گنجور

شمارهٔ ۴ - در مدح امیرنظام گروسی در زمان حیات پدر گفته

حَسَبِ مرد هنرمند به فضلست و ادب
شکر ایزد که مرا فضل و ادب گشته حَسَب
نَسَب من هنر است و حَسَبِ من ادبست
وین منم خود شده رویِ حسب و پشت نسب
ای بسا شب که پی کسبِ هنر کردم روز
ای بسا روز که در اخذِ ادب کردم شب
مَرکَبَم فضل و کمالست و منم را کِبِ او
پاک و فرخنده چنین راکب و چونین مَرکَب
اَب و اُمِّ هنرم ، فخر به خود دارم و بس
نه که چون بی هنری فخر کنم بر اُم و اَب
مرد آن نیست که بر اصل و نسب فخر کند
مرد آنست کز او فخر کند اصل و نسب
نیست مرد آن که بود معتبر از منصب خویش
مرد آنست کز او معتبر آید منصب
چون امیر الامرا صدرِ اجّل میر نظام
معدنِ دانش و کانِ هنر و بحرِ ادب
طلبِ دولت و عزّت ننماید زیراک
دولت و عزّت او را بنماید طلب
ز رُخَش تابد مردی چو ستاره ز فلک
ز کَفَش زایَد رادی چو شراره ز لهب
راد میرا به همه عید ترا عرضه دهم
چامه‌ای لفظ همه طیّب و معنی اَطیَب
تا پسند افتد بر رأی تو و افزاییم
خِلعت و منصب و سیم و زر و اِنعام و لقب
لیک گویی که تو خود گفته‌ای این یا پدرت
من ندادم عدمِ طبعِ مرا چیست سبب ؟
طبعِ من تازه جوانیست و ازو پیرِ کهن
طبع او بی طرب و طبعِ مسنت اصلِ طرب
گاه گویی پدرت کرده تصرّف در شعر
من تصرّف کنم اشعار پدر را اغلب
شاید ار هست مرا آنچه نباشد در وی
ز آن که در خَمر بود آنچه نباشد به عِنَب
دیگری گوید اگر شعر عجب نیست ولی
من اگر شعر بگویم بود آن سخت عجب
نه منم ساخته از مِس دگران از نقره
نه منم ریخته از نقره و آنان ز ذَهَب
ای که دست تو بُوَد بحرِ عطا گاهِ سخا
ای که شخصِ تو بود قهرِ خدا گاه غضب
ثَعلَب از عدلِ تو رنجه نشود از ضَیغَم
ضیغم از بیمِ تو پنجه نزند بر ثَعلَب
هَرَبِ شخص ز مرگ است ولی دشمنِ تو
ز هراسِ تو نماید به سویِ مرگ هَرب
ناصرِ دولت سلطانی با تیغ و سِنان
حافظِ ملّتِ ایرانی با حِبر و قَصَب
تو سر جمله امیرانی و ایشان ذَنَبَند
همه تابع به تو چونانکه به رأُس است ذَنَب
کلکِ تو بر عدویِ دولت آن کرد که کرد
ذوالفقار اَسَدُاللّه علی با مَرحَب
تا مَهِ شَوّال آید ز پیِ ماهِ صیام
تا مَهِ شعبان آید ز پسِ ماهِ رجب
دوستانت همه در نعمت و در عیش و نشاط
دشمنانت همه در محنت و در رنج و تعب
بهرۀ حاسد تو بادا اندوه و ملال
قسمت ناصح تو بادا شادی و طرب

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حَسَبِ مرد هنرمند به فضلست و ادب
شکر ایزد که مرا فضل و ادب گشته حَسَب
هوش مصنوعی: میزان ارزش و شخصیت یک هنرمند به دانش و تربیت او بستگی دارد. از خداوند سپاسگزاری می‌کنم که به من نیز این دانش و تربیت عطا شده است.
نَسَب من هنر است و حَسَبِ من ادبست
وین منم خود شده رویِ حسب و پشت نسب
هوش مصنوعی: من نسبتی به هنر دارم و ادب بخشی از وجود من است و این خود من هستم که پشت این نسب و روی این ادب قرار گرفته‌ام.
ای بسا شب که پی کسبِ هنر کردم روز
ای بسا روز که در اخذِ ادب کردم شب
هوش مصنوعی: بسیاری از شب‌ها را صرف یادگیری هنر کردم و روزهای زیادی را به یادگیری آداب و رسوم گذراندم.
مَرکَبَم فضل و کمالست و منم را کِبِ او
پاک و فرخنده چنین راکب و چونین مَرکَب
هوش مصنوعی: من سوار بر مرکبی از فضائل و کمالات هستم و خودم هم به واسطه آن پاک و خوشبخت شده‌ام؛ بنابراین من راکب شایسته‌ای هستم و این مرکبِ شایسته به من این امکان را می‌دهد.
اَب و اُمِّ هنرم ، فخر به خود دارم و بس
نه که چون بی هنری فخر کنم بر اُم و اَب
هوش مصنوعی: من به هنر خود افتخار می‌کنم و جز به خودم نیازی به فخر کردن ندارم. نه مانند کسانی که بی‌هنر هستند و به پدر و مادرشان افتخار می‌کنند.
مرد آن نیست که بر اصل و نسب فخر کند
مرد آنست کز او فخر کند اصل و نسب
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که به خاطر شخصیت و توانایی‌های خود و نه به خاطر اصل و نسبش مورد احترام قرار گیرد. این فرد باعث افتخار خانواده و خویشاوندانش است.
نیست مرد آن که بود معتبر از منصب خویش
مرد آنست کز او معتبر آید منصب
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی نیست که به اعتبار مقام و منصب خود شناخته شود، بلکه کسی که اهمیت و اعتبار را به مقام خود می‌دهد و از او ارزش و عظمت ناشی می‌شود.
چون امیر الامرا صدرِ اجّل میر نظام
معدنِ دانش و کانِ هنر و بحرِ ادب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف کسی می‌پردازد که دارای مقام و منزلت بالایی است و به عنوان رهبر و سرآمد در حوزه‌های علم، هنر و ادب شناخته می‌شود. او مانند معدنی غنی از دانش و مهارت‌هاست و در حقیقت، دریایی از ادبیات و فرهنگ به شمار می‌رود.
طلبِ دولت و عزّت ننماید زیراک
دولت و عزّت او را بنماید طلب
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال ثروت و شرافت می‌گردد، نمی‌تواند آن را به دست آورد؛ زیرا در واقع، این ثروت و شرافت هستند که خودشان او را پیدا کرده و به او می‌آیند.
ز رُخَش تابد مردی چو ستاره ز فلک
ز کَفَش زایَد رادی چو شراره ز لهب
هوش مصنوعی: از چهره‌اش نوری چون ستاره می‌تابد و از دستانش، شخصیتی پرشور و گرم به وجود می‌آید که مانند شعله‌های آتش درخشان و پر انرژی است.
راد میرا به همه عید ترا عرضه دهم
چامه‌ای لفظ همه طیّب و معنی اَطیَب
هوش مصنوعی: من می‌خواهم در روز عید، سرودی زیبا و با معانی عالی به تو تقدیم کنم که هم از نظر واژه‌ها دل‌نشین باشد و هم از نظر معنا فوق‌العاده.
تا پسند افتد بر رأی تو و افزاییم
خِلعت و منصب و سیم و زر و اِنعام و لقب
هوش مصنوعی: تا وقتی که نظر تو جلب شود، ما مقام و منصب و ثروت و جوایز و افتخارات بیشتری را افزایش خواهیم داد.
لیک گویی که تو خود گفته‌ای این یا پدرت
من ندادم عدمِ طبعِ مرا چیست سبب ؟
هوش مصنوعی: اما به نظر می‌رسد تو خودت گفتی، یا شاید پدرت. من دلیل طبع رنجیده‌ام را نمی‌دانم، اما چه چیزی باعث این وضعیت شده است؟
طبعِ من تازه جوانیست و ازو پیرِ کهن
طبع او بی طرب و طبعِ مسنت اصلِ طرب
هوش مصنوعی: روح و طبیعت من جوان و سرزنده است، اما طبیعت پیران قدیمی بی‌هیجانی است و طبیعت بزرگسالان نیز زیربنای شادی و نشاط است.
گاه گویی پدرت کرده تصرّف در شعر
من تصرّف کنم اشعار پدر را اغلب
هوش مصنوعی: گاهی احساس می‌کنم که پدرم در شعر من تأثیر گذاشته و من هم بیشتر اشعار او را تحت تأثیر قرار می‌دهم.
شاید ار هست مرا آنچه نباشد در وی
ز آن که در خَمر بود آنچه نباشد به عِنَب
هوش مصنوعی: شاید اگر چیزی در من وجود داشته باشد که در او نباشد، به خاطر این است که در شراب چیزی هست که در انگور نیست.
دیگری گوید اگر شعر عجب نیست ولی
من اگر شعر بگویم بود آن سخت عجب
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که شعر چیز عجیبی نیست، من اگر شعری بگویم، آن شعر واقعاً شگفت انگیز خواهد بود.
نه منم ساخته از مِس دگران از نقره
نه منم ریخته از نقره و آنان ز ذَهَب
هوش مصنوعی: من نه از مس دیگران ساخته شده‌ام و نه از نقره، بلکه من خودم را به‌طور مستقل و اصیل شکل داده‌ام، در حالی که دیگران ممکن است از طلا ساخته شده باشند.
ای که دست تو بُوَد بحرِ عطا گاهِ سخا
ای که شخصِ تو بود قهرِ خدا گاه غضب
هوش مصنوعی: ای کسی که دست تو مانند دریایی از بخشش و سخاوت است، و وجود تو در مواقعی می‌تواند نمایانگر خشم و غضب خداوند باشد.
ثَعلَب از عدلِ تو رنجه نشود از ضَیغَم
ضیغم از بیمِ تو پنجه نزند بر ثَعلَب
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که گرگ، از انصاف و عدالت تو آسیب نبیند و خرگوش هم از ترس تو به خود شک نکند. به عبارتی، با وجود قوت و قدرت تو، ضعیف‌ترها نباید دچار نگرانی شوند و می‌توانند در آرامش زندگی کنند.
هَرَبِ شخص ز مرگ است ولی دشمنِ تو
ز هراسِ تو نماید به سویِ مرگ هَرب
هوش مصنوعی: هر کسی از مرگ فرار می‌کند، اما دشمن تو از ترس تو به سوی مرگ می‌رود.
ناصرِ دولت سلطانی با تیغ و سِنان
حافظِ ملّتِ ایرانی با حِبر و قَصَب
هوش مصنوعی: مردی که حامی و پشتیبان دولت است، با شمشیر و سلاح به جنگ می‌رود، در حالی که حافظ و نگهبان ملت ایران، با قلم و ابزار نوشتن به حفظ ارزش‌ها و فرهنگ مشغول است.
تو سر جمله امیرانی و ایشان ذَنَبَند
همه تابع به تو چونانکه به رأُس است ذَنَب
هوش مصنوعی: تو رئیس و سرور جمله‌ای و دیگران دنبال تو هستند، مانند دمی که دنبال سر است.
کلکِ تو بر عدویِ دولت آن کرد که کرد
ذوالفقار اَسَدُاللّه علی با مَرحَب
هوش مصنوعی: نقش و قلم تو به دشمنان سلطنت ضربه‌ای شبیه ضربه‌های ذوالفقار، شمشیر علی، به مرحب زد.
تا مَهِ شَوّال آید ز پیِ ماهِ صیام
تا مَهِ شعبان آید ز پسِ ماهِ رجب
هوش مصنوعی: تا هنگامی که ماه شوّال بیاید، پس از ماه رمضان، و سپس ماه شعبان به دنبال ماه رجب می‌آید.
دوستانت همه در نعمت و در عیش و نشاط
دشمنانت همه در محنت و در رنج و تعب
هوش مصنوعی: دوستانت همواره در خوشی و رفاه هستند، در حالی که دشمنان تو در سختی و درد به سر می‌برند.
بهرۀ حاسد تو بادا اندوه و ملال
قسمت ناصح تو بادا شادی و طرب
هوش مصنوعی: برای حسود، حسرتی عمیق و اندوهی بزرگ می‌ماند و نصیحت‌گو از آنچه که می‌گوید، بهره‌اش خوشی و شادمانی خواهد بود.