مخفی نماند که جناب سید شریف علامهٔ جرجانی- طَابَ ثَراهُ- در حاشیهٔ شرح مطالع آورده است که معرفت مبدء و معاد که کمال نفس ناطقه است به دو وجه میسر است. یکی به طریق اهل نظر و استدلال و یکی به طریق اهل ریاضت و مجاهده و پیروان طریق اول اگر ملازم و متابع ملت انبیایند، در هر زمان ایشان را متکلم گویند و اگر تابع ملت پیغمبری نیستند، ایشانرا حکماء مشایی نامند و سالکان طریق ثانی یعنی اهل ریاضت اگر تابع ملت انبیایند و مجاهدهٔ ایشان به قاعدهٔ شریعت نبی آن زمان است ایشان را صوفیه گویند و اگر ریاضت آن قوم بر وفق قرار پیغمبر عهد نیست، ایشان را حکمای اشراقی نامند و آن نیست که به همین لفظ میگفته باشند.
چه که این لفظ عربی است، مثلاً جماعتی که تکلم به عبری و سریانی یا غیر آن مینمایند، متصف به این اوصاف را به لفظی که به قانون خود برای تسمیهٔ اشیاء قراردادهاند، میخوانند به کلمهای که در لغت عرب به معنی صوفی است وبدین مضمون نیز محقق طوسی- نَوَّرَ اللّهُ رُوحَه- و سایر علماء و فضلا در مصنفات خود نقل نمودهاند، لهذا اهل مجاهده و ریاضت تابع شریعت را صوفی نامیدهاند. وضع این لفظ از برای این طایفه مدام خواهد بود. پس صوفی اطلاق میشود به مرتاض. مجاهدهای مطابق و موافق قوانین و قواعد شرعیه. و گفتهاند که در زمان حضرت خاتم النبیین- صَلَواتُ اللّهِ وَسلامُهُ عَلیه و عَلَی آلِه اَجْمَعین- جمعی از مهاجرین اصحاب و متقیان ایشان که ثروتی و مکنتی نداشتهاند و همواره رایت عبادت و ریاضت میافراشتهاند و در صفهای از مسجد حضرت رسول متوجهٔ مجاهدات بودهاند، ایشان را موسوم به اصحاب صفه نمودهاند و نیز بعضی گویند به سبب لبس صوف مسمی به این اسم آمدند و نیز گفتهاند که صوفی مشتق است از صفا و صفوت. به هر حال ایشان، از اماجد اهل ایمان بوده و در صفهٔ مسجد حضرت نبویؐبه عبادت اشتغال مینمودهاند. چنانکه در تفاسیر آمده است که جماعتی از صنادید قبیلهٔ مضربه خدمت حضرت رسول آمدند و آن حضرت به جهت اینکه ایشان به شرف اسلام مشرف شوند، ایشان را توقیر فرمودی و ایشان را از مجالست اصحاب صفه که به ظاهر حقیه مینمودند و لباس کهنه پشمینهای پوشیده بودند، ننگ و عار آمد و گفتند که ما بزرگانیم و ما را از معاشرت این فرقهٔ فقیر عار و مجالست با این خرقه پوشان دشوار. پس جبرئیل نازل شد و این آیه را به طریق خطاب به آن حضرت آورد که:
وَاصْبِرْنَفْسَکَ مَعَ الّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ والعَشِیِّ یُرِیْدُوْنَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْتُرِیْدُ زِیْنةَ الحَیوةِ الدُّنیا و لاتُطِعْمَنْأغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْذِکرِنا واتَّبَعَ هَواهُ و کانَ أمرُهُ فُرُطاً قُلِ الحَّقُ مِنْرَبِّکُمْفَمَنْشاءَ فَلْیُؤْمِنْوَمَنْشاءَ فَلْیَکْفُرْإنّا اَعْتَدْنا لِلظالِمینَ ناراً یعنی صبر فرمای نفس خود را به آنهایی که میخوانند پروردگار خود را در صبح و شام و میجویند رضای او را و بر مدار چشمهای خود را از روی ایشان، مگر اراده کرده و میخواهد زندگانی دنیا را و اطاعت مکن کسی را که غافل کردهایم ما، دل او را از ذکر و یاد خود و متابعت کرده است هوای خود را، وبوده است کار او بیرون از حد اعتدال. بگو حق را از جانب پروردگار خود. پس هرکه خواهد ایمان آورد و هرکه خواهد کافر شود.
به درستی که ما مهیا کردهایم از برای ظالمان آتش دوزخ را، حاصل که فضیلت اصحاب صفه محتاج به بیان نیست و در اغلب و اکثر کتب حضرات محققین مشروحاً مسطور است بعضی از اکابر گفتهاند که در زمان حضرت خاتمؐچون فضیلتی زیاده از شرف صحبت آن حضرت نبود، مشرفین به این تشریف را صحابه خواندند و اهل عصر دویم که به خدمت صحابه رسیده بودند و اخبار و احادیث از ایشان شنیده تابعین گفتند. و در عصر سوم آنها که تابعین را دیده بودند، اتباع تابعین نامیدند. تا عصری که از زمان حضرتؐدور شدند، خواص امت را زهاد و عباد گفتند تا آنکه ظاهر شد بدعتها و بسیار شدند مذهبها مثل خوارج و غلات و زنادقه و ملاحده، و هر یک ادعا نمود که در میان ما عباّد و زهّادند و این اسم را بر خواص خود اطلاق کردند.
پس اهل حق خاصان خود را که به مزید طاعات و مجاهدات و اوراد و اذکار و اجتناب از اهل دنیا مخصوص بودند، صوفی خواندند و این نام پیش از سنهٔ دویست از هجرت بر ایشان اطلاق شد. همانا بعضی از منافقین و متشبهین دراین سلسله خود را داخل ساخته، باعث تشکیک عوام و بدنامی خواص گردیده و الا در حق صوفیه از حضرت رسولؐو حضرت امیرالمؤمنینؑاحادیث مشتمل بر مدح بسیار وارد است. از جمله در کتاب بِشارَةُ المُصْطَفَی بِشیْعَةِ المُرْتَضَی که جناب علامهٔ محدث مولانا محمد باقر مجلسی رحمة اللّه علیه در فهرست کتاب بحارالانوار خود نسبت این کتاب را به حضرت شیخ عمادالدین محمد بن ابی القاسم علی الطبری- طَابَ ثَراهُ- داده است به اسنادش آمده قالَ رَسوُل اللّهِ: مَنْسَرَّهُ أنْیَجْلِسَ مَعَ اللّهِ فَلْیَجلِسْمَعَ أهْلِ التصوفِ یعنی حضرت فرمودند که هرکه را خوش میآید و مسرور میشود به اینکه هم نشین الله باشد، پس باید بنشیند با اهل تصوف. و مقوی این حدیث است حدیث قدسی که حق سبحانه فرمود أَنَا جَلیسُ مَنْذَکَرَنی یعنی من هم نشین آن کسم که ذکر ویاد من نماید و به اتفاق موافق و مخالف صوفیه، اهل ذکرند:
هرکه خواهد هم نشینی با خدا
گونشین اندر حضور اولیا
و نیز در همان کتاب روایت نموده که قالَ رَسولُ اللّهؐ: لاتَطْعَنُوا عَلَی أهْلِ التَصُّوفِ و الخِرَقِ فَإنَّ أخْلاقَهُمْأخْلاقُ الأَنبیاءِ و لِباسَهُمْلباسُ الأَنْبیاءِ و هم در آن کتاب مرویست که قالَ رَسولُ اللّهِ: راغِبُوا فی دعاء أهلِ التَّصَوُّفِ و أصْحابِ الجُوْعِ وَالعَطَشِ فَإِنَّ اللّهَ یَنْظُرُ اِلَیْهِم وَیُسْرعُ فی اِجابَتِهِم در کتاب عوالی اللیالی جناب ابن جمهور لحساوی که از مشاهیر علمای امامیه است و مولانا محمد باقر مذکور در فهرست بحار الانوار خود نسبت آن را به این جمهور مذکور داده، روایت شده است که قال امیرُالمؤمنینَ عَلِیُّ: التَّصَوُّفُ أَرَبْعَةُ أَحْرُفٍ تَاءٌ وصَادٌ و وَاوٌ وَفاءٌ التّاءُ تَرْکٌ وتَویةٌ وَتُقاءٌ، اَلصّادُ صَبْرٌ وصِدْقٌ وصَفاءٌ، الواو-ُوُدٌّ،ووفاء ووِرْدٌ الفاءُ فَرْدٌ وفَناءٌ و فَقْرٌ و محققین چنین شرح کردهاند که «المتصوف» یعنی آن کس که مسمی به تصوف است. و بعد این اسم چهار حرف است. هرحرفی از آن مشتمل بر سه وصف، که مجموع دوازده وصف میشود. پس شخصی مسمی به این اسم بدین صفات دوازده گانه باید متصف باشد تا موضوعٌ له این لفظ تواند بود و اگر نباشد اطلاق این لفظ بر او مجاز. و ترتیب اوصاف و تحصیل آن که اول ترک هوا و توبه نمودن و رجوع کردن ازمعاصی و تحصیل مرتبهٔ تقوی است پس هر مرتبه موصوف است به حصول مرتبهٔ ما قبل. تا سه مرتبهٔ اول حاصل نشود، داخل در مراتب ثانیه نمیشود.
این موافق است با آیه اِنْأَوْلیاؤُهُ إلّا المُتَّقُّونَ زیرا که صبروصدق و صفا از اخلاق حمیده و اوصاف اولیاست و این مرتبهٔ ثانیه، ادنی از مرتبهٔ ولایت و معرفت است و مسمی است به عین الیقین و اول ظهور آثار ولایت و تصرف است و مرتبهٔ چهارم که فرد و فقر و فناست مرتبهٔ ثالث از ولایت و معرفت است و آن مرتبه، مسمی به حق الیقین است. وهرگاه در این حدیث، به نظر صافی تأمّل کرده شود، جمع آنچه مشایخ در بیان منازل سلوک نوشتهاند استنباط میشود. زیرا که چهار حرف عبارت است از چهار مرتبهٔ سیر و سلوک، که اسفار اربعه نیز گویند و آن سیر «الی اللّه» و «باللّه» و «فی اللّه» و «مع اللّه» است و در اینکه حضرت، دوازده وصف درمراتب اربعه فرموده اشارتی لطیف و کنایتی شریف است که صوفی نمیباشد مگر شیعهٔ اثنی عشری و از این است که این طایفه انتساب هریک از سلاسل خود را به آن حضرت یا به یکی از ائمهٔ معصومین مینمایند.
اکابر در باب تصوف سخنان فرمودهاند، مانند: التَّصَوُّفُ اکْتِسابُ الفَضَائِلِ وَمَحْوُ الرَّذائِلِ و هم گفتهاند التَّصَوُّفُ تَرْکُ الفُضُولِ وَ حِفْظُ الاُصُولِ و نیز گفتهاند التَّصَوُّفُ رَفْضُ الهَوَی و ملازَمَةُ التَّقَوی و ایضاً التَّصَوُّفُ شُکْرٌ عَلَی النِّعَمِ وَصَبْرٌ عَلَی النِّقَمِ و نیز التَّصَوُّفُ فَناءُ النَاسُوتِیّةِ وَظُهُورُ الاهُوتِیَّةِ. قالَ الشَّیخُ الشَّهیدُ الأوّلُ: الصُّوفِیَّةُ المُشْتَغِلُونَ بالعِبادةِ والمُعْرِضُوْنَ عَنِ الدُّنیا وَالمُقْبِلوُنَ إِلَی الآخِرَةِ و گفتهاند بعد از مرتبهٔ نبوت و ولایت مطلقه این فرقه اجل و اعز بنی آدمند. زیراکه هر چیزی را سه مرتبه است، مرتبهٔ اعلی و اوسط و ادنی. اعلی انبیایند و اوصیا- صلوات اللّه علیهم- و اوسط صوفیهاند وعرفا، -قَدَّسَ اللّهُ أَسرارَهُمْ- و ادنی عواماند و جُهلا- هَدَاهُمُ اللّهُ تَعالَی.
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مخفی نماند که جناب سید شریف علامهٔ جرجانی- طَابَ ثَراهُ- در حاشیهٔ شرح مطالع آورده است که معرفت مبدء و معاد که کمال نفس ناطقه است به دو وجه میسر است. یکی به طریق اهل نظر و استدلال و یکی به طریق اهل ریاضت و مجاهده و پیروان طریق اول اگر ملازم و متابع ملت انبیایند، در هر زمان ایشان را متکلم گویند و اگر تابع ملت پیغمبری نیستند، ایشانرا حکماء مشایی نامند و سالکان طریق ثانی یعنی اهل ریاضت اگر تابع ملت انبیایند و مجاهدهٔ ایشان به قاعدهٔ شریعت نبی آن زمان است ایشان را صوفیه گویند و اگر ریاضت آن قوم بر وفق قرار پیغمبر عهد نیست، ایشان را حکمای اشراقی نامند و آن نیست که به همین لفظ میگفته باشند.
هوش مصنوعی: سید شریف علامهٔ جرجانی در حاشیهٔ آثار خود اشاره کرده است که شناخت منبع و بازگشت انسان، که به کمال روح ناطقه مرتبط است، به دو روش ممکن است: یکی از طریق تفکر و استدلال و دیگری از طریق ریاضت و مجاهده. پیروان روش اول اگر پیرو مکتب انبیاء باشند، به آنها متکلم گفته میشود و اگر نباشند، حکماء مشایی نامیده میشوند. در مورد سالکان روش دوم، به شرطی که پیرو شریعت انبیاء باشند، صوفی نامیده میشوند و اگر ریاضت آنها طبق دستورات پیامبر نباشد، حکمای اشراقی لقب میگیرند. این عناوین همواره بر اساس شرایط و پیرویهای مختلف اعمال شدهاند.
چه که این لفظ عربی است، مثلاً جماعتی که تکلم به عبری و سریانی یا غیر آن مینمایند، متصف به این اوصاف را به لفظی که به قانون خود برای تسمیهٔ اشیاء قراردادهاند، میخوانند به کلمهای که در لغت عرب به معنی صوفی است وبدین مضمون نیز محقق طوسی- نَوَّرَ اللّهُ رُوحَه- و سایر علماء و فضلا در مصنفات خود نقل نمودهاند، لهذا اهل مجاهده و ریاضت تابع شریعت را صوفی نامیدهاند. وضع این لفظ از برای این طایفه مدام خواهد بود. پس صوفی اطلاق میشود به مرتاض. مجاهدهای مطابق و موافق قوانین و قواعد شرعیه. و گفتهاند که در زمان حضرت خاتم النبیین- صَلَواتُ اللّهِ وَسلامُهُ عَلیه و عَلَی آلِه اَجْمَعین- جمعی از مهاجرین اصحاب و متقیان ایشان که ثروتی و مکنتی نداشتهاند و همواره رایت عبادت و ریاضت میافراشتهاند و در صفهای از مسجد حضرت رسول متوجهٔ مجاهدات بودهاند، ایشان را موسوم به اصحاب صفه نمودهاند و نیز بعضی گویند به سبب لبس صوف مسمی به این اسم آمدند و نیز گفتهاند که صوفی مشتق است از صفا و صفوت. به هر حال ایشان، از اماجد اهل ایمان بوده و در صفهٔ مسجد حضرت نبویؐبه عبادت اشتغال مینمودهاند. چنانکه در تفاسیر آمده است که جماعتی از صنادید قبیلهٔ مضربه خدمت حضرت رسول آمدند و آن حضرت به جهت اینکه ایشان به شرف اسلام مشرف شوند، ایشان را توقیر فرمودی و ایشان را از مجالست اصحاب صفه که به ظاهر حقیه مینمودند و لباس کهنه پشمینهای پوشیده بودند، ننگ و عار آمد و گفتند که ما بزرگانیم و ما را از معاشرت این فرقهٔ فقیر عار و مجالست با این خرقه پوشان دشوار. پس جبرئیل نازل شد و این آیه را به طریق خطاب به آن حضرت آورد که:
هوش مصنوعی: این واژه عربی است و به گروهی که به زبان عبری و سریانی یا زبانهای دیگر صحبت میکنند، اطلاق میشود. آنها بر اساس قانونی که برای نامگذاری اشیا دارند، عنوان خاصی را برای خود انتخاب کردهاند. این کلمه که در زبان عربی به معنای صوفی است، در نوشتههای محقق طوسی و دیگر دانشمندان نیز آمده است. از این رو، افرادی که در جهاد و ریاضت طبق شریعت عمل میکنند، صوفی نامیده میشوند. این نامگذاری برای این گروه دائمی خواهد بود. به عبارتی، صوفی به معنای فردی است که در راه ریاضت و جهاد مطابق با قوانین شرعی حرکت میکند. همچنین در زمان رسول خدا، گروهی از مهاجران و متقیان که به لحاظ مادی برخوردار نبودند و همواره به عبادت و ریاضت مشغول بودند، در صحن مسجد پیامبر به فعالیتهای خود پرداخته و به اصحاب صفه نامیده شدند. برخی بر این باورند که نام صوفی به خاطر پوشیدن لباس پشمی به این گروه داده شده است و برخی دیگر معتقدند که این واژه از واژههای صفا و صفوت مشتق شده است. به هر حال، این گروه از اهل ایمان در صحن مسجد نبوی به عبادت مشغول بودند و در تفاسیر آمده که افرادی از قبیله مضربه خدمت رسول خدا آمدند و به دلیل اینکه به اسلام مشرف شوند، مورد احترام قرار گرفتند، اما به دلیل پوشش و ظاهر اصحاب صفه از معاشرت با آنها شرم کردند. در نهایت، جبرئیل به حضرت پیامبر آیهای نازل کرد که به ایشان خطاب شد.
وَاصْبِرْنَفْسَکَ مَعَ الّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ والعَشِیِّ یُرِیْدُوْنَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْتُرِیْدُ زِیْنةَ الحَیوةِ الدُّنیا و لاتُطِعْمَنْأغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْذِکرِنا واتَّبَعَ هَواهُ و کانَ أمرُهُ فُرُطاً قُلِ الحَّقُ مِنْرَبِّکُمْفَمَنْشاءَ فَلْیُؤْمِنْوَمَنْشاءَ فَلْیَکْفُرْإنّا اَعْتَدْنا لِلظالِمینَ ناراً یعنی صبر فرمای نفس خود را به آنهایی که میخوانند پروردگار خود را در صبح و شام و میجویند رضای او را و بر مدار چشمهای خود را از روی ایشان، مگر اراده کرده و میخواهد زندگانی دنیا را و اطاعت مکن کسی را که غافل کردهایم ما، دل او را از ذکر و یاد خود و متابعت کرده است هوای خود را، وبوده است کار او بیرون از حد اعتدال. بگو حق را از جانب پروردگار خود. پس هرکه خواهد ایمان آورد و هرکه خواهد کافر شود.
هوش مصنوعی: صبر کن و با کسانی که صبح و شام پروردگارشان را میخوانند و به دنبال رضایت او هستند، باش. چشمانت را از آنها منحرف نکن تا به زینتهای این دنیا رغبت کنی. و به کسی که دلش را از یاد ما غافل کردهایم و از هوای نفسش پیروی میکند، اطاعت نکن؛ زیرا کار او از حد اعتدال خارج شده است. بگو حق از سوی پروردگارتان است. پس هر کس بخواهد، ایمان بیاورد و هر کس بخواهد، کافر شود. ما برای ظالمین آتشگاهی آماده کردهایم.
به درستی که ما مهیا کردهایم از برای ظالمان آتش دوزخ را، حاصل که فضیلت اصحاب صفه محتاج به بیان نیست و در اغلب و اکثر کتب حضرات محققین مشروحاً مسطور است بعضی از اکابر گفتهاند که در زمان حضرت خاتمؐچون فضیلتی زیاده از شرف صحبت آن حضرت نبود، مشرفین به این تشریف را صحابه خواندند و اهل عصر دویم که به خدمت صحابه رسیده بودند و اخبار و احادیث از ایشان شنیده تابعین گفتند. و در عصر سوم آنها که تابعین را دیده بودند، اتباع تابعین نامیدند. تا عصری که از زمان حضرتؐدور شدند، خواص امت را زهاد و عباد گفتند تا آنکه ظاهر شد بدعتها و بسیار شدند مذهبها مثل خوارج و غلات و زنادقه و ملاحده، و هر یک ادعا نمود که در میان ما عباّد و زهّادند و این اسم را بر خواص خود اطلاق کردند.
هوش مصنوعی: ما برای ستمکاران آتش دوزخ را آماده کردهایم و نیازی به توضیح در مورد فضیلت اصحاب صفه نیست، چرا که در بسیاری از کتب معتبر به طور مفصل به آن اشاره شده است. برخی از بزرگترها گفتهاند که در زمان پیامبر اکرم، هیچ فضیلتی به اندازه شرافت در نزدیکی او نبود و به همین دلیل افرادی که از این مقام برخوردار بودند، صحابه نامیده شدند. کسانی که در عصر دوم به خدمت صحابه رسیدند و احادیث را از آنها شنیدند، تابعین نامیده شدند. در عصر سوم، کسانی که تابعین را دیده بودند، اتباع تابعین نامیده شدند. با گذشت زمان از دوران پیامبر، افرادی از امت به زهاد و عباد مشهور شدند. سپس بدعتها و مکاتب متعددی مانند خوارج، غلوکنندگان، زنادقه و منکران به وجود آمدند و هرکدام ادعا کردند که در میان ما عابدان و زاهدان هستند و این عنوان را بر افرادی که به آنها تعلق داشت، اطلاق کردند.
پس اهل حق خاصان خود را که به مزید طاعات و مجاهدات و اوراد و اذکار و اجتناب از اهل دنیا مخصوص بودند، صوفی خواندند و این نام پیش از سنهٔ دویست از هجرت بر ایشان اطلاق شد. همانا بعضی از منافقین و متشبهین دراین سلسله خود را داخل ساخته، باعث تشکیک عوام و بدنامی خواص گردیده و الا در حق صوفیه از حضرت رسولؐو حضرت امیرالمؤمنینؑاحادیث مشتمل بر مدح بسیار وارد است. از جمله در کتاب بِشارَةُ المُصْطَفَی بِشیْعَةِ المُرْتَضَی که جناب علامهٔ محدث مولانا محمد باقر مجلسی رحمة اللّه علیه در فهرست کتاب بحارالانوار خود نسبت این کتاب را به حضرت شیخ عمادالدین محمد بن ابی القاسم علی الطبری- طَابَ ثَراهُ- داده است به اسنادش آمده قالَ رَسوُل اللّهِ: مَنْسَرَّهُ أنْیَجْلِسَ مَعَ اللّهِ فَلْیَجلِسْمَعَ أهْلِ التصوفِ یعنی حضرت فرمودند که هرکه را خوش میآید و مسرور میشود به اینکه هم نشین الله باشد، پس باید بنشیند با اهل تصوف. و مقوی این حدیث است حدیث قدسی که حق سبحانه فرمود أَنَا جَلیسُ مَنْذَکَرَنی یعنی من هم نشین آن کسم که ذکر ویاد من نماید و به اتفاق موافق و مخالف صوفیه، اهل ذکرند:
هوش مصنوعی: اهل حق افرادی را که به انجام اعمال نیک، مجاهدت و ذکر و یاد خدا پرداخته و از دنیا دوری میکنند، صوفی نامیدند. این نام تا پیش از سال دویست هجری به آنها اطلاق شده است. برخی از منافقین و افرادی که ظاهراً خود را به این گروه مرتبط کردند، موجب ایجاد شک و بدنامی نزد مردم شدند. اما در مورد صوفیان، احادیثی از پیامبر اسلام و حضرت علی وجود دارد که به تمجید از آنها پرداخته است. بهعنوان مثال، در کتابی به نام بشارة المصطفی از علامه مجلسی، به این حدیث اشاره شده که پیامبر فرمود: هر کسی که دوست دارد با خداوند نزدیک باشد، باید با صوفیان بنشیند. همچنین حدیث قدسی وجود دارد که خداوند فرمود: من هم نشین کسی هستم که مرا یاد کند و بر اساس توافق نظر میان صوفیان و غیر صوفیان، آنها اهل ذکر و یاد خدا هستند.
هرکه خواهد هم نشینی با خدا
گونشین اندر حضور اولیا
هوش مصنوعی: هر کسی که میخواهد در کنار خداوند قرار گیرد، باید در محفل و جمع دوستان و اولیای او حضور پیدا کند.
و نیز در همان کتاب روایت نموده که قالَ رَسولُ اللّهؐ: لاتَطْعَنُوا عَلَی أهْلِ التَصُّوفِ و الخِرَقِ فَإنَّ أخْلاقَهُمْأخْلاقُ الأَنبیاءِ و لِباسَهُمْلباسُ الأَنْبیاءِ و هم در آن کتاب مرویست که قالَ رَسولُ اللّهِ: راغِبُوا فی دعاء أهلِ التَّصَوُّفِ و أصْحابِ الجُوْعِ وَالعَطَشِ فَإِنَّ اللّهَ یَنْظُرُ اِلَیْهِم وَیُسْرعُ فی اِجابَتِهِم در کتاب عوالی اللیالی جناب ابن جمهور لحساوی که از مشاهیر علمای امامیه است و مولانا محمد باقر مذکور در فهرست بحار الانوار خود نسبت آن را به این جمهور مذکور داده، روایت شده است که قال امیرُالمؤمنینَ عَلِیُّ: التَّصَوُّفُ أَرَبْعَةُ أَحْرُفٍ تَاءٌ وصَادٌ و وَاوٌ وَفاءٌ التّاءُ تَرْکٌ وتَویةٌ وَتُقاءٌ، اَلصّادُ صَبْرٌ وصِدْقٌ وصَفاءٌ، الواو-ُوُدٌّ،ووفاء ووِرْدٌ الفاءُ فَرْدٌ وفَناءٌ و فَقْرٌ و محققین چنین شرح کردهاند که «المتصوف» یعنی آن کس که مسمی به تصوف است. و بعد این اسم چهار حرف است. هرحرفی از آن مشتمل بر سه وصف، که مجموع دوازده وصف میشود. پس شخصی مسمی به این اسم بدین صفات دوازده گانه باید متصف باشد تا موضوعٌ له این لفظ تواند بود و اگر نباشد اطلاق این لفظ بر او مجاز. و ترتیب اوصاف و تحصیل آن که اول ترک هوا و توبه نمودن و رجوع کردن ازمعاصی و تحصیل مرتبهٔ تقوی است پس هر مرتبه موصوف است به حصول مرتبهٔ ما قبل. تا سه مرتبهٔ اول حاصل نشود، داخل در مراتب ثانیه نمیشود.
هوش مصنوعی: در همان کتاب روایت شده که پیامبر اکرم فرمودهاند: به اهل تصوف و کسانی که لباس خاصی دارند آسیبی نرسانید، زیرا اخلاق آنها مانند اخلاق پیامبران است و لباس آنها نیز لباس پیامبران. همچنین در آن کتاب ذکر شده که پیامبر فرمودند: به دعاهای اهل تصوف و کسانی که در گرسنگی و تشنگی هستند رغبت کنید، زیرا خدا به آنها نگاه میکند و به زودی دعاهایشان را اجابت مینماید. در کتاب عوالی اللیالی از جناب ابن جمهور لحساوی، که از علمای معروف امامیه به شمار میآید، روایت شده که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام گفتند: تصوف از چهار حرف تشکیل شده است: تاء، صاد، واو و فاء. تاء نشاندهنده ترک معاصی و توبه است، صاد بیانگر صبر، صدق و صفا میباشد، واو به محبت، وفا و روحانیت اشاره دارد و فاء نشاندهنده فردیت، فنا و فقر است. محققان توضیح دادهاند که «متصوف» به کسی اطلاق میشود که به تصوف مشهور است و این نام چهار حرف دارد که هر حرف شامل سه صفت است و در مجموع دوازده صفت را شامل میشود. بنابراین هر کسی که به این نام شناخته میشود باید به این دوازده صفت متصف باشد، در غیر این صورت به او این عنوان به صورت مجاز اطلاق میشود. ترتیب این اوصاف به این صورت است که ابتدا باید هواهای نفسانی را ترک کند، توبه نماید و از معاصی بازگردد و سپس به مرتبه تقوی دست یابد، زیرا هر مرتبهای که حاصل میشود باید وابسته به مرتبه قبلی باشد و تا سه مرتبه اول به دست نیاید، فرد نمیتواند به مراتب بالاتر وارد شود.
این موافق است با آیه اِنْأَوْلیاؤُهُ إلّا المُتَّقُّونَ زیرا که صبروصدق و صفا از اخلاق حمیده و اوصاف اولیاست و این مرتبهٔ ثانیه، ادنی از مرتبهٔ ولایت و معرفت است و مسمی است به عین الیقین و اول ظهور آثار ولایت و تصرف است و مرتبهٔ چهارم که فرد و فقر و فناست مرتبهٔ ثالث از ولایت و معرفت است و آن مرتبه، مسمی به حق الیقین است. وهرگاه در این حدیث، به نظر صافی تأمّل کرده شود، جمع آنچه مشایخ در بیان منازل سلوک نوشتهاند استنباط میشود. زیرا که چهار حرف عبارت است از چهار مرتبهٔ سیر و سلوک، که اسفار اربعه نیز گویند و آن سیر «الی اللّه» و «باللّه» و «فی اللّه» و «مع اللّه» است و در اینکه حضرت، دوازده وصف درمراتب اربعه فرموده اشارتی لطیف و کنایتی شریف است که صوفی نمیباشد مگر شیعهٔ اثنی عشری و از این است که این طایفه انتساب هریک از سلاسل خود را به آن حضرت یا به یکی از ائمهٔ معصومین مینمایند.
هوش مصنوعی: این متن به توضیح مراحل مختلف سیر و سلوک در عرفان و حقیقت میپردازد. در این راستا، ویژگیها و صفات افرادی که در این مسیر قرار دارند، مثل صبر، صداقت و صفا را مورد تأکید قرار میدهد و آنها را از مهمترین صفات اولیای الهی میداند. همچنین، به چهار مرحله اصلی در این سیر اشاره میکند که شامل حرکت به سوی خدا، با خدا، در خدا و همراه با خدا میشود. نویسنده سپس بیان میکند که وجود دوازده ویژگی در این مراحل، نشانهای از ارتباط عمیق صوفیان با شیعه اثنی عشری است و این افراد سعی میکنند خود را به ائمه معصومین نسبت دهند.
اکابر در باب تصوف سخنان فرمودهاند، مانند: التَّصَوُّفُ اکْتِسابُ الفَضَائِلِ وَمَحْوُ الرَّذائِلِ و هم گفتهاند التَّصَوُّفُ تَرْکُ الفُضُولِ وَ حِفْظُ الاُصُولِ و نیز گفتهاند التَّصَوُّفُ رَفْضُ الهَوَی و ملازَمَةُ التَّقَوی و ایضاً التَّصَوُّفُ شُکْرٌ عَلَی النِّعَمِ وَصَبْرٌ عَلَی النِّقَمِ و نیز التَّصَوُّفُ فَناءُ النَاسُوتِیّةِ وَظُهُورُ الاهُوتِیَّةِ. قالَ الشَّیخُ الشَّهیدُ الأوّلُ: الصُّوفِیَّةُ المُشْتَغِلُونَ بالعِبادةِ والمُعْرِضُوْنَ عَنِ الدُّنیا وَالمُقْبِلوُنَ إِلَی الآخِرَةِ و گفتهاند بعد از مرتبهٔ نبوت و ولایت مطلقه این فرقه اجل و اعز بنی آدمند. زیراکه هر چیزی را سه مرتبه است، مرتبهٔ اعلی و اوسط و ادنی. اعلی انبیایند و اوصیا- صلوات اللّه علیهم- و اوسط صوفیهاند وعرفا، -قَدَّسَ اللّهُ أَسرارَهُمْ- و ادنی عواماند و جُهلا- هَدَاهُمُ اللّهُ تَعالَی.
هوش مصنوعی: در مورد تصوف، بزرگان نظراتی ارائه دادهاند. آنها گفتهاند که تصوف به معنای کسب فضیلتها و زدودن رذیلتهاست. همچنین تصوف را رها کردن امور زائد و حفظ اصول میدانند. تصوف را ترک هوای نفس و پایبندی به تقوا نیز توصیف کردهاند. آنها همچنین تصوف را سپاسگزاری بر نعمتها و صبر در برابر مشکلات میدانند. برخی میگویند که تصوف به معنای فنا کردن جنبههای انسانی و ظهور ویژگیهای الهی است. شیخ شهید اول میفرماید که صوفیان کسانی هستند که به عبادت میپردازند، از دنیای فانی دوری میگزینند و به آخرت توجه دارند. همچنین گفتهاند که پس از مقام نبوت و ولایت مطلقه، این گروه از انسانها برترین و گرانقدرترین افراد هستند. چرا که هر چیزی سه مرتبه دارد: مرتبه اعلی ویژه انبیا و اوصیا، مرتبه وسطی مختص صوفیان و عرفا است و مرتبه ادنی به عوام و نادانها تعلق دارد.