بدانکه اگرچه عوام، فرق حلولیه و تناسخیه و اتحادیه و عشاقیه و واصلیه و غیرهم را از صوفیه میخوانند و اما صوفیه ایشان را باطل و ایشان را کافر دانند. و مشرب عرفای این طایفه این است که صوفی یک فرقه است ولی به اعتبار رجوع ایشان به خلق به جهت ارشاد، مسمی به شیخ و مجذوب میشوند، وایشان دو طایفهاند اول: مشایخ که به واسطهٔ کمال متابعت رسول مختار و ائمهٔ اطهار به مرتبهٔ کمال رسیدهاند که عبارت از فنای حقیقی عین سالک است در احدیت ذات، به قرب فرایض و فنا و اضمحلال اوست در احدیت جمع به قرب نوافل و بعد از فنا رجوع به خلق را از آن تعبیر به بقاء باللّه مینمایند و این فرقه کامل و مکملند که ایزد تعالی ایشان را به عین عنایت بعد از استغراق در بحرتوحید از شکم نهنگ فنا به ساحل بقا خلاصی ارزانی فرموده، تا خلق را به طریق نجات و فوز به درجات دلالت نمایند. طایفهٔ دویم آن جماعت که بعد از وصول به درجهٔ کمال که عبارت از فناست، حوالهٔ تکمیل و رجوع خلق به ایشان نشده، در وادی فنا چنان مفقود و نابود گردیدهاند که اثری و خبری از ایشان به ناحیهٔ بقا نرسیده،و در زمرهٔ سُکّان قباب غیرت، انخراط یافتهاند و بعد از کمال وصول به مرتبهٔ ولایت به تکمیل دیگران نشتافتندو به تربیت دیگران مأمور نگردیدند، و از عالم فنا به سرای بقا نیامدند.
این طایفه، مسمی به مجذوبین میباشند، و از برای اظهار فضل و کمال این فرقه بر مردمان، تا پاس رعایت ایشان دارند، حضرت سید الشهدا و خامس آل عبا در دعای عرفه میفرماید: إِلَهی حَقِّقْنی بِحَقائقِ أَهْلِ الْقُرْبِ واسْئَلُکَ مَسْلَکَ أهْلِ الجَذْبِ. مطلب از آن، اظهار عظمت شأن ایشان است و الا کمال اهل جذب پرتو آفتاب کمال آن جناب است، و سالکان طریق کمال نیز بر دو قسماند: طالبان مقصد اعلی و مریدان وجه اللّه. طالبان حق نیز بر دو قسماند: یکی متصوفه و دیگر ملامتیه، اما متصوفه آن جماعتاند که از بعض صفات نفسانی گذشتهاند وبه بعضی از صفات اهل صفا موصوف گشته، و مطلع بر نهایت احوال عرفا گردیده و به مراتب ایشان علم به هم رسانیدهاند. اما هنوز به قید بعضی از صفات نفس، بازمانده، و مرکب همت به وادی وصول عنایات اهل قرب نرانده. اما ملامتیه، از اهل صدق و اخلاصند و چنانکه اهل معصیت، معاصی خود را پوشند، ایشان طاعات خود را ازنظر غیر پوشیدهاند. هرچند طایفهای عزیزاند، لیکن حجاب غیر هنوز از نظر ایشان برنخاسته و به مشاهدهٔ جمال توحید نرسیدهاند. اما صوفی آنست که حجاب خلق و انانیت خود از میان برداشته و غواشی ملاحظهٔ اغیار در پیش بصر بصیرت نگذاشته، اگر مصلحت در اظهار طاعات بینند، اظهار و اگر اخفای آن را صلاح دانند، اخفا نمایند. اما، طالبان آخرت چهار فرقهاند: اول: زهاد، دویم: فقرا، سوم: خدام، چهارم: عباد، اما زهاد، این طایفه معرضین ازدنیا و مقبلین به عقبااند. اما فقرا، آنان که اموال در ره حق ایثار کنند.
