شمارهٔ ۳ - در رثاء مرحومه دُرَّةُ المَعالی
ز درج دیده در آورده ام لَالی را
نثار مقبره ی درة المعالی را
گمان برم که برای چنین نثاری بود
که درج دیده بیندوخت این لَالی را
اگر نه دیده به من همرهی کند امروز
چه عذر آورم ای دوست دست خالی را
مثال روی تو در قلب ما به جاست هنوز
تهی نمودی اگر قالب مثالی را
چنان بریدی از ما که کس نشان ندهد
به هیچ طایری این گونه تیز بالی را
مرا ز مرگ تو قامت هلال وار خمید
بر آر سر بنگر قامت هلالی را
تویی که در رهِ تعلیم سهل بشمردی
مشقّتِ بدنی زحمتِ خیالی را
تویی که پیش تو آسان نمود و بی مقدار
عُلُوِ همت تو کارهای عالی را
عَلیَ التَّوالی در کار تربیت بودی
به جان خریدی رنج عَلیَ التَّوالی را
دو باب مدرسه ی دختران بنا کردی
بدون آن که کشی منت اهالی را
ترا به سایر زن ها قیاس نتوان کرد
به جای زر که خرد ماسه ی سفالی را ؟
چه شعله بود که ناگه نمود جلوه و سوخت
دل اَدانیِ این کشور و اعالی را
دقیقهای ز خیالت فَراغِ بالم نیست
مگر به خواب ببینم فَراغِ بالی را
شمارهٔ ۲ - دیدار: دیدم اندر گردش بازار عبداللّه راشمارهٔ ۴ - در مدح امیرنظام گروسی در زمان حیات پدر گفته: حَسَبِ مرد هنرمند به فضلست و ادب
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: همراهان گنجور
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز درج دیده در آورده ام لَالی را
نثار مقبره ی درة المعالی را
هوش مصنوعی: من اشکهای خود را که مانند مروارید از چشمانم ریخته، در پای مقبرهی بزرگترین شخصیتها نثار کردهام.
گمان برم که برای چنین نثاری بود
که درج دیده بیندوخت این لَالی را
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که این نوع نثر و نوشته به خاطر زیبایی و لطافت خاصی که دارد، به آن اهمیت زیادی داده شده و مانند جواهر در چشمها میدرخشد.
اگر نه دیده به من همرهی کند امروز
چه عذر آورم ای دوست دست خالی را
هوش مصنوعی: اگر امروز چشمانت به من توجه نکند، چه دلیلی دارم که از تو درخواست یاری کنم، ای دوست، در حالیکه دستم خالی است؟
مثال روی تو در قلب ما به جاست هنوز
تهی نمودی اگر قالب مثالی را
هوش مصنوعی: شما همچنان در قلب ما جا دارید، حتی اگر تصویر ظاهریتان را از ما گرفته باشید.
چنان بریدی از ما که کس نشان ندهد
به هیچ طایری این گونه تیز بالی را
هوش مصنوعی: تو آنقدر از ما دور شدهای که هیچ پرندهای نمیتواند اینچنین پرواز بلند و تیز را نشان بدهد.
مرا ز مرگ تو قامت هلال وار خمید
بر آر سر بنگر قامت هلالی را
هوش مصنوعی: مرگ تو مرا به حالتی اندوهناک و خمیده درآورد. سر خود را بلند کن و به قامت زیبا و همچون هلالت نگاهی بینداز.
تویی که در رهِ تعلیم سهل بشمردی
مشقّتِ بدنی زحمتِ خیالی را
هوش مصنوعی: تو هستی که در مسیر یادگیری، آسان به حساب آوردی سختیهای جسمی را در مقابل دردسرهای ذهنی.
تویی که پیش تو آسان نمود و بی مقدار
عُلُوِ همت تو کارهای عالی را
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که با وجود بلندی همتت، کارهای بزرگ و ارجمند به نظر تو آسان و بیاهمیت جلوه میکنند.
عَلیَ التَّوالی در کار تربیت بودی
به جان خریدی رنج عَلیَ التَّوالی را
هوش مصنوعی: تو در زمینه تربیت بسیار تلاش کردی و با جان و دل، سختیها و رنجهای آن را به جان خریدی.
دو باب مدرسه ی دختران بنا کردی
بدون آن که کشی منت اهالی را
هوش مصنوعی: تو دو مدرسه برای دختران ساختی بدون اینکه نیازی به درخواست یا خواهش از مردم داشته باشی.
ترا به سایر زن ها قیاس نتوان کرد
به جای زر که خرد ماسه ی سفالی را ؟
هوش مصنوعی: تو را نمیتوان با سایر زنان مقایسه کرد، مانند این که طلا را با ماسهی سفالی بسنجیم.
چه شعله بود که ناگه نمود جلوه و سوخت
دل اَدانیِ این کشور و اعالی را
هوش مصنوعی: چه آتش شد که ناگهان خود را نمایان کرد و دل کسانی را که در این سرزمین بودند، سوزاند؟
دقیقهای ز خیالت فَراغِ بالم نیست
مگر به خواب ببینم فَراغِ بالی را
هوش مصنوعی: مدتی نیست که از خیال تو آسودهام، جز اینکه در خواب بتوانم لحظهای آزاد بودن را تصور کنم.