تمهیدات
بسم اللّه الرحمن الرحیم : و بِه نَسْتَعین، الحمدُللّه ربِ العالَمین و العاقبةُ لِلْمُتّقین ولا عُدْوانَ اِلاّ علی الظّالِمین، و الصلوةُ و السلامُ علی خَیْر خَلْقه محمدِ و آلِه أجمعینَ الطّیبین الطّاهرین، و علی أصحابِه رِضْوانُ اللّه تعالی علیهم. جمعی دوستان درخواستند که از بهر ایشان سخنی چند درج کرده شود که فایدۀ روزگار در آن بود. ملتمس ایشان مبذول داشته آمد و این کتاب به زبدة الحقایق فی کشف الدقایق بر ده تمهید تمام کرده شد تا خوانندگان را فایده بود. تمهید اصل اول - فرق علم مکتسب با علم لدنی : بدانکه در حق صورت بینان و ظاهر جویان با مصطفی-صلعم- خطاب این آمد: «وتراهم یَیْظُرون إِلَیْک وَ هُمْ لایُبصِرون». ای عزیز میگویم: مگر این آیت در قرآن نخواندهای و یا نشنیدهای که «قُد جاءَکم مِنَ اللّهِ نورٌ و کتابٌ مُبین»؟ محمد را نور میخواند و قرآن را که کلام خداست نور میخواند که «واتّبعوا النورَ الذی اُنْزل مَعَه». تو از قرآن حروف سیاهی میبینی بر کاغذ سفید، بدانکه کاغذ و مداد و سطرها نور نیستند، پس «القرآنُ کلامُ اللّهِ غیرُ مخلوق» کدامست؟ تمهید اصل ثانی - شرطهای سالک در راه خدا : بدان ای عزیز بزرگوار که اول چیزی از مرد طالب و مهمترین مقصودی از مرید صادق، طلب است و ارادت یعنی طلب حق و حقیقت؛ پیوسته در راه طلب میباشد تا طلب روی بدو نماید که چون طلب، نقاب عزت از روی جمال خود برگیرد و برقع طلعت بگشاید همگی مرد را چنان بغارتد که از مردِ طالب چندان بنماند که تمیز کند که او طالب است یا نه. مطلوب او را قبول کند. «مَنْ طَلَبَ وَجَدَّ وَجَد» این حالت باشد. تمهید اصل ثالث - آدمیان بر سه گونه فطرت آفریده شدهاند : بدان ای عزیز که خلق جهان سه قسم آمدند، و خدای- تعالی- ایجاد ایشان بر سه گونه فطرت و خلقت آفرید. قسم اول صورت و شکل آدمی دارند اما از حقیقت و معنی آدم خالی باشند و قرآن در حق این طایفه خبر چنین میدهد که «أولئکَ کالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ». چرا چنیناند؟ زیرا که «أُولئکَ هُمُ الغافِلون». ازین قوم ذکر و شرح کردن بس مهم نیست، ذکر ایشان در قرآن که کرد، از برای دوستان کرد تا دوستان بدانند که با ایشان چه کرامت کرده است. با مصطفی- علیه السلام-گفتند: ترا از بهر سلمان و صهیب و بلال و هلال و سالم و ابوهریره وانس بن مالک و عبداللّه مسعود و ابی کعب فرستادیم نه از برای ابولهب و ابوجهل و عتبه و شیبه و عبداللّه سلول. یا محمد ترا با ایشان چکار! «ذَرْهم یأکُلوا وَیَتمَتَّعوا وَیُلههُمُ الأَمَل». و جای دیگر گفت: «فَذَرْهُم یخوضوا وَیَلْعَبوا حَتّی یلاقوا یومهم الذی یوعَدون». تمهید اصل رابع - خود را بشناس تا خدا را بشناسی : ای عزیز بزرگوار گوش دار. خبر «مَنْ عَرَف نَفْسَه فَقَدْ عَرَف ربَّه» را که پرسیدهای احوال مختلف نمیگذارد که ترتیب کتابت حاصل آید اما چه کنم «واللّهُ غالِبٌ علی أمره»! بعضی از معرفت نفس خود بشنیدهای در تمیهدهای گذشته و بعضی در تمهید دهم گفته شود بهتمامی، شمهای و قدری چنانکه دهند و چنانکه آید گفته شود. تمهید اصل خامس - شرح ارکان پنجگانۀ اسلام : ای عزیز مصطفی- علیه السلام- گفته است که «طَلَبُ العِلْمِ فریضةٌ علی کُلِّ مُسلم و مُسلمةِ». و جایی دیگر گفت: «اُطْلُبوا العلم وَلَوْبالصین» طَلَب علم فریضه است و طلب باید کردن اگر خود بچین و ماچین باید رفتن. این علم «ص» بحریست بمکه که «کان علیه عَرْشُ الرَّحْمن اذلالَیْلَ وَلانَهارَ ولاأرضَ ولاسماءَ». کدام مکه؟ در مکۀ «أوّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نوری». تا دل تو از علایق شسته نشود که «ألمْ نَشرَح لَکَ صَدْرَک» دل تو پر از علم و نور ومعرفت «أفَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صدرَه للاسلام فهُوَ علی نورِ مِن رَبِّه» نباشد. علم صین علم «ص و القرآن ذی الذِکر» است. قرآن أرض بمکه آمد تو نیز مکی شو تا تو نیز عربی باشی «من أسلم فهو عربِیّ و قلبُ المسلم عربِیّ». تمهید اصل سادس - حقیقت و حالات عشق : ای عزیزاین حدیث را گوش دار که مصطفی- علیه السلام- گفت: «مَنْ عَشِقَ وَعَفَّ ثُمَّ کَتَمَ فماتَ ماتَ شهیداً». هرکه عاشق شود و آنگاه عشق پنهان دارد و بر عشق بمیرد شهید باشد. اندر این تمهید عالم عشق را خواهیم گسترانید هرچند که میکوشم که از عشق درگذرم، عشق مرا شیفته و سرگردان میدارد؛ و با این همه او غالب میشود و من مغلوب. با عشق کی توانم کوشید؟! تمهید اصل سابع - حقیقت روح و دل : ای عزیز گوش دار سؤال خود را که پرسیدهای که «وَیَسأَلونَکَ عَن الرّوحِ قُلْ الرّوحُ مِن أمْرِ ربّی». اما ندانم که جملهٔ چیزها که در باطن تو پوشیده است بدانستی؟ آنگاه پس از شناس اینهمه، طالب حقیقت روح باشی. دانم که تو گویی: «من بجز از قالب و روح دیگر چه چیز باشم؟» اکنون گوش دار انشاءاللّه که بدانجای رسی که هر صفتی از صفات تو بر تو عرض کنند، چون آنجا برسی هفتاد هزار صورت بر تو عرض کنند، هر صورتی را بر شکل صورت خود بینی، گویی که من خود یکیام هفتاد هزار؟ از یکی بودن چون صورت بندد؟ و این آن باشد که هفتاد هزار خاصیت و صفت در هر یکی از بنیآدم متمکّن و مندرج است، و در همه باطنها تعبیه است؛ هر خاصیتی و هر صفتی شخصی و صورتی دیگر شود. مرد چون این صفات را ببیند پندارد که خود اوست، او نباشد ولیکن ازو باشد. این صفات بعضی محموده و صفات خیر باشد، و بعضی مذمومه و صفات شرّ باشد. و این صفات به تمام نتوان عد و شرح کردن، این به روزگار در نتوان یافت و دید. اما در قالب تو، چون تویی تعبیه کردهاند و تو به حقیقت، آن لطیفه که حامل قالب تو آمده است، نتوانی یافت؛ و چون بدان لطیف رسی بدانی که «إِذاتَمَّ الفَقْرُ فَهُوَ اللّه» چه باشد. تمهید اصل ثامن - اسرار قرآن و حکمت خلقت انسان : ای عزیز از این آیت چه فهم کردهای که حق- تعالی- میگوید: «لَوْ أنْزَلناهذا القُرآن علی جَبَلٍ لَرَأیْتَه خاشِعاً مُتَصَدِعاً مِن خَشْیَةِ اللّه»، و مصطفی- علیه السلام- گفت: «القرآن غِنیً لافَقْرَ بَعْدَه و لاغِنیً دُونَه»؟ ای عزیز چون قرآن نقاب عزت از روی خود برگیرد، و برقع عظمت بر دارد، همه بیماران فراق لقای خدا را- تبارک و تعالی- شفا دهد؛ و جمله از درد خود نجات یابند. از مصطفی- علیه السلام- بشنو که گفت: «القرآن هُوَ الدَّواءُ». دریغا قرآن حبلیست که طالب را میکشد تا به مطلوب رساند! قرآن را بدین عالم فرستادند در کسوت حروف، در هر حرفی هزار هزار غمزهی جانربا تعبیه کردند، آنگه این ندا در دادند: « وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِکْری تَنْفَعُ المُؤمِنینَ» گفت: تو دام رسالت و دعوت بنه، آنکس که صید ما باشد، دام ما خود داند، و در بیگانگان مرا خود هیچ طمعی نیست «إنَّ الذَینَ کَفَروُا سواء عَلَیْهِم أَأَنْذَرْتَهُم أمْ لُمْ تُنْذِرهُم لایؤمنونَ». تمهید اصل تاسع - بیان حقیقت ایمان و کفر : ای عزیز این آیت را گوش دار که «وما یُؤْمِنُ أکْثَرُهُم باللّه إِلاّ وهُم مُشْرِکون» میگوید: بیشتر مؤمنان، مشرکان باشند. ای عجب! مگر مصطفی- علیه السلام- از این جا گفت: «کادَ الفَقْرُ أنْ یَکُونَ کُفْراً». دریغا گوش دار: ای دوست هرگز دیدهای که دیوانگان را بند بر ننهند؟ گروهی از سالکان دیوانهٔ حقیقت آمدند، صاحب شریعت به نور نبوت دانست که دیوانگان را بند بر باید نهاد؛ شریعت را بند ایشان کردند. مگر از آن بزرگ نشنیدهای که مرید خود را گفت: با خدا دیوانه باش و با مصطفی هشیار. دریغا سوختگان عشق، سودایی باشند؛ و سودا نسبتی دارد با جنون و جنون راه با کفر دارد. باش تا شاهد ما را بینی؛ و آنگاه بدانی که چرا دیوانه باید شد. هرگز دیدهای که کسی از دست بت دیوانه شود؟! این ابیات بشنو: