گنجور

قصیده‌ها

شمارهٔ ۱ - در ستایش نظام‌السلطنهٔ مافی و اسب خواستن از وی : خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا شمارهٔ ۲ - دیدار : دیدم اندر گردش بازار عبداللّه را شمارهٔ ۳ - در رثاء مرحومه دُرَّةُ المَعالی : ز درج دیده در آورده ام لَالی را شمارهٔ ۴ - در مدح امیرنظام گروسی در زمان حیات پدر گفته : حَسَبِ مرد هنرمند به فضلست و ادب شمارهٔ ۵ - در طلبِ اسب از نظام السلطنه : چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب شمارهٔ ۶ - حسب الامر جناب جلالت مآبِ اجلِّ اکرم آقایِ قائم مقام مَدّظِلُّه العالی محضِ فرح خاطرِ مبارک حضرت اجلّ روحی فِداه عرض شد : دلا ز بختِ بدِ من علی قلی خان رفت شمارهٔ ۷ - در مدح اعتضادالسَّلطنه : مقبول باد طاعتِ شَهزاده اعتضاد شمارهٔ ۸ - در مدح نصرة الدوله عم زاده ناصرالدین شاه در تبریز گفته : برخیز که باید به قدح خون رز افگند شمارهٔ ۹ - در هجو شیخ فصل اللّهِ نوری : حُجَّةُ‌الاسلام کتک می‌زند شمارهٔ ۱۰ - انتقاد از حجاب : نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند