ای عزیز مصطفی- علیه السلام- گفته است که «طَلَبُ العِلْمِ فریضةٌ علی کُلِّ مُسلم و مُسلمةِ». و جایی دیگر گفت: «اُطْلُبوا العلم وَلَوْبالصین» طَلَب علم فریضه است و طلب باید کردن اگر خود بچین و ماچین باید رفتن. این علم «ص» بحریست بمکه که «کان علیه عَرْشُ الرَّحْمن اذلالَیْلَ وَلانَهارَ ولاأرضَ ولاسماءَ». کدام مکه؟ در مکۀ «أوّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نوری». تا دل تو از علایق شسته نشود که «ألمْ نَشرَح لَکَ صَدْرَک» دل تو پر از علم و نور ومعرفت «أفَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صدرَه للاسلام فهُوَ علی نورِ مِن رَبِّه» نباشد. علم صین علم «ص و القرآن ذی الذِکر» است. قرآن أرض بمکه آمد تو نیز مکی شو تا تو نیز عربی باشی «من أسلم فهو عربِیّ و قلبُ المسلم عربِیّ».
اکنون ای عزیز علم بر دونوع است: یکی آنست که بدانی که رضا و ارادت حق تعالی در چیست و سخط و کراهیت او در کدامست. آنچه مأمور باشد در عمل آوری. و آنچه منهی باشد ترک کنی. پس هر علم که نه این صفت دارد، حجاب باشد میان مرد و میان معلوم زیرا که علم را حد اینست که «مَعْرِفَةُ المعلوم علی ما هُوَ به» باشد.
چه گوییذات و صفات خدای- تعالی- در علم آید یا نه؟ بلی! چون تخلق بعلم الهی حاصل آید که «تَخَلَّقوا بِأخلاق اللّه»، نصیبی از قطرۀ «قَطَر قَطْرَةُ فی فمی عَلِمْتُ بها عِلْم الاولین و الآخرین» در دهان دل او چکانند تا «آتَیْناهُ رَحْمةً مِنْ عِنْدِنا و علَّمْناه مِنْ لَدُنّا عِلْماً» پدید آید. «إِنّ مِنْ العِلْم کَهَیْأةِ المکْنون لایَعْلَمُها الا العُلماءُ باللّه» این باشد که آن را علم لدنی خوانند، علم خدا باشد و بر همه خلق پوشیده باشد. مؤدب این علم خدا باشد که «أَدَّبَنی ربّی فَأَحْسَنَ تأدیبی»؛ و معلم این علم «الرَّحمنُ عَلَّم القرآن» است.
<رکن اول شهادة است>ای عزیز بدانکه مصطفی- علیه السلام-میگوید: «بُنَی الاسلام علی خمسی» اسلام و ایمان را پنج دیوارها پدید کرده است. اسلام چیست و ایمان کدامست؟ «إِنّ الدّینَ عنداللّهِ الاسلام» دین خود اسلام است، و اسلام خود دینست اما بمحل متفاوت میشود و اگر نه اصل یکیست که «وأَسْبَغَ علیکم نِعَمَهُ ظاهِرَةً و باطنة». نعمت قالب و ظاهر است چون نماز و روزه و زکاة و حج و ایمان فعل دل و نعمت باطنست چون ایمان بخدا و به پیغمبران و فریشتگان و کتابهای او و بروز قیامت وآنچه بدین ماند.
دریغا مگر که از اینجا گفت «مَنْ أسْلَمَ فَهُوَ مِنّی». کار دل مسلمان دارد. در قیامت هیچ چیز بهتر از قلب سلیم نباشد «یَوْمَ لایَنْفَعُ مالٌ ولابنونَ إِلاّ مَنْ أتی اللّهَ بِقلب سَلیم». با ابراهیم خلیل اللّه همین خطاب آمد که دل، مسلمان کن «إِذْ قال لَهُ رَبُّه أسلِمْ قال أسلَمْتُ لِرَّبِ العالمین». گفت دل را مسلمان کردم. دریغا «قالَت الأعرابُ آمَنّا قُلْ: لم تؤمِنوا وَلکن قولواأسْلَمنا» همه مؤمنان مسلمان باشند اما همه مسلمانان مؤمن نباشند، ایمان کدامست و اسلام چیست؟ «فَمَنْ أسْلَمَ فأولئک تَخَرّوا رَشَدا». هرکه از ما دون اللّه سلامت و رستگاری یافت مسلمان باشد و هر که از همه مراد و مقصودهای خود ایمن گردد و در دو جهان امن یافت او مؤمنست.
مگر نشنیدهای از آن بزرگ که گفت: «جملۀ خلایق بندۀ ما آمدهاند. مگر بایزید که «فَإِنَّهُ أخی» که او برادر ما آمده است که «المؤمن اخوالمؤمن». ای عزیزشمهای از این احوال باشد که خدا مؤمن و بندۀ مؤمنو دریغا «ما کان اللّهُ لِیُنْذِرَ المؤمنین علی ما أَنْتُم علیه حتی یُمَیِّزَ الخبیثَ مِنَ الطیب» گفت: مرد، مؤمن نباشد تا خبیث را از طیب پاک نگرداند! خبیث، جرم آدمیت و بشریت است، و طیب جان ودل است که از همه طهارت یافته است.
دانی که جمال اسلام چرا نمیبینیم؟ از بهر آنکه بت پرستیم، و از این قوم شدهایم که «هَؤلاء قومُنا اتّخذوا مِنْ دونِه آلهةً»، بت نفس اماره را معبود ساختهایم. «أَفَرَأیتَ مَنِ اتَخَذَ إِلَهَهُ هواه» همین معنی دارد. جمال اسلام آنگاه بینیم که رخت از معبود هوایی بمعبود خدایی کشیم عادت پرستی را مسلمانی چه خوانی؟ اسلام آن باشد که خدا را منقاد باشی و او را پرستی؛ و چون نفس و هوا را پرستی بندۀ خدا نباشی. از مصطفی- علیه السلام- بشنو که چه میگوید: «الهوی أبْغَضُ إِلهٍ عُبِدَ فی الارض» گفت: بدترین خدای را که در زمین میپرستند هوا و نفس ایشان باشد. جای دیگر فرمود که «تَعِسَ عَبْدُ الدِرْهَمِ، تَعسَ عَبْدُ الدینار و الزّوجَةِ».
ابراهیم خلیل را بین چه میگوید؛ از بت پرستی شکایت میکند که «واجْنّبْنی و بَنِی أنْ نَعبُدَ الأصْنامَ». از آن میترسید که مبادا که مشرک شود. «و ما کان مِنَ المُشرکین». او را بری کردند از نفس و هوا پرستی تا شکر کرد که «وَجَهْتُ وجهِیَ للذی فَطَر السموات والأرضَ حنیفاً». چون مسلمان شد او را «حَنیفاً مُسْلِماً» درست آمد. مگر که مصطفی از اینجا گفت: «من أَسْلَمَ فَهُوَ مِنّی». دریغا که خدای-تعالی- همه اهل اسلام را با خود میخواند که «وَمَنْ أحسَنُ قولاً مِمَن دعا الی اللّه و عَمِل صالحاً و قال إِنّنی منَ المسلمین». و جایی دیگر فرمود: «یا أیّها الذین آمَنوا اُدْخُلُوا فی السِلم کافَةَ».
و از جملۀ مؤمنان یکی حارثه است. گوش دار: روزی مصطفی- علیه السلام- حارثه را گفت: «کَیْفَ أصْبَحْتَیا حارِثَة؟» تا حارثه گفت: «أصْبَحْتُ مؤمِناً حَقّا». مصطفی او را آزمون کرد و گفت: «أُنْظر ما تقول فانَّ لِکُل حق حقیقةً فما حقیقةُ ایمانِکَ یا حارثة»؟ از زبان قالب، این جواب گفت که «عَرَفْتَ نفسی عن الدنیا و أسْهَرْتُ لیلی و أظْمَأَتُ نهاری و استوی عندی ذَهَبُ الدنیا و مدرُها و حجرُها». این نشان صورت بود.
از حقیقتجان چه نشان داد؟ گفت: «کأنّی أنظُرُ الی عرشِ ربّیبارزاً وَ کَأنی اَنْظُر الی أهْلِ الجنّة یَتَزاوَرون و الی اهل النّار یَتَغاوَرُونَ». مصطفی- علیه السلام- چون این نشان ازو بشنید، دانست که او مؤمنست. گفت: «اَصَبْتُ فَالْزَم». سه بار بگفت: محکم دار و ملازم این ایمان باشی. این حالت هنوز خود مؤمن مبتدی را باشد، مؤمن منتهی را از این ایمان بایمان دیگر میخواند که «یا أیُها الذین آمَنواآمنواباللّه و رسوله». مؤمن منتهیمرغیست که در عالم الهیت میپرد و بی سبب و حیلتی روزی بوی میرسانند. از مصطفی- علیه السلام- بشنو که گفت: «المؤمِنُ فی الدنیا بِمَنْزِلَة الطّیر فی أوْ کارِها واللّهُ یَرْزُقُها بغیر حیلة». این رزق چه باشد؟ لقاء اللّه باشد که «لاراحَةَ للمؤمِن دون لقاءِ اللّه- تعالی-». یا تصدیق باش ای عزیز! که اول درجات، تصدیقست.
اقل درجات این تصدیق آن باشد که باعث باشد مردرا بر امتثال اوامر و اجتناب نواهی؛ چون این مایه ازتصدیق حاصل آمد مرد را بر آن دارد که حرکات و سکنات خود بحکم شرع کند؛ چون در شرع محکم و راسخ آمد او را بخودی خود راه نمایند که «واِنْ تُطیعوا تَهْتَهدوا». از طاعت جز هدایت نخیزد «والذین جاهَدوا فینا لَنَهْدیَنَّهُم سُبُلَنا». چون این هدایت پدید آید تصدیق دل یقین گردد. امیر المؤمنین علی بن ابی طالب- رضی اللّه عنه- از این حالت خبر چنین داد که «لو کُشِفَ الغطاءُ مَا أزْدَدْتُ یقیناً». این تصدیق تربیت صورت باشد اهل دین را در راه دین و اهل سلوک را در راه سلوک. تصدیق چندان باعث باشد که عمل صالح مؤثر آید؛ چون عمل صالح مؤثر شد عمل خود مرد را بیقین رساند؛ چون بیقین رسد «یوم تُبَدَّلُ الأرضُ غیرَ الارض» بر دیدۀ او عرض کنند. آخرت و احوال آن عالم و علوم و معارف آن جهان او را خود ذوق گردد.
تا اکنون در تشبیه بود که «فلاتَعْلَمُ نَفْسٌ ما أخفِی لَهم مِنْ قُرَّةِ أعْیُن». چون از شک و تشبیه فارغ گردد نفس او را برنگ دل او گردانند. از این قوم شود که «أبدانُهم فی الدنیا و قلوبهم فی الآخرة» تنش در دنیا باشد و دلش بعقبی و آخرت باشد. یقین او پس از دنیا باشد که چون او از دنیا برفت علم الیقین نقد شود؛ آنگاه هرچه در آئینۀ دل ببیند عین الیقین باشد؛ باش تا آخرت نیز گذاشته شود تا خود همه حق الیقین باشد. و حق الیقین کاری عظیمست و مرتبتی بلند. جملۀ علمها با حق الیقین همچنان باشد که خیال مرد متخیل با عقل مخیل، یا صورتها که بواسطۀ آیینه و غیره بیند.
در دیده رهی ز تو خیالیبنگاشت
بر دیدن آن خیال عمری بگذاشت
چون طلعت خورشید عیان سربرداشت
در دیده غلط نماند و درسر پنداشت
ای عزیز از این حدیث چه فهم کردهای که مصطفی- علیه السلام- گفت: «الایمان نَیِّفٌ و سبعون باباً، أَدْناها إِماطَةُ الأذی عن الطریق و أعلاها شهادةُ أن لاإله الا اللّه»؟ گفت: کمترین درجات ایمان ترک ایذا باشد، و اعلی و بهترش گفتن «لا اله الا اللّه» باشد. دریغا مصطفی را- علیه السلام- فرمودهاند که خلق و مردم را کشد تا «لا اله الا اللّه» قبول کنند چون این کلمه بگفتند مال و خون ایشان معصوم شد. ای عزیز هر که بدنیا مشغول باشد و این کلمه از سر زبان گوید، فایدۀ او از این «لا اله الا اللّه» جز نگاه داشتن مال و تن او نباشد از شمشیر. دریغا حرام و دروغ گفتن شرط نیست، و دروغ گفتن خود حرام است؛ و هرجا که از دروغی عصمت مال و خون مسلمانی حاصل شود و بطریقی دیگر حاصل نشود، آن دروغ واجب باشد و دروغ ننهند در شرع. «لا اله الا اللّه» بزبان گفتن که دل از آنخبر ندارد و دروغ باشد، و دروغ حرام باشد؛ اما چون عصمت مال و خون جز بدین کلمات حاصل نمیآیداین دروغ مباح شود. دریغا بنزدیک مختصر همتان و قاصر دیدگان مصور شده است که این کلمات گفتن بزبان راست آید.
گوش دار و بشنو که این کلمات بنزدیک ارباب بصایر چه ذوق دارد و گفتن ایشان چگونه باشد. ای عزیز ندانم که تو از «لا اله الااللّه» چه ذوق داری. جهد آن کن که «لا اله» واپس گذاری و بحقیقت «الا اللّه» رسی. چون به «الااللّه» رسی امن یابی و ایمن شوی «لا اله الا اللّه حِصْی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی أَمِنَ مِنْ عذابی» ای عزیز چون نقطۀ کبریاء اللّه از ذات احدیت، قدم در دور لم یزل و لایزال نهاد؛ بر هیچ چیز نزول نکرد تا صحرای صفات خود در عالم ذات بگسترانید، و آن نیست الا جمال «و ما أرْسَلْناکَ الاّ رَحمةً لِلعالمین» و جلال «إنّعَلَیْکَ لَعْنَتی الی یوم الدین».
دریغا از دست خود نمیدانم که چه گفته میشود! «لا اله» عالم عبودیت است و فطرت و «الا اللّه» عالم الهیت و ولایت عزت. دریغا روش سالکان در دور «لا اله» باشد «إِنَّ اللّهَ خَلَق الخلْقَ فی ظُلمة»؛ پس چون بدور «الا اللّه» رسند در دایرۀ «اللّه» آیند. «ثم رَشَّ علیهم مِنْ نوره» این نور باوی بمناجات درآید. «لا» دایرۀ نفی است؛ اول قدم، در این دایره باید نهاد: لیکن متوقف و ساکن نباید شد که اگر در این مقام سالک را سکون و توقف افتد، زنار و شرک روی نماید. از «لا اله» چه خبر دارد! هر صد هزار سالک طالب «الا اللّه» یابی در دایرۀ لای نفی قدم نهادند بطمع گوهر «الا اللّه» چون بادیۀ مادون اللّه بپایان بردند، پاسبان حضرت «الا اللّه» ایشان را بداشت سرگردان و حیران.
دانی که پاسبان حضرت کیست؟ غلام صفت قهر است که قَدْ اَلف دارد که ابلیس است. در پیش آید، و باشد که راه برایشان بزند تا آن بیچارگان در عالم نفی «لا» بمانند و هوا پرستند و نفس پرست باشند، «أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخذَ إِلهَهُ هواهُ» همین معنی دارد. مگر که این معنی نشنیدهای؟ بگوش هوش بشنو:
گر آب زنی بدیده آن میدان را
روبی بمژه درگه آن سلطان را
صد جان بدهی برشوه آن دربان را
گوید که خطر نباشد آنجا جان را
دریغا چه دانی که دایرۀ «لا» چه خطر دارد؟ عالمی را در دایرۀ «لا» بداشته است، صد هزار جان را بی جان کرده است و بی جان شدهاند. در این راه جان، آن باشد که به «الا اللّه» رسد. آن جان که گذرش ندهند به «الا اللّه» کمالیت جان ندارد، چون کشش جذبةٌ من جَذَبات درآید، مرد از دست او نجات و خلاص یابد که «وَإِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الغالبون» نصرت کنندۀ او شود. و توقیع نصرت «نَصْرٌ مِن اللّه و فَتْح قریب» باوی دهند:
افکند دلم رخت بمنزلگاهی
کآنجانبود بصد دلیلان راهی
چون من دو هزار عاشق اندر ماهی
میکُشته شود که بر نیارد آهی
سلطنت ابلیس بر کاهلان و نا اهلان باشد و اگر نه با مخلصان چه کار دارد! «إِنّما سلطانُه علی الذین یَتَولّونه و الذین هُمْ به مُشرکون» همین معنی دارد. بندگان مخلص آنگاه باشند که از او برگذرند که «إلا عبادَک مِنْهُم المُخْلصین»؛ و عباد مخلص پس از این باشد «و ما اُمِروا الاّ لِیَعبُدوا اللّهَ مخلصین لَهُ الدین حُنَفاءَ».
دریغا سالک مخلص را بجایی رسانند که نور محمد رسول اللّه بروی عرض کنند، بداند سالک در این نور که «إلاّ اللّه» چه باشد. «عَرَف نفسه» نور محمد حاصل آید و «عَرَف ربَّه» نقد وی شود. دریغا اگر نور محمد رسول اللّه بنور «لااله الاّ اللّه» مقرون و متصل نبیند، این شرک باشد که «لَئِنْ أشرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عملُک». از شرک درباید گذشت؛ اینجا ترا معلوم شود که مصطفی- علیه السلام- چرا گفتی که «أعوذُبِک الشرکِ و الشَکّ».
دریغا دانی که این شرک چه باشد؟ نوراللّه را در پردۀ نور محمد رسول اللّه دیدن باشد یعنی خداه را در آینۀ جان محمد رسول اللّه دیدن باشد. «رأَیْتُ ربی لَیْلَة المِعْراج فی أحْسنِ صورةِ». مبتدی را آن باشد که جز در پردۀ محمد خدای را نتواند دیدن؛ اما چون، منتهی شود،نور محمد از میان برداشته شود؛ «وَجَّهْتُ وجهی للذی، نقد وقت شود؛ «لانَعْبُد إِلا ایّاهُ مُخلصین» قبلۀ اخلاص او شود زیرا که نور محمد رسول اللّه متلاشی و مقهور بیند در زیر نور اللّه.
دریغا اگرچه فهم نخواهی کردن اما سالک منتهی را دو مقام است: مقام اول نور «لا اله الاّ اللّه» در پردۀ نور محمد رسول اللّه همچنان بیند که ماهتاب در میان آفتاب. مقام دوم آن باشد که نور محمد را در نور اللّه چنانبیند که نور کواکب رادر نور ماهتاب. دریغا تو از «لا اله الا اللّه» حروفی گویی و یا شنوی و بایزید از این توبه کند آنجا که گفت: «تَوْبَةُ الناس مِن ذُنوبِهم وَتَوْبَتی مِنْ قَوْلِ لا إله إلاّ اللّه»! دریغا دانی که از «لا اله الا اللّه» چرا توبه میکند؟ مصطفی- علیه السلام- از اینجا گفت: «أَفْضَلُ ما قُلْتُه أنا و النبیون من قبلی لا إله إلاّ اللّه». چه گویی که «لا إله إلا اللّه» پیغامبران و اولیا را از گفتار زبان باشد یا گفتاردل؟ «لا اله الاّ اللّه» گفتن دیگر است، لا اله الا اللّه بودن دیگر. بعزت خدا که اگر جمال «لا اله الا اللّه» ذرهای بر ملک و ملکوت تابد، بجلال قدر لم یزل که همه نیست شوند. باش تا «لا اله الاّ اللّه» را راه رو باشی؛ پس «لا اله الا اللّه» را بینی نصیب عین تو شده؛ پس «لا اله الاّ اللّه» شوی، «اُولئکَ هُمُ المومنین حقّاً» مؤمن این ساعت باشی.
ای عزیز چون جذبۀ جمال اللّه در رسد، از دایرهها بیرون آمدن سهل باشد. ای عزیز دانستن و گفتن و شنیدن این ورقها، نه کار هر کسی باشد؛ و زنهار تا نپنداری که بعضی از این کلمات خوانده است یا شنیده! خوانده است اما از لوح دل که «کَتَبَ فی قُلوبِهم الایمان»؛ شنیده است ولیکن ازتَعْلیم خانۀ «لوْعَلَم اللّهُ فیهم خیراً لَأسْمَعَهم». اینجا ترا معلوم شود که «مَنْ قالَ لا اله الاِ اللّه دَخَل الجنة» چه باشد. مگر نشنیدهای که روح اعظم تا دروجود آمده است اللّه آغاز کرده است و میگوید تا قیامت؛ و چون قیامت برخیزد، هنوز بکنه و انتهای اللّه نرسیده باشد. هرچه در عالم خداست همه در طی عزّ«الم» است. دریغا که خلق بس قاصر فهم آمدهاند و مختصر همت و از حقیقت خود سخت غافل ماندهاند! و حقیقت ایشان از ایشان غافل نیست «و ما کُنّا عَن الخَلْق غافِلین».
رکن دوم نماز است که حق تعالی بیان و شرح آن میکند که «حافِظوا علی الصلوات و الصلوةِ الوُسْطی و قوموا لِلّه قانتین». و مصطفی- علیه السلام- نیز بیان کرد که «الصلوةُ عِمادُ الدّین فَمَنْ تَرَکَها فَقَدْ هَدَم الدّینَ». و نیز گفت: «المُصلّی یناجی رَبَه».
اما شرط صحت نماز موقوفست بر طهارت که بی طهارت، نماز حاصل نیاید. ازمصطفی بشنو که «مِفْتاحُ الصلوةِ الطَّهور». درجۀ اول طهارت پاک کردن اعضا و اندامست از نجاست. اما بآب یا بخاک؛ این طهارت اعضاست و درجۀ دوم پاکی جستن اندرونست از خصال ذمیمه، چون حسد و کبر و بخل و حقد و حرص و مانند این خصلتها. چون از این خصلتهای بد، درون خود را پاک کردی، بتوبه و ریاضت و مجاهدت تجدید وضو ترا حاصل آید «من جَدَّدَ الوضوءَ جَدَّوَ اللّهُ ایمانه».
از شبلی مگر نشنیدهای که گفت: «الوضوءُ انفصالٌ و الصلوةُ اتصال فَمَنْ لَمْ یَنْفَصِلْ لَمْ یتَّصل». اگر انفصال از مادون اللّه در وضو حاصل نیاید، اتصال «لی مَعَ اللّهِ وَقْتٌ» در نماز حاصل نیاید. «لایَمَسُّه إلاّ المُطَّهرون» این خطاب با کسانی باشد که جز طهارت صورت فهم نکنند. «لایَقْبَلُ اللّهُ صلوةً بغیر ظهور» هیچ نماز مقبول حضرت نباشد مگر با چنین وضو و طهارت که شنیدی. چون وضو و طهارت تمام شد نماز حاصل آید «أقم الصلاةَ لِدُلوکِ الشّمس».
ای عزیز نماز را شرایط بسیار است: از آن یکی قبله است. اگرچه قبلۀ قالب این آمد که «قَدْ نَری تَقَلُبَ وجهِک فی السّماءِ فَلَنُوَلِیَنَکَ قِبْلةً تَرْضاها». قبلۀ جان نه این قبله باشد، قبلۀ لاأُقْسِمُ بِهذا البَلَد وَأَنْتَ حِلُّ بِهذا البَلَدِ»؛ گویی مکه باشد یا مدینه؟ مکه هست ولیکن آن مکه که «ص» بحر بمکه چین «کان علیه عَرْشُ الرحمنِ إذْلالَیْلَ و لانهارَ و لاأرضَ و لاسماءَ».
دانم که ترا در خاطر آید که صلوة چه باشد؟ اشتقاق صلوة از صلتست و از صلیت، دانی که صلت چه باشد؟ مناجات و سخن گفتن بنده باشد با حق- تعالی- که «المُصلّی یُناجی رَبَّهُ» این باشد. «والذین هُمْ علی صَلاتِهم یُحافِظون، والذین هُمْ علی صَلاتهم دائمونَ». این، نه آن نماز باشد که از من و تو باشد از حرکات قیام و قعود و رکوع و سجود. از این نماز عبداللّه یناجی بیان میکند که «إِستِحلاءُ الطاعَة ثَمَرةُ الوَحْشَةِ مِن اللّه تعالی» گفت:حَلاوت یافتن طاعت ثمرۀ وحشت باشد؛ حلاوت از فرمایندۀ طاعت باید یافتن نه از طاعت.
دریغا چه میشنوی؟ «وَیْلٌ لِلمُصلّین الذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهم ساهون»! از مصطفی بشنو که گفت: «یَأتی عَلی أمّتی زمان یَجْتَمِعون فی المَساجِدِ ویُصلُّون ولَیْسَ فیما بَیْنَهم مُسْلِم». این نمازکنندگان که شنیدی، ما باشیم نماز آن باشد که ابراهیم خلیل طالب آنست که «ربِّ اجعلنی مُقیمَ الصلوةِ وَمِنْ ذَرَّیتی».
ای عزیز صلوة خدا آنست که با بنده مناجات کند، و با بنده گوید؛ و صلوة بنده آنست که باحق- تعالی- گوید. آن شب که مصطفی را–علیه السلام- بمعراج بردند جایی رسید که با او گفتند: «قِفْ». چرا گفتند؟ «لأنّ اللّهَ تعالی یُصلّی». مصطفی گفت: «وَماصلوتُه»؟ گفت: نماز وی چگونه باشد؟ گفتند: «صلوتُه الثناءُ علی نَفْسِه سُبّوح قُدّوسٌ ربُ المَلائکةِ والرّوح».
باش ای عزیز تا این حدیث که «الأنبیاءُ یُصَلّون فی قُبورِهم» ترا روی نماید؛ آنگاه بدانی که چرا «صوتُ الدیکِ صلوتُه» آمد. «وذَکَرَ اسمَ رَبَّه فَصَلّی»همین معنی باشد. از برای خدا که این کلمه را گوش دار؛ روزی شبلی برخاست تا نماز کند «فَبَقِی زماناً طویلا، ثم صلّی؛ فَلمّا فَرَغَ مِنْ صلوتِه قال: یاوَیلاهُ واللّه اِنْ صَلَّیْتُ جَحَدْتُ، و إِنْ لَمَ أُصَلِّ کَفَرْتُ» گفت: اگر نماز بکنم منکر باشم و اگر نماز نمیکنم کافر میشوم پنداری که شبلی از این جماعت نبود که «الذین هُم علی صلوتِهم دائمون»؟!
صِلت را شرح شنیدی «صَلَّیْتُ» را نیز بشنو. چون نمازکنندهگوید: «اللّهُ أَکبَر»، «بَلنقْذِفُ بالحقِّ علی الباطِل فَیَدْمَغَهُ» او را بخورد؛ «صَلَّیْتُ» خود را در آتش افکندن باشد. چه گویی در آتش «فَیَدْمَغَهُ» شود! هیچ باقی نماند. «کان رسولُ اللّهِ یُصلّی وَ فی قلبِه أَزیزٌ کَأَزیزِ المِرْجَلْ» همین باشد. کلاو حاشا که هیچ بنماند! پس اگر از باطل هیچ نماند، همه حق را ماند «أَبی اللّهُ أنْ یکون لِصاحِبِ النّفس إِلَیْه سَبیلا». پروانه که عاشق آتش است قوت از آتش خورد چون خود را بر آتش زند آتش «فَیَدْمَغَه» او را قبول کند، نفی غیرت دهد. از همه آتش قوت خورد تا چنان شود که قوت او همه از خود باشد. بی زحمت غیر، ووجود پروانه همه غیر است.
دریغا نمیدانم که چه میگویم! اندر این مقام جهت برخیزد هرچیز که جان وی بدر آرد، آن چیز قبلۀ او شود. «فأیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهَ اللّه» آنجا باشد؛ نه شب باشد نه روز. پنج اوقات نماز چگونه دریابد؟ «لَیْسَ عِنْدَ ربّی صباحٌ ولامَساءٌ» همین معنی باشد. دریغا از دست راه زنان روزگار،عالمان باجهل، طفلان نارسیده که این راه را از نمط و حساب حلول شمرند! جانم فدای خاک قدم چنین حلولی باد!!!
ای عزیزشرط دیگر نماز را نیت است که نماز بدان منعقد شود؛ و تو چه دانی که نیت چه باشد؟! از سهل عبداللّه تستری بشنو که چه گوید: «النِیَةٌ نورٌ لِأنّ حَرْفَ النُونِ إشارَةٌ الی النور، و حرفَ الیاءِ یَدُاللّه علی عَبْده و حرفَ الها، هِدایةُ اللّه تعالی فَإِنّ النِیَّةَ نَسیمُ الرّوحِ. فَرَوحٌ و ریحانٌ و جنةُ نَعیم». «الأعمالُ بالنیّات» همین معنی باشد. نیت از عالم کسب نباشد از عالم عطا و خلعت الهی باشد. و از اینجا بود که بشر حافی بر جنازۀ حسن بصری نماز نکرد «وقال: لم تَحْضُرْنی النِیّةُ» گفت: نیت هنوز حاضر نیست و طاوس الحزین را گفتند؛ از بهر ما دعایی بکن «فقال: حتی أجِدَ لَهُ النیّةَ» گفت: باشید تا نیت دعا کردن بیابم.
ای عزیز از این خبر چه فهم کردهای که «بَیْنَ العَبْدِ و بَیْنَ الکُفْرِ تَرْکُ الصَّلوةِ»؟ «اللّه أکبر» نیت شنیدی، اکنون فاتحة الکتاب را نیز گوش دار که مصطفی ع.م. گفت: «لاصَلوةَ إِلاّ بفاتِحة الکتاب». ای عزیز! هرگز در استقبال «إِنی ذاهبٌ الی ربّی» رفتی؟ هرگز در «اللّه اکبر» که گفتی وجود ملک و ملکوت را محو دیدی؟ هرگز در تکبیر، اثبات بعد المحو دیدی؟ هرگز در «الحمدُاللّه کثیراً» شکر کردی بر نعمت اثبات بعد المحو؟ هرگز در «سُبْحانَ اللّه» منزهی او دیدی؟ هرگز در «بُکْرَةً» بدایت آدمیان دیدی؟ هرگز در «أصیلا» نهایت مردان دیدی؟ «فَسُبْحانَاللّهِ حین تُمْسُونَ وحین تُصْبِحون» باتو بگوید که «یولِجُ اللَّیلَ فی النَّهارِ و یُولِجُ النَّهارَ فی اللَّیل» چهمعنی دارد.
هرگز بعد از این احرام گرفتی که «وَجَّهْتُ وجهِیَ للذی»؟ هرگز یای «وجهی» را دیدی که در میان دریای «للّذی» غرقه شده؟ هرگز در «فَطَرَ» خود را گم دیدی؟ هرگز در «السموات و الأرضَ» دو مقام را دیدی؟ «فَلاأُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَمالاتُبْصِرونَ» این باشد. هرگز در «حنیفاً مِلَةَ ابراهیمَ» را دیدی که گفت: «وَما أنا مِنَ المُشْرکین»؟ اینجا بدانی که با مصطفی- علیه السلام- چرا گفتند که «إتَّبعْ مِلَةَ ابراهیمَ». هرگز در «مُسلِماً» استغفار از قول کردی؟ هرگز در «و ما أنا مِن المُشْرکین» خود را دیدی که دست بر تختۀ وجود تو زدند تا فانی گردی؟ در آن حالت پس در مشرکین، صادق شدی. چون مرد در «و ما أنا مِنَ المشرکین» نیست شد، مشرکیت اینجا چه کند؟ «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانِ» مشرک کجا باشد؟!
پس دیدی که «اِنّ صَلوتی وَنُسُکی وَمَحیایَ وَمَماتی لِلّه رَبِّ العالمین» پیشاز تو ناطق وقت آمد و دل تو زبان او آمد؛ پس زبان مستنطق و گویا آمد؛ پس بگفتن «رب العالمین» روی تقلید دیدی. «لاشریکَ لَهُ» خود، معنی این حدیث با تو بگوید. اگر گوش داری تمامی این در «وَبِذِلِکَ أُمِرتُ» بدانی و بشنوی. هرگز دیدی «وَأنا أوَّلُ المُسْلمین» ترا مسلمانی آموخت؟ پس «أعوذُ باللّه» در این مقام درست باشد. بدایت «بسم اللّهِ» گفتن ضرورت باشد. «الرَّحمن الرَّحیم» مهر صفات اوست که بر ذات نهد؛ چون نقش که تو بر در درگاه نهی، او آن مهر بنهاد. پس «الحمدُللّه» شکر است بر ترتیب. «الرَّحمن الرّحیم» بعد از اللّه، یعنی صفات و ذات «ربّ العالمین» مهر دیگر که با «اللّه» زیبا باشد، چنانکه «الرّحمنُ الرّحیم» باللّه زیبا بود، پس اللّه و باللّه یکی گردد. «الرحمنُ الرحیم» اینجا تکرار ضرورت باشد.
دریغا هیچ فهم نخواهی کردن! «مالِک یَوْمّ الدین» دنیا را در آینۀ آخرت بیند که آخرت را در دنیا جای نیست. ای عزیز! از سورت فاتحه اگر هیچ شراب طهور نوش کردی، از دست «وَسَقاهُمْ رَبُّهم شراباً طهورا» ممکن باشد که بدانی که چه گفتم! پس، از آن مست شوی؛ پس از آن هشیار گردی «إیّاکَ نَعْبُد» را کمر بندگی بندی، و از حال گذشته یادآری؛ «ایّاکَ نَسْتَعین» بگفت درآید. پس، طمع ترا در رباید که روی جمال و فضل دیده باشی. «اهدنا الصراطَ المُسْتقیم» بگویی.
پس از رفیقان که با تو از آن شراب میخورند یاد داری. گویی: «صراطَ الذین أنْعَمتَ علَیْهم». پس محرومان و مهجوران را بینی بر در بمانده؛ چون خلق بر در و تو درون خانه نشسته، «غیر المَغْضوبِ علیهم» بگویی. پس معلوم تو شود که «لاصَلوةَ إِلّا بِفاتِحَةَ الکتاب» چه معنی دارد. نماز بی فاتحه درست نباشد؛ و فاتحه اینست که شنیدی. چرا با خود لاف زنی که من نیز نماز میکنم؟! هیهات هیهات! عمر خود بباد بیگانگی بر مده. آشنائی را ساخت باش:
بفکندنیست هر آنچه برداشتهایم
بستردنیست هر آنچه بنگاشتهایم
سودا بودست هر آنچه پنداشتهایم
دردا که به عشوه عمر بگذاشتهایم
رکن سوم ای عزیز زکاة است که مصطفی- علیه السلام- بیان کرد و گفت: «الزَکوةُ قِنْطَرَةُ الإسْلام». آن طایفه که مال دارند و زکوة مال بر ایشان واجب آید خود علم آن و کیفیت آن دانند؛ اما ندانم که «إنّما الصَدَقاتُ لِلفُقراءِ و المَساکین» از این هشت گروه تو چه فهم کردهای که در عمری یکی بدست نیاید؟ این جماعت هشت گانه که علما گویند دیگر باشند، و آن جماعت که محققان گویندو ایشان را خواهند دیگر.
این جهان اگرچه از بهر اولیای خدا آفریدند اما ایشان خود را بدنیا و با کسب ندهند. از زکوة خدا که اصل و فرع، هر دو خود از بهر وجود ایشان ظاهر شد؛ نصیبی بهریک باید دادن تا مدار و قرار قالب ایشان باشد. امااین گروه که مال و زکوة دادن نعت ایشان باشد ایشان را خود مال نباشد، ایشان را علم لدنی باشد که «لاکَنْزَأَنْفعُ مِن العِلْم». از آن کنز و علم و رزق که ایشان را دهند «وَمَنْ رَزَقْناه مِنّا رِزْقاً حَسَناً» هم قرینان و هم صحبتان و مریدان را از آن زکوتی و نصیبی دهند که «أَلْعِلمُ لایَحُلَّ مَنْعُهُ»؛ آنبقدر حوصلۀ خلق نثار کنند و این آیت را کار بندند «وَمِمّا رَزَقْناهم یُنْفِقون».
خلق از معرفت گنج «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً فأَحْبَبْتُ أنْ أعْرَفَ» نصیبی دهند و هم صحبتان را. اما عموم خلق را از دعای ایشان و از برکت ایشان از بلاها و از رنجها خلاص دهند و روز قیامت نیز زکوة رحمت خدا نثار کنند؛ هر یکی هفتاد هزار محبوب مستحق عقاب را اهل بهشت گردانند. هان! تو چه دانی که زکوةِ «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً» چیست؟ آن گنج رحمت است که «کَتَبَ رَبُّکُم علی نَفْسِهِ الرَّحمَة». پس زکوة این گنج کرا دهند و که خواهد ستدن؟ دریغا «و ماأرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمةً لِلعالمین» خود گواهی میدهد مر این سخن را. پس مصطفی- علیه السلام- آن رحمت را قسمت کند بر خصوص امت و خصوص خصوص که «هُوَ الذی أنْزَل السکینَةَ فی قلوب المؤمنین» تا ایشان قسمت کنند بر عموم خلق که «شَرُّ الناس مَنْ أَکَلَ وَحْدَه». تا هر که در عصر او بود، در دنیا و آخرت از نصیبی از آن رحمت خالی نباشد، و پیش از این زکوةِ این کلمات آن عزیز را نتوان دادن که دلها برنتابد و خاطرها در ورطۀ هلاک افتد. و این هنوز یک نصیب است از صد هزار نصیب «ماصَبَّ اللّهُ فی صَدْری شیئاً الاّ وَصَبَبْتُه فی صَدْرِ أبی بَکْرَ»! اما نوش میکن «فَهَلْ مِنْ مَزید» میطلب.
رکن چهارم ای عزیز صومست؛ و صوم در شرع عبارتست از امساک طعام و شراب که روزۀ قالب است. اما صوم در عالم حقیقت، عبارتست از خوردن طعام و شراب؛ کدام طعام؟ طعام «أبیتُ عِندَ ربّی». کدامشراب؟ شراب «وَکَلم اللّهُ موسی تکلیما» این را صوم معنوی خوانند روزۀ جان باشد؛ این صوم خدا باشد که «اَلصومُ لی». چرا؟ زیرا که در این صوم جز خدا نباشد که «وأنا أجزی بِه» همین معنی دارد. چون این صوم خدایی باشد، جزای این صوم جز خدا نباشد که «و أنا اجزی به یعنی أنا الجزاءُ».
از آن بزرگ نشنیدهای که گفت: «الصومُ الغَیْبةُ عن رُؤیةِ ما دونِ اللّه لِرُؤیَةِ اللّه تعالی». صوم ما دون اللّه را بیان میکند. مریم میگوید که «إنی نَذَرْتُ للرَّحمن صَوماً» که افطار آن جز لقاءُ اللّه تعالی نباشد. مصطفی- علیه السلام- از اینجا گفت: «لِلصائم فرحَتان فَرْحَةٌ عِنْد إفطاره و فَرْحَةٌ عند لِقاء ربِه» دریغا از خبر «صوموا لِرُؤیتَهِ و أفطِروا لرُؤیَته» چه فهم کردهای؟ و از آن صوم چه خبر شاید دادن؟ که ابتدای آن صوم از خدا باشد، و آخر افطار آن بخدا باشد. «الصَومُ جَنَّة» سپر و سلاح صوم برگیر. گاهی صایم باش، و گاهی مفطر که اگر همه صوم باشد محرومی باشد؛ و اگر همه افطار باشد، یک رنگی باشد. مگر که مصطفی- علیه السلام- از اینجا گفت: «مَنْ صام الأَبَدَ فَلاصِیام لَهُ». صایمابدخود یکی آمد که «الصَمَد» نعت او بود. «و هو یُطْعِمُ ولایُطْعَم» این معنی بود. صایم الدهر او بود- جل جلاله- دیگران را فرموده است که «صوموا ساعةً وأَفْطِروا ساعَةً» تا خود صوم هر کسی از چیست و افطار هر کسی بچیست. شنیدی که صوم چه باشد.
رکن پنجم حج است «وَلِلّهِ عَلَی النّاس حَجَّ البَیْتِ مَن استَطاعَ إِلیه سَبیلاً». ای عزیز بدانکه راه خدا نه از جهت راست است ونه از جهت چپ، ونه بالا و نه زیر و نه دور و نه نزدیک؛ راه خدا در دلست، و یک قدم است: «دَعْ نَفْسک و تعالی». مگر از مصطفی- علیه السلام- نشنیدهای که او را پرسیدند: «أَیْنَ اللّه» خداکجاست؟ فقال: -علیه السلام- «فی قُلُوبِ عِبادِهِ المُؤمنین» گفت: در دل بندگان خود. «قَلْبُ المؤمِنِ بَیْتُ اللّه»این باشد. دل طلب کن که حج، حج دلست، دانم که گویی: دل کجاست؟ دل آنجاست که «قَلْبُ المؤمن بَیْنَ اْصْبَعین مِنْ أصابع الرّحمن».
ای عزیز حج صورت، کار همه کس باشد؛ اما حج حقیقت نه کار هر کسی باشد. در راه حج زر و سیم بایدفشاندن در راه حق جان و دل باید فشاندن. این کرا مسلم باشد،آن را که از بند جان برخیزد. «مَنْ استَطاعَ الیه سَبیلاً» این باشد.
ای عزیز این کلمه را گوش دار. عمر خطاب- رضی اللّه عنه- بوسه بر حجرالاسود میداد و میگفت: «إِنَّک حَجَرُ لاتَضُرُّ وَلاتَنْفَعُ لَوْلا أَنّی رَأَیتُ رسولَ اللّه-صلّی اللّه عَلَیه و سلَّم- قَبَّلَکَ لَما قَبَّلتُک» گفت: مصطفی را دیدم که برین سنگ بوسه داد و اگر نه من ندادمی. امیرالمؤمنین علی- رضی اللّه عنه- گفت: «مَهْلاً یا عُمرُ بَلْ هُوَ یَضُرٌ و یَنْفَعُ» آن عهد نامۀ بندگان خدا در میان اینست که «مَن اتَّخَذَ عند الرحَّمن عهداً». آن بوسه بر روی عهد ازل میدهند نه بر سنگ دریغا «الحَجَرُ الأسوَدُ یمینُ اللّه فی أرْضه» او رادست خدا خوانند، و تو او را سنگ سیاه بینی! ای عزیز آنچه موسی- علیه السلام- طالب و مشتاق کوه طور سینا بود، آن کوه سنگ نبود بلکه حقیقت آن سنگ بود «وأنَّ المساجِدَ لِلّه فلا تُدْعَوا مَعَ اللّهِ أحداً». جمال کعبه نه دیوارها و سنگهاست که حاجیان بینند، جمال کعبه آن نور است که بصورت زیبا در قیامت آید، وشفاعت کند از بهر زایران خود.
ای عزیز هرگز در عمر خود یک بار حج روح بزرگ کردهای که «الجُمْعةُ حجُّ المساکین»؟ مگر که این نشنیدهای که بایزید بسطامی میآمد، شخصی را دید گفت: کجا میروی؟ گفت «إِلی بَیْتِ اللّه تعالی» بایزید گفت: چند درم داری؟ گفت: هفت درم دارم. گفت: بمن ده و هفت بار گرد من بگرد و زیارت کعبه کردی. چه میشنوی!!! کعبۀ نور «أوّلُ ما خَلَقَ اللّهُ تعالی نوری» در قالب بایزید بود، زیارت کعبه حاصل آمد:
محراب جهان جمال رخسارۀ ماست
سلطان جهان در دل بیچارۀ ماست
شور و شر و کفر و توحید و یقین
درگوشۀ دیدهای خون خوارۀ ماست
در هر فعلی و حرکتی در راه حج، سری و حقیقتی باشد؛ اما کسی که بینا نباشد خود نداند طواف کعبه و سعی و حلق و تجرید و رمی حجر و احرام و احلال و قارن و مفرد و ممتنع در همه احوالهاست «وَمَنْ یُعَظِمْ شَعائرَاللّه فإِنّها مِنْ تَقْوَی القُلوب». هنوز قالبها نبود و کعبه نبود که روحها بکعبه زیارت میکردند «وأَذِّنْ فی الناس یأتُوکَ رجالا». دریغا که بشریت نمیگذارد که بکعبۀ ربوبیت رسیم! و بشریت نمیگذارد که ربوبیت رخت بر صحرای صورت نهد! هرکه نزد کعبۀ گل رود خود را بیند، و هرکه بکعبۀ دل رود خدا را بیند. انشاء اللّه تعالی که بروزگار دریابی که چه گفته میشود! انشاءاللّه که خدا مارا حج حقیقی روزی کند.
برگردان به زبان ساده
ای عزیز مصطفی- علیه السلام- گفته است که «طَلَبُ العِلْمِ فریضةٌ علی کُلِّ مُسلم و مُسلمةِ». و جایی دیگر گفت: «اُطْلُبوا العلم وَلَوْبالصین» طَلَب علم فریضه است و طلب باید کردن اگر خود بچین و ماچین باید رفتن. این علم «ص» بحریست بمکه که «کان علیه عَرْشُ الرَّحْمن اذلالَیْلَ وَلانَهارَ ولاأرضَ ولاسماءَ». کدام مکه؟ در مکۀ «أوّلُ ما خَلَقَ اللّهُ نوری». تا دل تو از علایق شسته نشود که «ألمْ نَشرَح لَکَ صَدْرَک» دل تو پر از علم و نور ومعرفت «أفَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صدرَه للاسلام فهُوَ علی نورِ مِن رَبِّه» نباشد. علم صین علم «ص و القرآن ذی الذِکر» است. قرآن أرض بمکه آمد تو نیز مکی شو تا تو نیز عربی باشی «من أسلم فهو عربِیّ و قلبُ المسلم عربِیّ».
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام، حضرت مصطفی (ص)، فرمودهاند که «طلب علم بر هر مسلمان واجب است». همچنین در جایی دیگر اشاره کردهاند که حتی اگر برای دستیابی به علم باید به چین بروید، این امر واجب است. طلب علم بسیار مهم است و باید با جدیت دنبال شود. این علم مانند دریایی است که در مکه واقع شده، جایی که در آن نور و رحمت الهی وجود دارد. مکه به عنوان اولین مکان خلقشده توسط خدا، دارای اهمیت ویژهای است. تا زمانی که دل شما از وابستگیها پاک نشود و نور علم و معرفت در آن وجود نداشته باشد، نمیتوانید به درک واقعی برسید. علم و قرآن در کنار هم هستند و قرآن نیز به مکه نازل شده است. بنابراین، باید خود را نسبت به مکه و علم آن مرتبط کنید تا واقعاً درک عمیقتری از معانی دین داشته باشید.
اکنون ای عزیز علم بر دونوع است: یکی آنست که بدانی که رضا و ارادت حق تعالی در چیست و سخط و کراهیت او در کدامست. آنچه مأمور باشد در عمل آوری. و آنچه منهی باشد ترک کنی. پس هر علم که نه این صفت دارد، حجاب باشد میان مرد و میان معلوم زیرا که علم را حد اینست که «مَعْرِفَةُ المعلوم علی ما هُوَ به» باشد.
هوش مصنوعی: علم به دو دسته تقسیم میشود: یکی دانستن این است که رضای خدا در چه چیزی است و نارضایتی او در چه مواردی. شما باید به آنچه که مأمور به انجامش هستید عمل کنید و آنچه که نهی شده را ترک کنید. بنابراین، هر دانشی که این ویژگیها را نداشته باشد، به عنوان مانعی بین انسان و آنچه باید بداند عمل میکند. در حقیقت، علم باید به شناخت موضوعاتی باشد که به همان شکل که هستند، درک شوند.
چه گوییذات و صفات خدای- تعالی- در علم آید یا نه؟ بلی! چون تخلق بعلم الهی حاصل آید که «تَخَلَّقوا بِأخلاق اللّه»، نصیبی از قطرۀ «قَطَر قَطْرَةُ فی فمی عَلِمْتُ بها عِلْم الاولین و الآخرین» در دهان دل او چکانند تا «آتَیْناهُ رَحْمةً مِنْ عِنْدِنا و علَّمْناه مِنْ لَدُنّا عِلْماً» پدید آید. «إِنّ مِنْ العِلْم کَهَیْأةِ المکْنون لایَعْلَمُها الا العُلماءُ باللّه» این باشد که آن را علم لدنی خوانند، علم خدا باشد و بر همه خلق پوشیده باشد. مؤدب این علم خدا باشد که «أَدَّبَنی ربّی فَأَحْسَنَ تأدیبی»؛ و معلم این علم «الرَّحمنُ عَلَّم القرآن» است.
هوش مصنوعی: آیا صفات و ویژگیهای خداوند در علم بیان میشود یا خیر؟ بله! وقتی فردی به علم الهی متخلق میشود، نصیبی از دانش الهی به او داده میشود که به همت آن، علم اول و آخر را درمییابد. این به معنای آن است که خداوند به او رحمت و دانشی از خود عطا میکند. علم خاصی وجود دارد که فقط علماء با خدا از آن آگاه هستند و به آن علم لدنی گفته میشود؛ علمی که از همه مخلوقات پوشیده است. آموزگاران این علم خداوند هستند که آداب آن را به بندگان خود میآموزند و معلم این علم نیز خود پروردگار رحمان است که قرآن را تعلیم میدهد.
<رکن اول شهادة است>ای عزیز بدانکه مصطفی- علیه السلام-میگوید: «بُنَی الاسلام علی خمسی» اسلام و ایمان را پنج دیوارها پدید کرده است. اسلام چیست و ایمان کدامست؟ «إِنّ الدّینَ عنداللّهِ الاسلام» دین خود اسلام است، و اسلام خود دینست اما بمحل متفاوت میشود و اگر نه اصل یکیست که «وأَسْبَغَ علیکم نِعَمَهُ ظاهِرَةً و باطنة». نعمت قالب و ظاهر است چون نماز و روزه و زکاة و حج و ایمان فعل دل و نعمت باطنست چون ایمان بخدا و به پیغمبران و فریشتگان و کتابهای او و بروز قیامت وآنچه بدین ماند.
هوش مصنوعی: ای عزیز، بدان که پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «اساس اسلام بر پنج ستون است.» اسلام و ایمان چه هستند؟ حقیقت این است که دین در نزد خداوند، اسلام است. اسلام خود دین است، اما ممکن است به توجه به جنبههای مختلف، متفاوت باشد. ولی در اصل این دو یکی هستند. خداوند نعمتهای خود را بهطور آشکار و پنهان به ما عطا کرده است. نعمتهای ظاهری شامل نماز، روزه، زکات و حج میشوند، در حالی که ایمان، فعل قلب است و نعمت باطنی به شمار میآید. این ایمان شامل باور به خدا، پیامبران، فرشتگان، کتابهای آسمانی، روز قیامت و مسائلی از این قبیل است.
دریغا مگر که از اینجا گفت «مَنْ أسْلَمَ فَهُوَ مِنّی». کار دل مسلمان دارد. در قیامت هیچ چیز بهتر از قلب سلیم نباشد «یَوْمَ لایَنْفَعُ مالٌ ولابنونَ إِلاّ مَنْ أتی اللّهَ بِقلب سَلیم». با ابراهیم خلیل اللّه همین خطاب آمد که دل، مسلمان کن «إِذْ قال لَهُ رَبُّه أسلِمْ قال أسلَمْتُ لِرَّبِ العالمین». گفت دل را مسلمان کردم. دریغا «قالَت الأعرابُ آمَنّا قُلْ: لم تؤمِنوا وَلکن قولواأسْلَمنا» همه مؤمنان مسلمان باشند اما همه مسلمانان مؤمن نباشند، ایمان کدامست و اسلام چیست؟ «فَمَنْ أسْلَمَ فأولئک تَخَرّوا رَشَدا». هرکه از ما دون اللّه سلامت و رستگاری یافت مسلمان باشد و هر که از همه مراد و مقصودهای خود ایمن گردد و در دو جهان امن یافت او مؤمنست.
هوش مصنوعی: در این متن به اهمیت قلب سلیم و جایگاه ایمان و اسلام اشاره شده است. تأکید شده که تنها تسلیم بودن کافی نیست و باید دل هم تسلیم شود. در قیامت، چیز ارزشمندتر از قلب سلیم وجود نخواهد داشت. به ابراهیم خلیل اشاره شده که خداوند از او خواسته بود دلش را مسلمان کند، و او نیز تسلیم شد. این نکته مطرح شده که برخی افراد ممکن است فقط به صورت ظاهری مسلمان باشند اما ایمان واقعی را ندارند. به عبارتی، همه مؤمنان مسلمان هستند، اما همه مسلمانان مؤمن نیستند. در نهایت، به این نکته اشاره میشود که کسی که از خداوند پناه گرفته و از مقاصد دنیوی خود ایمن است، حقیقتاً مؤمن است.
مگر نشنیدهای از آن بزرگ که گفت: «جملۀ خلایق بندۀ ما آمدهاند. مگر بایزید که «فَإِنَّهُ أخی» که او برادر ما آمده است که «المؤمن اخوالمؤمن». ای عزیزشمهای از این احوال باشد که خدا مؤمن و بندۀ مؤمنو دریغا «ما کان اللّهُ لِیُنْذِرَ المؤمنین علی ما أَنْتُم علیه حتی یُمَیِّزَ الخبیثَ مِنَ الطیب» گفت: مرد، مؤمن نباشد تا خبیث را از طیب پاک نگرداند! خبیث، جرم آدمیت و بشریت است، و طیب جان ودل است که از همه طهارت یافته است.
هوش مصنوعی: آیا نشنیدهای که آن بزرگ گفته است: «مردم بندگان ما آمدهاند، مگر بایزید که برادر ماست، زیرا مؤمن برادر مؤمن است»؟ ای عزیز، این بخشی از حالتی است که خداوند مؤمن و بندۀ مؤمن را توصیف کرده و فرمود: «خداوند نمیخواهد مؤمنان را از آنچه شما هستید آگاه سازد تا زمانی که خبیث را از طیب تمییز دهد». او تاکید کرده که مرد مؤمن واقعی نیست مگر اینکه بتواند خبیث را از طیب جدا کند! خبیث نماد زشتیها و ناپاکیهای بشریت است، در حالی که طیب نماد جان و دل است که از تمامی ناپاکیها پاک شده است.
دانی که جمال اسلام چرا نمیبینیم؟ از بهر آنکه بت پرستیم، و از این قوم شدهایم که «هَؤلاء قومُنا اتّخذوا مِنْ دونِه آلهةً»، بت نفس اماره را معبود ساختهایم. «أَفَرَأیتَ مَنِ اتَخَذَ إِلَهَهُ هواه» همین معنی دارد. جمال اسلام آنگاه بینیم که رخت از معبود هوایی بمعبود خدایی کشیم عادت پرستی را مسلمانی چه خوانی؟ اسلام آن باشد که خدا را منقاد باشی و او را پرستی؛ و چون نفس و هوا را پرستی بندۀ خدا نباشی. از مصطفی- علیه السلام- بشنو که چه میگوید: «الهوی أبْغَضُ إِلهٍ عُبِدَ فی الارض» گفت: بدترین خدای را که در زمین میپرستند هوا و نفس ایشان باشد. جای دیگر فرمود که «تَعِسَ عَبْدُ الدِرْهَمِ، تَعسَ عَبْدُ الدینار و الزّوجَةِ».
هوش مصنوعی: آیا میدانی چرا جمال و زیبایی اسلام را نمیبینیم؟ دلیلش این است که ما به بتپرستی روی آوردهایم و از این قوم شدهایم که «این قوم ما هستند که غیر از خدا، بتهایی را برگزیدهاند». ما نفس خود را به عنوان معبود میپرستیم. وقتی میگوییم «آیا دیدی کسی که هوای نفس خود را به عنوان معبود گرفته؟» همین معنا را دارد. جمال اسلام را زمانی خواهیم دید که از پرستش هوای نفس دست بکشیم. آیا میتوان پرستش عادتها را دین نامید؟ اسلام وقتی است که ما به خدا تسلیم باشیم و او را بپرستیم و نه اینکه بندگی نفس و هوا را بپذیریم. مصطفی (ص) فرمودهاند: «بدترین معبود در زمین، هوای نفس است». در جای دیگر نیز گفتهاند: «نابود باد بندهای که در پی پول و ثروت است».
ابراهیم خلیل را بین چه میگوید؛ از بت پرستی شکایت میکند که «واجْنّبْنی و بَنِی أنْ نَعبُدَ الأصْنامَ». از آن میترسید که مبادا که مشرک شود. «و ما کان مِنَ المُشرکین». او را بری کردند از نفس و هوا پرستی تا شکر کرد که «وَجَهْتُ وجهِیَ للذی فَطَر السموات والأرضَ حنیفاً». چون مسلمان شد او را «حَنیفاً مُسْلِماً» درست آمد. مگر که مصطفی از اینجا گفت: «من أَسْلَمَ فَهُوَ مِنّی». دریغا که خدای-تعالی- همه اهل اسلام را با خود میخواند که «وَمَنْ أحسَنُ قولاً مِمَن دعا الی اللّه و عَمِل صالحاً و قال إِنّنی منَ المسلمین». و جایی دیگر فرمود: «یا أیّها الذین آمَنوا اُدْخُلُوا فی السِلم کافَةَ».
هوش مصنوعی: ابراهیم خلیل از بتپرستی شکایت میکند و از خداوند درخواست میکند که او و فرزندانش را از عبادت بتها دور نگه دارد، چرا که نگران این است که مبادا به مشرکان بپیوندد. او از فریب نفس و پیروی از هوسها بر کنار است و شکرگزار خداوندی است که آسمانها و زمین را آفریده است. زمانی که او مسلمان شد، به عنوان یک مومن راستین شناخته شد. پیامبر اکرم نیز فرمودند که هر کس اسلام بیاورد، از من است. خداوند همه مسلمانان را دعوت میکند و از آنها میخواهد که در اسلام وارد شوند و به نیکی و کارهای صالح بپردازند.
و از جملۀ مؤمنان یکی حارثه است. گوش دار: روزی مصطفی- علیه السلام- حارثه را گفت: «کَیْفَ أصْبَحْتَیا حارِثَة؟» تا حارثه گفت: «أصْبَحْتُ مؤمِناً حَقّا». مصطفی او را آزمون کرد و گفت: «أُنْظر ما تقول فانَّ لِکُل حق حقیقةً فما حقیقةُ ایمانِکَ یا حارثة»؟ از زبان قالب، این جواب گفت که «عَرَفْتَ نفسی عن الدنیا و أسْهَرْتُ لیلی و أظْمَأَتُ نهاری و استوی عندی ذَهَبُ الدنیا و مدرُها و حجرُها». این نشان صورت بود.
هوش مصنوعی: حارثه یکی از مؤمنان است. روزی پیامبر اسلام از او پرسید: «چطور سپری کردی، ای حارثه؟» او پاسخ داد: «من واقعاً مؤمن شدهام.» پیامبر او را مورد آزمایش قرار داد و گفت: «حواست به آنچه میگویی باشد، چون هر حقی، حقیقتی دارد. حقیقت ایمان تو چیست، ای حارثه؟» حارثه از عمق وجودش گفت: «من دنیا را فراموش کردهام، شبها بیدار میمانم و روزها تشنهام، برایم طلا و نقره و سنگهای قیمتی هیچ فرقی ندارند.» این نشاندهندهی حال درونی او بود.
از حقیقتجان چه نشان داد؟ گفت: «کأنّی أنظُرُ الی عرشِ ربّیبارزاً وَ کَأنی اَنْظُر الی أهْلِ الجنّة یَتَزاوَرون و الی اهل النّار یَتَغاوَرُونَ». مصطفی- علیه السلام- چون این نشان ازو بشنید، دانست که او مؤمنست. گفت: «اَصَبْتُ فَالْزَم». سه بار بگفت: محکم دار و ملازم این ایمان باشی. این حالت هنوز خود مؤمن مبتدی را باشد، مؤمن منتهی را از این ایمان بایمان دیگر میخواند که «یا أیُها الذین آمَنواآمنواباللّه و رسوله». مؤمن منتهیمرغیست که در عالم الهیت میپرد و بی سبب و حیلتی روزی بوی میرسانند. از مصطفی- علیه السلام- بشنو که گفت: «المؤمِنُ فی الدنیا بِمَنْزِلَة الطّیر فی أوْ کارِها واللّهُ یَرْزُقُها بغیر حیلة». این رزق چه باشد؟ لقاء اللّه باشد که «لاراحَةَ للمؤمِن دون لقاءِ اللّه- تعالی-». یا تصدیق باش ای عزیز! که اول درجات، تصدیقست.
هوش مصنوعی: حقیقتجان گفت: «گویا به عرش پروردگارم نگاه میکنم و همچنین به بهشتیان که یکدیگر را زیارت میکنند و به دوزخیان که در حال عذاب هستند». وقتی پیامبر اسلام این را شنید، فهمید که او مؤمن است و گفت: «به درستی که درست گفتی، به این ایمان پایبند باش». او این جمله را سه بار تکرار کرد تا او را به ادامه این ایمان تشویق کند. این حالت هنوز به مؤمنان مبتدی تعلق دارد، در حالی که مؤمنان در مراحل بالاتر به نوع دیگری از ایمان دعوت میشوند که در آن از آنها خواسته میشود تا به خدا و پیامبرش ایمان آورند. مؤمن در مراحل عالی به پرندگانی شبیه است که در آشیانههای خود هستند و خدا بدون هیچ ترفندی روزی آنها را میرساند. این روزی، ملاقات با خداوند است و هیچ آرامشی برای مؤمن بدون این ملاقات وجود ندارد. از طرفی، اولین مرحله ایمان، تصدیق است.
اقل درجات این تصدیق آن باشد که باعث باشد مردرا بر امتثال اوامر و اجتناب نواهی؛ چون این مایه ازتصدیق حاصل آمد مرد را بر آن دارد که حرکات و سکنات خود بحکم شرع کند؛ چون در شرع محکم و راسخ آمد او را بخودی خود راه نمایند که «واِنْ تُطیعوا تَهْتَهدوا». از طاعت جز هدایت نخیزد «والذین جاهَدوا فینا لَنَهْدیَنَّهُم سُبُلَنا». چون این هدایت پدید آید تصدیق دل یقین گردد. امیر المؤمنین علی بن ابی طالب- رضی اللّه عنه- از این حالت خبر چنین داد که «لو کُشِفَ الغطاءُ مَا أزْدَدْتُ یقیناً». این تصدیق تربیت صورت باشد اهل دین را در راه دین و اهل سلوک را در راه سلوک. تصدیق چندان باعث باشد که عمل صالح مؤثر آید؛ چون عمل صالح مؤثر شد عمل خود مرد را بیقین رساند؛ چون بیقین رسد «یوم تُبَدَّلُ الأرضُ غیرَ الارض» بر دیدۀ او عرض کنند. آخرت و احوال آن عالم و علوم و معارف آن جهان او را خود ذوق گردد.
هوش مصنوعی: حداقل نتیجه این تصدیق این است که فرد را به انجام دستورات و پرهیز از نافرمانیها وادار میکند؛ زیرا این تصدیق باعث میشود که انسان رفتار و اعمال خود را بر اساس اصول دینی انجام دهد. دین به او راهنمایی میکند که اگر اطاعت کند، به هدایت خواهد رسید. از اطاعت تنها هدایت به دست میآید و کسانی که در راه خدا تلاش کنند، قطعاً هدایت خواهند شد. وقتی این هدایت حاصل شود، تصدیق قلبی به یقین تبدیل میشود. امام علی (ع) نیز به این موضوع اشاره کرده است که وجود نشانههای مختلف به او هیچ اضافه نمیکند. این تصدیق نوعی تربیت برای اهل ایمان است تا در مسیر دین و سلوک خود پیش بروند. این تصدیق به گونهای است که عمل صالح تأثیرگذار خواهد بود و هنگامی که عمل صالح صورت گیرد، یقین فرد افزایش مییابد. در روزی که دنیا به گونهای دیگر تغییر خواهد یافت، او به چشم خود حقایق آخرت و وضعیت آن عالم را خواهد دید و از معارف و علوم آن جهان بهره خواهد برد.
تا اکنون در تشبیه بود که «فلاتَعْلَمُ نَفْسٌ ما أخفِی لَهم مِنْ قُرَّةِ أعْیُن». چون از شک و تشبیه فارغ گردد نفس او را برنگ دل او گردانند. از این قوم شود که «أبدانُهم فی الدنیا و قلوبهم فی الآخرة» تنش در دنیا باشد و دلش بعقبی و آخرت باشد. یقین او پس از دنیا باشد که چون او از دنیا برفت علم الیقین نقد شود؛ آنگاه هرچه در آئینۀ دل ببیند عین الیقین باشد؛ باش تا آخرت نیز گذاشته شود تا خود همه حق الیقین باشد. و حق الیقین کاری عظیمست و مرتبتی بلند. جملۀ علمها با حق الیقین همچنان باشد که خیال مرد متخیل با عقل مخیل، یا صورتها که بواسطۀ آیینه و غیره بیند.
هوش مصنوعی: در این متن به نوعی از شناخت و باور اشاره شده که به سطوح مختلفی تقسیم میشود. ابتدا به وضوح خاطرنشان شده که شناخت ما از حقیقت ممکن است تا حدی تحت تأثیر تشبیه و نامعلومی باشد، به طوری که انسان نمیتواند به طور کامل درک کند چه چیزهایی برای او در آینده معین شده است. پس از گذر از دنیا، آنچه که انسان میداند و میفهمد به یقین تبدیل میشود و تصویرهای شفافتری از حقیقت را به دست میآورد. این نوع از شناخت بعد از مرگ حقیقتاً به وضوح عیان میشود. در نهایت، پردههایی که بر روی درک ما از حقیقت کشیده شده، کنار میروند و درک عمیقتری از واقعیت به دست میآید که به اوج حقیقت میرسد. این شناخت به یک حقیقت ناب و بدون تلاطم میانجامد، که در مرتبهای بالاتر از تفکر و تخیلات انسانی قرار دارد.
در دیده رهی ز تو خیالیبنگاشت
بر دیدن آن خیال عمری بگذاشت
هوش مصنوعی: در چشم من از تو تصوری نقش بسته است و من تمام عمر را صرف دیدن آن خیال کردهام.
چون طلعت خورشید عیان سربرداشت
در دیده غلط نماند و درسر پنداشت
هوش مصنوعی: زمانی که چهره تابناک خورشید نمایان شد، در چشم کسی جای اشتباهی نماند و در دل هر کسی حقیقت را درک کرد.
ای عزیز از این حدیث چه فهم کردهای که مصطفی- علیه السلام- گفت: «الایمان نَیِّفٌ و سبعون باباً، أَدْناها إِماطَةُ الأذی عن الطریق و أعلاها شهادةُ أن لاإله الا اللّه»؟ گفت: کمترین درجات ایمان ترک ایذا باشد، و اعلی و بهترش گفتن «لا اله الا اللّه» باشد. دریغا مصطفی را- علیه السلام- فرمودهاند که خلق و مردم را کشد تا «لا اله الا اللّه» قبول کنند چون این کلمه بگفتند مال و خون ایشان معصوم شد. ای عزیز هر که بدنیا مشغول باشد و این کلمه از سر زبان گوید، فایدۀ او از این «لا اله الا اللّه» جز نگاه داشتن مال و تن او نباشد از شمشیر. دریغا حرام و دروغ گفتن شرط نیست، و دروغ گفتن خود حرام است؛ و هرجا که از دروغی عصمت مال و خون مسلمانی حاصل شود و بطریقی دیگر حاصل نشود، آن دروغ واجب باشد و دروغ ننهند در شرع. «لا اله الا اللّه» بزبان گفتن که دل از آنخبر ندارد و دروغ باشد، و دروغ حرام باشد؛ اما چون عصمت مال و خون جز بدین کلمات حاصل نمیآیداین دروغ مباح شود. دریغا بنزدیک مختصر همتان و قاصر دیدگان مصور شده است که این کلمات گفتن بزبان راست آید.
هوش مصنوعی: این حدیث نشان میدهد که ایمان دارای درجاتی است. پایینترین درجه ایمان، دوری از آزار و اذیت دیگران است و بالاترین آن، گفتن کلمه «لا اله الا اللّه» است. پیامبر(ص) فرمودهاند که این جمله باید مورد قبول مردم قرار گیرد تا جان و مال آنها محفوظ بماند. اگر کسی فقط مشغول دنیا باشد و این کلمه را بر زبان بیاورد، فایدهای جز حفظ مال و جان او از خطرات ندارد. گفتن این کلمه به تنهایی کافی نیست و دروغ گفتن حرام است؛ اما اگر دروغی به حفظ مال و جان مسلمانان منجر شود و راه دیگری برای این منظور نباشد، آن دروغ مجاز خواهد بود. گفتن «لا اله الا اللّه» بدون باور قلبی، قطعاً دروغ است و دروغ جایز نیست. با این حال، در شرایطی که حفظ جان و مال تنها با این کلمات ممکن باشد، این دروغ به نوعی قابل قبول میشود. متأسفانه برخی افراد به اشتباه تصور میکنند که فقط گفتن این عبارات به صورت راست کافی است.
گوش دار و بشنو که این کلمات بنزدیک ارباب بصایر چه ذوق دارد و گفتن ایشان چگونه باشد. ای عزیز ندانم که تو از «لا اله الااللّه» چه ذوق داری. جهد آن کن که «لا اله» واپس گذاری و بحقیقت «الا اللّه» رسی. چون به «الااللّه» رسی امن یابی و ایمن شوی «لا اله الا اللّه حِصْی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی أَمِنَ مِنْ عذابی» ای عزیز چون نقطۀ کبریاء اللّه از ذات احدیت، قدم در دور لم یزل و لایزال نهاد؛ بر هیچ چیز نزول نکرد تا صحرای صفات خود در عالم ذات بگسترانید، و آن نیست الا جمال «و ما أرْسَلْناکَ الاّ رَحمةً لِلعالمین» و جلال «إنّعَلَیْکَ لَعْنَتی الی یوم الدین».
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش و بشنو که این کلمات در نزد ارباب بصیرت چه تأثیر عمیقی دارد و چگونه باید بیان شوند. ای عزیز، نمیدانم که از عبارت «لا اله الا اللّه» چه احساسی داری. تلاش کن که «لا اله» را پشت سر بگذاری و به حقیقت «الا اللّه» برسی. زمانی که به «الا اللّه» رسیدی، امنیت و آرامش پیدا میکنی. «لا اله الا اللّه» مانند دژی است، پس کسی که در این دژ وارد شود، از عذاب من در امان خواهد بود. ای عزیز، چون نقطه کبریای خدا از ذات یکتایش قدم به دور بینهایت گذاشت، هیچچیز را نازل نکرد تا وسعت صفات خود را در عالم ذات بگستراند و آن چیزی نیست جز زیبایی «و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین» و عظمت «إنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی الی یوم الدین».
دریغا از دست خود نمیدانم که چه گفته میشود! «لا اله» عالم عبودیت است و فطرت و «الا اللّه» عالم الهیت و ولایت عزت. دریغا روش سالکان در دور «لا اله» باشد «إِنَّ اللّهَ خَلَق الخلْقَ فی ظُلمة»؛ پس چون بدور «الا اللّه» رسند در دایرۀ «اللّه» آیند. «ثم رَشَّ علیهم مِنْ نوره» این نور باوی بمناجات درآید. «لا» دایرۀ نفی است؛ اول قدم، در این دایره باید نهاد: لیکن متوقف و ساکن نباید شد که اگر در این مقام سالک را سکون و توقف افتد، زنار و شرک روی نماید. از «لا اله» چه خبر دارد! هر صد هزار سالک طالب «الا اللّه» یابی در دایرۀ لای نفی قدم نهادند بطمع گوهر «الا اللّه» چون بادیۀ مادون اللّه بپایان بردند، پاسبان حضرت «الا اللّه» ایشان را بداشت سرگردان و حیران.
هوش مصنوعی: متن به نوعی اشاره به سفر معنوی انسان دارد. در این سفر، انسان نخست باید به مفهوم «لا اله» برسد که نمایانگر ترک وابستگیها و نفی چیزهای غیر الهی است. این مرحله، نقطه آغاز است و فرد باید در آن بماند تا به مرحله بالاتری به نام «الا اللّه» دست یابد که نشاندهنده توحید و ارتباط نزدیکی با الهیت است. در این مسیر، اگر فرد به سکون و توقف در مرحله «لا اله» برسد، ممکن است به گمراهی و شرک دچار شود. افرادی که در این مسیر تلاش میکنند، میخواهند به «الا اللّه» برسند، اما اگر در مرحله نفی بمانند و نتوانند به ورای آن بروند، به نوعی بلاتکلیفی خواهند افتاد و از مقصود خود دور خواهند شد.
دانی که پاسبان حضرت کیست؟ غلام صفت قهر است که قَدْ اَلف دارد که ابلیس است. در پیش آید، و باشد که راه برایشان بزند تا آن بیچارگان در عالم نفی «لا» بمانند و هوا پرستند و نفس پرست باشند، «أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخذَ إِلهَهُ هواهُ» همین معنی دارد. مگر که این معنی نشنیدهای؟ بگوش هوش بشنو:
هوش مصنوعی: آیا میدانی پاسبان چه کسی است؟ او نوعی نوکر است که با خشونت و قدرتی که دارد، به جلو میآید و میکوشد راه را برای دیگران سخت کند، تا آن سویهماندهها در حالت انکار باقی بمانند و فقط به دنبال خواستهها و طمعهای خود باشند. به همین دلیل، این موضوع به این معنی است که کسانی هستند که هوسهای خود را مانند یک خدا در نظر گرفتهاند. آیا قبلاً این مفهوم را نشنیدهای؟ گوش فرا بده و توجه کن:
گر آب زنی بدیده آن میدان را
روبی بمژه درگه آن سلطان را
هوش مصنوعی: اگر آب را بر روی چهره آن میدان بریزی، مانند این میشود که با مژههایت درگاه آن سلطان را بشویی.
صد جان بدهی برشوه آن دربان را
گوید که خطر نباشد آنجا جان را
هوش مصنوعی: اگر صد بار جان خود را فدای او کنی، او به تو خواهد گفت که در آنجا جانت در خطر نیست.
دریغا چه دانی که دایرۀ «لا» چه خطر دارد؟ عالمی را در دایرۀ «لا» بداشته است، صد هزار جان را بی جان کرده است و بی جان شدهاند. در این راه جان، آن باشد که به «الا اللّه» رسد. آن جان که گذرش ندهند به «الا اللّه» کمالیت جان ندارد، چون کشش جذبةٌ من جَذَبات درآید، مرد از دست او نجات و خلاص یابد که «وَإِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الغالبون» نصرت کنندۀ او شود. و توقیع نصرت «نَصْرٌ مِن اللّه و فَتْح قریب» باوی دهند:
هوش مصنوعی: ای کاش میدانستی که دایره «نه» چه خطراتی دارد. این دایره میتواند کسی را به هلاکت برساند و صدها هزار انسان را بیجان کند. در این مسیر، جان واقعی آن کسی است که به «الا اللّه» میرسد. اگر کسی نتواند به «الا اللّه» برسد، جانش کمالی ندارد. هنگامیکه جذبهای قوی او را به سمت خداوند بکشاند، مردی از چنگال او آزاد میشود و خداوند به او یاری میرساند. نشانه نصرت الهی نیز این است: «این پیروزی از سوی خداوند و فتحی نزدیک است».
افکند دلم رخت بمنزلگاهی
کآنجانبود بصد دلیلان راهی
هوش مصنوعی: دل من به جایی پرتاب شده است که من با دلایل زیاد، خودم را به آنجا میرسانم.
چون من دو هزار عاشق اندر ماهی
میکُشته شود که بر نیارد آهی
هوش مصنوعی: اگر او خود دو هزار عاشق را در یک شب عاشق میکند، هرگز از دلش آهی نخواهد آمد.
سلطنت ابلیس بر کاهلان و نا اهلان باشد و اگر نه با مخلصان چه کار دارد! «إِنّما سلطانُه علی الذین یَتَولّونه و الذین هُمْ به مُشرکون» همین معنی دارد. بندگان مخلص آنگاه باشند که از او برگذرند که «إلا عبادَک مِنْهُم المُخْلصین»؛ و عباد مخلص پس از این باشد «و ما اُمِروا الاّ لِیَعبُدوا اللّهَ مخلصین لَهُ الدین حُنَفاءَ».
هوش مصنوعی: سلطنت شیطان تنها بر افرادی است که تسلیم او شدهاند و به او اعتماد دارند. او هیچ کاری با بندگان مخلص ندارد. بندگان مخلص زمانی شایسته هستند که از وسوسههای شیطان عبور کنند. عبادت آنان همواره باید خالصانه و برای خداوند باشد و باید از هر گونه شرک و انحراف دوری کنند.
دریغا سالک مخلص را بجایی رسانند که نور محمد رسول اللّه بروی عرض کنند، بداند سالک در این نور که «إلاّ اللّه» چه باشد. «عَرَف نفسه» نور محمد حاصل آید و «عَرَف ربَّه» نقد وی شود. دریغا اگر نور محمد رسول اللّه بنور «لااله الاّ اللّه» مقرون و متصل نبیند، این شرک باشد که «لَئِنْ أشرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عملُک». از شرک درباید گذشت؛ اینجا ترا معلوم شود که مصطفی- علیه السلام- چرا گفتی که «أعوذُبِک الشرکِ و الشَکّ».
هوش مصنوعی: افسوس بر سالک صادق که به جایی میرسد که نور محمد (ص) بر او تابیده شود و بفهمد که در این نور، «جز الله» چه معنایی دارد. هنگامی که انسان خود را بشناسد، نور محمد به او ارزانی خواهد شد و آنگاه شناخت خداوند برای او روشن میگردد. افسوس اگر نور محمد (ص) با نور «لا اله الا الله» گره نخورده و متصل نبیند، این یک نوع شرک خواهد بود که در قرآن گفته شده: «اگر شرک ورزی، اعمالت باطل خواهد شد». بنابراین باید از شرک دوری کرد؛ اینجا متوجه خواهی شد که چرا حضرت محمد (ص) فرمودهاند: «از شرک و شک به تو پناه میبرم».
دریغا دانی که این شرک چه باشد؟ نوراللّه را در پردۀ نور محمد رسول اللّه دیدن باشد یعنی خداه را در آینۀ جان محمد رسول اللّه دیدن باشد. «رأَیْتُ ربی لَیْلَة المِعْراج فی أحْسنِ صورةِ». مبتدی را آن باشد که جز در پردۀ محمد خدای را نتواند دیدن؛ اما چون، منتهی شود،نور محمد از میان برداشته شود؛ «وَجَّهْتُ وجهی للذی، نقد وقت شود؛ «لانَعْبُد إِلا ایّاهُ مُخلصین» قبلۀ اخلاص او شود زیرا که نور محمد رسول اللّه متلاشی و مقهور بیند در زیر نور اللّه.
هوش مصنوعی: آیا میدانی این شرک چیست؟ این به معنای دیدن خدا در نور پیامبر محمد رسولالله است، به این شکل که خدا را در آینهی وجود محمد رسولالله میبینیم. مبتدیان نمیتوانند جز در پردهی محمد، خدا را ببینند؛ اما وقتی به اوج برسند، نور محمد کنار میرود؛ و در آن زمان، تمام توجه خود را به سوی خداوند متمرکز میکنند، زیرا در آن لحظه، نور محمد در برابر نور خداوند محو و تحت سلطه قرار میگیرد.
دریغا اگرچه فهم نخواهی کردن اما سالک منتهی را دو مقام است: مقام اول نور «لا اله الاّ اللّه» در پردۀ نور محمد رسول اللّه همچنان بیند که ماهتاب در میان آفتاب. مقام دوم آن باشد که نور محمد را در نور اللّه چنانبیند که نور کواکب رادر نور ماهتاب. دریغا تو از «لا اله الا اللّه» حروفی گویی و یا شنوی و بایزید از این توبه کند آنجا که گفت: «تَوْبَةُ الناس مِن ذُنوبِهم وَتَوْبَتی مِنْ قَوْلِ لا إله إلاّ اللّه»! دریغا دانی که از «لا اله الا اللّه» چرا توبه میکند؟ مصطفی- علیه السلام- از اینجا گفت: «أَفْضَلُ ما قُلْتُه أنا و النبیون من قبلی لا إله إلاّ اللّه». چه گویی که «لا إله إلا اللّه» پیغامبران و اولیا را از گفتار زبان باشد یا گفتاردل؟ «لا اله الاّ اللّه» گفتن دیگر است، لا اله الا اللّه بودن دیگر. بعزت خدا که اگر جمال «لا اله الا اللّه» ذرهای بر ملک و ملکوت تابد، بجلال قدر لم یزل که همه نیست شوند. باش تا «لا اله الاّ اللّه» را راه رو باشی؛ پس «لا اله الا اللّه» را بینی نصیب عین تو شده؛ پس «لا اله الاّ اللّه» شوی، «اُولئکَ هُمُ المومنین حقّاً» مؤمن این ساعت باشی.
هوش مصنوعی: اگر چه ممکن است تو نتوانی آن را درک کنی، اما سالک دو مقام دارد: مقام اول، نور "لا اله الاّ اللّه" را در پرده نور محمد رسول الله میبیند، مانند نوری که در میان نور آفتاب قرار گرفته است. مقام دوم این است که نور محمد را در نور خداوند به چشم خود مینگرد، همانند نوری که ستارهها در نور ماه میتابند. افسوس که تو تنها از "لا اله الاّ اللّه" حرفهایی میزنی یا میشنوی، در حالی که بایزید از این فرموده است که "توبه مردم از گناهانشان و توبه من از گفتن لا اله الاّ اللّه است"! آیا میدانی که چرا او از "لا اله الاّ اللّه" توبه میکند؟ پیامبر -صلى الله عليه و آله- از اینجا میفرماید: "بهترین چیزی که من و پیامبران قبل از من گفتیم، لا اله الاّ اللّه است." آیا این را میتوان گفت که "لا اله الاّ اللّه" تنها نشان زبان پیامبران و اولیا است یا نشان دل آنها؟ گفتن "لا اله الاّ اللّه" با بودن آن بسیار متفاوت است. به عزت خدا اگر نور "لا اله الاّ اللّه" بر عالم و ملکوت بتابد، به جلال خود، همه چیز ناپدید میشود. پس تا زمانی که در راه "لا اله الاّ اللّه" قدم برمیداری، این نور برای تو نمایان خواهد شد؛ سپس "لا اله الاّ اللّه" بخشی از وجود تو خواهد شد و تو در آن زمان، مؤمنی واقعی خواهی بود.
ای عزیز چون جذبۀ جمال اللّه در رسد، از دایرهها بیرون آمدن سهل باشد. ای عزیز دانستن و گفتن و شنیدن این ورقها، نه کار هر کسی باشد؛ و زنهار تا نپنداری که بعضی از این کلمات خوانده است یا شنیده! خوانده است اما از لوح دل که «کَتَبَ فی قُلوبِهم الایمان»؛ شنیده است ولیکن ازتَعْلیم خانۀ «لوْعَلَم اللّهُ فیهم خیراً لَأسْمَعَهم». اینجا ترا معلوم شود که «مَنْ قالَ لا اله الاِ اللّه دَخَل الجنة» چه باشد. مگر نشنیدهای که روح اعظم تا دروجود آمده است اللّه آغاز کرده است و میگوید تا قیامت؛ و چون قیامت برخیزد، هنوز بکنه و انتهای اللّه نرسیده باشد. هرچه در عالم خداست همه در طی عزّ«الم» است. دریغا که خلق بس قاصر فهم آمدهاند و مختصر همت و از حقیقت خود سخت غافل ماندهاند! و حقیقت ایشان از ایشان غافل نیست «و ما کُنّا عَن الخَلْق غافِلین».
هوش مصنوعی: عزیز من، زمانی که زیبایی خداوند به تو روی آورد، خروج از دایرهها برایت آسان خواهد بود. لازم است بدانی و آگاه باشی که فهمیدن و شنیدن این کلمات، کار هر کسی نیست. مراقب باش که فکر نکنی فقط برخی از این کلمات را شنیدهای یا خواندهای؛ چون ممکن است خوانده باشی، اما از قلبت بوده که ایمان نوشته شده است. همچنین شنیدهای، اما از مکانی که خداوند فرمود اگر در آنها نیکی بود، به آنها گوش میداد. اینجا باید بفهمی که «هر کس که بگوید هیچ معبودی جز خدا نیست، وارد بهشت میشود» به چه معناست. مگر نشنیدهای که روح اعظم، زمانی که در وجود آمده است، خداوند شروع به سخن گفتن کرده و تا قیامت ادامه خواهد یافت؛ و وقتی قیامت برپا شود، هنوز به پایان خدا نخواهیم رسید. هر چیزی که در عالم وجود دارد، در مسیر عظمت خداست. افسوس که انسانها درک محدودی دارند و به حقیقت خود بسیار غافل ماندهاند! در حالی که حقیقت آنها از خودشان غافل نیست.
رکن دوم نماز است که حق تعالی بیان و شرح آن میکند که «حافِظوا علی الصلوات و الصلوةِ الوُسْطی و قوموا لِلّه قانتین». و مصطفی- علیه السلام- نیز بیان کرد که «الصلوةُ عِمادُ الدّین فَمَنْ تَرَکَها فَقَدْ هَدَم الدّینَ». و نیز گفت: «المُصلّی یناجی رَبَه».
هوش مصنوعی: نماز یکی از ارکان مهم دین است که خداوند به آن اشاره کرده و فرموده است: «نمازها را به جا آورید، بهخصوص نماز میانه (نماز عصر) و برای خدا ایستاده باشید». پیامبر اسلام نیز فرمودند: «نماز ستون دین است، کسی که آن را ترک کند، دینش را ویران کرده است». همچنین ایشان اضافه کردند: «نمازگزار در حال نماز با پروردگارش راز و نیاز میکند».
اما شرط صحت نماز موقوفست بر طهارت که بی طهارت، نماز حاصل نیاید. ازمصطفی بشنو که «مِفْتاحُ الصلوةِ الطَّهور». درجۀ اول طهارت پاک کردن اعضا و اندامست از نجاست. اما بآب یا بخاک؛ این طهارت اعضاست و درجۀ دوم پاکی جستن اندرونست از خصال ذمیمه، چون حسد و کبر و بخل و حقد و حرص و مانند این خصلتها. چون از این خصلتهای بد، درون خود را پاک کردی، بتوبه و ریاضت و مجاهدت تجدید وضو ترا حاصل آید «من جَدَّدَ الوضوءَ جَدَّوَ اللّهُ ایمانه».
هوش مصنوعی: برای نماز خواندن، پاک بودن شرط لازم است و بدون طهارت، نمیتوان نماز را به درستی انجام داد. باید بدانید که «کلید نماز، پاکی است». اولین مرحله طهارت، پاک کردن اعضای بدن و اجزا از آلودگیهاست که این کار میتواند با آب یا خاک انجام شود. این نوع طهارت به پاکی بدن مربوط میشود. دومین مرحله طهارت، پاکسازی درون از صفات ناپسند است، مانند حسد، تکبر، بخل، کینه و طمع. وقتی بتوانید این صفات بد را از درون خود دور کنید و با توبه، ورزش روحی و تلاش، دوباره وضو بگیرید، در واقع ایمانتان را تجدید کردهاید.
از شبلی مگر نشنیدهای که گفت: «الوضوءُ انفصالٌ و الصلوةُ اتصال فَمَنْ لَمْ یَنْفَصِلْ لَمْ یتَّصل». اگر انفصال از مادون اللّه در وضو حاصل نیاید، اتصال «لی مَعَ اللّهِ وَقْتٌ» در نماز حاصل نیاید. «لایَمَسُّه إلاّ المُطَّهرون» این خطاب با کسانی باشد که جز طهارت صورت فهم نکنند. «لایَقْبَلُ اللّهُ صلوةً بغیر ظهور» هیچ نماز مقبول حضرت نباشد مگر با چنین وضو و طهارت که شنیدی. چون وضو و طهارت تمام شد نماز حاصل آید «أقم الصلاةَ لِدُلوکِ الشّمس».
هوش مصنوعی: از شبلی نقل شده است که گفت: "وضو به معنای جدا شدن است و نماز به معنای وصل شدن. بنابراین، اگر کسی از چیزهایی که پایینتر از خداوند هستند جدا نشود، نمیتواند در نماز به خداوند متصل شود." اگر در وضو جدایی از غیر خدا حاصل نشود، اتصال به خدا در زمان نماز به وجود نخواهد آمد. همچنین، این نکته که "تنها پاکان میتوانند به آن دست بزنند"، اشاره به افرادی دارد که فقط طهارت ظاهری را درک میکنند. همچنین، "خداوند هیچ نمازی را بدون طهارت نمیپذیرد"، نشان میدهد که هیچ نمازی در حضور خداوند مقبول نیست مگر با وضو و طهارتی که ذکر شده است. هنگامی که وضو و طهارت کامل شد، زمان نماز فرا میرسد.
ای عزیز نماز را شرایط بسیار است: از آن یکی قبله است. اگرچه قبلۀ قالب این آمد که «قَدْ نَری تَقَلُبَ وجهِک فی السّماءِ فَلَنُوَلِیَنَکَ قِبْلةً تَرْضاها». قبلۀ جان نه این قبله باشد، قبلۀ لاأُقْسِمُ بِهذا البَلَد وَأَنْتَ حِلُّ بِهذا البَلَدِ»؛ گویی مکه باشد یا مدینه؟ مکه هست ولیکن آن مکه که «ص» بحر بمکه چین «کان علیه عَرْشُ الرحمنِ إذْلالَیْلَ و لانهارَ و لاأرضَ و لاسماءَ».
هوش مصنوعی: نماز دارای شرایط زیادی است که یکی از آنها قبله است. اگرچه قبله اصلی به طور مشخص در قرآن بیان شده که خداوند میفرماید: «ما پیوسته چهرهات را در آسمان میبینیم، پس به زودی قبلهای را که مورد رضایت تو باشد به تو خواهیم داد». اما قبلهای که در حقیقت اهمیت دارد، چیزی دیگر است. اشارهای به زمین و حریم قدسی که در آن حضور الهی احساس میشود، دارد. معلوم است که مکه اهمیت دارد، اما مکهای که پیغمبر اکرم (ص) در آنجا وجود داشت و در لحظات خاص قرب الهی قرار داشت، مفهوم عمیقتری را در بر دارد.
دانم که ترا در خاطر آید که صلوة چه باشد؟ اشتقاق صلوة از صلتست و از صلیت، دانی که صلت چه باشد؟ مناجات و سخن گفتن بنده باشد با حق- تعالی- که «المُصلّی یُناجی رَبَّهُ» این باشد. «والذین هُمْ علی صَلاتِهم یُحافِظون، والذین هُمْ علی صَلاتهم دائمونَ». این، نه آن نماز باشد که از من و تو باشد از حرکات قیام و قعود و رکوع و سجود. از این نماز عبداللّه یناجی بیان میکند که «إِستِحلاءُ الطاعَة ثَمَرةُ الوَحْشَةِ مِن اللّه تعالی» گفت:حَلاوت یافتن طاعت ثمرۀ وحشت باشد؛ حلاوت از فرمایندۀ طاعت باید یافتن نه از طاعت.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد صلوة میافتید، باید بدانید که این کلمه از "صلت" و "صلیت" گرفته شده است. صلت به معنی دعای بیواسطه و صحبت کردن بنده با خدای بزرگ است؛ چنانکه گفته شده که "مصلّی با پروردگارش مناجات میکند". در قرآن نیز آمده است که: "و کسانی که بر نمازهایشان محافظت میکنند و همیشه بر نمازهایشان پایداری دارند". این نوع نماز، فقط به حرکات ظاهری مانند قیام، قعود، رکوع و سجود مربوط نمیشود. بلکه، این صلوة نشاندهنده مناجات عبد با خداست. یکی از بزرگان بیان کرده که "حلاوت طاعت، نتیجه وحشت از خداوند است"، بدین معنا که لذت واقعی از اطاعت، نه به خود اطاعت، بلکه به نزدیکی به خداوند بر میگردد.
دریغا چه میشنوی؟ «وَیْلٌ لِلمُصلّین الذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهم ساهون»! از مصطفی بشنو که گفت: «یَأتی عَلی أمّتی زمان یَجْتَمِعون فی المَساجِدِ ویُصلُّون ولَیْسَ فیما بَیْنَهم مُسْلِم». این نمازکنندگان که شنیدی، ما باشیم نماز آن باشد که ابراهیم خلیل طالب آنست که «ربِّ اجعلنی مُقیمَ الصلوةِ وَمِنْ ذَرَّیتی».
هوش مصنوعی: آه، چه میشنوی؟ «وای بر نمازگزاران که در نماز خود غافلند»! از مصطفی بشنو که گفت: «زمانی بر امت من خواهد آمد که در مساجد جمع میشوند و نماز میخوانند ولی در میانشان هیچ مسلمانی نیست». این نمازگزارانی که اشاره شد، ممکن است ما باشیم، در حالی که نماز ما باید همان باشد که ابراهیم خلیل از خداوند خواست: «پروردگارا، مرا از نمازگزاران قرار ده و نیز نسل من را».
ای عزیز صلوة خدا آنست که با بنده مناجات کند، و با بنده گوید؛ و صلوة بنده آنست که باحق- تعالی- گوید. آن شب که مصطفی را–علیه السلام- بمعراج بردند جایی رسید که با او گفتند: «قِفْ». چرا گفتند؟ «لأنّ اللّهَ تعالی یُصلّی». مصطفی گفت: «وَماصلوتُه»؟ گفت: نماز وی چگونه باشد؟ گفتند: «صلوتُه الثناءُ علی نَفْسِه سُبّوح قُدّوسٌ ربُ المَلائکةِ والرّوح».
هوش مصنوعی: خداوند، نوعی نماز خاص دارد که در آن با بندگان خود سخن میگوید و ارتباط برقرار میکند. از سوی دیگر، نماز بندگان نیز به معنای گفتوگو و ارتباطشان با خداوند است. در شب معراج حضرت محمد (ص)، به جایی رسید که به او دستور داده شد توقف کند، زیرا خداوند در آنجا در حال نماز بود. حضرت محمد (ص) پرسید: چگونه نماز خداوند چنین است؟ پاسخ این بود که نماز او، ستایش و تمجید خودش است که همراه با مقدس بودن و بزرگی او به عنوان پروردگار فرشتگان و روح میباشد.
باش ای عزیز تا این حدیث که «الأنبیاءُ یُصَلّون فی قُبورِهم» ترا روی نماید؛ آنگاه بدانی که چرا «صوتُ الدیکِ صلوتُه» آمد. «وذَکَرَ اسمَ رَبَّه فَصَلّی»همین معنی باشد. از برای خدا که این کلمه را گوش دار؛ روزی شبلی برخاست تا نماز کند «فَبَقِی زماناً طویلا، ثم صلّی؛ فَلمّا فَرَغَ مِنْ صلوتِه قال: یاوَیلاهُ واللّه اِنْ صَلَّیْتُ جَحَدْتُ، و إِنْ لَمَ أُصَلِّ کَفَرْتُ» گفت: اگر نماز بکنم منکر باشم و اگر نماز نمیکنم کافر میشوم پنداری که شبلی از این جماعت نبود که «الذین هُم علی صلوتِهم دائمون»؟!
هوش مصنوعی: ای عزیز، تا زمانی که این روایت به تو نشان داده شود که «پیامبران در قبرهایشان نماز میخوانند»، باید درکی از معنی «صدای خروس، نماز اوست» داشته باشی. این جمله نیز به همین معناست که وقتی نام خدا ذکر میشود، نماز خوانده میشود. در این راستا، یک روز شبلی تصمیم به نماز خواندن گرفت و مدتی طولانی درنگ کرد و سپس نماز را به جا آورد. پس از پایان نماز، با خود گفت: «وای بر من، اگر نماز بخوانم، انکار کردهام و اگر نماز نخوانم، کافر شدهام». این نشان میدهد که آیا شبلی از آن دسته افرادی نبود که میگویند «کسانی که بر نمازهایشان مداومت دارند»؟
صِلت را شرح شنیدی «صَلَّیْتُ» را نیز بشنو. چون نمازکنندهگوید: «اللّهُ أَکبَر»، «بَلنقْذِفُ بالحقِّ علی الباطِل فَیَدْمَغَهُ» او را بخورد؛ «صَلَّیْتُ» خود را در آتش افکندن باشد. چه گویی در آتش «فَیَدْمَغَهُ» شود! هیچ باقی نماند. «کان رسولُ اللّهِ یُصلّی وَ فی قلبِه أَزیزٌ کَأَزیزِ المِرْجَلْ» همین باشد. کلاو حاشا که هیچ بنماند! پس اگر از باطل هیچ نماند، همه حق را ماند «أَبی اللّهُ أنْ یکون لِصاحِبِ النّفس إِلَیْه سَبیلا». پروانه که عاشق آتش است قوت از آتش خورد چون خود را بر آتش زند آتش «فَیَدْمَغَه» او را قبول کند، نفی غیرت دهد. از همه آتش قوت خورد تا چنان شود که قوت او همه از خود باشد. بی زحمت غیر، ووجود پروانه همه غیر است.
هوش مصنوعی: نماز را به یاد آور که وقتی نمازگزار میگوید: «خدا بزرگتر است»، به سوی حق میرود و باطل را کنار میزند. در واقع، «نماز» به معنای انداختن نفس در آتش است، مانند اینکه آن آتش باطل را نابود کند و هیچ چیزی از آن باقی نگذارد. پیامبر اسلام نیز در حال نماز، در دلش شعلهای به شدت میسوزد. هدف از این نماز این است که با هیچ باطلی باقی نماند و فقط حق باقی بماند. خداوند نمیگذارد که کسی به نفس خود وابسته باشد. پروانهای که عاشق آتش است، از آتش نیرو میگیرد و با انداختن خود به درون آتش، خود را در آتش گم میکند تا جایی که تمام قدرتش از خود او میشود و به هیچ چیز دیگر وابسته نیست. وجود پروانه فقط وابسته به آتش است.
دریغا نمیدانم که چه میگویم! اندر این مقام جهت برخیزد هرچیز که جان وی بدر آرد، آن چیز قبلۀ او شود. «فأیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهَ اللّه» آنجا باشد؛ نه شب باشد نه روز. پنج اوقات نماز چگونه دریابد؟ «لَیْسَ عِنْدَ ربّی صباحٌ ولامَساءٌ» همین معنی باشد. دریغا از دست راه زنان روزگار،عالمان باجهل، طفلان نارسیده که این راه را از نمط و حساب حلول شمرند! جانم فدای خاک قدم چنین حلولی باد!!!
هوش مصنوعی: متأسفانه نمیدانم چه میگویم! در این حالت، هر چیزی که روح او را به یاد بیاورد، میشود قطب و هدف او. در هر کجا که رو به آن بیاوری، آنجا وجه خداوند است؛ نه شب است و نه روز. چگونه میتوان اوقات نماز را شناخت؟ نزد پروردگار من نه صبح است و نه شام. این معنا را باید درک کرد. افسوس که برخی از عالمان نادان و افراد بیتجربه، این مسیر را بر اساس ظواهر و حسابهای اشتباه میسنجند! جانم فدای خاک پای کسانی که به این مقام دست یافتهاند!
ای عزیزشرط دیگر نماز را نیت است که نماز بدان منعقد شود؛ و تو چه دانی که نیت چه باشد؟! از سهل عبداللّه تستری بشنو که چه گوید: «النِیَةٌ نورٌ لِأنّ حَرْفَ النُونِ إشارَةٌ الی النور، و حرفَ الیاءِ یَدُاللّه علی عَبْده و حرفَ الها، هِدایةُ اللّه تعالی فَإِنّ النِیَّةَ نَسیمُ الرّوحِ. فَرَوحٌ و ریحانٌ و جنةُ نَعیم». «الأعمالُ بالنیّات» همین معنی باشد. نیت از عالم کسب نباشد از عالم عطا و خلعت الهی باشد. و از اینجا بود که بشر حافی بر جنازۀ حسن بصری نماز نکرد «وقال: لم تَحْضُرْنی النِیّةُ» گفت: نیت هنوز حاضر نیست و طاوس الحزین را گفتند؛ از بهر ما دعایی بکن «فقال: حتی أجِدَ لَهُ النیّةَ» گفت: باشید تا نیت دعا کردن بیابم.
هوش مصنوعی: نیت یکی از شرایط اصلی نماز است که بدون آن، نماز کامل نمیشود. نیت چیزی عمیق و نورانی است که به ما کمک میکند تا ارتباط خود را با خدا بهتر درک کنیم. از قول یکی از عارفان، نیت به مانند نوری است که ما را به سمت خدا هدایت میکند و روح و آرامش را به ما میبخشد. همچنین، نتیجه اعمال ما بستگی به نیت هایی دارد که داریم. نیت باید از دل نشأت بگیرد و نه تنها به عنوان یک عمل ظاهری انجام شود. به عنوان مثال، فردی به نام بشر حافی به خاطر عدم حضور نیت در دلش هنگام نماز بر جنازه حسن بصری شرکت نکرد. همچنین، طاوس الحزین وقتی از او خواستند برای دیگران دعا کند، گفت تا زمانی که نیت دعا کردن را در خود احساس نکنم، دعا نخواهم کرد.
ای عزیز از این خبر چه فهم کردهای که «بَیْنَ العَبْدِ و بَیْنَ الکُفْرِ تَرْکُ الصَّلوةِ»؟ «اللّه أکبر» نیت شنیدی، اکنون فاتحة الکتاب را نیز گوش دار که مصطفی ع.م. گفت: «لاصَلوةَ إِلاّ بفاتِحة الکتاب». ای عزیز! هرگز در استقبال «إِنی ذاهبٌ الی ربّی» رفتی؟ هرگز در «اللّه اکبر» که گفتی وجود ملک و ملکوت را محو دیدی؟ هرگز در تکبیر، اثبات بعد المحو دیدی؟ هرگز در «الحمدُاللّه کثیراً» شکر کردی بر نعمت اثبات بعد المحو؟ هرگز در «سُبْحانَ اللّه» منزهی او دیدی؟ هرگز در «بُکْرَةً» بدایت آدمیان دیدی؟ هرگز در «أصیلا» نهایت مردان دیدی؟ «فَسُبْحانَاللّهِ حین تُمْسُونَ وحین تُصْبِحون» باتو بگوید که «یولِجُ اللَّیلَ فی النَّهارِ و یُولِجُ النَّهارَ فی اللَّیل» چهمعنی دارد.
هوش مصنوعی: ای عزیز، از این جمله چه برداشتی کردهای که میگوید «بین بنده و کفر، ترک نماز است»؟ آیا نیت «الله اکبر» را شنیدهای؟ حالا توجه کن که مصطفی (ص) فرمود: «نمازی نیست مگر با فاتحة الکتاب». آیا هیچگاه در جمله «إنی ذاهبٌ الی ربّی» به استقبال رفتی؟ آیا هیچگاه در هنگام گفتن «الله اکبر» وجود ملک و ملکوت را محو ندیدی؟ آیا هیچگاه در تکبیر، وجود بعد از محو را اثبات نکردی؟ آیا در «الحمد لله کثیراً» شکر نعمت بعد از محو را به جا آوردی؟ آیا در «سبحان الله» او را منزه ندیدی؟ آیا در «بکره» آغاز آدمیان را مشاهده کردی؟ آیا در «اصیلا» پایان مردان را دیدی؟ آیا آیه «فَسُبْحانَ اللّهِ حین تُمْسُونَ وحین تُصْبِحون» به تو میگوید که «و به شب داخل میکند شب را در روز و به روز داخل میکند روز را در شب» چه معنایی دارد؟
هرگز بعد از این احرام گرفتی که «وَجَّهْتُ وجهِیَ للذی»؟ هرگز یای «وجهی» را دیدی که در میان دریای «للّذی» غرقه شده؟ هرگز در «فَطَرَ» خود را گم دیدی؟ هرگز در «السموات و الأرضَ» دو مقام را دیدی؟ «فَلاأُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَمالاتُبْصِرونَ» این باشد. هرگز در «حنیفاً مِلَةَ ابراهیمَ» را دیدی که گفت: «وَما أنا مِنَ المُشْرکین»؟ اینجا بدانی که با مصطفی- علیه السلام- چرا گفتند که «إتَّبعْ مِلَةَ ابراهیمَ». هرگز در «مُسلِماً» استغفار از قول کردی؟ هرگز در «و ما أنا مِن المُشْرکین» خود را دیدی که دست بر تختۀ وجود تو زدند تا فانی گردی؟ در آن حالت پس در مشرکین، صادق شدی. چون مرد در «و ما أنا مِنَ المشرکین» نیست شد، مشرکیت اینجا چه کند؟ «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانِ» مشرک کجا باشد؟!
هوش مصنوعی: آیا تابهحال به احرامی که میگویی «وَجَّهْتُ وجهِیَ للذی» توجه کردهای؟ آیا یای «وجهی» را دیدهای که در دریای «للّذی» غوطهور شده؟ آیا در «فَطَرَ» خود را گم کردهای؟ آیا در «السموات و الأرض» دو جایگاه مختلف را مشاهده کردهای؟ «فَلاأُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَمالاتُبْصِرونَ» اینجا مطرح است. آیا در «حنیفاً مِلَةَ ابراهیمَ» دیدهای که او میگوید: «وَما أنا مِنَ المُشْرکین»؟ آیا میدانی چرا پیامبر- صلیالله علیه و آله- گفتند که «إتَّبعْ مِلَةَ ابراهیمَ»؟ آیا در «مُسلِماً» از روی استغفار هستی؟ آیا در «و ما أنا مِن المُشْرکین» خود را میبینی که بر وجودت دست گذاشته شده تا فانی شوی؟ در آن وضعیت، آیا خود را در جمع مشرکین حس نکردهای؟ وقتی که آدم در «و ما أنا مِنَ المُشرکین» نیست، مشرکیت چه معنایی دارد؟ در جایی که میگوییم «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانِ»، مشرک کجا میتواند باشد؟
پس دیدی که «اِنّ صَلوتی وَنُسُکی وَمَحیایَ وَمَماتی لِلّه رَبِّ العالمین» پیشاز تو ناطق وقت آمد و دل تو زبان او آمد؛ پس زبان مستنطق و گویا آمد؛ پس بگفتن «رب العالمین» روی تقلید دیدی. «لاشریکَ لَهُ» خود، معنی این حدیث با تو بگوید. اگر گوش داری تمامی این در «وَبِذِلِکَ أُمِرتُ» بدانی و بشنوی. هرگز دیدی «وَأنا أوَّلُ المُسْلمین» ترا مسلمانی آموخت؟ پس «أعوذُ باللّه» در این مقام درست باشد. بدایت «بسم اللّهِ» گفتن ضرورت باشد. «الرَّحمن الرَّحیم» مهر صفات اوست که بر ذات نهد؛ چون نقش که تو بر در درگاه نهی، او آن مهر بنهاد. پس «الحمدُللّه» شکر است بر ترتیب. «الرَّحمن الرّحیم» بعد از اللّه، یعنی صفات و ذات «ربّ العالمین» مهر دیگر که با «اللّه» زیبا باشد، چنانکه «الرّحمنُ الرّحیم» باللّه زیبا بود، پس اللّه و باللّه یکی گردد. «الرحمنُ الرحیم» اینجا تکرار ضرورت باشد.
هوش مصنوعی: پس میبینی که کلمات «نماز و آیین من، زندگی و مرگ من برای خداوند، پروردگار جهانیان است» قبل از تو بیان شده و دل تو به زبان او پاسخ داده است؛ بنابراین، زبان گویای تو نیز سخن را بیان کرده است. تو در کلام «پروردگار جهانیان» تأمل کردی و به معنی «لا شریک له» پی بردی. اگر به این مطالب گوش دهی، در مییابی که میبایست بر اساس «و به همین دستور مأمور شدم» عمل کنی و بشنوی. آیا ندیدی که «و من نخستین مسلمانانم» به تو آموزههای اسلام را آموخت؟ بنابراین، در اینجا «نعوذ باللّه» صحیح خواهد بود. آغاز گفتن «بسم اللّه» لازم است. «الرّحمن الرّحیم» ویژگیها و صفات اوست که بر ذاتش وضع شده؛ مانند نقشهایی که تو بر در میگذاری، او نیز آن مهر را بر حقایق نهاده است. پس «الحمدللّه» شکر است بر نظام و ترتیب. «الرّحمن الرّحیم» بعد از ذکر خداوند، میرساند که صفات و ذات «پروردگار جهانیان» به زیبایی با «اللّه» ترکیب شده است، مانند زیبایی «الرّحمن و الرّحیم» با ذکر خداوند. بنابراین، «الرّحمن و الرّحیم» در اینجا تکراری ضروری است.
دریغا هیچ فهم نخواهی کردن! «مالِک یَوْمّ الدین» دنیا را در آینۀ آخرت بیند که آخرت را در دنیا جای نیست. ای عزیز! از سورت فاتحه اگر هیچ شراب طهور نوش کردی، از دست «وَسَقاهُمْ رَبُّهم شراباً طهورا» ممکن باشد که بدانی که چه گفتم! پس، از آن مست شوی؛ پس از آن هشیار گردی «إیّاکَ نَعْبُد» را کمر بندگی بندی، و از حال گذشته یادآری؛ «ایّاکَ نَسْتَعین» بگفت درآید. پس، طمع ترا در رباید که روی جمال و فضل دیده باشی. «اهدنا الصراطَ المُسْتقیم» بگویی.
هوش مصنوعی: متأسفانه نخواهی توانست به درستی درک کنی! در روز قیامت، جهان را از دیدگاه آخرت ببین که در دنیا جایی برای آخرت نیست. ای عزیز! اگر ذرهای از سوره فاتحه را مثل شراب طهور بچشی، ممکن است متوجه چیزی که گفتم شوی! بنابراین، مست از آن شو و سپس هشیار گردی و بندگی خدا را بپذیری و به یاد گذشته باشی؛ در آن صورت، درخواستی به او خواهی کرد. پس، امیدت را به خدا بسپار تا زیبایی و کرامت او را ببینی و از او راه راست را بخواهی.
پس از رفیقان که با تو از آن شراب میخورند یاد داری. گویی: «صراطَ الذین أنْعَمتَ علَیْهم». پس محرومان و مهجوران را بینی بر در بمانده؛ چون خلق بر در و تو درون خانه نشسته، «غیر المَغْضوبِ علیهم» بگویی. پس معلوم تو شود که «لاصَلوةَ إِلّا بِفاتِحَةَ الکتاب» چه معنی دارد. نماز بی فاتحه درست نباشد؛ و فاتحه اینست که شنیدی. چرا با خود لاف زنی که من نیز نماز میکنم؟! هیهات هیهات! عمر خود بباد بیگانگی بر مده. آشنائی را ساخت باش:
هوش مصنوعی: پس از دوستانی که با تو از آن شراب مینوشند یاد میکنی. گویی: «راه کسانی که به آنان نعمت دادهای». حالا افرادی را میبینی که محروم و دور افتادهاند و در کنار در منتظرند؛ مثل اینکه مردم در بیرون هستند و تو درون خانه نشستهای و در مورد آنها میگویی: «پیروان کسانی که بر آنان خشم گرفتهای». سپس واضح میشود که چه معنایی دارد که «نماز بدون فاتحه درست نیست». نماز بدون فاتحه صحیح نیست؛ و فاتحه همان است که شنیدهای. چرا به خود میگویی که من هم نماز میخوانم؟! هرگز! عمر خود را به تبعید نگذار. باید دوستی را برقرار کنی:
بفکندنیست هر آنچه برداشتهایم
بستردنیست هر آنچه بنگاشتهایم
هوش مصنوعی: هر چیزی را که جمع کردهایم باید رها کنیم و هر چیزی را که ساختهایم باید از یاد ببریم.
سودا بودست هر آنچه پنداشتهایم
دردا که به عشوه عمر بگذاشتهایم
هوش مصنوعی: هر چیزی که ما دربارهاش فکر کردهایم، در حقیقت فقط خیالاتی بوده که ما به آنها دل بستهایم و ای کاش نمیگذشتیم که عمرمان را صرف این خوشباوریها کنیم.
رکن سوم ای عزیز زکاة است که مصطفی- علیه السلام- بیان کرد و گفت: «الزَکوةُ قِنْطَرَةُ الإسْلام». آن طایفه که مال دارند و زکوة مال بر ایشان واجب آید خود علم آن و کیفیت آن دانند؛ اما ندانم که «إنّما الصَدَقاتُ لِلفُقراءِ و المَساکین» از این هشت گروه تو چه فهم کردهای که در عمری یکی بدست نیاید؟ این جماعت هشت گانه که علما گویند دیگر باشند، و آن جماعت که محققان گویندو ایشان را خواهند دیگر.
هوش مصنوعی: عزیزم، سومین رکن اسلام زکات است که پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلّم - به آن اشاره کرده و فرموده است: «زکات پل ارتباطی اسلام است». کسانی که دارای مال هستند و الزامات زکات بر آنها واجب میشود، خود از شرایط و نحوه آن آگاهند. اما نمیدانم تو از آیه «صدقات فقط برای فقرا و مساکین است» چه درک و فهمی داری که در طول عمرت هیچ چیزی به دست نیاوردهای؟ این هشت گروهی که علمای دین مطرح کردهاند با آنچه محققان میگویند متفاوت است.
این جهان اگرچه از بهر اولیای خدا آفریدند اما ایشان خود را بدنیا و با کسب ندهند. از زکوة خدا که اصل و فرع، هر دو خود از بهر وجود ایشان ظاهر شد؛ نصیبی بهریک باید دادن تا مدار و قرار قالب ایشان باشد. امااین گروه که مال و زکوة دادن نعت ایشان باشد ایشان را خود مال نباشد، ایشان را علم لدنی باشد که «لاکَنْزَأَنْفعُ مِن العِلْم». از آن کنز و علم و رزق که ایشان را دهند «وَمَنْ رَزَقْناه مِنّا رِزْقاً حَسَناً» هم قرینان و هم صحبتان و مریدان را از آن زکوتی و نصیبی دهند که «أَلْعِلمُ لایَحُلَّ مَنْعُهُ»؛ آنبقدر حوصلۀ خلق نثار کنند و این آیت را کار بندند «وَمِمّا رَزَقْناهم یُنْفِقون».
هوش مصنوعی: جهان به خاطر اولیای خدا خلق شده است، اما آنها از دنیا و کسب و کار دنیوی دوری میکنند. زکات الهی که به وجود آنها وابسته است، باید به هر یک از آنها داده شود تا تأمینکنندهی حیات و وجودشان باشد. اما این گروه که زکات دادن و مال داشتن ویژگی آنهاست، خود به مال نیازمند نیستند. آنها از علم الهی بهرهمند هستند که گفته شده «علم برتر از هر چیزی است». از آن علم و روزی که به آنها داده میشود، باید به همنشینان و مریدان خود نصیب دهند، چرا که علم نمیتواند پنهان بماند. آنها باید به اندازهی ظرفیت خلق بخشش کنند و به این آیه عمل کنند که «از آنچه به آنها روزی دادهایم، انفاق میکنند».
خلق از معرفت گنج «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً فأَحْبَبْتُ أنْ أعْرَفَ» نصیبی دهند و هم صحبتان را. اما عموم خلق را از دعای ایشان و از برکت ایشان از بلاها و از رنجها خلاص دهند و روز قیامت نیز زکوة رحمت خدا نثار کنند؛ هر یکی هفتاد هزار محبوب مستحق عقاب را اهل بهشت گردانند. هان! تو چه دانی که زکوةِ «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً» چیست؟ آن گنج رحمت است که «کَتَبَ رَبُّکُم علی نَفْسِهِ الرَّحمَة». پس زکوة این گنج کرا دهند و که خواهد ستدن؟ دریغا «و ماأرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمةً لِلعالمین» خود گواهی میدهد مر این سخن را. پس مصطفی- علیه السلام- آن رحمت را قسمت کند بر خصوص امت و خصوص خصوص که «هُوَ الذی أنْزَل السکینَةَ فی قلوب المؤمنین» تا ایشان قسمت کنند بر عموم خلق که «شَرُّ الناس مَنْ أَکَلَ وَحْدَه». تا هر که در عصر او بود، در دنیا و آخرت از نصیبی از آن رحمت خالی نباشد، و پیش از این زکوةِ این کلمات آن عزیز را نتوان دادن که دلها برنتابد و خاطرها در ورطۀ هلاک افتد. و این هنوز یک نصیب است از صد هزار نصیب «ماصَبَّ اللّهُ فی صَدْری شیئاً الاّ وَصَبَبْتُه فی صَدْرِ أبی بَکْرَ»! اما نوش میکن «فَهَلْ مِنْ مَزید» میطلب.
هوش مصنوعی: آفرینش از شناخت گنجی به نام «کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّاً فأَحْبَبْتُ أنْ أعْرَفَ» نصیبی برای خود و همراهانشان میآورد. اما عموم مردم به برکت دعای ایشان از مشکلات و رنجها رهایی مییابند و در روز قیامت نیز رحمت خدا نصیبشان میشود؛ هر یک از آنها میتواند هفتاد هزار فرد گناهکار را به بهشت برساند. چه کسی میداند زکات این گنج چیست؟ این رحمت است که خداوند بر خود واجب کرده و میفرماید: «رحمت بر خود واجب کردهام». پس زکات این گنج را به چه کسی باید داد و چه کسی میتواند آن را دریافت کند؟ آری، «و ماأرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمةً لِلعالمین» این مطلب را تصدیق میکند. پیامبر – علیه السلام – این رحمت را بر خصوص امت و چند خصوص دیگر تقسیم میکند تا آن را به مردم برسانند، چرا که «شَرُّ الناس مَنْ أَکَلَ وَحْدَه» است. این بدان معناست که هیچکس در زمان او نباید از رحمت در دنیا و آخرتم محروم بماند. پیش از اینکه زکات این سخنان به آن عزیز داده شود، دلها و ذهنها در خطر هلاکت هستند. این تنها یک قسمت از صدها قسمت رحمت است که او میگوید: «هیچ چیزی در دل من نریختهاید مگر اینکه آن را بر دل ابوبکر ریختهام». اما هنوز باید نوشید و در جستجوی مزید و بیشتر بود.
رکن چهارم ای عزیز صومست؛ و صوم در شرع عبارتست از امساک طعام و شراب که روزۀ قالب است. اما صوم در عالم حقیقت، عبارتست از خوردن طعام و شراب؛ کدام طعام؟ طعام «أبیتُ عِندَ ربّی». کدامشراب؟ شراب «وَکَلم اللّهُ موسی تکلیما» این را صوم معنوی خوانند روزۀ جان باشد؛ این صوم خدا باشد که «اَلصومُ لی». چرا؟ زیرا که در این صوم جز خدا نباشد که «وأنا أجزی بِه» همین معنی دارد. چون این صوم خدایی باشد، جزای این صوم جز خدا نباشد که «و أنا اجزی به یعنی أنا الجزاءُ».
هوش مصنوعی: ای دوست، روزه به معنای شرعی آن به معنای خودداری از خوردن و نوشیدن است. اما در معنای عمیقتر و واقعی، روزه به معنای خودداری از موارد دیگر است. اینجا منظور از طعام، آن خوراکی است که به ما نزد خدا میرسد و از شرابی یاد میکنیم که ارتباطی مستقیم با کلام خداوند دارد. این نوع روزه، روزهای معنوی یا روحانی است و مختص خداوند است. چرا که در این نوع روزه فقط خداوند وجود دارد و اوست که پاداش آن را میدهد. به همین دلیل، جزای این روزه نیز تنها از جانب خداست.
از آن بزرگ نشنیدهای که گفت: «الصومُ الغَیْبةُ عن رُؤیةِ ما دونِ اللّه لِرُؤیَةِ اللّه تعالی». صوم ما دون اللّه را بیان میکند. مریم میگوید که «إنی نَذَرْتُ للرَّحمن صَوماً» که افطار آن جز لقاءُ اللّه تعالی نباشد. مصطفی- علیه السلام- از اینجا گفت: «لِلصائم فرحَتان فَرْحَةٌ عِنْد إفطاره و فَرْحَةٌ عند لِقاء ربِه» دریغا از خبر «صوموا لِرُؤیتَهِ و أفطِروا لرُؤیَته» چه فهم کردهای؟ و از آن صوم چه خبر شاید دادن؟ که ابتدای آن صوم از خدا باشد، و آخر افطار آن بخدا باشد. «الصَومُ جَنَّة» سپر و سلاح صوم برگیر. گاهی صایم باش، و گاهی مفطر که اگر همه صوم باشد محرومی باشد؛ و اگر همه افطار باشد، یک رنگی باشد. مگر که مصطفی- علیه السلام- از اینجا گفت: «مَنْ صام الأَبَدَ فَلاصِیام لَهُ». صایمابدخود یکی آمد که «الصَمَد» نعت او بود. «و هو یُطْعِمُ ولایُطْعَم» این معنی بود. صایم الدهر او بود- جل جلاله- دیگران را فرموده است که «صوموا ساعةً وأَفْطِروا ساعَةً» تا خود صوم هر کسی از چیست و افطار هر کسی بچیست. شنیدی که صوم چه باشد.
هوش مصنوعی: از بزرگانی شنیدهاید که گفتهاند: «روزه، دوری از دیدن غیر خدا برای دیدن خداوند متعال است». این عبارت به نوعی بیانکننده اهمیت روزهداری و معنای آن است. در داستان مریم نیز آمده که او به خداوند نذر کرده است که روزهدار شود و افطارش تنها در ملاقات با خداوند باشد. پیامبر اسلام نیز در اینجا بیان کردهاند که برای روزهدار دو شادی وجود دارد: یکی هنگام افطار و دیگری هنگام دیدار با پروردگارش. این بیان نشاندهنده عمق مفهوم روزه و ارتباط آن با خداوند است. در واقع، روزه به نوعی سپری و سلاح محسوب میشود و باید گاهی روزهدار بود و گاهی افطار کرد تا از هر دو نعمت برخوردار شد. لذا پیامبر اسلام فرمودهاند: «کسی که همیشه روزه باشد، روزهای برای او نخواهد بود». و بدین ترتیب، تاکید شده که روزهداری باید با توجه به حال و نیاز هر فرد صورت گیرد. پس روزه به معنای واقعیش چیست؟
رکن پنجم حج است «وَلِلّهِ عَلَی النّاس حَجَّ البَیْتِ مَن استَطاعَ إِلیه سَبیلاً». ای عزیز بدانکه راه خدا نه از جهت راست است ونه از جهت چپ، ونه بالا و نه زیر و نه دور و نه نزدیک؛ راه خدا در دلست، و یک قدم است: «دَعْ نَفْسک و تعالی». مگر از مصطفی- علیه السلام- نشنیدهای که او را پرسیدند: «أَیْنَ اللّه» خداکجاست؟ فقال: -علیه السلام- «فی قُلُوبِ عِبادِهِ المُؤمنین» گفت: در دل بندگان خود. «قَلْبُ المؤمِنِ بَیْتُ اللّه»این باشد. دل طلب کن که حج، حج دلست، دانم که گویی: دل کجاست؟ دل آنجاست که «قَلْبُ المؤمن بَیْنَ اْصْبَعین مِنْ أصابع الرّحمن».
هوش مصنوعی: حج فقط یک سفر فیزیکی به خانه خدا نیست، بلکه یک سفر روحانی و درونی است. راهی که به خدا میرسد، نه در جهتی خاص و نه در مکان خاصی قرار دارد؛ بلکه این مسیر در دل انسانها وجود دارد. اصل و بنیاد این مسیر، رها کردن خود و اوج گرفتن به سمت خداست. پاسخ رسول الله در مورد مکان خدا نشاندهنده این است که خدا در دل مؤمنان است و قلب مؤمن خانه خدا به حساب میآید. بنابراین، برای حقیقت حج، باید به دل توجه کرد، زیرا آنجا مکانی است که ارتباط عمیقتری با خداوند برقرار میشود.
ای عزیز حج صورت، کار همه کس باشد؛ اما حج حقیقت نه کار هر کسی باشد. در راه حج زر و سیم بایدفشاندن در راه حق جان و دل باید فشاندن. این کرا مسلم باشد،آن را که از بند جان برخیزد. «مَنْ استَطاعَ الیه سَبیلاً» این باشد.
هوش مصنوعی: حج به شکل ظاهری میتواند برای هر کسی امکانپذیر باشد، اما حج حقیقی نیاز به روحی بزرگ و دلدادگی دارد. در مسیر انجام حج باید از ثروت و مال خود هزینه کنید و جان و دل را فدای این راه کنید. چنین کسی باید آزاد از قید و بندهای دنیوی باشد. توانایی انجام حج به این معناست.
ای عزیز این کلمه را گوش دار. عمر خطاب- رضی اللّه عنه- بوسه بر حجرالاسود میداد و میگفت: «إِنَّک حَجَرُ لاتَضُرُّ وَلاتَنْفَعُ لَوْلا أَنّی رَأَیتُ رسولَ اللّه-صلّی اللّه عَلَیه و سلَّم- قَبَّلَکَ لَما قَبَّلتُک» گفت: مصطفی را دیدم که برین سنگ بوسه داد و اگر نه من ندادمی. امیرالمؤمنین علی- رضی اللّه عنه- گفت: «مَهْلاً یا عُمرُ بَلْ هُوَ یَضُرٌ و یَنْفَعُ» آن عهد نامۀ بندگان خدا در میان اینست که «مَن اتَّخَذَ عند الرحَّمن عهداً». آن بوسه بر روی عهد ازل میدهند نه بر سنگ دریغا «الحَجَرُ الأسوَدُ یمینُ اللّه فی أرْضه» او رادست خدا خوانند، و تو او را سنگ سیاه بینی! ای عزیز آنچه موسی- علیه السلام- طالب و مشتاق کوه طور سینا بود، آن کوه سنگ نبود بلکه حقیقت آن سنگ بود «وأنَّ المساجِدَ لِلّه فلا تُدْعَوا مَعَ اللّهِ أحداً». جمال کعبه نه دیوارها و سنگهاست که حاجیان بینند، جمال کعبه آن نور است که بصورت زیبا در قیامت آید، وشفاعت کند از بهر زایران خود.
هوش مصنوعی: ای عزیز، به این کلمه توجه کن. عمر بن خطاب- رضی الله عنه- بر حجرالأسود بوسه میزد و میگفت: «تو فقط یک سنگ هستی که نه ضرری میزنی و نه نفعی، اگر نبودی که رسول الله- صلی الله علیه و آله و سلم- تو را بوسیده باشد، من هرگز تو را نمیبوسیدم.» او تأکید میکرد که من آن رسول را دیدم که بر این سنگ بوسه زد و اگر او نبود، من این کار را نمیکردم. امیرالمؤمنین علی- رضی الله عنه- به او گفت: «ای عمر، صبر کن! بلکه این سنگ ضرر و نفع دارد.» آن عهدی که بندگان خدا با او دارند به این معناست که «کسی که نزد رحمان عهدی دارد». این بوسه بر عهد ازلی است، نه بر سنگ. ای دریغ از اینکه «حجر الأسود یمین الله فی أرضه» است و تو او را فقط یک سنگ میبینی! آنچه موسی- علیه السلام- در کوه سینا دنبال آن بود، فقط سنگ نبود، بلکه حقیقتی فراتر از آن بود. «و المساجد لله فلا تدعوا مع الله أحدا». زیبایی کعبه در دیوارها و سنگها نیست که حاجیان میبینند، بلکه نور و جمال کعبه است که در قیامت به شکل زیبا ظهور میکند و از زائران خود شفاعت میکند.
ای عزیز هرگز در عمر خود یک بار حج روح بزرگ کردهای که «الجُمْعةُ حجُّ المساکین»؟ مگر که این نشنیدهای که بایزید بسطامی میآمد، شخصی را دید گفت: کجا میروی؟ گفت «إِلی بَیْتِ اللّه تعالی» بایزید گفت: چند درم داری؟ گفت: هفت درم دارم. گفت: بمن ده و هفت بار گرد من بگرد و زیارت کعبه کردی. چه میشنوی!!! کعبۀ نور «أوّلُ ما خَلَقَ اللّهُ تعالی نوری» در قالب بایزید بود، زیارت کعبه حاصل آمد:
هوش مصنوعی: هرگز فراموش نکن که حج حقیقی، در حقیقت سفر روحانی و معنوی است. یک بار شخصی به بایزید بسطامی گفت که به کجا میرود و او پاسخ داد به خانه خدا. بایزید از او پرسید که چقدر پول دارد و وقتی گفت که فقط هفت درم دارد، به او پیشنهاد کرد که این هفت درم را به او بدهد و دور او هفت بار بچرخد، تا به این ترتیب زیارت کعبه کرده باشد. این نشان میدهد که اقداماتی از این دست، عمق معنوی و روحانی ایجاد میکند. کعبه، نماد نور و معرفت است و بایزید به نوعی این نور را در وجود خود داشت.
محراب جهان جمال رخسارۀ ماست
سلطان جهان در دل بیچارۀ ماست
هوش مصنوعی: جهان به زیبایی و جلوههای چهرهی ما سجده میکند و پادشاهی که بر دلهای ما تسلط دارد، در واقع بر دلهای بیچارگان حکومت میکند.
شور و شر و کفر و توحید و یقین
درگوشۀ دیدهای خون خوارۀ ماست
هوش مصنوعی: در کنار دیدگاههای دردناک و خونین ما، احساساتی چون شور و شوق، بینظمی، انکار و ایمان وجود دارد.
در هر فعلی و حرکتی در راه حج، سری و حقیقتی باشد؛ اما کسی که بینا نباشد خود نداند طواف کعبه و سعی و حلق و تجرید و رمی حجر و احرام و احلال و قارن و مفرد و ممتنع در همه احوالهاست «وَمَنْ یُعَظِمْ شَعائرَاللّه فإِنّها مِنْ تَقْوَی القُلوب». هنوز قالبها نبود و کعبه نبود که روحها بکعبه زیارت میکردند «وأَذِّنْ فی الناس یأتُوکَ رجالا». دریغا که بشریت نمیگذارد که بکعبۀ ربوبیت رسیم! و بشریت نمیگذارد که ربوبیت رخت بر صحرای صورت نهد! هرکه نزد کعبۀ گل رود خود را بیند، و هرکه بکعبۀ دل رود خدا را بیند. انشاء اللّه تعالی که بروزگار دریابی که چه گفته میشود! انشاءاللّه که خدا مارا حج حقیقی روزی کند.
هوش مصنوعی: در هر حرکتی که در راه حج انجام میشود، یک معنای عمیق و حقیقتی نهفته است؛ اما افرادی که آگاهی ندارند، نمیدانند که عملهایی مانند طواف کعبه، سعی، حلق، و دیگر مناسک حج، فقط ظاهری هستند. هنوز وجود کعبه و مظاهر آن به تنهایی کافی نیست، چرا که روحها به کعبه عشق ورزیده و به سمت آن جذب میشوند. افسوس که انسانیت باعث میشود ما نتوانیم به حقیقت ربوبیت برسیم. هر کسی که تنها به ظاهر کعبه توجه کند، فقط خود را خواهد دید، و کسانی که به کعبه دل مینگرند، خدا را خواهند یافت. ان شاء الله که به زودی دریافت کنیم که چه چیزهایی به ما گفته میشود و ان شاء الله که خداوند به ما توفیق حج حقیقی عطا کند.