باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع
شمارهٔ ۱ : شمع آمد و گفت: هر دم آتش بیش است شمارهٔ ۲ : شمع آمد و گفت: موسی جمع منم شمارهٔ ۳ : شمع آمد و گفت: جان فشان آمدهام شمارهٔ ۴ : شمع آمد و گفت: جانِ من میسوزد شمارهٔ ۵ : شمع آمد و گفت: این چه عذاب است مرا شمارهٔ ۶ : شمع آمد و گفت: تا تنم زنده بود شمارهٔ ۷ : شمع آمد و گفت: آمده جانم به لب است شمارهٔ ۸ : شمع آمد و گفت: از تنِ سرکشِ خویش شمارهٔ ۹ : شمع آمد و گفت: من به صد جان نرهم شمارهٔ ۱۰ : شمع آمد و گفت: شخصم آغشته که بود