اما خدام، آن جماعت که- بر وفق خطاب به داوود پیغمبر که إذا رَأَیْتَ لی طالِباً فَکُنْلَهُ خادِماً- خدمت طالبان حق میکنند. اما عُبّاد، آن طایفه که مواظبت بر عبادت کنند جهت ثواب اخروی، پس مرتبهٔ اعلی، مرتبهٔ صوفی است که این مقامات در وی مندرج است که ایشان حق را از برای حق پرستند. و ایشان، چنانکه گذشت دوطایفهاند: مشایخ و مجذوبان. و سالکان، شش طایفهاند و فرقهٔ سالکان و طالبان حق، یکی متصوفه و دیگری ملامتیه و چهار طایفهٔ دیگر سالکان و طالبان آخرتند و که ایشان زهاد و فقرا و خُدّام و عبادند وهریک ازین هشتگانهٔ غیر متصوفه را دو متشبه میباشند. یکی متشبه به حق و یکی متشبه مبطل. اما متشبه به حق به صوفیان، متصوفهاند که مشتاق نهایت مقام عرفااند و هنوز نرسیدهاند. اما متشبه مبطل، آنان که خود را در کسوت ایشان درآرند و از حالات ایشان خبری ندارند و طریقهٔ الحاد و اباحه میسپارند، ایشان را باطلیه و مُباحیه نامند. اما متشبه محق به مجذوبان، ایشان از اهل سیر و مقاماند. و ایشان را اضطراب و انقلابی است، زیرا که هنوز به کمال مرتبهٔ اطمینان نرسیدهاند اما متشبه مبطل به مجذوبان، آنان که دعوی استغراق در بحر فنا کنند و افعال خود را به خود نسبت ندهند و ایشان را زنادقه خوانند. اما متشبه محق به ملامتیه، آنها خود را در زیاده ننمایند و سعی در تخریب رسوم و عادات کنند و اکثار طاعات اظهار ننمایند و جز برادای فرایض نکوشند و اسباب دنیوی جمع نکنند، ایشان را قلندریه گویند.
اما متشبه مبطل به ملامتیه، از زنادقهاند و به ملاهی و مناهی کوشند و گویند مراد ما از این، ملامت خلق است و خدا از اطاعت ما بینیاز است. اما متشبه محق به زهاد، آنان که هنوز رغبت ایشان به کلی از دنیا مصروف نشده است و خواهند که از دنیا رغبت بگردانند. ایشان را متزهد خوانند. اما متشبه مبطل به زهاد، آنان که از برای قبول عامه ترک زینت دنیا کردهاند، و هرکه چیزی بدیشان دهد، نستانند و مناسب حال ایشان تَرَکُوا الدُّنیا لِلدُّنیا است. و این طایفه را مراثیه نامند. اما متشبه محق به فقرا، آنان که ظاهرشان به رسم فقر مرتسم و باطنشان خواهان فقر، ولی میل به غنا و ثروت دارند و به تکلف بر فقر صبر مینمایند. اما متشبه مبطل به فقرا، طایفهای که ظاهراً در کسوت فقر و باطنشان غیر مایل به حقیقت و مرادشان از فقر قبول خلق و شهرت. ایشان هم از مرائیه محسوب شوند. اما متشبه محق به خادم، آن طایفهاند که سعی در خدمت طالبان کنند و گاهی بی شایبهٔ غرض، و گاهی از آن خدمت، طالب منت و تحسین و ثنا باشند و مستحق خدمت را محروم کنندو ایشان متخادمند.
