گنجور

تمهید اصل رابع - خود را بشناس تا خدا را بشناسی

ای عزیز بزرگوار گوش دار. خبر «مَنْ عَرَف نَفْسَه فَقَدْ عَرَف ربَّه» را که پرسیده‌​ای احوال مختلف نمی​‌گذارد که ترتیب کتابت حاصل آید اما چه کنم «واللّهُ غالِبٌ علی أمره»! بعضی از معرفت نفس خود بشنیده‌ای در تمیهدهای گذشته و بعضی در تمهید دهم گفته شود به‌تمامی، شمه​ای و قدری چنانکه دهند و چنانکه آید گفته شود.

چون مرد بدان مقام رسد که از شراب معرفت مست شود، چون بکمال مستی رسد و بنهایت انتهای خود رسد، نفس محمد را که «لَقَدْ جاءکم رسولٌ مِنْ أنْفُسِکُم» بروی جلوه کنند. «طوبی لِمَنْ رآنی و آمَنَ بی» طراز روزگار وی سازند. دولتی یابد که ورای آن دولت، دولتی دیگر نباشد. هرکه معرفت نفس خود حاصل کرد معرفت نفس محمد او را حاصل شود؛ و هرکه معرفت نفس محمد حاصل کرد پای همت در معرفت ذات اللّه نهد. «مَنْ رآنی فَقَدْ رأی الحق» همین معنی باشد. هر که مرا دید خدا را دیده باشد و هرکه خودشناس نیست محمد شناس نباشد، عارف خدا خود چگونه باشد؟ چون معرفت نور محمد حاصل آید و بیعت «إنّ الذین یُبایِعونَک إِنّما یُبایِعون اللّه» بسته شود؛ کار این سالک در دنیا وآخرت تمام شد که «الیومَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکم» باوی گوید: نعمت معرفت تو کمالیت یافت برسیدن و حاصل آمدن؛ معرفت محمد که خاص بر تو نیست عموم و شمول را آمده است که«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ علی المؤمنین إذْ بَعَثَ فیهم رسولان مِنْ أنفسِهم».

بر این مرد سالک شکر، لازم وواجب آید و شکر نتواند کرد؛ از بهروی شکر کنند. دریغا معرفت رب مرد را چندان معرفت خود دهد که در آن معرفت نه عارف را شناسد ونه معروف را. مگر که ابوبکر صدیق- رضی اللّه عنه- از اینجا گفت: «العَجْزُ عن دَرْک إِلادراک إدْراکٌ» یعنی معرفت و ادراک آن باشد که همگی عارف را بخورد تا عارف ادراک نتواند کرد که مُدْرِک است یا نه.

«سُبْحانَ مَنْ لَمْ یَجْعَل للخَلْق سبیلاً الی معرِفَتِه إِلّا بالعَجْزِ عن مَعْرِفَتِه». هرکس را راه نداده​اند بمعرفت ذات بی چون او، پس هر که راه معرفت ذات او طلبد نفس حقیقت خود را آینه​ای سازد و در آن آینه نگرد، نفس محمد- علیه السلام- را بشناسد. پس از آن نفس محمد را آینه سازد، «وَرَأیْتُ ربی لیلةَ المِعْراج فی أَحْسَن صورة» نشان این آینه آمده است. دو در این آینه، «وجوهٌ یومَئذٍ ناضِرةٌ الی رَبِها ناظرة» می​یاب، و ندا در عالم می​ده که «و ما قَدَروا اللّهَ حقَّ قَدْرِه» ای: «ماعَرَفوا اللّهَ حقَّ مَعْرِفَتِه». و این مقام عالی و نادر است، اینجا هر کس نرسد، هرکسینداند.

ای عزیز معرفت خود را ساخته کن که معرفت در دنیا تخم لقاءاللّه است در آخرت. چه میشنوی؟ میگویم هرکه امروز با معرفت است، فردا با رؤیتست، از خدا بشنو «وَمَنْ کان فی هذه الدُنیا اُعمی فهو فی الآخرةِ أعمی وأضلُّ سبیلا». هرکه در دنیا نابیناست از معرفت خدا در آخرت نابیناست از رؤیت خدا. از مصطفی- علیه السلام- بشنو که گفت: «یکی در قیامت گویدکه یارب، ندا آید که مرا مخوان که تو خود در دنیا مرا نشناختی «لأنَّکَ لم تعرفنی فی دار الدنیا»، پس در آخرتم چگونه شناسی؟ «نَسَوا اللّهَ فَانساهُم أنفُسَهم» همین معنی دارد. هر که نفس خود را فراموش کند او را فراموش کرده باشد و هر که نفس خود را یاد آرد او را با یاد آورده باشد «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه عَرَفَ ربّه، وَمَنْ عَجِز عن مَعْرفة نفسِه فَأَحری أن یَعْجَزَ عن معرفةِ ربِه». سعادت ابد در معرفت نفس مرد، بسته است؛ بقدر معرفت خود هر یک را از سعادت نصیب خواهد بود.

و معرفت خدای تعالی بر سه نوع است: یکی معرفت ذات، و دیگر معرفت صفات ودیگر معرفت افعال و احکام خدا. اما ای عزیز معرفت افعال اللّه و احکامه از معرفت نفس حاصل شود «وَفی انفُسکم أفَلا تُبْصِرون»؟ «سَنُریهم آیاتِنا فی الآفاق و فی أنفُسهم». هرگاه که معرفت نفس خود کاملتر، معرفت افعال خدا کاملتر؛ و معرفت صفات خدای آنگاه حاصل آید که معرفت نفس محمد که «لَقَد جاءکم رسول مِنْ أنفُسِکم» حاصل آید؛ و معرفت ذات او- تعالی- کرا زهره باشد که خود گوید: «تَفَکَّروا فی آلاء اللّهِ ولا تَفَکَّروا فی ذاتِ اللّه». جز برمزی معرفت خدا حرامست شرح کردن.

ای عزیز بدانکه افعال خدای- تعالی- دو قسم است: مُلکی و ملکوتی.

این جهان و هرچهدر این جهان است ملک خوانندو آن جهان و هرچه در آن جهان است ملکوت خوانند؛ و هرچه جز این جهان و آن جهان باشد جبروت خوانند. تا ملک نشناسی و واپس نگذاری بملکوت نرسی؛ و اگر ملکوت را نشناسی و واپس بگذاری بجبروت نرسی؛ و خدای را- تبارک و تعالی- در هر عالمی از این عالمهای سه گانه خزینه​ای هست که «وَلِلّهِ خَزائنُ السمواتِ والأرض» ولیکن هر کسی نداند. ای عزیز بجلال قَدْرِ لَمْ یَزَل که چندان سلوک می​باید کرد که از ملک بملکوت رسی، و از ملکوت اسفل تا بملکوت اعلی رسی چندان سلوک می​باید کرد.

پس آنگاه سلوک باید کردن تا جمال این آیت روی نماید که «سُبْحان الذی بِیَده مَلکوتُ کل شیء وَاِلیه تُرْجَعون» در این آیت جمال خالق ملکوت را بیند، «عَرَف رَبَّه» او را روی نماید. اما «عرف ربَّه» تمام نباشد تا از پردۀ ربوبیت بپردۀ جمال الهیت رسد و از پردۀ الهیت بپردۀ عزت رسد؛ و از پردۀ عزت بپردۀ عظمت رسد، و از پردۀ عظمت بپردۀ کبریا رسد. در پردۀ کبریاءاللّه دنیا و آخرت محو بیند، «کَلُّ مَنْ علیْها فانِ بدو گوید:«أُنْظُر الی وَجْههِ اللّهِ الکَریم». همه «وَیَبْقِی وَجْهُ رَبِّک» باشد.

اینجاهیچ از عارف نمانده باشد و معرفت نیز محو شده باشد، و همه معروف باشد، «اَلا الی اللّه تَصیرَ الأُمور» همین می​گوید. در این مقام، «یَحُّبهم وَیُحبُّونه» یکی نماید. پس این نقطه، خود را بصحرای جبروت جلوه دهد. پس حسین جز «أنا الحق» و بایزید جز «سُبْحانی» چه گویند؟! اینجا سالک هیچ نبود، خالق سالک باشد. ورای این مقام چه مقام باشد؟ و بالای این دولت کدام دولت باشد؟! و از برای عذر وی، ندا در ملک و ملکوت دهند «وَ إِذا شِئنا بَدَّلنا أمثالَهم تَبْدیلا».

دریغا چه می​شنوی؟! اگر نه آنستی که هنوز وقت زیر و زبر بشریت نیست! و الا بیم آنست که حقیقت، این معانی شریعت را مقلوب کند. دریغا شنیدی «وَإذا شِئنا بَدَّلنا أمْثالَهم تَبْدیلا» چه معنی بود؟ یک ساعت مرا باش تا بدانی که «تبدیلا» چه باشد: نور اللّه باشد که بر نهاد بنده آید. هر چند که رسد و تابد از مرد چندان بنماند کهخود را با خود بیند «بَلْ نَقْذِفُ بالحق علی الباطِل فَیَدْمَنَه فَإِذا هو زاهِق». زهی کیمیاگری! از کجا تا کجا؟! «فهو علی نورٍ من ربه» نور با نور شود و نار از میان برخیزد که چون شعاع آفتاب بتابد و محیط ستارگان آید، ستارگان را حکمی نماند. اینجا سالک مراد خود را بهمه مرادی دربازد و دیدۀ خود را بهمه دیده دربازد تا همه دیده شود؛ ابوالعباس قصاب در سماع پیوسته این بیتها گفتی:

در دیدۀ دیده دیده​ای بنهادیم
و آن را ز ره دیده غذا می​دادیم
ناگه بسر کوی جمال افتادیم
از دیده و دیدنی کنون آزادیم

ای عزیز مناظرۀ قالب بین با دل، که قالب با دل چه می​گوید. از بهر آنکه قالب چه داند که دل را چه افتاده است که بیشتر آنست که دل بر قالب بپوشاند؛ و دل قالب را چه جواب می​دهد؟ گوش دار:

ای دل بچه زهره خواستی یاری را
کو چون تو هلاک کرد بسیاری را
دل گفت که باش تا شوم همی یکتایی
این خواستن از بهر چنین کاری را

این سخن درجهان خود که داند الاّ مَحْرمان اُنس الهیت که از اوصاف بشریت باوصاف الهیت رسیده باشند، و حقیقت ایشان با بشریت پیوسته این بیتها می​گوید:

در عشق، حدیث آدم و حوا نیست
ای هر که ز آدمست او از ما نیست
ما را گویند: کین سخن زیبا نیست
خورشید نامحرمست کس بینا نیست

زیادت از این ساعت نمی​توانم گفتن بعد ما که جملۀ تمهیدها خود بیان«مَنْ عَرَف نَفْسَه فَقَدْ عَرَف ربّه» آمده است. نیک طلب می​کن و باز می​یاب، و نگاه می​دار و از من شنیده می​باش تا دانی.

تمهید اصل ثالث - آدمیان بر سه گونه فطرت آفریده شده​اند: بدان ای عزیز که خلق جهان سه قسم آمدند، و خدای- تعالی- ایجاد ایشان بر سه گونه فطرت و خلقت آفرید. قسم اول صورت و شکل آدمی دارند اما از حقیقت و معنی آدم خالی باشند و قرآن در حق این طایفه خبر چنین می​دهد که «أولئکَ کالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ». چرا چنین​اند؟ زیرا که «أُولئکَ هُمُ الغافِلون». ازین قوم ذکر و شرح کردن بس مهم نیست، ذکر ایشان در قرآن که کرد، از برای دوستان کرد تا دوستان بدانند که با ایشان چه کرامت کرده است. با مصطفی- علیه السلام-گفتند: ترا از بهر سلمان و صهیب و بلال و هلال و سالم و ابوهریره وانس بن مالک و عبداللّه مسعود و ابی کعب فرستادیم نه از برای ابولهب و ابوجهل و عتبه و شیبه و عبداللّه سلول. یا محمد ترا با ایشان چکار! «ذَرْهم یأکُلوا وَیَتمَتَّعوا وَیُلههُمُ الأَمَل». و جای دیگر گفت: «فَذَرْهُم یخوضوا وَیَلْعَبوا حَتّی یلاقوا یومهم الذی یوعَدون».تمهید اصل خامس - شرح ارکان پنجگانۀ اسلام: ای عزیز مصطفی- علیه السلام- گفته است که «طَلَبُ العِلْمِ فریضةٌ علی کُلِّ مُسلم و مُسلمةِ». و جایی دیگر گفت: «اُطْلُبوا العلم وَلَوْبالصین» طَلَب علم فریضه است و طلب باید کردن اگر خود بچین و ماچین باید رفتن. این علم «ص» بحریست بمکه که «کان علیه عَرْشُ الرَّحْمن اذلالَیْلَ وَلانَهارَ ولاأرضَ ولاسماءَ». کدام مکه؟ در مکۀ «أوّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نوری». تا دل تو از علایق شسته نشود که «ألمْ نَشرَح لَکَ صَدْرَک» دل تو پر از علم و نور ومعرفت «أفَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صدرَه للاسلام فهُوَ علی نورِ مِن رَبِّه» نباشد. علم صین علم «ص و القرآن ذی الذِکر» است. قرآن أرض بمکه آمد تو نیز مکی شو تا تو نیز عربی باشی «من أسلم فهو عربِیّ و قلبُ المسلم عربِیّ».

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای عزیز بزرگوار گوش دار. خبر «مَنْ عَرَف نَفْسَه فَقَدْ عَرَف ربَّه» را که پرسیده‌​ای احوال مختلف نمی​‌گذارد که ترتیب کتابت حاصل آید اما چه کنم «واللّهُ غالِبٌ علی أمره»! بعضی از معرفت نفس خود بشنیده‌ای در تمیهدهای گذشته و بعضی در تمهید دهم گفته شود به‌تمامی، شمه​ای و قدری چنانکه دهند و چنانکه آید گفته شود.
هوش مصنوعی: ای عزیز و بزرگوار، به حرف‌هایم توجه کن. خبری که می‌گوید «کسی که خود را بشناسد، پروردگارش را نیز می‌شناسد» می‌تواند شما را به سمت فهم عمیق‌تری ببرد، اما گاهی شرایط آن‌قدر متغیر است که لازم است نکات را به ترتیب بنویسیم. برخی از نکات درباره شناخت نفس را در مطالب قبلی بیان کرده‌ام و برخی دیگر نیز در مطالب بعدی به‌طور کامل مطرح خواهند شد. فقط به شیوه‌ای مختصر و در حد ضرورت، آنچه نیاز است گفته خواهد شد.
چون مرد بدان مقام رسد که از شراب معرفت مست شود، چون بکمال مستی رسد و بنهایت انتهای خود رسد، نفس محمد را که «لَقَدْ جاءکم رسولٌ مِنْ أنْفُسِکُم» بروی جلوه کنند. «طوبی لِمَنْ رآنی و آمَنَ بی» طراز روزگار وی سازند. دولتی یابد که ورای آن دولت، دولتی دیگر نباشد. هرکه معرفت نفس خود حاصل کرد معرفت نفس محمد او را حاصل شود؛ و هرکه معرفت نفس محمد حاصل کرد پای همت در معرفت ذات اللّه نهد. «مَنْ رآنی فَقَدْ رأی الحق» همین معنی باشد. هر که مرا دید خدا را دیده باشد و هرکه خودشناس نیست محمد شناس نباشد، عارف خدا خود چگونه باشد؟ چون معرفت نور محمد حاصل آید و بیعت «إنّ الذین یُبایِعونَک إِنّما یُبایِعون اللّه» بسته شود؛ کار این سالک در دنیا وآخرت تمام شد که «الیومَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکم» باوی گوید: نعمت معرفت تو کمالیت یافت برسیدن و حاصل آمدن؛ معرفت محمد که خاص بر تو نیست عموم و شمول را آمده است که«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ علی المؤمنین إذْ بَعَثَ فیهم رسولان مِنْ أنفسِهم».
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به مرحله‌ای برسد که از شراب معرفت سرمست شود و به کمال و نهایت خویش دست یابد، در آن زمان، روح محمد بر او نمایان می‌شود. او در آن زمان به خوشبختی و سعادت می‌رسد و به دولت و مقامی دست می‌یابد که هیچ دولتی بالاتر از آن نخواهد بود. هر کسی که به شناخت خود نائل شود، به شناخت محمد نیز خواهد رسید و کسی که به شناخت محمد دست یابد، قدم در راه شناخت خدا خواهد گذاشت. اینجا به این معناست که هر کسی که من را ببیند، خدا را دیده است و کسی که خود را نشناسد، نمی‌تواند محمد را بشناسد. وقتی که نور محمدی در دل او روشن شود و بیعت با خدا برقرار گردد، کار او در این دنیا و آخرت کامل می‌شود. در این حالت، به او گفته می‌شود که نعمت شناخت تو به کمال رسیده و شناخت محمد نه تنها خاص او، بلکه عمومی و شامل همه مومنان است.
بر این مرد سالک شکر، لازم وواجب آید و شکر نتواند کرد؛ از بهروی شکر کنند. دریغا معرفت رب مرد را چندان معرفت خود دهد که در آن معرفت نه عارف را شناسد ونه معروف را. مگر که ابوبکر صدیق- رضی اللّه عنه- از اینجا گفت: «العَجْزُ عن دَرْک إِلادراک إدْراکٌ» یعنی معرفت و ادراک آن باشد که همگی عارف را بخورد تا عارف ادراک نتواند کرد که مُدْرِک است یا نه.
هوش مصنوعی: شکرگزاری بر این مرد سالک ضروری و واجب است، اما او نمی‌تواند شکر کند؛ از این رو، دیگران باید به جای او شکر گزارند. افسوس که معرفت خداوند به انسان آن‌قدر عمیق است که در آن معرفت، نه عارف را می‌شناسد و نه معروف را. ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) درباره این موضوع گفت: "نا توانی در درک، خود شناختن است"، به این معنا که معرفت و ادراک به حدی است که همه چیز را در بر می‌گیرد و عارف نمی‌تواند بفهمد که آیا او درک‌کننده است یا نه.
«سُبْحانَ مَنْ لَمْ یَجْعَل للخَلْق سبیلاً الی معرِفَتِه إِلّا بالعَجْزِ عن مَعْرِفَتِه». هرکس را راه نداده​اند بمعرفت ذات بی چون او، پس هر که راه معرفت ذات او طلبد نفس حقیقت خود را آینه​ای سازد و در آن آینه نگرد، نفس محمد- علیه السلام- را بشناسد. پس از آن نفس محمد را آینه سازد، «وَرَأیْتُ ربی لیلةَ المِعْراج فی أَحْسَن صورة» نشان این آینه آمده است. دو در این آینه، «وجوهٌ یومَئذٍ ناضِرةٌ الی رَبِها ناظرة» می​یاب، و ندا در عالم می​ده که «و ما قَدَروا اللّهَ حقَّ قَدْرِه» ای: «ماعَرَفوا اللّهَ حقَّ مَعْرِفَتِه». و این مقام عالی و نادر است، اینجا هر کس نرسد، هرکسینداند.
هوش مصنوعی: در این متن به توضیحی درباره معرفت الهی و راه‌های رسیدن به آن پرداخته شده است. بیان شده که خداوند برای آشنایی با خود، راهی به جز احساس ناتوانی در درک خود، در نظر نگرفته است. هرکسی که به دنبال شناخت ذات خدا باشد، باید خود را به نوعی همانند آینه‌ای قرار دهد و در آن به شناخت مقام محمد (ص) بپردازد. در این فرآیند، معرفت به خداوند از طریق درک خوبی‌ها و زیبایی‌های پیامبر محقق می‌شود. همچنین به بیان آیات و نشانه‌هایی پرداخته شده که نشان از رتبه رفیع انسان‌ها در درک خداوند دارد. این حالت، به عنوان حالتی نادر و بالا برشمرده می‌شود که راه رسیدن به آن آسان نیست و فقط عده‌ای خاص موفق به دستیابی به آن می‌شوند.
ای عزیز معرفت خود را ساخته کن که معرفت در دنیا تخم لقاءاللّه است در آخرت. چه میشنوی؟ میگویم هرکه امروز با معرفت است، فردا با رؤیتست، از خدا بشنو «وَمَنْ کان فی هذه الدُنیا اُعمی فهو فی الآخرةِ أعمی وأضلُّ سبیلا». هرکه در دنیا نابیناست از معرفت خدا در آخرت نابیناست از رؤیت خدا. از مصطفی- علیه السلام- بشنو که گفت: «یکی در قیامت گویدکه یارب، ندا آید که مرا مخوان که تو خود در دنیا مرا نشناختی «لأنَّکَ لم تعرفنی فی دار الدنیا»، پس در آخرتم چگونه شناسی؟ «نَسَوا اللّهَ فَانساهُم أنفُسَهم» همین معنی دارد. هر که نفس خود را فراموش کند او را فراموش کرده باشد و هر که نفس خود را یاد آرد او را با یاد آورده باشد «مَنْ عَرَفَ نَفْسَه عَرَفَ ربّه، وَمَنْ عَجِز عن مَعْرفة نفسِه فَأَحری أن یَعْجَزَ عن معرفةِ ربِه». سعادت ابد در معرفت نفس مرد، بسته است؛ بقدر معرفت خود هر یک را از سعادت نصیب خواهد بود.
هوش مصنوعی: عزیزم، سعی کن که دانش و معرفت خود را پرورش دهی، زیرا این معرفت در دنیا به مانند دانه‌ای است که در آخرت به دیدار خدا می‌انجامد. توجه کن، هر کس که امروز با معرفت باشد، فردا به تماشای خدا نائل می‌شود. فرموده شده است: "هر که در این دنیا نابیناست، در آخرت نیز نابیناست و گمراه‌تر است." به عبارت دیگر، کسی که در دنیا از معرفت خدا بی‌بهره است، در آخرت نیز از دیدن خدا محروم می‌ماند. پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: "در قیامت یکی می‌گوید: پروردگارا، ندا می‌آید که مرا نخوان؛ زیرا تو در دنیا مرا نشناختی." بنابراین، در آخرت چگونه انتظار داری مرا بشناسی؟ کسانی که خدا را فراموش کرده‌اند، خودشان نیز فراموش می‌شوند. هر کس که خود را فراموش کند، خدا را نیز فراموش کرده است و هر که خود را به یاد آورد، خدا را نیز به یاد خواهد آورد. "هر کس خود را بشناسد، پروردگارش را می‌شناسد و هر که در شناخت خود ناتوان باشد، شایسته است که در شناخت پروردگارش نیز ناتوان بماند." در واقع، خوشبختی ابدی انسان به شناخت نفس او بستگی دارد و به اندازه‌ی دانش و معرفت خود، از خوشبختی بهره‌مند خواهد شد.
و معرفت خدای تعالی بر سه نوع است: یکی معرفت ذات، و دیگر معرفت صفات ودیگر معرفت افعال و احکام خدا. اما ای عزیز معرفت افعال اللّه و احکامه از معرفت نفس حاصل شود «وَفی انفُسکم أفَلا تُبْصِرون»؟ «سَنُریهم آیاتِنا فی الآفاق و فی أنفُسهم». هرگاه که معرفت نفس خود کاملتر، معرفت افعال خدا کاملتر؛ و معرفت صفات خدای آنگاه حاصل آید که معرفت نفس محمد که «لَقَد جاءکم رسول مِنْ أنفُسِکم» حاصل آید؛ و معرفت ذات او- تعالی- کرا زهره باشد که خود گوید: «تَفَکَّروا فی آلاء اللّهِ ولا تَفَکَّروا فی ذاتِ اللّه». جز برمزی معرفت خدا حرامست شرح کردن.
هوش مصنوعی: معرفت خداوند به سه دسته تقسیم می‌شود: شناخت ذات، شناخت صفات و شناخت افعال و احکام او. اما شناخت افعال و احکام خدا از شناخت نفس انسان حاصل می‌شود. در آیات قرآنی آمده است که نشانه‌های خدا را در خودتان و در جهان خواهید دید. هر چه شناخت نفس بیشتر باشد، شناخت افعال خدا نیز بیشتر می‌شود. همچنین شناخت صفات خدا زمانی به دست می‌آید که شناخت نفس پیامبر اسلام کامل باشد. در مورد شناخت ذات خداوند، گفته شده است که تفکر در نعمت‌های خدا مجاز است، اما تفکر در ذات او محدود و ممنوع است.
ای عزیز بدانکه افعال خدای- تعالی- دو قسم است: مُلکی و ملکوتی.
هوش مصنوعی: عزیز، باید بدانی که کارهای خداوند به دو دسته تقسیم می‌شود: کارهای دنیوی و کارهای معنوی.
این جهان و هرچهدر این جهان است ملک خوانندو آن جهان و هرچه در آن جهان است ملکوت خوانند؛ و هرچه جز این جهان و آن جهان باشد جبروت خوانند. تا ملک نشناسی و واپس نگذاری بملکوت نرسی؛ و اگر ملکوت را نشناسی و واپس بگذاری بجبروت نرسی؛ و خدای را- تبارک و تعالی- در هر عالمی از این عالمهای سه گانه خزینه​ای هست که «وَلِلّهِ خَزائنُ السمواتِ والأرض» ولیکن هر کسی نداند. ای عزیز بجلال قَدْرِ لَمْ یَزَل که چندان سلوک می​باید کرد که از ملک بملکوت رسی، و از ملکوت اسفل تا بملکوت اعلی رسی چندان سلوک می​باید کرد.
هوش مصنوعی: این دنیا و هر چیزی که در آن وجود دارد، به نام ملک شناخته می‌شود و جهان دیگر و هر آنچه در آن است، ملکوت نام دارد. همچنین هر چیزی که نه در این دنیا و نه در آن دنیا قرار گیرد، جبروت نامیده می‌شود. برای رسیدن به ملکوت، باید ابتدا ملک را بشناسی و از آن فراتر بروی؛ و اگر ملکوت را نشناسی و آن را ترک کنی، به جبروت نخواهی رسید. خداوند، با عظمت و بزرگی‌اش، در هر یک از این سه عالم، گنجینه‌ای دارد، اما نه هر کسی از آن آگاه است. ای بزرگوار! برای رسیدن به ملکوت و سپس بالاتر از آن، نیاز است که مسیر طولانی که شامل سیر از عالم ملک به ملکوت و از ملکوت پایین به ملکوت بالا است، را طی کنی.
