گنجور

مجلد هشتم

بخش ۱ - گماردن بوسهل حمدوی به کدخدایی ری : بقیت سال اربع و عشرین و اربعمائه‌ بخش ۲ - رای بوسهل حمدوی در باب ری : روز سه‌شنبه شش روز از جمادی الأخری‌ گذشته، پس از بار بوسهل حمدوی خلعت بپوشید و پیش آمد و زمین بوسه داد و عقدی گوهر پیش امیر نهاد و بنشاندندش، امیر گفت: «مبارک باد» و انگشتری‌یی نام سلطان بر وی نبشته‌ ببوسهل داد و گفت: بخش ۳ - باز آمدن عبدالجبار : و عبد الجبّار پسر خواجه بزرگ در رسید با ودیعت‌ و مال ضمان و همه مرادها حاصل کرده‌ و مواضعتی درست با باکالیجار بنهاده، و نزدیک امیر بموقعی سخت تمام افتاد. و فرمود تا رسولان گرگان را بروز درآوردند بخوبی و پس مهدها که راست کرده بودند با زنان محتشمان نشابور از آن رئیس و قضاة و فقها و اکابر و عمّال [بشب‌] پیش مهد دختر باکالیجار بردند- و بر نیم فرسنگ از شهر بود- و خدم و قوم گرگانیان را بعزیزیها در شهر درآوردند. و سرای و کوشکهای حسنکی چون درجات‌ فردوس الاعلی‌ بیاراسته بودند بفرمان امیر، مهد را آنجا فرود آوردند با بسیار زنان چون دایگان و دادگان‌ و خدمتکاران، و زنان خادمان و کنیزکان، و زنان محتشمان نشابور بازگشتند. و آن شب نشابور چون روز شده بود از شمعها و مشعلها. و خادمان حرم سلطانی‌ بدر حرم بنشستند و نوبتی‌ بسیار از پیادگان بدرگاه سرای نامزد شدند و حاجبی با بسیار مردم و چندان چیز ساخته بودند بفرمان عالی که اندازه نبود، و فرود فرستادند . و نیم شب همه قوم سرای حرم سلطانی از شادیاخ‌ آنجا آمدند. بخش ۴ - ذکر آنچه تازه گشت به نشابور : ذکر آنچه بنشابور تازه گشت در تابستان این سال از نوادر و عجایب‌ بخش ۵ - فتح بنارس : و هم درین تابستان حالی‌ دیگر رفت از حدیث احمد ینالتگین‌ سالار هندوستان. بخش ۶ - فتنهٔ احمد ینالتگین : و آن برنا را دفن کردند. و امیر سخت غمناک شد، چه ستی شایسته و شهم و با قدّ و منظر و هنر بود و عیبش همه شراب دوستی تا جان در آن سر کرد. و بتر آن آمد که مضرّبان‌ و فساد‌جویان پوشیده نامه نبشتند سوی هرون برادرش که خوارزمشاه بود و بازنمودند که «امیر غادری‌ فراکرد تا برادرت را از بام بینداخت و بکشت، و بجای‌ یک یک همین خواهند کرد از فرزندان خوارزمشاه.» هرون؟؟؟؟ بدگمان شده بود از خواجه بزرگ احمد عبد الصّمد و از تسحّب‌ها و تبسّط‌های‌ پسرش عبد الجبّار سرزده‌ گشته، چون این نامه بدو رسید، و خود لختی‌ شیطان در او دمیده بود، بادی در سر کرد و بدگمان شد و آغازید آب‌ عبد‌الجبّار را خیر خیر ریختن و به چشم سبکی‌ درو نگریستن و بر صواب‌دیدهای‌ وی اعتراض کردن. و آخر کار بدان درجه رسید که عاصی شد و عبد الجبّار را متواری بایست شد از بیم جان، و هر دو در سر یکدیگر شدند و این احوال را شرحی تمام داده آید در بابی که خوارزم را خواهد بود درین تاریخ، چنانکه از آن باب به‌تمامی همه دانسته آید ان شاء اللّه. بخش ۷ - ذکر حال تلک هندو : ذکر حال تلک الهندو بخش ۸ - شرح حال نوشتگین : [شرح حال نوشتگن‌] بخش ۹ - هدیهٔ سوری معتز : روز شنبه شانزدهم شعبان امیر، رضی اللّه عنه، بشکار پره‌ رفت. و پیش بیک هفته کسان رفته بودند فراز آوردن حشر را از بهر نخجیر راندن، و رانده بودند و بسیار نخجیر آمده؛ و شکاری سخت نیکو برفت. و امیر بباغ محمودی بازآمد دو روز مانده از شعبان، و صاحب دیوان خراسان بوالفضل سوری معتزّ از نشابور در رسید و پیش آمد بخدمت و هزار دینار نشابوری نثار کرد و عقدی گوهر سخت گرانمایه پیش امیر نهاد. و امیر از باغ محمودی بکوشک کهن پدر بازآمد بشهر روز شنبه. بخش ۱۰ - ذکر آل برمک : الحکایة