اما متشبه مبطل به خادم، جماعتی که خدمت ایشان بهر ثواب اخروی نباشد، بلکه خدمت را دام منافع دنیوی خود گردانیده. اما متشبه محق به عُبّاد، جماعتی که اوقات خود را صرف عبادت گردانندو گاهی به سبب بقای طبیعت ایشان را در عبادات فتوری و کاهلی رو دهد، و خود را به مشقت و تکلف به طاعت دارند، و ایشان را متعبد خوانند. اما متشبه مبطل به عباد، از مرائیهاند که خود را در نظر خلق جلوه دهند و اگر کسی را بر طاعت خود واقف ندانند به عبادت مشغول نگردند. پس معلوم شد که صوفی منحصر است با آنان که بعد از حصول مرتبهٔ فنا مأمورند به ارشاد خلق و مجذوبان واصل غیر مأمور به ارشاد عباد و آنان که گویند صوفی فرق متعددهاند، صحتی ندارد. زیرا که صراط مستقیم به حق یکی است و سالکان آن طریق هم یک فرقهاند، و تفاوت بعضی بر بعضی، سبب تعدد فرق نمیشود. و متشبه محق به ایشان، که متصوفهاند نیز یکی است، زیرا که تعدد فرق حاصل نمیگردد مگر به اختلاف در مسائل اصول. اما اختلاف در مسائل فروع، سبب تعدد فرق نیست، به دلیل آنکه مثلاً شیعهٔ اثنا عشری- کَثَّرَهُمُ اللّهُ تَعالَی-، چند فرقهاند به اعتبار اختلاف در مسائل فروعی و این قول در نزد اهل خرد ناپسند است. جناب حق تعالی میفرماید لانُفَرِّقُ بَیْنَ أحَدٍ مِنْرُسُلِهِ زیرا که میان رسل در مسائل اصولی خلافی نیست با اینکه در مسائل فروعی خلاف بسیار است. پس وحدت فرقه به اتفاق در مسائل اصول است و این طایفه در اصول خمسه و ملحقات به آن متفقند. مولوی:
گر هزارانند یک تن بیش نیست
جز خیالات عدد اندیش نیست
و نیز این طایفه گویند که سبب انکار منکران ما را، اولاً آنکه همیشه به مضمون حدیث: اِنَّ اللّهَ إذا أَحَبَّ قَوْماً ابْتَلاهُمْو به مدلول البَلاءُ لِلوَلاءِ کاللَّهَبِ لِلذَّهَبِ دوستان خدا در بلا و خواری بودهاند و اهل صلاح و سداد را اهل بغی و فساد انکار نمودهاند. و ثانیاً بعضی از علماء سوء به سبب اغراض نفسانی یا اشتباه امر ما را بر نظر خلق خوار نموده، زیرا که از زمان حضرت رسول مدتها گذشته و نفوس به زخارف دنیویه مایل گشته، و طریق قناعت و عزلت و ریاضت از میان خلق برافتاده و علماء سوء به سبب حب دنیا، طریق تصفیهٔ نفس و قناعت و عزلت را به طریقهٔ رهبانیت ممنوعه در اسلام شهرت داده چرا که اگر ایشان دنیا و زخارف آن را مذمت و ترک دنیاو قناعت را مدحت کردندی، این صفات یافته نمیشود مگر درما، و ایشان از لذات نفسانیه محروم میماندند. لاجرم بدین جهات ما در میان خلق خوار و بی اعتبار شدیم. غرض، آنچه نیز از رسالات علمای امامیه مانند جناب سید مرتضی و مولانا احمد اردبیلی و علامهٔ حلی و محدّث مجلسی و غیرهم معلوم میشود ایشان هم نفی همه راننموده، بلکه بعضی قید کردهاند که صوفیّهٔ اهل سنت مذموماند و بعضی، اهل حلول واتحاد، از این قبیل را انکار کردهاند و طایفهٔ حقه رادر این جزو زمان، عارف گویند و بسیاری از متأخّرین هم، همین طریقه را داشتهاند، مانند این طاووس و سید رضی و شیخ میثم بَحرانی و خواجه نصیر طوسی و ابن فهد حلی و صاحب مجلی، ابن جمهور و شیخ محمد مکی و شهید اول و شهید ثانی وسید حیدر آملی و میرفندرسکی و میرداماد وشیخ بهائی و محقق مجلسی و ملا محسن کاشی و ملا محمد باقر خراسانی و سید حیدر تونی و میر عبداللّه شوشتری و ملاصدرای شیرازی و ملامحراب گیلانی و میر محمد علی میر مظفر کاشی و حاجی محمد حسین اصفهانی و مولانا محمد جعفر همدانی و غیرهم و از اصحاب و تابعین مانند سلمان فارسی و رشید هجری و اویس قرنی و میثم و مفضل ابن عمر جعفی و معروف کرخی و جابربن یزید و شیخ بایزید بسطامی و غیرهم- رَحْمةُ اللّهِ عَلَیهم اَجْمَعِین.
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدانکه اگرچه عوام، فرق حلولیه و تناسخیه و اتحادیه و عشاقیه و واصلیه و غیرهم را از صوفیه میخوانند و اما صوفیه ایشان را باطل و ایشان را کافر دانند. و مشرب عرفای این طایفه این است که صوفی یک فرقه است ولی به اعتبار رجوع ایشان به خلق به جهت ارشاد، مسمی به شیخ و مجذوب میشوند، وایشان دو طایفهاند اول: مشایخ که به واسطهٔ کمال متابعت رسول مختار و ائمهٔ اطهار به مرتبهٔ کمال رسیدهاند که عبارت از فنای حقیقی عین سالک است در احدیت ذات، به قرب فرایض و فنا و اضمحلال اوست در احدیت جمع به قرب نوافل و بعد از فنا رجوع به خلق را از آن تعبیر به بقاء باللّه مینمایند و این فرقه کامل و مکملند که ایزد تعالی ایشان را به عین عنایت بعد از استغراق در بحرتوحید از شکم نهنگ فنا به ساحل بقا خلاصی ارزانی فرموده، تا خلق را به طریق نجات و فوز به درجات دلالت نمایند. طایفهٔ دویم آن جماعت که بعد از وصول به درجهٔ کمال که عبارت از فناست، حوالهٔ تکمیل و رجوع خلق به ایشان نشده، در وادی فنا چنان مفقود و نابود گردیدهاند که اثری و خبری از ایشان به ناحیهٔ بقا نرسیده،و در زمرهٔ سُکّان قباب غیرت، انخراط یافتهاند و بعد از کمال وصول به مرتبهٔ ولایت به تکمیل دیگران نشتافتندو به تربیت دیگران مأمور نگردیدند، و از عالم فنا به سرای بقا نیامدند.
هوش مصنوعی: بدانید که مردم عمومی ممکن است تفاوتهای بین اندیشههای مختلف صوفیان مانند حلول، تناسخ، اتحاد و غیره را درک نکنند و آنها را نادرست و گمراه بدانند، اما صوفیان این اعتقادات را باطل تلقی میکنند و پیروان آن را کافر مینامند. در بین عرفای این گروه، صوفیت به عنوان یک فرقه شناخته میشود، ولی به منظور ارشاد خلق، به اصطلاح شیخ و مجذوب خوانده میشوند. این افراد به دو دسته تقسیم میشوند: دسته اول، مشایخی هستند که به واسطه پیروی کامل از پیامبر و اهل بیت به مقام کمال دست یافتهاند. این کمال به معنای فنا در ذات واحد و نزدیکی به خداوند به دلیل انجام واجبات و نوافل است. پس از فنا، آنها به خلق باز میگردند که به آن بقاء بالله میگویند. این گروه کامل و موجو قرار دارند و خداوند بعد از غرق شدن در توحید، آنها را از عذاب فنا نجات میدهد تا به دیگران راه نجات و موفقیت را نشان دهند. دسته دوم، افرادی هستند که بعد از رسیدن به کمال، به آنها اجازه داده نشده که دیگران را تکمیل کنند و در حالت فنا به حدی غرق شدهاند که هیچ نشانی از آنها در عالم بقا نیست و در دنیای مفقودان قرار دارند. این افراد بعد از رسیدن به مرتبه ولایت، دیگران را تربیت نکرده و از عالم فنا به دنیای بقا نرفتهاند.
این طایفه، مسمی به مجذوبین میباشند، و از برای اظهار فضل و کمال این فرقه بر مردمان، تا پاس رعایت ایشان دارند، حضرت سید الشهدا و خامس آل عبا در دعای عرفه میفرماید: إِلَهی حَقِّقْنی بِحَقائقِ أَهْلِ الْقُرْبِ واسْئَلُکَ مَسْلَکَ أهْلِ الجَذْبِ. مطلب از آن، اظهار عظمت شأن ایشان است و الا کمال اهل جذب پرتو آفتاب کمال آن جناب است، و سالکان طریق کمال نیز بر دو قسماند: طالبان مقصد اعلی و مریدان وجه اللّه. طالبان حق نیز بر دو قسماند: یکی متصوفه و دیگر ملامتیه، اما متصوفه آن جماعتاند که از بعض صفات نفسانی گذشتهاند وبه بعضی از صفات اهل صفا موصوف گشته، و مطلع بر نهایت احوال عرفا گردیده و به مراتب ایشان علم به هم رسانیدهاند. اما هنوز به قید بعضی از صفات نفس، بازمانده، و مرکب همت به وادی وصول عنایات اهل قرب نرانده. اما ملامتیه، از اهل صدق و اخلاصند و چنانکه اهل معصیت، معاصی خود را پوشند، ایشان طاعات خود را ازنظر غیر پوشیدهاند. هرچند طایفهای عزیزاند، لیکن حجاب غیر هنوز از نظر ایشان برنخاسته و به مشاهدهٔ جمال توحید نرسیدهاند. اما صوفی آنست که حجاب خلق و انانیت خود از میان برداشته و غواشی ملاحظهٔ اغیار در پیش بصر بصیرت نگذاشته، اگر مصلحت در اظهار طاعات بینند، اظهار و اگر اخفای آن را صلاح دانند، اخفا نمایند. اما، طالبان آخرت چهار فرقهاند: اول: زهاد، دویم: فقرا، سوم: خدام، چهارم: عباد، اما زهاد، این طایفه معرضین ازدنیا و مقبلین به عقبااند. اما فقرا، آنان که اموال در ره حق ایثار کنند.
هوش مصنوعی: این گروه به نام مجذوبین شناخته میشوند و هدف از معرفی فضائل و کمالات این فرقه به مردم، رعایت مقام و احترام آنهاست. در دعای عرفه، حضرت سید الشهدا میفرماید: "خدایا، مرا به حقیقتهای اهل قرب برسان و از تو درخواست میکنم که من را در مسیر اهل جذب قرار دهی." این بیانات نشاندهنده عظمت مقام آنهاست. کمال اهل جذب از تابش آفتاب کمال آن بزرگوار است. سالکان طریق کمال به دو دسته تقسیم میشوند: یکی جویندگان مقصد عالی و دیگری مریدان خالص خدا. جویندگان حق نیز به دو دسته تقسیم میشوند: ۱. متصوفه و ۲. ملامتیه. متصوفه به افرادی گفته میشود که از برخی خصوصیات نفسانی خود گذشته و به صفاتی از اهل صفا دست یافتهاند و به بالاترین حالات عارفان آگاهی پیدا کردهاند. اما هنوز بر اساس برخی صفات نفس، باقی ماندهاند و به مقصد نرسیدهاند. اما ملامتیه افرادی صادق و خالص هستند که مانند اهل معصیت، اعمال خود را از نظر دیگران پوشیده نمیکنند. این طایفه هرچند عزیزند، اما هنوز حجاب غیر از چشمشان برطرف نشده و به دیدار جمال توحید نرسیدهاند. صوفی کسی است که حجابهای خلق و خودپرستی را کنار زده و ملاحظه دیگران مانع دید بصیرت او نشده است. اگر مصلحت در آشکار کردن طاعات باشد، آنها را نشان میدهد و اگر سودی در پنهان کردن آن باشد، پنهان میمانند. همچنین، جویندگان آخرت به چهار دسته تقسیم میشوند: ۱. زهاد، ۲. فقرا، ۳. خدام، و ۴. عباد. زهاد کسانی هستند که از دنیا دوری میگزینند و به آخرت روی میآورند. فقرا کسانیاند که اموال خود را در راه حق فدا میکنند.
اما خدام، آن جماعت که- بر وفق خطاب به داوود پیغمبر که إذا رَأَیْتَ لی طالِباً فَکُنْلَهُ خادِماً- خدمت طالبان حق میکنند. اما عُبّاد، آن طایفه که مواظبت بر عبادت کنند جهت ثواب اخروی، پس مرتبهٔ اعلی، مرتبهٔ صوفی است که این مقامات در وی مندرج است که ایشان حق را از برای حق پرستند. و ایشان، چنانکه گذشت دوطایفهاند: مشایخ و مجذوبان. و سالکان، شش طایفهاند و فرقهٔ سالکان و طالبان حق، یکی متصوفه و دیگری ملامتیه و چهار طایفهٔ دیگر سالکان و طالبان آخرتند و که ایشان زهاد و فقرا و خُدّام و عبادند وهریک ازین هشتگانهٔ غیر متصوفه را دو متشبه میباشند. یکی متشبه به حق و یکی متشبه مبطل. اما متشبه به حق به صوفیان، متصوفهاند که مشتاق نهایت مقام عرفااند و هنوز نرسیدهاند. اما متشبه مبطل، آنان که خود را در کسوت ایشان درآرند و از حالات ایشان خبری ندارند و طریقهٔ الحاد و اباحه میسپارند، ایشان را باطلیه و مُباحیه نامند. اما متشبه محق به مجذوبان، ایشان از اهل سیر و مقاماند. و ایشان را اضطراب و انقلابی است، زیرا که هنوز به کمال مرتبهٔ اطمینان نرسیدهاند اما متشبه مبطل به مجذوبان، آنان که دعوی استغراق در بحر فنا کنند و افعال خود را به خود نسبت ندهند و ایشان را زنادقه خوانند. اما متشبه محق به ملامتیه، آنها خود را در زیاده ننمایند و سعی در تخریب رسوم و عادات کنند و اکثار طاعات اظهار ننمایند و جز برادای فرایض نکوشند و اسباب دنیوی جمع نکنند، ایشان را قلندریه گویند.
