گنجور

سلامان و ابسال

بخش ۱ - آغاز : ای به یادت تازه جان عاشقان بخش ۲ - حکایت آن کرد که در انبوهی شهر کدویی بر پای خود بست تا خود را گم نکند : کردی از آشوب گردش‌های دهر بخش ۳ - نعت خواجه ای که ربقه بندگیش طوق گردن سر بلندان است و داغ غلامیش نشان دولت ارجمندان : خواجه ای کش خیل شاهان بنده اند بخش ۴ - حکایت آن غلام نخوت‌کیش که به واسطهٔ مکنت خواجهٔ خویش از محنت قحط و تنگ‌سالی بی‌باک بود و لاابالی : در دیار مصر قحطی خاست سخت بخش ۵ - در مدح پادشاه دین پناه ظل الله فی الارضین علی مفارق الضعفاء و المساکین : در خم این گنبد عالی اساس بخش ۶ - حکایت آن شاعر که دعوی مداحی شاه کرد و نامه ای مختصر به نام شاه پیش آورد : شاعری شد پیش شاه نامور بخش ۷ - اظهار عجز از استیفای ثنا کردن و دست تضرع به ادای دعا برآوردن : به که اکنون اعتراف آرم به عجز بخش ۸ - انتقال به مدح گوهر کان فتوت و مشید ارکان اخوت والی ملک جاه و جمال یوسف مصر فضل و افضال اعز الله تعالی انصاره و ضاعف اقتداره : نیکخواهی خاصه کو را یاور است بخش ۹ - در صفت ضعف و پیری و سد باب منفعت گیری : عمرها شد تا درین دیر کهن بخش ۱۰ - حکایت آن پیر هشتاد ساله که پیش طبیب رسید و از وی علاج ضعف خود پرسید و جواب دادن طبیب که علاج تو آنست که جوان شوی و از هشتاد به چهل واپس روی : کرد پیری عمر وی هشتاد سال