پس آنگاه سلوک باید کردن تا جمال این آیت روی نماید که «سُبْحان الذی بِیَده مَلکوتُ کل شیء وَاِلیه تُرْجَعون» در این آیت جمال خالق ملکوت را بیند، «عَرَف رَبَّه» او را روی نماید. اما «عرف ربَّه» تمام نباشد تا از پردۀ ربوبیت بپردۀ جمال الهیت رسد و از پردۀ الهیت بپردۀ عزت رسد؛ و از پردۀ عزت بپردۀ عظمت رسد، و از پردۀ عظمت بپردۀ کبریا رسد. در پردۀ کبریاءاللّه دنیا و آخرت محو بیند، «کَلُّ مَنْ علیْها فانِ بدو گوید:«أُنْظُر الی وَجْههِ اللّهِ الکَریم». همه «وَیَبْقِی وَجْهُ رَبِّک» باشد.
هوش مصنوعی: پس باید در سیر و سلوک کوشید تا زیبایی این آیه تجلی کند که به یاد داشته باشیم خداوند مالک همه چیز است و بازگشت ما به سوی اوست. در این آیه، جمال خالق عالم دیده می‌شود و کسی که خدا را می‌شناسد، وجه او را مشاهده می‌کند. اما شناخت خدا به طور کامل صورت نمی‌گیرد مگر اینکه از پرده‌های ربوبیت به پرده جمال الهی برسیم و از آنجا به پرده عزت، سپس به پرده عظمت و در نهایت به پرده کبریا دست یابیم. در پرده کبریای الهی، انسان دنیا و آخرت را محو می‌بیند و این آگاهی او را به سمت مشاهده وجه الهی رهنمون می‌سازد. در انتها، فقط وجه پروردگار باقی می‌ماند.
اینجاهیچ از عارف نمانده باشد و معرفت نیز محو شده باشد، و همه معروف باشد، «اَلا الی اللّه تَصیرَ الأُمور» همین می​گوید. در این مقام، «یَحُّبهم وَیُحبُّونه» یکی نماید. پس این نقطه، خود را بصحرای جبروت جلوه دهد. پس حسین جز «أنا الحق» و بایزید جز «سُبْحانی» چه گویند؟! اینجا سالک هیچ نبود، خالق سالک باشد. ورای این مقام چه مقام باشد؟ و بالای این دولت کدام دولت باشد؟! و از برای عذر وی، ندا در ملک و ملکوت دهند «وَ إِذا شِئنا بَدَّلنا أمثالَهم تَبْدیلا».
هوش مصنوعی: در این مرحله، هیچ اثری از عارف باقی نمانده و حتی شناخت نیز به کلی محو شده است. همه چیز در حالت شناخته شده قرار دارد و در واقع، همه چیز به سوی خداوند برمی‌گردد. در اینجا، عشق به خدا و عشق خدا به بندگان به یک نقطه مشترک می‌رسد. در این موقعیت، فرد در حیطه برتری مطلق قرار می‌گیرد و در این مقام، آنچه را که حسین و بایزید بیان کردند، جز «من حقیقت هستم» و «من تسبیح‌گویم» چیزی دیگری نمی‌تواند باشد. در اینجا، سالک وجود ندارد و فقط خالق آن سالک است. هیچ مقام دیگری بالاتر از این مقام وجود ندارد و هیچ دولتی فراتر از این دولت نیست. در عالم وجود، ندایی از جانب خالق برای عذر از این مقام داده می‌شود که اگر بخواهیم، می‌توانیم به جای آنان، فرد دیگری را به وجود آوریم.
دریغا چه می​شنوی؟! اگر نه آنستی که هنوز وقت زیر و زبر بشریت نیست! و الا بیم آنست که حقیقت، این معانی شریعت را مقلوب کند. دریغا شنیدی «وَإذا شِئنا بَدَّلنا أمْثالَهم تَبْدیلا» چه معنی بود؟ یک ساعت مرا باش تا بدانی که «تبدیلا» چه باشد: نور اللّه باشد که بر نهاد بنده آید. هر چند که رسد و تابد از مرد چندان بنماند کهخود را با خود بیند «بَلْ نَقْذِفُ بالحق علی الباطِل فَیَدْمَنَه فَإِذا هو زاهِق». زهی کیمیاگری! از کجا تا کجا؟! «فهو علی نورٍ من ربه» نور با نور شود و نار از میان برخیزد که چون شعاع آفتاب بتابد و محیط ستارگان آید، ستارگان را حکمی نماند. اینجا سالک مراد خود را بهمه مرادی دربازد و دیدۀ خود را بهمه دیده دربازد تا همه دیده شود؛ ابوالعباس قصاب در سماع پیوسته این بیتها گفتی:
هوش مصنوعی: آه، چه چیزی را می‌شنوی؟! مگر تو همان نیستی که هنوز زمان تغییر و تحول انسان‌ها نرسیده است! و اگر اینگونه نباشد، از آن می‌ترسم که حقیقت، این معانی دینی را وارونه کند. آیا نشنیدی که می‌گوید «و اگر بخواهیم، مانند آن‌ها را عوض می‌کنیم»؟ معنی این کلام چیست؟ کمی صبر کن تا بفهمی «عوض کردن» چه معنایی دارد: نور خداوند که بر وجود بندگان می‌تابد. هرچند این نور به برخی از انسان‌ها برسد، اما آن‌ها نمی‌توانند خود را با آن ببینند. «بلکه ما حق را بر باطل می‌افکنیم، پس باطل به کلی نابود می‌شود.» چه جالب است که برخی کیمیاگری می‌کنند! از کجا تا کجا؟! «او بر نوری از جانب پروردگارش است.» نور با نور متصل می‌شود و آتش از میان می‌رود، همان‌طور که تابش خورشید بر ستارگان می‌افتد و دیگر ستارگان حکمی ندارند. در اینجا، سالک به مراد خود می‌رسد و چشمش به همه چیز باز می‌شود تا همه چیز به کمال دیده شود؛ ابوالعباس قصاب در هنگام سماع، این اشعار را گفت.
در دیدۀ دیده دیده​ای بنهادیم
و آن را ز ره دیده غذا می​دادیم
هوش مصنوعی: ما اندیشه و تأملات خود را در جایگاهی نهادیم و از طریق چشم، به آن تغذیه فکری می‌رساندیم.
ناگه بسر کوی جمال افتادیم
از دیده و دیدنی کنون آزادیم
هوش مصنوعی: ناگهان در کوی زیبایی قرار گرفتیم و اکنون از دیدن آنچه می‌خواهیم، آزاد هستیم.
ای عزیز مناظرۀ قالب بین با دل، که قالب با دل چه می​گوید. از بهر آنکه قالب چه داند که دل را چه افتاده است که بیشتر آنست که دل بر قالب بپوشاند؛ و دل قالب را چه جواب می​دهد؟ گوش دار:
هوش مصنوعی: ای عزیز، در مناظره میان قالب و دل، هر یک با دیگری چه می‌گوید؟ زیرا قالب چه می‌داند که بر دل چه می‌گذرد؟ این بیشتر دل است که بر قالب سایه می‌اندازد. و دل چه پاسخی برای قالب دارد؟ توجه کن:
ای دل بچه زهره خواستی یاری را
کو چون تو هلاک کرد بسیاری را
هوش مصنوعی: ای دل، اگر به دنبال یاری هستی، به کسی توجه کن که مانند تو، قادر به ویرانی و نابود کردن بسیاری باشد.
دل گفت که باش تا شوم همی یکتایی
این خواستن از بهر چنین کاری را
هوش مصنوعی: دل گفت که صبر کن تا من بتوانم تنها و یکتا شوم. این خواستن به خاطر انجام چنین کاری است.
این سخن درجهان خود که داند الاّ مَحْرمان اُنس الهیت که از اوصاف بشریت باوصاف الهیت رسیده باشند، و حقیقت ایشان با بشریت پیوسته این بیتها می​گوید:
هوش مصنوعی: این سخن تنها برای کسانی است که از صفات انسانی و الهی برخوردارند و حقیقت وجودشان به نوعی با بشریت پیوند خورده است.
در عشق، حدیث آدم و حوا نیست
ای هر که ز آدمست او از ما نیست
هوش مصنوعی: در عشق، داستان آدم و حوا وجود ندارد. ای کسی که از نسل آدم هستی، تو به ما وابسته نیستی.
ما را گویند: کین سخن زیبا نیست
خورشید نامحرمست کس بینا نیست
هوش مصنوعی: می‌گویند که این سخن زیبا نیست و نمی‌تواند به درستی درک شود، چرا که خورشید، یعنی حقیقت واقعی، برای چشم‌های ناپاک قابل دیدن نیست.
زیادت از این ساعت نمی​توانم گفتن بعد ما که جملۀ تمهیدها خود بیان«مَنْ عَرَف نَفْسَه فَقَدْ عَرَف ربّه» آمده است. نیک طلب می​کن و باز می​یاب، و نگاه می​دار و از من شنیده می​باش تا دانی.
هوش مصنوعی: هرچه بیشتر از این نمی‌توانم بگویم، زیرا به بررسی مقدمات مربوط به جمله «مَنْ عَرَف نَفْسَه فَقَدْ عَرَف رَبَّه» می‌پردازیم. تلاش کن و هر آنچه را می‌جویی، پیدا خواهی کرد. کمی تأمل کن و به آنچه از من شنیده‌ای، توجه داشته باش تا به درک بهتری برسی.

حاشیه ها

1403/06/04 04:09
سیاوش عیوض‌پور

رحمت الله علیه