هوش مصنوعی: خدام کسانی هستند که به خدمت طلبان حقیقت میپردازند، طبق دستوری که به داوود پیغمبر داده شده است. عباد، همان گروهی هستند که برای رسیدن به پاداش اخروی به عبادت میپردازند. بالاترین مقام در این مسیر متعلق به صوفی است، که در او مقامات مختلف به شکل کامل وجود دارد و او حقیقت را فقط برای خود حق میپرستد. این افراد به دو دسته تقسیم میشوند: مشایخ و مجذوبان. سالکان نیز به شش گروه تقسیم میشوند. از این شش گروه، یکی صوفیان و دیگری ملامتیان هستند و چهار گروه دیگر زهاد، فقرا، خدام و عباد هستند. هر یک از این هشت گروه غیر صوفی، به دو دسته دیگر تقسیم میشوند: یکی متشبه به حق و دیگری متشبه به باطل. متشبهانی که پیرو صوفیان هستند، هنوز به نهایت مقام عرفان نرسیدهاند، در حالی که متشبهان باطل خود را به ظاهری شبیه صوفیان میآویزند ولی از حال آنان بیخبرند و به راههای نادرست میروند. متشبهان حقیقی به مجذوبان، افرادی هستند که در سیر و مقام به سر میبرند و هنوز به آرامش کامل نرسیدهاند. اما متشبهان باطل به مجذوبان، کسانیاند که ادعای غرق شدن در فنای مطلق را دارند و اعمالشان را به خود نسبت نمیدهند. متشبهان حقیقی به ملامتیه، افرادی هستند که در عمل زیادهروی نمیکنند، تلاش میکنند عادتها را تخریب کنند و فرایض را بیسر و صدا انجام دهند و از جمعآوری اسباب دنیوی پرهیز میکنند.
اما متشبه مبطل به ملامتیه، از زنادقهاند و به ملاهی و مناهی کوشند و گویند مراد ما از این، ملامت خلق است و خدا از اطاعت ما بینیاز است. اما متشبه محق به زهاد، آنان که هنوز رغبت ایشان به کلی از دنیا مصروف نشده است و خواهند که از دنیا رغبت بگردانند. ایشان را متزهد خوانند. اما متشبه مبطل به زهاد، آنان که از برای قبول عامه ترک زینت دنیا کردهاند، و هرکه چیزی بدیشان دهد، نستانند و مناسب حال ایشان تَرَکُوا الدُّنیا لِلدُّنیا است. و این طایفه را مراثیه نامند. اما متشبه محق به فقرا، آنان که ظاهرشان به رسم فقر مرتسم و باطنشان خواهان فقر، ولی میل به غنا و ثروت دارند و به تکلف بر فقر صبر مینمایند. اما متشبه مبطل به فقرا، طایفهای که ظاهراً در کسوت فقر و باطنشان غیر مایل به حقیقت و مرادشان از فقر قبول خلق و شهرت. ایشان هم از مرائیه محسوب شوند. اما متشبه محق به خادم، آن طایفهاند که سعی در خدمت طالبان کنند و گاهی بی شایبهٔ غرض، و گاهی از آن خدمت، طالب منت و تحسین و ثنا باشند و مستحق خدمت را محروم کنندو ایشان متخادمند.
هوش مصنوعی: افرادی که به طور ظاهری خود را به جای دیگران میزنند و در واقع به باطل میپردازند، به گروهی از مردمان بیاعتقاد تعلق دارند که در تلاشند تا قدرت و رضایت دیگران را جلب کنند و معتقدند که خدا نیازی به عبادت آنها ندارد. گروهی دیگر که به طور واقعی تلاش میکنند، هنوز جذب دنیا نشدهاند و میخواهند به دوری از دنیا بپردازند، به آنها زاهد گفته میشود. اما دستهای از افرادی که خود را مانند زاهدان نشان میدهند، برای جلب توجه مردم، زینتهای دنیوی را ترک کردهاند، در حالی که در واقع از دنیا جدا نشدهاند. این گروه را مراثیه نامند. نیز هستند کسانی که به ظاهر فقر را انتخاب کردهاند، اما در باطن به ثروت و رفاه تمایل دارند و برای حفظ ظاهری فقر تلاش میکنند. این افراد نیز تحت عنوان مرائیه قرار میگیرند. همچنین افرادی که به طور واقعی در خدمت دیگران هستند و گاهی بدون هیچ انگیزهای و گاهی با هدف جلب توجه و تعریف و تمجید، در خدمت دیگران میکوشند، به گروه متخادم تعلق دارند.
اما متشبه مبطل به خادم، جماعتی که خدمت ایشان بهر ثواب اخروی نباشد، بلکه خدمت را دام منافع دنیوی خود گردانیده. اما متشبه محق به عُبّاد، جماعتی که اوقات خود را صرف عبادت گردانندو گاهی به سبب بقای طبیعت ایشان را در عبادات فتوری و کاهلی رو دهد، و خود را به مشقت و تکلف به طاعت دارند، و ایشان را متعبد خوانند. اما متشبه مبطل به عباد، از مرائیهاند که خود را در نظر خلق جلوه دهند و اگر کسی را بر طاعت خود واقف ندانند به عبادت مشغول نگردند. پس معلوم شد که صوفی منحصر است با آنان که بعد از حصول مرتبهٔ فنا مأمورند به ارشاد خلق و مجذوبان واصل غیر مأمور به ارشاد عباد و آنان که گویند صوفی فرق متعددهاند، صحتی ندارد. زیرا که صراط مستقیم به حق یکی است و سالکان آن طریق هم یک فرقهاند، و تفاوت بعضی بر بعضی، سبب تعدد فرق نمیشود. و متشبه محق به ایشان، که متصوفهاند نیز یکی است، زیرا که تعدد فرق حاصل نمیگردد مگر به اختلاف در مسائل اصول. اما اختلاف در مسائل فروع، سبب تعدد فرق نیست، به دلیل آنکه مثلاً شیعهٔ اثنا عشری- کَثَّرَهُمُ اللّهُ تَعالَی-، چند فرقهاند به اعتبار اختلاف در مسائل فروعی و این قول در نزد اهل خرد ناپسند است. جناب حق تعالی میفرماید لانُفَرِّقُ بَیْنَ أحَدٍ مِنْرُسُلِهِ زیرا که میان رسل در مسائل اصولی خلافی نیست با اینکه در مسائل فروعی خلاف بسیار است. پس وحدت فرقه به اتفاق در مسائل اصول است و این طایفه در اصول خمسه و ملحقات به آن متفقند. مولوی:
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده است که افرادی که به خدمت مشغول هستند، گاهی نیت خیری ندارند و فقط دنبال منافع دنیوی خود هستند. گروهی دیگر به عبادت میپردازند و اگرچه گاهی دچار کسالت میشوند، اما به خاطر جایگاه خود به عبادت ادامه میدهند. همچنین افرادی هستند که برای نمایش عبادت خود به دیگران مشغولند و اگر کسی از عبادت آنها آگاه نشود، به عبادت نمیپردازند. در نهایت تأکید شده که اصل و حقیقت صوفی و راه حق یکی است و اختلافات فقط در مسائل فرعی وجود دارد، نه اصول. این اختلافات باید به دور از ناهمگونیهای اصولی فهمیده شوند و هویت واحدی از اعتقادات در میان پیروان وجود دارد.
گر هزارانند یک تن بیش نیست
جز خیالات عدد اندیش نیست
هوش مصنوعی: اگر هزاران نفر هم باشد، در واقع تنها یک نفر وجود دارد و همه چیز تنها ناشی از خیالات و نادانی انسانهاست.
