اطلاعات
وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر رأی عقلای باانصاف ظاهر است که هر طایفه را از علما و غیره اصطلاحی مخصوص است که در استعمال آن منفردند ودیگران را از آن حظی و نصیبی نیست. لهذا این طایفهٔ عالیه، عبارات و اصطلاحات خاصی دارند که بدون اطلاع و استحضار از آن، درک کلام ایشان متعذر است. کما قال المؤلف:
هوش مصنوعی: برای هر گروه از دانشمندان و افراد دیگر، اصطلاحات و واژههایی خاص وجود دارد که تنها خود آن گروه از آنها استفاده میکند و دیگران از درک آن محروماند. بنابراین، این گروه برتر دارای زبان و اصطلاحات ویژهای هستند که بدون آگاهی از آن، فهم گفتارشان برای دیگران دشوار خواهد بود.
گفتگوی درویشان بر زبان مرغان است
رازشان کسی داند کش بود سلیمانی
هوش مصنوعی: گفتگوهای درویشان بر زبان پرندگان است و رازهایشان را تنها کسی میداند که مانند سلیمان است.
و فقیر سابق بر تألیف این کتاب، رسالهای مشتمل بر برخی از اصطلاحات و استعارات ایشان نگاشته و مجمع الاسرار آن را نام گذاشته. اکنون بعضی ازآن را به ترتیب حروف تهجی در این گلبن ذکر مینماید که باعث استحضار بی خبران گردد. و فی الجمله لذتی از سخنان حقیقت بنیان ایشان برند. امانت: از اصطلاحات عرفاست و در حدیث آمده است و بعضی گویند امانت طاعت حق است و بعضی گفتهاند عشق است و بعضی گفتهاند ولایت است و بعضی گفتهاند عقل است و بعضی گفتهاند معنی امانت امامت است.
هوش مصنوعی: نویسنده قبل از تألیف این کتاب، مطلبی تألیف کرده که شامل برخی اصطلاحات و استعارات است و آن را "مجمع الاسرار" نامیده است. اکنون برخی از این اصطلاحات را به ترتیب حروف الفبا در این مجموعه ذکر میکند تا افرادی که از آن بیخبرند آشنا شوند و از سخنان عمیق ایشان لذت ببرند. یکی از این اصطلاحات "امانت" است که در متون عرفانی به کار رفته و در احادیث هم ذکر شده است. برخی امانت را به معنای اطاعت از حق، بعضی عشق، برخی دیگر ولایت، و کس دیگری عقل و در نهایت برخی نیز آن را به امامت تعبیر کردهاند.
انسان: به اصطلاح ایشان مرد کامل است نه صورت انسانیه. در حدیث قدسی آمده که الإنْسانُ سِرِّی و أَنَا سِرُّهُ و عرفا گویند هر حیوانی را یک زادن است و آدمی و مرغ را دو زادن. چه مرغ یک بار بیضه مینهد و از بیضه مرغی میزاید. پس صورت آدمی بیضهٔ اوست و آدمی عبارت از معنی اوست که در قشر بشریت مُکوّن است. و الا حیوان است به صورت انسان قال بایزید اِنْسَلَخْتُ مِنْجِلْدِی کَمَا انْسَلَخَتْالحیَّةُ مِنْجِلْدِهَا «ابر» کنایه از حجاب ربوبیت و عبودیت است.
هوش مصنوعی: انسان در اینجا به معنای یک موجود کامل و نه فقط به عنوان یک موجود فیزیکی توصیف شده است. در یک حدیث آمده که انسان به نوعی راز خداوند است و خداوند نیز راز اوست. عرفا میگویند که هر حیوان یک بار زاده میشود، در حالی که انسان و پرنده دو بار زاده میشوند. به این معنی که پرنده یک بار تخمگذاری میکند و از تخم خود جوجه در میآورد، اما انسان دارای یک بعد عمیقتری است. این بدین معناست که شکل ظاهر آدمی نمایانگر حقیقت وجودی اوست که در قشر بشریت موجود است و در غیر این صورت، فقط به عنوان یک حیوان در نظر گرفته میشود. یک جمله معروف از بایزید بیان میکند که او از جلد خود خارج شده است، مانند آنکه یک مار پوست خود را میکند. “ابر” هم نماد پردهای است که بین انسان و نیروی خداوند وجود دارد.
آئینه: عبارت از هر مظهر، خواه علمی و خواه ذهنی خارجی. پیر مغان: کنایه از حضرت مولانا علیؑاست و به طریق استعاره بر شیخ راهنما استعمال میکنند. بزم اشارت به مجلس خاص اهل حق است. تجلی: نور مکاشفه است که بر دل عارف متجلی میشود و آن بر چهار قسم است: اول تجلی صوری دویم تجلی نوری سیوم تجلی معنوی چهارم تجلی ذوقی و این تجلیات واقع میشود به حسب استعداد متجلی فیه. چنانکه جناب موسی را از صورت درخت و حضرت امام جعفرؑرا از صورت کلام. ترسا و ترسابچه: مرد روحانی را گویند که از صفات ذمیمهٔ نفس رذیله، استخلاص یافته باشد. صاحب گلشن گوید: ز ترسایی غرض تجرید دیدم. تمکین و تلوین: از عبارات این طایفه است. تمکین، صفت اهل حقایق و تلوین صفت ارباب احوال است و جناب شیخ محی الدین گفته که تلویندر نزد من از تمکین اولی است و تمکین نزد ما تمکین در تلوین است.
هوش مصنوعی: آئینه به معنای هر نوع نمود و نمایی است، چه آنکه علمی باشد و چه بیرونی و ذهنی. "پیر مغان" به شخصیت مولانا علی اشاره دارد و بهطور غیرمستقیم از او به عنوان راهنمای روحانی یاد میشود. بزم به نشست ویژهای اشاره دارد که مخصوص اهل حق است. تجلی، نوری است که در هنگام مکاشفه بر دل عارفان نور میافکند و به چهار نوع تقسیم میشود: تجلی صوری، نوری، معنوی و ذوقی. این تجلیات بسته به قابلیت فرد متجلی میشوند. به عنوان مثال، حضرت موسی با شکل درخت و امام جعفر از طریق کلام تجلی میکنند. "ترسا" و "ترسابچه" به معنای مردان روحانی است که از ویژگیهای منفی نفس خود رهایی یافتهاند. صاحب گلشن در این راستا بیان میکند که هدف از ترسایی، خالص شدن و رهایی است. واژههای تمکین و تلوین نیز از اصطلاحات این گروه هستند؛ تمکین به ویژگیهای واقعی اهل حقیقت و تلوین به ویژگیهای افرادی با حالات مختلف اشاره دارد. شیخ محیالدین این دو را مرتبط میداند و بیان میکند که در نظر او، تلوین در مقام اهمیت بر تمکین پیشی دارد.
تواجد و وجد و وجود: تواجد، اظهار وجد است به اختیار. و وجد آن است که در دل بی تکلف وارد شود و آن ثمرهٔ طاعات است ووجود عبارت است از ثبوت سلطان حقیقی در دل، بعد از فنای بشریت به کلی. جمع و تفرقه و جمع الجمع و فرق ثانی: نیز از عبارات ایشان است جمع رسیدن توفیق و لطف است از قِبَل حق و عطای فهم معنی از او وفرق آن است که از قبل عبد باشد از ادای عبودیت. و سؤال بنده را از فرق و جمع چاره نیست. چه هر که را فرق نیست، عبودیت نیست و هر که را جمع نیست، معرفت نیست. ایاک نعبد و اشاره است به فرق و ایاک نستعین اشاره است به جمع و هرگاه بنده به لسان نجوی مخاطبهٔ حق کند، از روی سؤال یا دعا، قائم بود در محل تفرقه. و هرگاه که گوش به خطاب حق کند بدانچه وارد شود از امر و نهی، بنده در مقام جمع باشد. اما جمع الجمع: آن است که غیر حق نبیند و این مقام حضرت خاتم است.
