که روزی به سفر رفته بود و در یک نخلستان در جایی که کسی زندگی می‌کرد، توقف کرد. در آنجا یک غلام سیاه پوست مسئول نگهبانی بود و او دید که سه قرص نان برای تغذیه او آورده‌اند که در این لحظه، یک سگ نیز در آنجا حضور داشت.
آن غلام یک قرص را پیش وی انداخت، بخورد پس دیگری را بینداخت، آن را هم بخورد و پس دیگری را بینداخت، آن را هم بخورد عبدالله رضی الله عنه از وی پرسید که هر روز قوت تو چیست؟ گفت: آنچه دیدی.
هوش مصنوعی: آن غلام یک نان به جلو او انداخت و او آن را خورد. بعد نان دیگری را انداخت که او نیز آن را خورد و دوباره نان دیگری انداخت که او باز هم آن را خورد. عبدالله رضی الله عنه از او پرسید که هر روز غذایت چیست؟ او جواب داد: همانچه که دیدی.
فرمود: چرا وی را بر نفس خود ایثار نکردی؟ گفت: وی در این زمین غریب است، چنین گمان می برم که از مسافت دور آمده است و گرسنه است، نخواستم که وی را گرسنه گذارم پس گفت: امروز چه خواهی خورد؟ گفت: روزه خواهم داشت.
هوش مصنوعی: فرمود: چرا بی‌توجهی کردی و خودت را بر او مقدم نداشتی؟ او پاسخ داد: او در این سرزمین غریبه است و من فکر می‌کنم که از دور آمده و گرسنه است. نخواستم او را گرسنه بگذارم. سپس از او پرسید: امروز چه می‌خواهی بخوری؟ او گفت: من روزه خواهم گرفت.
عبدالله با خود گفت: همه خلق مرا در سخاوت ملامت می کنند و این غلام از من سخی تر است آن غلام را و نخلستان را و هر چه در آنجا بود همه را بخرید پس غلام را آزاد کرد و آنها را به او بخشید.
هوش مصنوعی: عبدالله به این فکر افتاد که همه مردم او را به خاطر بخشش و سخاوتش سرزنش می‌کنند و در حالی که غلامش از او سخاوت بیشتری دارد. بنابراین او تصمیم گرفت که غلام را خریداری کند، همچنین نخلستان و تمام چیزی که در آنجا بود را نیز خرید و سپس غلام را آزاد کرد و همه آن اموال را به او بخشید.
نفس سگ را به یک دو لقمه نان
بر سگ نفس هر که کرد ایثار
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر دیگری از نیاز خود می‌گذرد و لقمه‌ای به او می‌دهد، ارزشش از کسی که تنها به فکر نفس خودش باشد، بیشتر است.
گر بود بنده فی المثل شاید
خواجگان را به بندگیش اقرار
هوش مصنوعی: اگر کسی مثل بنده باشد، شاید بزرگان و مقام‌داران نیز به بندگی او اعتراف کنند.

حاشیه ها

1400/01/04 07:04
علی سوران

حکایتی است زیباواموزنده