و نیز این طایفه گویند که سبب انکار منکران ما را، اولاً آنکه همیشه به مضمون حدیث: اِنَّ اللّهَ إذا أَحَبَّ قَوْماً ابْتَلاهُمْو به مدلول البَلاءُ لِلوَلاءِ کاللَّهَبِ لِلذَّهَبِ دوستان خدا در بلا و خواری بودهاند و اهل صلاح و سداد را اهل بغی و فساد انکار نمودهاند. و ثانیاً بعضی از علماء سوء به سبب اغراض نفسانی یا اشتباه امر ما را بر نظر خلق خوار نموده، زیرا که از زمان حضرت رسول مدتها گذشته و نفوس به زخارف دنیویه مایل گشته، و طریق قناعت و عزلت و ریاضت از میان خلق برافتاده و علماء سوء به سبب حب دنیا، طریق تصفیهٔ نفس و قناعت و عزلت را به طریقهٔ رهبانیت ممنوعه در اسلام شهرت داده چرا که اگر ایشان دنیا و زخارف آن را مذمت و ترک دنیاو قناعت را مدحت کردندی، این صفات یافته نمیشود مگر درما، و ایشان از لذات نفسانیه محروم میماندند. لاجرم بدین جهات ما در میان خلق خوار و بی اعتبار شدیم. غرض، آنچه نیز از رسالات علمای امامیه مانند جناب سید مرتضی و مولانا احمد اردبیلی و علامهٔ حلی و محدّث مجلسی و غیرهم معلوم میشود ایشان هم نفی همه راننموده، بلکه بعضی قید کردهاند که صوفیّهٔ اهل سنت مذموماند و بعضی، اهل حلول واتحاد، از این قبیل را انکار کردهاند و طایفهٔ حقه رادر این جزو زمان، عارف گویند و بسیاری از متأخّرین هم، همین طریقه را داشتهاند، مانند این طاووس و سید رضی و شیخ میثم بَحرانی و خواجه نصیر طوسی و ابن فهد حلی و صاحب مجلی، ابن جمهور و شیخ محمد مکی و شهید اول و شهید ثانی وسید حیدر آملی و میرفندرسکی و میرداماد وشیخ بهائی و محقق مجلسی و ملا محسن کاشی و ملا محمد باقر خراسانی و سید حیدر تونی و میر عبداللّه شوشتری و ملاصدرای شیرازی و ملامحراب گیلانی و میر محمد علی میر مظفر کاشی و حاجی محمد حسین اصفهانی و مولانا محمد جعفر همدانی و غیرهم و از اصحاب و تابعین مانند سلمان فارسی و رشید هجری و اویس قرنی و میثم و مفضل ابن عمر جعفی و معروف کرخی و جابربن یزید و شیخ بایزید بسطامی و غیرهم- رَحْمةُ اللّهِ عَلَیهم اَجْمَعِین.
هوش مصنوعی: این گروه بر این باورند که دلایل انکار از سوی مخالفان، نخست به این دلیل است که براساس احادیث، وقتی خداوند گروهی را دوست دارد، آنان را به آزمایش میکشد. این افراد به واسطه مشکلات و سختیها و همچنین نداشتن مقام و اعتبار، از سوی برخی در جامعه مورد بیاعتنایی قرار گرفتهاند. این مخالفان هستند که مردان صالح و درستکار را به عنوان افراد فاسد و ستمگر انکار میکنند. در مرحله دوم، برخی از علما به دلیل منافع شخصی یا اشتباه در نظر، به غلط اظهارات ما را کم ارزش میکنند. زیرا با گذشت زمان از دوران پیامبر، انسانها به دنبال زرق و برق دنیا رفته و اصولی چون قناعت و ریاضت را فراموش کردهاند. برخی علما به خاطر تعلق خاطر به دنیا، اصول پاکسازی روح و زندگی سادهپسندانه را به عنوان نوعی رهبانیت که در اسلام ممنوع است، معرفی کردهاند. در نتیجه، این گروه به دلیل این اعتقادات با سوء برداشت، در نظر مردم ناپسند و بیاعتبار شدهاند. همچنین، در آثار برخی علمای امامیه، نظیر سید مرتضی و علامه حلی، آمده است که صوفیها و افرادی که به مسائل وحدت و حلول میپردازند، مورد انکار قرار گرفتهاند. در حالی که طایفه حقه، با عنوان عارف شناخته میشود و بسیاری از متفکران و علمای برجسته نیز به همین روش عمل کردهاند.