هوش مصنوعی: تواجد، به معنای ابراز احساسات با اختیار، و وجد به معنای حس شدن بیتکلف در دل است که نتیجهی عبادتها و طاعات فرد است. وجود به معنای تثبیت سلطنت حقیقی در دل انسان بعد از از بین رفتن کامل بشریت اوست. اصطلاحاتی مانند جمع و تفرقه به توفیق و لطف الهی و همچنین عطای فهم معانی از سوی خدا اشاره دارند؛ در حالی که فرق به تلاش عبد برای ابراز وابستگی به خدا مربوط میشود. هر فردی که نتواند فرق (تمایز) را درک کند، نمیتواند به عبودیت واقعی دست یابد و کسی که جمع (یکپارچگی) را ندارد، معرفت نخواهد داشت. همچنین بیان "ایاک نعبد" به تمایز و "ایاک نستعین" به یکپارچگی اشاره دارد. زمانی که بنده با خداوند گفتگو کند، در حال تفرقه است و وقتی که به دستورات الهی گوش میدهد، در مقام جمع قرار دارد. جمع الجمع به این معناست که فرد هیچچیز غیر از خدا نمیبیند و این مقام ویژه حضرت ختمی مرتبت است.
حال: از عبادات مشهورهٔ ایشان است و به تشدید لام و مراد از حال واردی است که بی اختیار و اجتلاب در دل، نزول کند. از قبض و بسط و شوق و ذوق و غیر آن. گویند حال چون برق خاطف زود بگذرد و باقی نماند و الا حدیث نفس باشد و این معنی را با دقت تناسب است و بعضی به دوام حال قائل شدهاند. حسن: به اصطلاح ایشان کنایه از نبوّت کلیّه است. خاطر: خطابی است که وارد شود بر ضمایر. گاهی به القای ملَک و آن را الهام گویند و گاهی به القای شیطان و آن را وسواس خوانند و گاهی به القای حق و آن را خاطر دانند. خرابات: مقام فنا و خراباتی اهل فنا را خوانند. خدا واللَّه: هر چیزی را که آدمی دوست دارد و مطلوب او بود به طریق استعاره. قالَ اللّهُ تَعالَی أرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَوَاهُ قالَ رَسُوْلُ اللّهِ کُلُّ مَقْصُودٍ مَعْبُوْدٌ وکُلُّ مَعْبُودٍ اِلَهٌ حکیم سنایی قُدِّسَ سِرُّه فرماید:
هوش مصنوعی: حال به معنای وضعی است که به طور ناگهانی و بدون انتخاب شخص در دل آدمی ایجاد میشود. این حالت میتواند شامل احساساتی همچون قبض، بسط، شوق و ذوق باشد. برخی این حالت را مشابه برق میدانند که سریعاً میگذرد و باقی نمیماند و اگر چنین نباشد، در واقع تنها به گفتوگوی درونی فرد مربوط میشود. در عین حال برخی بر این باورند که حال میتواند دوام داشته باشد.
حسن به معنای نبوّت کلی است و خاطر به پیامی اشاره دارد که به ضمایر افراد القا میشود. این القا ممکن است از سوی فرشتگان باشد که به آن الهام گفته میشود، یا از طرف شیطان که وسوسه نامیده میشود، یا از طرف حق که به عنوان خاطر شناخته میشود.
خرابات به معنای مقام فنا است و به جایی اشاره میکند که اهل سلوک در آن به فنا میرسند. در مورد خدا، هر چیزی که انسان به آن علاقهمند است و به عنوان مطلوب او تلقی میشود، به شکل استعارتی بیان میشود. بر اساس آیهای از قرآن، کسی که هوای نفس خود را به عنوان معبود خود برگزیده، در واقع دارای معبودی است. حکیم سنایی نیز به این موضوع اشاره کرده است.
ای هواهای تو خدا انگیز
وی خدایان تو خدا آزار
هوش مصنوعی: ای هوای تو الهی و شگفتانگیز، و ای معبودان تو که موجب درد و رنج هستند.
خال: کنایه از وحدت ذات مطلقه است. خط: عبارت از ظهور تعلق ارواح به اجسام است. خمار و باده فروش: پیران کامل و مرشدان واصل را گویند. دیر مغان: کنایه از مجلس عرفا و اولیاست. ذوق و شرب: هم از عبارات و از ثمرات تجلی و نتایج کشفها، به ذوق و شرب تعبیر کنند. روح: عبارتی است مشهور و در آن اختلاف کردهاند. گویند ارواح مودّع است در قالب و او را ترقی است در حالت نوم و مفارقت از بدن و رجوع کند به ابدان و انسان روح و جسد و قول به قدم او خطاست. رند: اشاره است به اولیا و عرفایی که وجود شریف ایشان از غبار کدورات بشریت صافی و پاک گشته است. زلف کنایه است از مرتبهٔ امکانیه از کلیات و جزویات و معقولات و محسوسات و ارواح و اجسام و جواهر و اعراض. مجملاً کنایه از کثرات است. ساقی: کنایه از فیاض مطلق است و در بعضی مواضع مراد از ساقی کوثر است و به طریق استعاره بر مرشد اطلاق شود.
هوش مصنوعی: خال به معنای وحدت مطلق است. خط به معنای ارتباط روحها با جسمهاست. خمار و بادهفروش به پیران کامل و مرشدان میگویند. دیر مغان به محفل عرفا و اولیاء اشاره دارد. ذوق و شرب به نتایج تجلی و کشفها اشاره میکنند. روح مفهومی مشهور است که در مورد آن اختلاف نظر وجود دارد. گفته میشود ارواح در قالبهای مادی قرار دارند و در حالت خواب یا جدا شدن از بدن، به سمت جسم بازگشته و دوباره به آن میپیوندند. در نظر بسیاری، انسان جسم و روح دارد و اعتقاد به ازلی بودن روح نادرست است. رند به اولیا و عرفایی اشاره دارد که با از بین بردن کدورات بشری، صاف و پاک شدهاند. زلف نمایانگر علم و وجود کلیات و جزئیات و مواد مختلف است. به عبارت دیگر، زلف به کثرات اشاره دارد. ساقی به معنای فیاض مطلق است و گاهی به مرشد نیز اطلاق میشود.
سیمرغ و عنقا و اکسیر و جام جهان نما و آیینه: مراد از انسان کامل است. ساغر: و صراحی و مینا: مراد از دل عارف است و آن را خمخانه و میخانه و میکده گویند. سِرّوُ سِرِّ سِرّ: گفتهاند که سرّ لطیفهای است مودّع در قالب. چنانکه ارواح آن محل مشاهده است. چنان که ارواح محل محبت است و قلوب محل معارف و گویند سر آن است که ترا بر آن اشراف باشد و سرِّ سرِّ آنچه غیر حق را بر آن اطلاع نبود. سر، الطف است از روح و روح، اشرف از قلب. و گویند: صُدُوْرٌ الأَحْرارِ قُبُرُ الأسْرار. شاهد: کنایه از معشوق است و معنی شاهد حاضر است هرچه در دل سالک است شاهد اوست. اگر در دل غالب، ذکر است مشاهد ذکر و اگر غالب علم است سالک مشاهدهٔ علم خواهد بود. شراب: کنایه از سکر و آن محبت و جذبهٔ حق است. شمع: کنایه از حضور است. صحو و سکر: از حالات اهل معرفت است. صحو به معنی هشیاری و سکر به معنی مستی است. سکر به مثابهٔ غیبت است و صحو رجوع است از سکر به احساس و غیبت مبتدی را باشد و منتهی را نیز باشدو سکر خاصه اصحاب وجد است و هرگاه مکاشفهٔ بندهای به نعت جمال بود، سکر حاصل شود و روح در طرب آید. عارض: عبارت از مظهر انوار وجود است. عشق: کنایه از مقام ولایت مطلقهٔ علویه است. عارفی در بیان کلام معجز نظام آن حضرت که أَنَا عَبْدٌ مِنْعَبِیْدِ مُحَمَّدٍؐگفته است:
هوش مصنوعی: سیمرغ، عنقا، اکسیر، جام جهاننما و آیینه، نماد انسان کامل هستند. ساغر، صراحی و مینا، نمایانگر دل عارف میباشند و این مکانها به نامهای خمخانه، میخانه و میکده نیز شناخته میشوند. مفهوم «سر» به لطیفهای اشاره دارد که در قالبی محفوظ است و ارواح در آن مکان قابل مشاهدهاند. همچنین قلوب بستر معرفت هستند و سر اصلی چیزی است که فقط حق بر آن آگاهی دارد. سر لطیفتر از روح و روح برتر از قلب است. بیان شده که مکانی که آزادیخواهان در آناند، گور اسرار است. واژه «شاهد» به معنی معشوق و نماینده آن چیزی است که در دل سالک وجود دارد. اگر یاد خداوند در دل غالب باشد، مشاهد ذکر میشود و اگر علم غالب باشد، سالک علم را مشاهده خواهد کرد. شراب به معنای سکر و عشق به جذبه حق است. شمع به معنای حضور میباشد. صحو و سکر از حالات اهل معرفتاند؛ صحو به معنای هوشیاری و سکر به معنای مستی است. سکر به نوعی غیبت محسوب میشود و صحو به معنای بازگشت از سکر به حالت آگاهی است. سکر به ویژه مختص سالکان عشق است و هرگاه مکاشفهای به زیباییهای الهی باشد، سکر به وجود میآید و روح در شادی فرو میرود. عارض نمایانگر ظهور نور وجود است. عشق نیز نماد مقام ولایت مطلقه علویه است. یکی از عارفان در بیان کلامی معجزهآسا از آن حضرت گفته است که خود را بندهای از بندگان او میداند.
آن ربِّ مقتدر که بود عشق نام او
عبد است حسن را بنگر اقتدار حسن
هوش مصنوعی: خدای توانمند که عشق نامیده میشود، عبد را نیکی میبخشد. به شگفتی از عظمت و قدرت حسن نگاه کن.
غمزه و کنار و بوسه: فیوضات و جذبات قلبی را گویند و آن حالاتی است که بر دل بر اهل سیر و سلوک وارد شود. غیبت و حضور: غیبت، غایب شدن از احوال دنیاست و حضور، حاضر گشتن به احوال آخرت. فنا و بقا: فنا، زوال خصال ذمیمه است از سالک و بقا، ثبوت خصال حمیده است. قرب و بُعد: قرب، نزدیکی بنده به خدای به طاعت و ترقی از منزلی به منزلی و بُعد، دوری از طاعت و توفیق و تحقیق. قبض و بسط: دو صفت است مثابهٔ خوف و رجاء و آن از جلال و جمال به هم رسد. قلندر کنایه از صاحب مقام اطلاق است حتی از قید اطلاقیه.
هوش مصنوعی: غمزه و کنار و بوسه به احساسات و جذبههای قلبی اشاره دارند که در مسیر سیر و سلوک به دل دست میدهند. غیبت و حضور به معنای دوری از شرایط دنیوی و نزدیک شدن به احوال آخرت است. فنا به معنای زوال ویژگیهای ناپسند از سالک و بقا به معنای باقی ماندن ویژگیهای نیک است. قرب به نزدیکی بنده به خداوند و پیشرفت در مراحل و بُعد به دوری از عبادت و توفیق اشاره دارد. قبض و بسط دو حالت شبیه به ترس و امید هستند که از جنبههای جمال و جلال خداوند ناشی میشوند. همچنین، قلندر به معنای شخصی است که به مقام رهایی و آزادی کامل رسیده است.
گیسو: عبارت از سلسلهٔ اولیاست، کلیسا و کنشت: کنایه است از عالم معنی و شهود. گبر و کافر: عارفی را گویند که یکرنگ وحدت شده باشد. لعل: عبارت است از دل درویشان. لوایح و لوامع و طوالع: از اصطلاحات این طایفه است و این الفاظ متقاربة المعانی باشند و از صفات اصحاب بدایات است که در اوان ترقی رو نماید و بعد از ضیاء شموس معارف دید بیابد. محو و اثبات: محو رفع اوصاف عادات و اثبات، اقامت احکام عبادات است. محاضره و مکاشفه و مشاهده: محاضره، حضور قلب است و به استیلای سلطان ذکر روی مینماید و مکاشفه، حضور اوست به نعت بیان و مشاهدهٔ وجود حق است. می و باده: مراد از نشأ ذکر است. نفس به تحریک فاء، ترویج قلوب است به لطایف غیوب و گویند صاحب انفاس ارق واصفی است از صاحب احوال، صاحب وقت مبتدی و صاحب انفاس منتهی و صاحب احوال، متوسط است. وصول: کنایه از نهایت قرب الی اللّه است. شیخ شبستر گوید:
هوش مصنوعی: گیسو به معنای مجموعهای از اولیا است و کلیسا و کنشت نمایانگر دنیای معنا و شهود میباشد. گبر و کافر به عارفانی اشاره دارد که به وحدت روحی دست یافتهاند. لعل نمایانگر دل درویشان است. لوایح، لوامع و طوالع از اصطلاحات خاص این گروه به شمار میروند و این واژهها از نظر معنا به یکدیگر نزدیک هستند. این اصطلاحات به ویژگیهای افرادی اشاره دارد که در مراحل ابتدایی سیر و سلوک در حال ترقی هستند و در مراحل بعدی، نور معارف را تجربه میکنند. محو به معنای از بین بردن صفات عادی و اثبات به معنای تأکید بر احکام عبادات است. محاضره به حضور قلب گفته میشود که به تسلط ذکر در دل مربوط میشود. مکاشفه به معنای دریافت مستقیم از حقیقت و مشاهده به معنای دیدن وجود حق است. می و باده کنایه از مرحله ذکر و یاد خداوند هستند. نفس به تحریک فاء، دلها را به لطایف غیبی متصل میسازد. افرادی با نفسهای ویژه، از احوال دیگران باخبرند و برخی در آغاز و برخی در مراحل پیشرفتهتر سیر میکنند. وصول به معنای نزدیکترین حالت به خداوند است. شیخ شبستر در این زمینه نظر خاصی دارد.
وصال حق ز خلقیت جدایی است
ز خود بیگانه گشتن آشنایی است
هوش مصنوعی: به دست آوردن ارتباط نزدیک با حقیقت، به معنای جدا شدن از ویژگیهای دنیوی است. این فرایند، آشنا شدن با مقام و حالتی است که در آن انسان از خود و دنیای مادی بیگانه میشود.
ولایت: مشتق است از ولا یعنی دوستی و آن را مراتب است. واردات: و وارد آن است که در دل فرود آید از خاطر محموده بی اقتران عملی از بنده. هو: کنایه از غیب مطلق و یکی از اسماء ذات است. هیبت و انس: مثابه است با قبض و بسط. ولیکن شدت و تهدید در هیبت زیاده است از قبض و انس مثابه است با بسط اما انس اَتَم است. اگرچه اصطلاحات و استعارات این فرقه بسیار است و تفصیل آن را دفتری علی حده باید، ولی بر ناظران روشن آمده که ادراک کلام ایشان موقوف است بر آگاهی از زبان این قوم. کما قال المولوی:
هوش مصنوعی: ولایت به معنای دوستی است و دارای مراحل مختلفی است. واردات به مواردی اشاره دارد که از دل به ذهن میآید و به خاطر گرانبهایی از عمل بنده جداست. «هو» به معنای غیب مطلق و یکی از نامهای خداوند است. هیبت و انس به نوعی شبیه به حالتهای قبض و بسط هستند، اما در هیبت عمق و تهدید بیشتری وجود دارد نسبت به قبض و انس که بیشتر به بسط مربوط میشود، در حالی که انس به طور کاملتر حس میشود. اگرچه اصطلاحات و استعارات در این زمینه بسیار متنوعاند و نیاز به توضیح مفصل دارد، اما برای فهم سخنان این گروه برای ناظرین لازم است تا با زبان ویژه آنها آشنا شوند.
اصطلاحاتی است مر ابدال را
که از آن نبود خبر اقوال را
هوش مصنوعی: وجود اصطلاحاتی برای ابدال وجود دارد که از آنها اطلاعی در میان اقوال نیست.
بنا براین رد کردن قول این طایفه با حمل کردن بر فساد عقیده، بی اطلاع پسندیده نیست و نیز بیشتر کلام این قوم مرموز است و لارَدَّ عَلی الرَمْزِ و از قبیل این که مثال میآورند از جهت وحدت و کثرت به موج و بحر و شمس و ظلال و واحد و اعداد و حروف و مداد و شجر و نواه و شمع و مرایا. و امثال این مقالات مشهور و ظاهر این عبارات موجب وقوع در ورطهٔ تمثیل و تشبیه و حلول و اتحاد است. أَعَاذَنَا اللّهُ وإیّاکُمْو سائِرَ المُؤْمنینَ آنچه از این امثله ظاهر میشود که خدا همه چیزی شده و یک ذات است که به صورت مختلفه مصور میشود.
هوش مصنوعی: بنابراین، رد کردن نظرات این گروه با استناد به فساد عقیده، بدون داشتن آگاهی مناسب چندان درست نیست. همچنین، بیشتر سخنان این قوم مبهم و رازآلود است. آنها به مثالهایی مانند موج و دریا، خورشید و سایه، یک و اعداد، حروف و مداد، درخت و نور شمع و مانند اینها اشاره میکنند. این نوع مباحث که معمولاً مشهور هستند، میتواند ما را به دام تشبیه و تمثیل بیندازد و در نهایت به مفاهیم حلول و اتحاد دچار کنیم. از خداوند میخواهیم که ما و دیگر مؤمنان را در امان دارد. آنچه از این مثالها به نظر میرسد، به این معناست که خداوند همه چیز شده و یک ذات است که به صورتهای مختلف تجلی یافته است.
آن هیولی کلی است و اخص مراتب آفرینش است و آنچه از بعضی عبارات ظاهر میشود که قوهٔ ساری در جملهٔ عالم و در هرجا مبدء آثار و افعال خاصهٔ آنجاست، آن طبیعت کلیّه است و آنچه از بعضی عبارات موهوم که عالم به تمامی شخصی است معین و او را جانی است چون جان آدمی که وی تصرف میکند و آن خدا است، آن نفس کلیّه است. و آنچه از بعضی کلمات ظاهر میشود که نوری است کلی، محیط بر جملهٔ ملک و ملکوت که نفس بدان نور بینا میشود و استفاده میکند از آن کمالات خود را، آن عقل کلی است و اینها حجب وجود حق است. کجاست ابراهیم صفتی که در ستاره و ماه و آفتاب نایستدو از این جمله درگذشته گوید: یَا قَوْمِ اِنِّی بَریءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ اِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَذی فَطَرَ السَّمواتِ والأرَضَ حَنیفاً وَمَا أَنا مِنَ المُشْرِکِینَ و بعضی سخنان دلالت میکند بر این که روح را حجبی چند است که هرگاه آن جمله را قطع نموده، خدا میشود و بیشتر کتب هندوان از این معنی خبر میدهدو اگر کسی را این اعتقاد است، او ترسای حقیقی است. اگرچه مقلدین بسیار در این طبقه به هم رسیدهاند و باعث بدنامی قومی نیکنام گردیدهاند، ولی محققین نیز بسیارند. أللَّهُمَّ ثَبِّتْنا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ.
هوش مصنوعی: این متن به بحث درباره وجود و ماهیتهای مختلف میپردازد. ابتدا به هیولی اشاره میکند که به معنای وجود کلی و اصلیترین مرتبه آفرینش است. بهعلاوه، به نیروهایی اشاره دارد که در عالم وجود دارند و تمامی آثار و کارکردها از آن ناشی میشود، که به نوعی به طبیعت عمومی پیوند دارد. همچنین، از نگاهی دیگر به موجود خاصی اشاره میکند که به نوعی جان دارد و آن را به خداوند نسبت میدهد. به وجود نوری کلی و احاطه آن بر دنیا و عالم ملکوت نیز پرداخت میشود، که روح انسان از آن نور بهرهمند میشود و به کمالات خود پی میبرد.
سپس به ابراهیم اشاره میشود که در جستجوی حقیقت از پرستش ستارگان و ماه و خورشید رویگردان شد و به جای آن، به خالق آسمانها و زمین روی آورد. برخی کلمات به وجود حجابهایی برای روح اشاره دارند که با کنار گذاشتن آنها، فرد میتواند به خدا نزدیکتر شود. در آخر، به محققینی اشاره میشود که به این آموزهها اعتقاد دارند و با وجود مقلدانی که ممکن است به بدنامی ببیفتند، بسیاری نیز در این مسیر درست قدم برمیدارند.
حاشیه ها
1402/04/30 04:06
یزدانپناه عسکری
5- تجلی: نور مکاشفه است که بر دل عارف متجلی میشود و آن بر چهار قسم است: اول تجلی صوری دویم تجلی نوری سیوم تجلی معنوی چهارم تجلی ذوقی و این تجلیات واقع میشود به حسب استعداد متجلی فیه.
***
[نورمن وینسنت پیل] (1)
خداوند منبع انرژی است: او منبع انرژی در دنیا است،انرژی الکتریکی و «انرژی معنوی» در واقع تمام صورت های انرژی از خالق یکتا سرچشمه می گیرند.کتابهای مقدس براین نکته تأکید می کنند:«او به خستگان نیرو می بخشد و به ضعیفان قدرت عطا می کند.»
ارتباط با خداوند در درون ما جریانی از همان نوعِ انرژی به وجود می آورد که جهان را دوباره می سازد و هرسال فصل بهار را تازه می کند.هنگامی که از طریق فرایندهای فکری مان در ارتباط معنوی با خداوند قرار می گیریم،انرژی الهی در درون شخصیت ما جریان پیدامی کند.وقتی ارتباط با انرژی الهی قطع می شود شخصیت فرد به تدریج از لحاظ جسمی،ذهنی و روحی تحلیل می رود.
***
[توشیهیکو ایزتسو] (2)
همّت: قدرت اعجاز انگیز انسان کامل
The Magical Power of the Perfect Man
ابن عربی نوعی قدرت اعجاز انگیز را در انسان کامل شناسایی می کند. به این قدرت فوق العاده همت گفته می شود، که به معنای «انرژی معنوی متمرکز» است.
***
[یزدانپناه عسکری]
به جریان انداختن انرژی برای همت و قصدیت و آماده کردن «انرژی معنوی متمرکز» در همت (قصدیت)
چهار تجلی نور و انرژی مکاشفه :
وضو و مسح در وضو. گردآوری و تنفس و برانگیختی انرژی مند در نیت و همت .
__________
1- چگونه همیشه پرانرژی باشیم، نورمن وینسنت پیل، مترجم: اسماعیل حسینی
2- مفاتیح الفصوص محی الدین ابن عربی ( بررسی مفاهیم کلیدی فصوص الحکم ) ، تالیف توشیهیکو ایزتسو ، ترجمه و تحقیق دکتر حسین مریدی – کرمانشاه : انتشارات دانشگاه رازی ، 1385
4+6:25+35