بخش ۷ - گلبن پنجم در تعریف انسان کامل و سلسلهٔ اهل طریقت
پوشیده نماند که انسان کامل را به اسامی مختلفه میخوانند و ازوجهی و مناسبتی مسمی به اسمی مینمایند. چون از عالم حقایق و دقایق خبر میرساند لهذا گاهی جبرئیلش گویند و چون از معارف و مکارم به طالبان، رزق بخش است، میکائیلش نامند و چون مریدان را از معاد و بازگشت آگاه میکند، اسرافیلش خوانند و چون قطع تعلق نفس اماره از شهوات جسمانی نماید، عزرائیلش دانند. آدمش گویند که معلم طالبان راه هدی است و نوحش گویند کهنجات دهنده از طوفان بلاست. ابراهیمش خوانند چرا که ازنار هستی گذشته و نمرود خویش را کشته و خلیل حضرت حق گشته. او را موسی نیز گفتهاند که فرعون هستی را به نیل نیستی غرق نموده و در طور قربت اللّه در مناجات است و نیز خضر نام کردهاند که آب حیوان عالم لدنی خورده و به حیات جاودانی پی برده و نیز الیاس لقب نهادهاند که غریق بحر ضلالت را به ساحل نجات، دلالت مینماید.
داوود زمان نیز میگویند زیرا که جالوت نفس را به قتل رسانیده و خلیفة اللّه شده. لقمان نیز گویند زیرا که حکیم الهی است و او را بر حقیقت اشیاء آگاهی است. افلاطون نیز نامند زیرا که طبیب نفوس و در تشخیص امراض باطنی مانند جالینوس است. سلیمان وار زبان مرغان داند، عیسی کردار مرده را زنده گرداند. امامش نیز گویند زیرا که پیشوای مقتدیان طریقت است و اهل طاعت و عبادت حقیقی مقلدان و پیروان اویند. و جام جهان نمایش نیز خوانند چرا که اسرار هستی در او پیدا و کمابیش عالم کون و فسادبر رأی صایبش هویدا است و اکسیر اعظمش گویند چرا که اکسیروار وجودش کمیاب و نحاس قلب اهل حواس از مساسش زرناب است. گوگرد احمرش نیز خوانند که وجدان وجودش مشکل و طالبان کیمیای معرفت را از عدم تحصیلش خون در دل است. هادیاش لقب کردهاند که گم گشتگان فیافی بی خبری و غفلت را به شهرستان دانایی و آگاهی هدایت میکند. مهدیاش نام نهادهاند که دجال جهل و شهوت را گردن میزند. مولوی:
حاصل که هر طایفه و قومی به وجهی و اعتباری انسان کامل را به نامی میخوانند که مقصود ایشان را زبان دانان میدانند. مانند اسامی مذکور و غیر آن، چون قطب وولی و غوث و خلیفهٔخدا و صاحب زمان و شیخ و پیشوا و دانا و بالغ و مکمل و کامل و آئینهٔ گیتی نما و تریاق فاروق و عادل و یگانهٔ عصر و ساقی دوران و الی غیر ذلک.
و دانایان را واضح است که تعدد اسماء، باعث تعدد مسمای واحد نخواهد گردید:
و نیز اهل سلوک را هر وقتی بر وفق تقاضای حال و ظهور صفات کمال نامی است. چنانکه تا به شیخی نرسیده و در طلب آن است، او را طالب گویند و چون ابتدای معرفت است و هنوز در جهد و سعی است، او را سالک نامندو چون کششی به مطلوب حقیقی به هم رسانیده، او را مجذوب خوانند و چون بینشی یافته اورا صاحب سر دانند و چون به ذکر مشتغل است، او را ذاکر شمارند و چون تصفیه کرده او را صوفی دانند. چون این معنی معلوم شد بدانکه آنچه اکابر و اعاظم طریقت بر آن رفته است و در آن قول اتفاق دارند این است که باید اجازهٔ ذکر از شیخ کامل که سلسلهٔ اجازهاش نفس به نفس وید به ید به امام(ص) منتهی شود، گرفت. وبه اذن او چنان که امر مینماید، مشغول شد. که در این طریقه تأثیر ذکر اقوی و به وصول مطلوب اقرب است و بعضی به مرتبهٔ تأکید کلی رسانیدهاند و از خلاف این قاعده رو گردانیدهاند.
چنانکه شیخ رکن الدین علاء الدولهٔ سمنانی گفته: که اگر آنچه از کرامات و خوارق عادات که از تمام اولیا ظاهر شده ازمردی ظهور یابد و سلسلهٔ او به یکی از ائمهٔ معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین منتهی نشود، اعتماد را نشاید که آن امری شیطانی است و دلیل ایشان بر حقیت سلسلهٔ طریقت وصدور آن از امامؑدر کتب ایشان مفصلاً مسطور است و تنقیح آن کردهاند. من جمله حدیث حضرت امام جعفرؑمؤید این مدعا است. قال امام جعفر الصادقؑاِنَّ سِرَّنا هُوَ الحَقُّ وحَقُّ الْحَقِّ وَهُوَ الظّاهِرُ و باطِنُ الظاهِرِ و باطِنُ الباطِنِ وَهُوَ السِّرُّ وَسِرٌّ مُستَسرٌّ مُقَنَّعٌ بِسِرٍّ وَمَنْهَتَکَهُ أَذَلَّهُ اللّهُ. ایضاً قالؑاِنَّ عندَنا واللّهِ سِراً مِن سِرِّ اللّهِ وَعِلْماً مِنْعِلْمِ اللّهِ واللّهِ ما یَحْتُمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ ولانَبیٌّ مُرْسَلٌولامِؤمِنٌ اِمْتَحَنَ اللّهُ قَلْبَهُ لِلْإیمانِ. ایضاً قالَؑاِنَّ عِنْدَنَا سِرّاً لِلّهِ و عِلْماً مِنْعِلْمِ اللّهِ أَمَرَنَا اللّهُ بِتَبْلِیغِهِ. جناب سید سند سید حیدر آملی و بسی از محققین تحقیق فرمودهاند که حدیث اول و دویم در علم امامت است و آن از ائمهؑتعدی نکرده و حدیث سیم اشاره است به علم سلوک و ذکر و فکر و همین علم است که اصحاب کبار مانند سلمان و جندب و دیگران از صادقان داشتهاند و ابویزید بسطامی از حضرت صادقؑو کمیل بن زیاد نخعی از امیرالمؤمنینؑو ابراهیم ادهم از امام زین العابدین و شیخ معروف کرخی از امام رضا علیهم التَّحیّة و الثناء تحصیل این علم کردهاند و دیگران از ایشان الی آخر و این طریقه را سلسله، نام کردهاند و مخفی نیست که چهار سلسله به واسطهٔ چهار ولی از چهار امام چنان که اشارت شد، صادر شده و هر یک از این سلاسل شعبهها به هم رسانیده و به نام بزرگی از اولیا، مشهور آمده و سلسلهٔ معروفی که منسوب است به امام هشتم آن را به سبب تعدد شعبهها که از آن زاییده، ام السلاسل نام کردهاند و شعبهای از آن به نام سید محمد نوربخش قدس سره، نوربخشیه، شعبهای به نام سید نعمت اللّه کرمانی، نعمت اللهیه و شعبهای به نام خواجهٔ نقشبند، نقشبندیه و شعبهای به نام خواجه معین الدین چشتی، چشتیه و علی هذا القیاس. لهذا در این تذکره در ضمن حال هر شیخی از سلاسل چنان که در میان ایشان رسم است به طریق اختصار ذکر سلسلهٔ ارادت ایشان شده. ولی بعضی دیوانگان این سلسله را گسسته و نامقید گردیده، میگویند که از سلسله هیچ کس به جایی نرسد و الْعِلْمُ عِنْدَ اللّهِ.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.