گنجور

بخش ۴ - حکایت آن غلام نخوت‌کیش که به واسطهٔ مکنت خواجهٔ خویش از محنت قحط و تنگ‌سالی بی‌باک بود و لاابالی

در دیار مصر قحطی خاست سخت
کز فزع هر کس به نیل انداخت رخت
چون به سوی نان رهی نشناختند
رخت هستی را در آب انداختند
بود جانی قیمت هر تای نان
نان همی‌گفتند و می‌دادند جان
بِخْرَدی زیبا‌غلامی را بدید
کاو به فخر و ناز دامن می‌کشید
طلعتی چون قرص‌ِ خور آراسته
نی ز کم‌خواری مه‌آسا کاسته
تازه‌روی و خنده‌ناک و شادکام
هر طرف چون شاخ خرّم در خرام
بخردش گفت «ای غلام از فخر و ناز
چند باشی سرکش و گردن‌فراز‌؟
از غم نان عالمی خوار و دژم
تو چرایی اینچنین فارغ ز غم‌؟‌»
گفت ‌«بر سر خواجه‌ای دارم کریم
هستم از انعام او غرق نعیم
خوان پر از نان‌، خانه‌اش پر گندم است
نام قحط از خان و مان او گم است
چون نباشم خرم و شاد اینچنین‌؟!
وز گزند قحط آزاد اینچنین؟‌!»

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در دیار مصر قحطی خاست سخت
کز فزع هر کس به نیل انداخت رخت
هوش مصنوعی: در سرزمین مصر قحطی شدیدی بروز کرد، به طوری که هر کسی از ترس و نگرانی وسایل خود را به نیل انداخت.
چون به سوی نان رهی نشناختند
رخت هستی را در آب انداختند
هوش مصنوعی: وقتی که به سمت تأمین معیشت می‌رویم و در این مسیر دشواری‌هایی پیش می‌آید، ممکن است نتوانیم ارزش وجودی خود را درک کنیم و در نهایت به این نتیجه برسیم که باید بهایی برای ادامه راه بپردازیم.
بود جانی قیمت هر تای نان
نان همی‌گفتند و می‌دادند جان
هوش مصنوعی: زندگی هر فرد به اندازه نانی که می‌خورد ارزش دارد؛ و مردم به این حقیقت پی برده و به او جان می‌دادند.
بِخْرَدی زیبا‌غلامی را بدید
کاو به فخر و ناز دامن می‌کشید
هوش مصنوعی: به دختری زیبا نگاه کردم که با افتخار و فخر، دامنش را به ناز به سمت خود می‌کشید.
طلعتی چون قرص‌ِ خور آراسته
نی ز کم‌خواری مه‌آسا کاسته
هوش مصنوعی: چهره‌ای چون خورشید زیبا و آراسته داری، و به هیچ‌وجه از زیبایی و جذابیتت کاسته نشده است.
تازه‌روی و خنده‌ناک و شادکام
هر طرف چون شاخ خرّم در خرام
هوش مصنوعی: زیبای تازه و شاداب و خوشحال، مثل شاخه‌های سرسبز، در هر سو می‌رقصد و شادی می‌آفریند.
بخردش گفت «ای غلام از فخر و ناز
چند باشی سرکش و گردن‌فراز‌؟
هوش مصنوعی: بزرگ‌منشی به جوانی گفت: «ای خدمتگزار، چه اندازه می‌خواهی به خاطر فخر و ناز، سرکش و مغرور باشی؟»
از غم نان عالمی خوار و دژم
تو چرایی اینچنین فارغ ز غم‌؟‌»
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خاطر مشکلات مالی و کمبود نان در رنج و عذاب هستند، اما تو چرا اینقدر بی‌توجه به این غم‌ها به نظر می‌رسی؟
گفت ‌«بر سر خواجه‌ای دارم کریم
هستم از انعام او غرق نعیم
هوش مصنوعی: من در مورد شخص بزرگواری صحبت می‌کنم که او بسیار بخشنده است و من به لطف او در نعمت و خوشبختی غوطه‌ور هستم.
خوان پر از نان‌، خانه‌اش پر گندم است
نام قحط از خان و مان او گم است
هوش مصنوعی: خانه‌اش پر از گندم و سفره‌اش پر از نان است، بنابراین نشانه‌ای از قحطی و کمبود در زندگی او وجود ندارد.
چون نباشم خرم و شاد اینچنین‌؟!
وز گزند قحط آزاد اینچنین؟‌!»
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم شاد و خوشحال باشم وقتی که وجودم در خطر و آسیب قرار دارد؟!