روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۱ - تذکرة المحقّقین موسوم به ریاض العارفین : ریاض قلوب عارفین محقق و بساتین ارواح سالکین مدقَّق را خضرت و نضرت از قطرات سطرات فیوضات متکّثره، و تجلیات متنّوعهٔ ذات جلیل لایزال و صفات جمیل ذوالجلالی است که به تأثیر حب ذاتی و تقاضای اسما و صفاتی و به مدلول کنت کَنْزاً مَخفیّاً فَأَحْبَبْتُ اُعْرَفَ فَخَلّقْتُ الخلقَ لِکَیِ اُعْرَفَ ریاحین رنگین موجودات را از سرابستان لاریب و شبستان غیب، به گلستان شهادت، ورق ورق بر طبق عرض نهاده و بر شقایق حقایق صور علمیه ازلیهٔ خوددر شواهق حدائق غیبیهٔ ابدیه، زمان زمان چشم تماشاگشاده. آری: بخش ۲ - روضهٔ اول از تذکرهٔ ریاض العارفین در نگارش برخی از احوال و اقوال جمعی از کبراء دین من المشایخ و العارفین قدس ارواحهم و اعلی اللّه مقامهم : ابایزید بسطامی بخش ۳ - گلبن اول در بیان تصوف : مخفی نماند که جناب سید شریف علامهٔ جرجانی- طَابَ ثَراهُ- در حاشیهٔ شرح مطالع آورده است که معرفت مبدء و معاد که کمال نفس ناطقه است به دو وجه میسر است. یکی به طریق اهل نظر و استدلال و یکی به طریق اهل ریاضت و مجاهده و پیروان طریق اول اگر ملازم و متابع ملت انبیایند، در هر زمان ایشان را متکلم گویند و اگر تابع ملت پیغمبری نیستند، ایشانرا حکماء مشایی نامند و سالکان طریق ثانی یعنی اهل ریاضت اگر تابع ملت انبیایند و مجاهدهٔ ایشان به قاعدهٔ شریعت نبی آن زمان است ایشان را صوفیه گویند و اگر ریاضت آن قوم بر وفق قرار پیغمبر عهد نیست، ایشان را حکمای اشراقی نامند و آن نیست که به همین لفظ میگفته باشند. بخش ۴ - گلبن دوم در بیان طبقات سالکین طریقت : بدانکه اگرچه عوام، فرق حلولیه و تناسخیه و اتحادیه و عشاقیه و واصلیه و غیرهم را از صوفیه میخوانند و اما صوفیه ایشان را باطل و ایشان را کافر دانند. و مشرب عرفای این طایفه این است که صوفی یک فرقه است ولی به اعتبار رجوع ایشان به خلق به جهت ارشاد، مسمی به شیخ و مجذوب میشوند، وایشان دو طایفهاند اول: مشایخ که به واسطهٔ کمال متابعت رسول مختار و ائمهٔ اطهار به مرتبهٔ کمال رسیدهاند که عبارت از فنای حقیقی عین سالک است در احدیت ذات، به قرب فرایض و فنا و اضمحلال اوست در احدیت جمع به قرب نوافل و بعد از فنا رجوع به خلق را از آن تعبیر به بقاء باللّه مینمایند و این فرقه کامل و مکملند که ایزد تعالی ایشان را به عین عنایت بعد از استغراق در بحرتوحید از شکم نهنگ فنا به ساحل بقا خلاصی ارزانی فرموده، تا خلق را به طریق نجات و فوز به درجات دلالت نمایند. طایفهٔ دویم آن جماعت که بعد از وصول به درجهٔ کمال که عبارت از فناست، حوالهٔ تکمیل و رجوع خلق به ایشان نشده، در وادی فنا چنان مفقود و نابود گردیدهاند که اثری و خبری از ایشان به ناحیهٔ بقا نرسیده،و در زمرهٔ سُکّان قباب غیرت، انخراط یافتهاند و بعد از کمال وصول به مرتبهٔ ولایت به تکمیل دیگران نشتافتندو به تربیت دیگران مأمور نگردیدند، و از عالم فنا به سرای بقا نیامدند. بخش ۵ - گلبن سوم در اَمر به ذکر و اظهار فضل اهل ذکر و مجلس ایشان : بدان که این طایفهٔ عالیه میفرمایند که آیات و احادیث در امر به ذکر کثیر موقتاً و غیر موقت بسیار است که جهولی انکار آن نمیتواند نمود. اما آیات احزاب: قالَ اللّهُ تَعالَی یا أیُّها الّذینَ آمَنُوا اذْکُروا اللّهَ ذِکْراً کَثیراً و سَبِّحُوْهُ بُکْرَةً وَاَصیْلاً و نیز میفرماید جل شأنه وَاذْکُرُ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیْفَةً. ایضاً قالَ سُبْحانَهُ و اذکُرُونی أَذْکُرْکُمْو نیز فرمود واذْکُرواللّه کَثِیراً لَعَلَّکُمْتُفْلِحُونَ و در باب یونسؑدر صافات میفرماید: فَلَوْلاأَنَّهُ کانَ مِنَ المُسَبِّحینَ لَلَبِثَ فی بَطْنِهِ إلَی یَوْمٍ یُبْعَثوْنَ دیگر در سورهٔ نور فرموده: رِجالٌ لاتُلْهِیْهِمْتِجارَةٌ وَلابَیْعٌ عَنْذِکْرِ اللّهِ دیگر در سورهٔ آل عمران فرموده: فَاعْرِضْعَنْمَنْتَوَلَّی عَنْذِکْرِنا الی آخر و نیز فرموده وَلاتُطِعْمَنْأَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْذِکْرِنا. در مقام مدح میفرماید: الذِیْنَ یَذْکُرُوْنَ اللّهَ قِیاماً و قُعُوداً و عَلَی جُنُوبِهِمْوَیَتَفَکَّرُوْنَ فی خَلْقِ السَّمواتِ والأَرْضِ الی آخر و نیز در سورهٔ انفال میفرماید: الّذِیْنَ إذا ذُکِرَ اللّهُ وَجَلَتْقُلُوبُهُمْو نیز در سورهٔ رعد میفرماید: وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْبِذِکْرِ اللّهِ ألا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ و از این قبیل آیات در کتاب مجید بسیار است و اما احادیث در ارشاد القلوب دیلمی: عَنِ النَّبیِّؐألا إنَّ خَیْرَ أعْمالِکُمْوَ أذْکارِکُمْعِنْدَ مَلِیْکِکُمْو أرْفَعَ عِنْدَهُ دَرَجاتِکُمْو خَیْرَ ما طَلَعَتْعَلَیْهِ الشَّمْسُ ذِکْرُ اللّهِ سُبْحانَهُ وَتَعالَی وَهُوَ خَبَّرَ عَنْنَفْسِهِ و قالَ أنا جَلِیْسُ مَنْذَکَرَنی وَمَنْاَرْفَعُ مَنْزِلَةً مِنْجَلِیْسِ اللّهِ تَعالَی و نیز در کتاب که سرور اولیا علی مرتضی فرمود: که حق تعالی گردانیده است ذکر و یاد خود را جلا و صفا دهنده از برای دلها. بخش ۶ - گلبن چهارم در تبیین ذکر و فکر اهل عرفان : بدان که طریقهٔ اهل معرفت و سلوک، ذکر و فکر است و بیشتر ذکر خفی است که به اجازه مشغول به آن میباشند و ایشان میگویند که ذکر خفی از جلی، افضل است. اولاً بر طبق اخبار، ثانیاً به طریق عقل و ذکر بر چهار قسم است چنانکه قالَ اللّهُ تَعالَی وَاذْکُرْرَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً و خِیْفَةً وَدُوْنَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ. در بعضی تفاسیر تضرعاً را تفسیر به جهر و علانیه، و دون الجهر من القول را به حد وسط میان سر و جهر کردهاند و از این آیه سه قسم ذکر جهر و خفی و متوسط بیرون میآید. و این قول را از ابن عباس استاد مفسرین نقل کردهاند و علی بن ابراهیم در آیهٔ اُدْعُوا رَبَّکُمْتَضَرُّعاً وَخُفْیَةً. تضرعاً را به جهر و علانیه تفسیر کرده و خُفْیَةً را به سر و آهسته و خفی از لغات اضداد است به معنی جهر و سر هر دو آمده. بخش ۷ - گلبن پنجم در تعریف انسان کامل و سلسلهٔ اهل طریقت : پوشیده نماند که انسان کامل را به اسامی مختلفه میخوانند و ازوجهی و مناسبتی مسمی به اسمی مینمایند. چون از عالم حقایق و دقایق خبر میرساند لهذا گاهی جبرئیلش گویند و چون از معارف و مکارم به طالبان، رزق بخش است، میکائیلش نامند و چون مریدان را از معاد و بازگشت آگاه میکند، اسرافیلش خوانند و چون قطع تعلق نفس اماره از شهوات جسمانی نماید، عزرائیلش دانند. آدمش گویند که معلم طالبان راه هدی است و نوحش گویند کهنجات دهنده از طوفان بلاست. ابراهیمش خوانند چرا که ازنار هستی گذشته و نمرود خویش را کشته و خلیل حضرت حق گشته. او را موسی نیز گفتهاند که فرعون هستی را به نیل نیستی غرق نموده و در طور قربت اللّه در مناجات است و نیز خضر نام کردهاند که آب حیوان عالم لدنی خورده و به حیات جاودانی پی برده و نیز الیاس لقب نهادهاند که غریق بحر ضلالت را به ساحل نجات، دلالت مینماید. بخش ۸ - گلبن ششم در ذکر بعضی از اصطلاحات عارفین : بر رأی عقلای باانصاف ظاهر است که هر طایفه را از علما و غیره اصطلاحی مخصوص است که در استعمال آن منفردند ودیگران را از آن حظی و نصیبی نیست. لهذا این طایفهٔ عالیه، عبارات و اصطلاحات خاصی دارند که بدون اطلاع و استحضار از آن، درک کلام ایشان متعذر است. کما قال المؤلف: بخش ۹ - ابایزید بسطامی قُدِّسَ سِرُّه : آن جناب، از معارف عارفین و نام شریفش طیفور بن عیسی است. مرید و سقای سرای حضرت امام الصامت و الناطق امام جعفر بن محمد الصادق بوده و صد و دوازده پیر را نیز خدمت نموده. مشایخ طریقت وی را به بزرگواری ستودهاند و در حق او سخنان بسیار فرمودهاند. قال شیخ جنید البغدادی رحمة اللّه علیه: کان ابویزیدَ فِیْنا کالبَدْرِ بَیْنَ النُّجومِ وکالجِبْرئیلِ بَیْنَ المَلائکةِ. اَیْضاً قالَ اِنْتِهائُنا ابتِداءٌ هذا الخُراسانی. شیخ ابوسعید ابوالخیر گوید: هیجده هزار عالم پر از بایزید میبینیم و بایزید در میان نه. مادر آن جناب گفته است که در وقت حمل او چون لقمه در دهان نهادمی که در آن شبهه داشتمی طیفور در شکم من طپیدی تا آن لقمه دفع شدی. بخش ۱۰ - ابوالحسن خرقانی قُدِّسَ سِرُّه : اسم شریفش علی بن جعفر و دویست سال بعد از زمان سلطان العارفین ابایزید ظهور نموده و گویند سلطان از ظهور وی خبر داده و آن خبر مطابق واقع افتاده. هم گفتهاند که روحانیت سلطان او را تربیت کرده و در گلشن معنی، نهال وجود او را پرورده، اما به حسب ظاهر اجازه و تربیت از شیخ ابوالعباس قصاب آملی یافته. بأَیّ حال، بزرگوار شیخی بوده، کرامات بسیار از او بروز نموده که در نفحات و سایر کتب مسطور است و در سنهٔ خمس و عشرون و اربع مائة وفات یافت. مزارش در خرقان بسطام است. این چند رباعی از افکار آن جناب تیمّناً در این کتاب ثبت شد. رباعیات: