برگردان به زبان ساده
بدانکه در حق صورت بینان و ظاهر جویان با مصطفی-صلعم- خطاب این آمد: «وتراهم یَیْظُرون إِلَیْک وَ هُمْ لایُبصِرون». ای عزیز میگویم: مگر این آیت در قرآن نخواندهای و یا نشنیدهای که «قُد جاءَکم مِنَ اللّهِ نورٌ و کتابٌ مُبین»؟ محمد را نور میخواند و قرآن را که کلام خداست نور میخواند که «واتّبعوا النورَ الذی اُنْزل مَعَه». تو از قرآن حروف سیاهی میبینی بر کاغذ سفید، بدانکه کاغذ و مداد و سطرها نور نیستند، پس «القرآنُ کلامُ اللّهِ غیرُ مخلوق» کدامست؟
هوش مصنوعی: بدان که در حق کسانی که تنها به ظاهر چیزها نگاه میکنند، درباره پیامبر اسلام، مصطفی (صلعم) بیان شده است که آنها تو را میبینند اما نمیتوانند حقیقت تو را درک کنند. آیا نمیدانی که در قرآن آمده است که از سوی خداوند نور و کتابی روشن به شما آمده است؟ محمد به عنوان نور و قرآن به عنوان کلام خدا توصیف شده است. اگر تو تنها حروف سیاه را بر روی کاغذ سفید میبینی، بدان که کاغذ و جوهر و خطوط هیچکدام حقیقت نور نیستند. پس کلام خدا که غیرمخلوق است، چیست؟
خلق از محمد صورتی و تنی و شخصی دیدند، و بشر و بشریَّتی به بینندگان مینمودند که «قُلْ إِنما أنا بَشرٌ مِثلُکم یوحی إِلی» تا ایشان درین مقام گفتند که «وقالوا مالِهذا الرسولِ یأکُل الطعامَ و یمشی فی الأَسواق». اما او را با اهل بصیرت و حقیقت نمودند تا بجان و دل، حقیقت او بدیدند. بعضی گفتند: «اللهُمّ الجعَلْنا من اُمةِ محمد»، بعضی گفتند: «اللهم لاتَحْرِمنا من صحبة محمد» و قومی گفتند: «اللهم ارزُقْنا شفاعةَ محمد». اگر در این حالت و درین مقام ولایت او را بشر خوانند و یاوی را بشر دانند، کافر شوند. بر خوان: «و قالوا أَبشَرٌ یهدوننا فکَفَروا» تاوی بیان کرد که «لَسْتُ کأحدِکم».
هوش مصنوعی: افراد از محمد(ص) چهرهای انسانی و جسمی مشاهده کردند و آن حضرت را به عنوان یک انسان و بشریت میدیدند که خود میفرمود: «بگو من هم بشری مانند شما هستم که به من وحی میشود.» به همین دلیل برخی به او گفتند: «این پیامبر چرا غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟» اما او را برای اهل بصیرت و حقیقت نمایان کردند تا با جان و دل، حقیقت وجود او را درک کنند. برخی دعا کردند: «خدایا ما را از امت محمد قرار ده» و برخی دیگر گفتند: «خدایا ما را از همراهان محمد محروم نکن» و عدهای اظهار کردند: «خدایا ما را مشمول شفاعت محمد قرار بده.» اگر در این مقام و وضعیت او را بشری بخوانند یا او را همچون یک انسان عادی بدانند، کافر خواهند شد. این در حالی است که قرآن میفرماید: «آیا بشری ما را هدایت میکند، پس آنها کافر شدند» و این موضوع روشن میسازد که او همانند کسی دیگر نیست.
و حقیقت قرآن که صفت مُقدس است مقرون و منوط دلهای انبیا و اهل ولایت است که حیوة این فرقت بدان آمد. آن در کتاب نیست و هم در کتاب میطلب. «ما بَیْنَ الدفَتَیْن کلامُ اللّه» هر دو طرف گرفته است. اما طالبان قرآن را در کتاب بدیشان نمودهاند که «إنّ للقرآن ظهراً و بطناً وَلِبَطنه بطناً الی سبعة أبطُن» گفت. هر آیتی را از قرآن ظاهری هست و پس از ظاهر باطنی تا هفت باطن. گیرم که تفسیر ظاهر را کسی مدرک شود، اما تفسیرهای باطن را که دانست و که دید؟ و جای دیگر گفت که: «أُنزل القرآنُ علی سبعةِ أَحرُف کُلُها شاف کاف.» عروس جمال قرآن چون خود را باهل قرآن نماید، بههفت صورت اثر بینند و همه صورتها باشفاف تمام. مگر که ازینجا گفت: «أهلُ القرآن أهَلُ اللّه و خاصتُه» که چون مقری بکتاب «وعند ام الکتاب» رسید بمعانی قرآن برسد و جمال پرتو قرآن او را چنان از خود محو کند که نه قرآن ماند و نه قاری و نه کتاب بلکه همه مقروء بود و همه مکتوب باشد.
هوش مصنوعی: قرآن به عنوان یک حقیقت مقدس، به قلبهای پیامبران و اهل ولایت وابسته است و حیات این گروه به واسطه آن است. قرآن در متون نوشته شده و در عین حال فراتر از کتاب قرار دارد. برخی میگویند که قرآن دو جنبه ظاهری و باطنی دارد و هر آیهای ظاهری دارد که بعد از آن باطنی وجود دارد و تا هفت باطن نیز برای آن قابل تصور است. اگرچه ممکن است کسی بتواند تفسیر ظاهری قرآن را درک کند، اما تفسیرهای باطنی آن کار دشواری است. همچنین گفته شده که قرآن بر هفت حرف نازل شده که تمامی آنها مفسر و کافیاند. عروس زیبایی قرآن زمانی خود را به اهل قرآن معرفی میکند که هفت حالت را نشان دهد و این حالات به طور کامل شفاف هستند. براساس گفتهای دیگر، اهل قرآن به عنوان اهل و خاص خداوند شناخته میشوند، و هنگامی که کسی به عمیقترین معانی قرآن دست یابد، به قدری تحت تأثیر زیبایی قرآن قرار میگیرد که دیگر نه قرآن باقی میماند و نه قاری و نه کتاب، بلکه همه چیز یکی شده و وحدت پیدا میکند.
اما مقصود آنست که بدانی که جزین بشریت حقیقتی دیگر، و جزین صورت معنیی دیگر، و جزین قالب جانی و مغزی دیگر و جزین جهان جهانی دیگر.
هوش مصنوعی: مقصود این است که باید بدانی که فراتر از حالت فعلی انسانها، واقعیتی دیگر وجود دارد، معنی دیگری نیز برای زندگی وجود دارد و شکل و ظاهری متفاوت و جهانی دیگر در انتظار است.
ما را بجز این جهان جهانی دگر است
جز دوزخ و فردوس مکانی دگر است
هوش مصنوعی: ما تنها به این جهان محدود نیستیم و جهانی دیگر نیز وجود دارد. میان این دو جهانی که میشناسیم، یعنی دوزخ و بهشت، فضای دیگری نیز برای وجود دارد.
آزاده نسب زنده بجانی دگر است
و آن گوهر پاکشان زکانی دگر است
هوش مصنوعی: آزادگان از نسلی خاص و با شرافت به دنیا میآیند و طبع آنها به گونهای است که نشانههای خلوص و پاکی در وجودشان هویدا است.
قلاشی و رندی است سرمایۀ عشق
قرّائی و زاهدی جهانی دگر است
هوش مصنوعی: عشق به مانند یک حالت زیرکانه و بازیگوشانه است که با ظاهرسازی و زهد در دنیا تفاوت دارد؛ زیرا عشق واقعی در جهانی متفاوت و عمیقتر قرار دارد.
ما را گویند کین نشانی دگر است
زیرا که جزین زبان زبانی دگر است
هوش مصنوعی: میگویند که این نشانه ما متفاوت است، زیرا که زبان ما با دیگر زبانها تفاوت دارد و ویژگیهای خاص خود را دارد.
أمّا آیت «و ما مِنۀا إِلّا لَهُ مَقامٌ معلوم» بیان وشرح این همه کرده است؛ «واللّهُ فضَّل بعضَکم علی بعضٍ فی الرزق» عذر این همه بخواسته است؛ «تلک الرُّسُل فضّلنا بعضهم علی بعض» پدید کرده است «وفوق کل ذی علم علیم» ظاهر شده است. این همه چیست؟ و چه معنی دارد «وما یعلَمُ تأویلَه إِلاّ اللّهُ و الراسِخون فی العلم»؟ این تأویل که خدا داند و راسخان در علم. راسخ در علم کدام باشد؟ برخوان: «بَلْ هو آیاتٌ بیناتٌ فی صدور الذین اوتوا العلم». این صدر کجا طلبند؟ «أفَمَنْ شَرَح اللّهُ صدرَه للاسلام فهو علی نورِ من ربّه فَوَیلٌ للقاسِیة قلوبُهم». این نور کجا جویند؟ «إنّ فی ذلک لَذِکْری لِمَن کان لَهُ قلب»! گم راه را این همه گم و راهنمایی را این همه پیدا شده است و ز بهر این گفت مصطفی-صلعم-: «إِنّ مِنَ العلمِ کَهَیْأَةِ المکنون لایعْلَمُه علماءٌ الا العلماءُ باللّه فَإِذا نطقوا به لم یَنْکُره إِلّا اهلُ الغِرَّة باللّه».
هوش مصنوعی: آیهای که میگوید «و ما مِنْهَا إِلّا لَهُ مَقامٌ معلوم» به وضوح این موضوعات را بیان کرده است؛ و آیهای که میگوید «واللّهُ فضّل بعضَکم علی بعضٍ فی الرزق» توضیحی بر این تفاوتها ارائه داده است؛ همچنین آیهای که میگوید «تلک الرُّسُل فضّلنا بعضهم علی بعض» تفاوتهای بین پیامبران را نشان میدهد و در نهایت آیهای که میگوید «وفوق کل ذی علم علیم» به دانش خداوند اشاره میکند. این مفاهیم چه معنی دارند و چه ارتباطی با هم دارند؟ به وضوح در آیهای دیگر نیز آمده است که «وما یعلَمُ تأویلَه إِلّا اللّهُ و الراسِخون فی العلم» و این موضوع به فهم عمیق نیاز دارد. چه کسانی راسخ در علم هستند؟ در آیهای دیگر آمده که «بَلْ هو آیاتٌ بیناتٌ فی صدور الذین اوتوا العلم» بنابراین، علم به صورت واضح در دل کسانی که آن را دریافت کردهاند وجود دارد. حال این دلها کجا باید جستجو شوند؟ آیهای میگوید «أفَمَنْ شَرَح اللّهُ صدرَه للاسلام فهو علی نورِ من ربّه» یعنی کسی که خداوند قلبش را به نور ایمان روشن کرده، در حقیقت در مسیر درست قرار دارد و در برابر کسانی که دلهایشان سخت شده، عواقب منفی وجود دارد. همچنین بیان شده که «إنّ فی ذلک لَذِکْری لِمَن کان لَهُ قلب» بهاین معناست که در این موضوعات یادآوریهای بسیار مهمی برای اهل دل وجود دارد. در حقیقت، با وجود همه این نشانهها و راهنماییها، پیامبر اسلام (ص) میفرمایند که «إنّ مِنَ العلمِ کَهَیْأَةِ المکنون» یعنی علم واقعی و عمیق، همچون گنجینهای پنهان است که تنها افراد خاصی که به خداوند ایمان دارند قادر به درک آن هستند و در نهایت، کسانی که به این حقایق توجهی ندارند، از آنها غافل میمانند.
علمها سه قسم آمدند: قسم اول علم بنی آدم آمد و قسم دوم علم فرشتگان و قسم سوم علم مخلوقات و موجودات اما علم چهارم علم خداست تعالی و تقدس که علم مکنون و مخزون میخوانند پس علم مکنون جز عالم خدا کس نداند و ندانم که هرگز دانستهای که عالم خدا کیست؟ «اُطلُبوا العلمَ وَ لَوْ بالصّین» ترا بچین و ماچین باید رفت، آنگاه «عُلَماءُ اُمّتی کأنبیاء بنی إِسرائیل» بیابی.
هوش مصنوعی: علوم به سه دسته تقسیم میشوند: اولین دسته، علم انسانهاست؛ دومی علم فرشتگان و سومی علم مخلوقات و موجودات. اما چهارمین دسته، علم خداوند است که به آن علم پنهان و محفوظ گفته میشود و تنها خداوند به این علم آگاه است. هیچکس نمیتواند بداند که عالم خداوند کیست. بنابراین، باید در پی علم رفت و حتی اگر به دورترین نقاط هم باشد، تلاش کرد، زیرا علمای امت من در مقامی هستند که به پیامبران بنی اسرائیل مشابهند.
بر کدام راه میباید رفت؟ بر راه عمل، عمل تن نمیگویم بر راه عمل دل میگویم و معلوم است که گفته است: «مَنْ عَمِلَ بِما عَلِم وَرّثَهُ اللّهُ عِلْمَ مالایَعْلم».
هوش مصنوعی: کدام مسیر را باید انتخاب کرد؟ باید به راه عمل قدم گذاشت. من از عمل صرف صحبت نمیکنم، بلکه منظورم عمل با دل و انگیزه است. و مشخص است که گفتهاند: "هر کس به آنچه میداند عمل کند، خداوند او را به دانشی که نمیداند هدایت میکند."
دریغا «کَلِمَ الناس علی قَدَرِ عقولِهم» پندی تمامست؛ أما درین ورقها بعضی سخنها گفته شود که نه مقصود آن عزیز بود، بلکه دیگر از محبان باشد که وقت نوشتن حاضر نباشند، ایشان را نیز نصیبی باید تا نپنداری که همه مقصود تویی. زیرا که هر که چیزی شنود که نه مقام وی بود ونه در قدر فهم وی باشد، ادراک و احتمال آن نکند. تو ای عزیز پنداری که قرآن مجید خطابست با یک گروه یا با صد طایفه یا با صدهزار؟ بلکه هر آیتی و هر حرفی خطابست با شخصی، و مقصود شخصی دیگر بلکه عالمی دیگر. وآنچه درین ورقها نوشته شد، هر سطری مقامی و حالتی دیگر است و از هر کلمهای مقصودی و مرادی دیگر، و با هر طالبی خطابی دیگر که آنچه با زَیْد گفته شود نه آن باشد که با عمرو بود، و آنچه خالد بیند بکر مثلاً نبیند.
هوش مصنوعی: به راستی که «کلام مردم به اندازهی عقلهای آنهاست» یک نصیحت جامع است؛ اما در این صفحات برخی از سخنان گفته میشود که منظور گوینده اصلی نیست، بلکه از سوی دیگر علاقهمندان است که در زمان نوشتن حضور ندارند و آنها نیز باید سهمی داشته باشند تا فراموش نشود که همه چیز به شما مربوط نیست. زیرا کسی که مطلبی را میشنود که نه به مقام او مربوط است و نه در حد فهم او میباشد، نمیتواند آن را درک کند. ای عزیز، فکر میکنی که قرآن کریم تنها خطاب به یک گروه خاص است یا به صدها یا هزاران نفر؟ واقعیت این است که هر آیه و هر کلمه به فردی خاص خطاب دارد و مقصود آن ممکن است فرد یا عالمی دیگر باشد. در این صفحات، هر سطر معنای خاصی دارد و از هر کلمهای هدف و مقصود متفاوتی نهفته است. مفاهیم به هر طالبی متفاوت است؛ آنچه با زید گفته میشود ممکن است با عمرو متفاوت باشد و آنچه خالد میبیند ممکن است برای بکر قابل رؤیت نباشد.
ای عزیز! تو پنداری که «الحمدُللّه رب العالمین» بوجهل شنید، یا مقصود او بود؟ او از قرآن «قُل یا ایُّها الکافرون» شنود و نصیبش این بود؛ اما «الحمدللّه» نصیب محمد بود و محمد شنید. و اگر باور نمیکنی از عمر خطاب بشنو که گفت: مصطی- صلعم- با ابوبکر سخن گفتی که شنیدم ودانستم و گاه بود که شنیدم و ندانستم، و وقت بود که نشنیدم و ندانستم، چه گویی؟ از عمر دریغ میداشت! نه حاشا و کلا ازو دریغ نمیداشت، لیکن فرزند طفل را که رضیع بود از برهبریان و حلوای شکر نگاه دارند که او را معده احتمال نکند، تا رسیدۀ روزگار شود آنگاه مَأکولات و مَشروبات مُضراو نشود.
هوش مصنوعی: عزیز من، آیا فکر میکنی که جمله «الحمدللّه رب العالمین» فقط به بوجهل مربوط میشود یا او حق دارد آن را شنیده باشد؟ او تنها آیه «قُل یا ایُّها الکافرون» را شنید و به همین اندازه از آن بهره برد. اما این جمله «الحمدلله» خاص محمد بود که او آن را شنید. اگر به این موضوع باور نداری، به عمر خطاب گوش کن که گفت: مصطی - صلعم - با ابوبکر صحبت کرد و من آن را شنیدم و فهمیدم، و مواقعی بوده که شنیدم ولی نفهمیدم، و برخی اوقات هم نشنیدم و نفهمیدم. چه میگویی؟ عمر از این موضوع چیزی کم نمیگذاشت! اما او نمیتوانست نسبت به فرزند کوچک ناشنوا بیتفاوت باشد و باید به او خوراکیهای مناسب بدهند تا او قابلیت هضم غذای ناسازگار را پیدا کند و به دوران بلوغ برسد تا از خوراکیها و نوشیدنیهای مضر دور بماند.
عبداللّه بن عباس میگوید که اگر این آیت را که «إنّ رَبّکم اللّهُ الذی خَلق السموات و الارضَ فی ستةِ ایام ثم استوی علی العرش» تفسیر میکنم «لَرَجَمْتمونی بالحجارة» یعنی صحابه- رضی اللّه عنهم- مراسنگسار کنند. ابوهُریره- رضی اللّه عنه- گفت که اگر این آیت را شرح کنم که «اللّه الذی خَلق سبع سموات و من الارض مِثلَهُنَّ یَتَنزّلُ الامرُ بینهُنّ»، «لَکَفّرُتمونی»، یعنی خلق مراکافر خوانند.
هوش مصنوعی: عبدالله بن عباس میگوید که اگر به تفسیر آیهای بپردازم که درباره خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرده و سپس بر عرش تکیه داده، ممکن است دوستانم مرا سنگسار کنند. ابوهریره نیز گفت که اگر بخواهم این آیه را توضیح دهم که در آن آمده خداوند هفت آسمان و زمینهایی شبیه به آنها خلق کرده و فرمانش در میان آنها نازل میشود، ممکن است مرا کافر بدانند.
عبداللّه بن عباس میگوید:شبی با علی بن ابی طالب- کرم اللّه وجهه- بودم تا روز، شرح بای بسم اللّه میکرد: «فرأیتُ نفسی کالجرَّةِ عند البحرِ العظیم».یعنی خود را نزد وی چنان دیدم که سبویی نزد دریایی عظیم. از دریا، چه بر توان گرفت؟ تا ساکن دریا نشوی، هرچه یابی قَدَری و حَدّی دارد؛ ملاح از دریا، چه حدِ و وصف کند و چه برگیرد؟! زیرا که هرچه برگیرد باز بریزد که مقام در بحر دارد، اما بَرّ از بحر چه خبر دارد؟ «ظَهَر الفسادُ فی البرّ و البحر. هرچه آموختۀ خلق باشد بر و بری باشد و هرچه آموختۀ خدا باشد که «الرحمنُ عَلَّم القرآن». بحر و بری باشد و بحر نهایت ندارد «ولایُحیطون بشیءِ مِنْ علمه».
هوش مصنوعی: عبدالله بن عباس میگوید: شبی با علی بن ابیطالب بودم و او شروع به شرح بای بسم الله کرد. در اینجا احساس کردم که به مانند سبویی در کنار یک دریا بزرگ هستم. از یک دریا چه میتوان برداشت کرد؟ اگر کسی در دریا سکونت نداشته باشد، هرچه که پیدا کند، مقدار و حدودی دارد. دریانورد چه میتواند از دریا بگوید و چه چیزی میتواند از آن بگیرد؟ زیرا هرچیزی که برمیدارد، سرانجام به زمین میریزد، چرا که مقام او در دریا است. اما کسی که در خشکی است، چه چیزی از دریا میداند؟ فساد در زمین و دریا نمایان شده است. هر آنچه که انسانها آموختهاند، به سطح و محدودیت تعلق دارد، اما هر آنچه که خدا آموخته است، عمیق و بینهایت است. این علم خداوند به مانند دریا است که هرگز قابل احاطه نیست.
چه میشنوی ای عزیز! شمهای ازین حدیث که «اَلمؤمنُ مِرْآةُ المؤمن» بدینجا لایق است. هر که چیزی نداند و خواهد که بداند او را دو راهست: یکی آن باشد که با دل خود رجوع کند بتفکر و تدبر تا باشد که بواسطۀ دل خود خود را بدست آرد. مصطفی- علیه السلام- ازاینجا گفت که: «إِسْتَفْتِ قَلْبَکَ وَ إِنْ أَفْتاک المُفْتون» گفت: هرچه پیش آید باید که محل و مُفتی آن صدق دل باشد. اگردل فتوی دهد امر خدا باشد میکن؛ و اگر فتوی ندهد ترک کن، و اعراض پیش گیرد که «إنّ لِلْمَلَک لَمَّةٌ و للشیطان لَمّة». هرچه دل فتوی دهد خدایی باشد، و هرچه رد کند شیطانی باشد و نصیب این دو لَمّه در همۀ جسدها هست از اهل کفر و اسلام. کارهای ما دشوار بدانست که مفتی ما نفس امّاره است که «إنّ النَفْس لَأمّارةٌ بالسوءِ». هر کرا مفتی دلست او متقی و سعید است و هر کرا مفتی نفس است او خاسرو شقی است؛ و اگر شخصی این اهلیت و استعداد ندارد که بواسطۀ دل خود بداند دل کسی دیگر بجوید و بپرسد که این اهلیت یافته باشد «فَأسأَلوا أهلَ الذِکر إِن کُنْتُم لاتعلَمون: تا دل غیری آینۀ تو باشد.
هوش مصنوعی: ای عزیز! به آنچه میشنوی توجه کن. به این حدیث که میگوید «مؤمن آینه مؤمن است» فکر کن. هرکس که چیزی نمیداند و میخواهد بداند، دو راه در پیش دارد: یکی این است که با دل خود به تفکر و تدبر بپردازد تا بتواند با دلش به رازها پی ببرد. پیامبر- علیه السلام- در این باره فرموده است: «به دل خود مراجعه کن، هرچند مفتیان نیز فتوایی دهند». بنابراین، آنچه که در دل صادقانه میآید باید معیار قرار گیرد. اگر دل فتوایی داد، باید آن کار را انجام داد، و اگر فتوایی نداد، باید از آن دست کشید. دو نیروی فکری وجود دارد: یکی از سوی خدا و دیگری از سوی شیطان. هر چیزی که دل تأیید کند، از خداست و آنچه رد کند، از شیطان است. این نیروها در همه انسانها، هم مسلمان و هم کافر، وجود دارند. ما کار خود را سخت میدانیم، زیرا مفتی واقعی ما نفس ماست که به بدیها دعوت میکند. کسی که مفتی دلش باشد، متقی و خوشبخت است، و کسی که مفتی نفسش باشد، در ضرر و شقاوت است. اگر کسی نتواند با دل خود بسنجد، باید از دل دیگران کمک بگیرد و از کسانی که علم دارند بپرسد تا دل آنها آینهای برای او باشد.
ای دوست دلها منقسم است بر دو قسم: قسمی خود در مقابلۀ قلم اللّه است که بر وی نوشته شده است که «کَتَب اللّهُ فی قلوبهم الایمان» و یمینُ اللّه کاتب باشد؛ پس هرچه نداند چون بادل خود رجوع کند بدین سبب داند. قسم دوم هنوز نارسیده باشد و خام در مقابلۀ قلم اللّه نبود؛ چون از یکی که دلش آینه و لوح قلم اللّه باشد بپرسد و معلوم کند، او از اینجا بداند که خدا را در آینۀ جان پیردیدن چه باشد. پیر، خود را در آینۀ جان مرید ببیند اما مرید در جان پیر خدا را بیند.
هوش مصنوعی: ای دوست، دلها به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته دلهایی هستند که در مقابل قلم خدا قرار دارند و بر آنها نوشته شده که خداوند ایمان را در دلهایشان قرار داده است. این دسته از دلها از علم و آگاهی خاصی برخوردارند و هر چیز ناشناختهای را از درون خود درمییابند. دسته دوم هنوز به این مرحله نرسیده و در مقابل قلم خدا خام باقی ماندهاند. این افراد به کمک کسانی که دلشان شفاف و نقشپذیر از کلام خداست، میتوانند به درک خداوند در عمق وجودشان برسند. در اینجا، پیر میتواند خود را در آینه جان مرید ببیند، اما مرید خداوند را در وجود پیر مشاهده میکند.
و مثال همه که گفتم آنست که جماعتی بیماران برخیزند و بنزد طبیب روند و علاج خود بجویند. طبیب نسخهای مختلف بجهت تسکین امراض بدیشان دهد اگر کسی گوید: این اختلاف نسخها از جهل طبیب است غلط گفته باشد و جاهل این گوینده باشد که این اختلاف نسخها که افتاد از اختلاف علل افتاد. پس علتها گوناگونست، نسخت همه علتها بیک علت باز دادن سخت جهل و خطا باشد؛ آنها که دانند که چه گفته میشود خود دانند.
هوش مصنوعی: مثال آنچه که بیان شد این است که گروهی از بیماران به نزد پزشک میروند تا درمان خود را پیدا کنند. پزشک برای تسکین بیماریهای آنها نسخههای مختلفی مینویسد. اگر کسی بگوید این اختلاف در نسخهها ناشی از جهل پزشک است، به اشتباه سخن گفته است، زیرا آن فرد خود نادان است. این اختلاف بر اساس علل مختلف بیماریها به وجود آمده است. علتها متنوعاند و ایجاد یک نسخه واحد برای همهی آنها نشاندهنده نادانی و اشتباه است. کسانی که میدانند چه چیزی گفته میشود، خودشان از این موضوع آگاهند.
اکنون علت دین و اسلام قالب یک رنگ باشد. «بُنِیَ الاسلامُ علی خمس» خود نسخهای معین داده است که پنج نسخت است که علاج و دوای جملۀ مؤمنان است؛ امّا کار باطن و روش قلب، ضبطی و اندازهای ندارد. لاجرم بهر واردی پیری بباید که طبیب حاذق باشد که مرید را معالجه کند و از هر دردی مختلف درمانی مختلف فرماید. آنها که ترک علاج و طبیب کردهاند خود آن بهتر باشد که در علت فرو شوند زیرا که «وَلَوْ عَلِمَ اللّه فیهم خیراً لَأسمعَهم». پس چون طبیب حاذق در راه رونده بباید، باجماع مشایخ- قدّس اللّه ارواحهم- فریضه باشد؛ و از اینجا گفتهاند: «مَنْ لاشیخَ له لادین له». و شیخ را نیز فریضه بود خلافت قبول کردن، و تربیت کردن مریدان را فرض راه بود. اگر تمامتر خواهی از خدای تعالی بشنو که گفت: «هوالذی جَعَلکم خَلائف فی الارض وَرَفَعَ بَعْضَکم فَوْق بعضی دَرَجات». و بیان خلافت باطن جای دیگر گفت: «لَیَستَخْلِفنّهم فی الارض کما استَخْلَف الذین من قَبْلِهم»بیت:
هوش مصنوعی: امروزه اهمیت دین و اسلام باید به صورت یکپارچه درک شود. عبارت «اسلام بر پنج پایه بنیانگذاری شده است» به وضوح نشان میدهد که این پنج اصل، درمانی برای تمام مؤمنان است؛ اما توانایی درونی و حالات قلبی انسانها اندازهگیریپذیر نیستند. بنابراین، برای هر مسئلهای به یک پیر نیاز است که دلسوز و کارآزموده باشد تا مریدان را راهنمایی کرده و هر درد را با درمان خاص خود مداوا کند. افرادی که از معالجه و کمک متخصصین دور میشوند، بهتر است به ریشه مشکلات خود بپردازند، زیرا اگر خداوند در آنها نیکی میدید، صدای آنها را به گوششان میرسانید. از این روی، وجود یک استاد باتجربه در مسیر معنوی ضروری است، به طوری که گفته شده: «کسی که استاد ندارد، دین ندارد». همچنین، بر استاد واجب است که مسئولیت هدایت مریدان را بپذیرد و این مساله جزو وظایف اصلی اوست. اگر میخواهید به مقام بالاتری از خدا دست یابید، باید به این گفته توجه کنید که: «اوست که شما را در زمین جانشین خود قرار داده و برخی از شما را بر برخی دیگر برتری داده است».
کس را ز نهان دل خبر نتوان کرد
ز احوال دل خویش حذر نتوان کرد
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از دلخوشیها و ناراحتیهای باطنیاش خبر بدهد و از شرایط درونی خود نیز نمیتواند پنهان بماند.
کس عالم شرع را زَبَر نتوان کرد
انسانی را ز خود بدر نتوان کرد
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند کسی را به دانش دینی وادار کند و نمیتواند انسان را از طبیعت واقعیاش دور سازد.
محجوبان را بدین، نظر نتوان کرد
با خویش بکوی او گذر نتوان کرد
هوش مصنوعی: محجوبان را نمیتوان مستقیم نگاه کرد و با خود به خیابان او راه پیدا کرد.
دریغا قفل بشریت بر دلهاست، و بند غفلت بر فکرها، و معنی «أفَلا یَتَدبَّرون القرآن أَم علی قُلوبٍ أقفالُها» این باشد. چون فتوح فتح و نصرت خدای تعالی درآید که «إذا جاء نَصْرُ اللّهِ والفَتْح» این قفل از دل بردارد. «سَنُریهم آیاتِنافی الآفاق و فی انفُسِهم» پدید اید و نباتِ «واللّهُ أنْبَتَکُم مِن الارض نباتا» حاصل شود از خود بدر آید، ملکوت و مُلک ببیند و مُلک و مالک المُلْک شود که «کذلک نُرِی ابراهیمَ ملکوت السمواتِ و الارض» از خود بدر آید.
هوش مصنوعی: آه، قلبهای انسانها همچون قفلهایی بستهاند و فکرها در بند غفلت گرفتارند. اینجا اشاره به این است که آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلهایشان قفلی زده شده است. زمانی که نصرت و فتح خداوند برسد، این قفلها از دلها برداشته میشود. آنگاه نشانههای خداوند در افقها و در درون خود انسانها نمایان خواهد شد و رشد و شکوفایی از دلها سر خواهد زد. انسانها آسمانها و زمین را خواهند دید و به مقام ملکوت و مالکیت دست خواهند یافت، همانطور که خداوند ابراهیم را به ملکوت آسمانها و زمین آشنا کرد.
عیسی-علیه السلام- ازین واقعه خبر چنین داد که «لایَدْخُلُ ملکوتَ السمواتِ مَنْ لَمْ یولدْ مرَّتین» گفت: بملکوت نرسد هرکه دوبار نزاید یعنی هر که از عالم شکم مادر بدر آید این جهان را بیند و هرکه از خود بدر آید آن جهان را بیند. «أبدانُهم فی الدنیا و قلوبُهم فی الآخرة» این معنی باشد. آیینۀ «یَعْلَمُ السِرَّ فی السمواتِ والارض» کتاب وقت او شود. «مَنْ عَرفَ نفسه» او را روی نماید، «فقد عَرَف ربَّه» نقد وقت او شود. از «یوم تُبَدَّلُ الأَرضُ» گذشته بود و «بِغَیْر الأَرضِ» رسیده «رأی قلبی ربی» بیند. «أَبیتُ عِنْد ربی یُطْعِمُنی و یَسْقین» بچشد. فأوحی إِلی عَبْدِه ما أوحی» بشنود.
هوش مصنوعی: حضرت عیسی (علیه السلام) درباره این واقعه گفت: هیچکس نمیتواند به ملکوت آسمانها وارد شود، مگر اینکه دوبار متولد شود. این بدان معناست که هر کسی که از شکم مادر به دنیا میآید، این جهان را میبیند و کسی که از خود عبور کند، آن جهان را خواهد دید. یعنی بدنهای آنها در این دنیا است، اما دلهایشان در جهان آخرت است. آیینهای که سرّ آسمانها و زمین را میداند، کتاب زمان او میشود. هر کسی که خود را بشناسد، به حقیقت رب خود آشنا میشود. از روزی که زمین تغییر میکند و چیزهای جدیدی به وجود میآید، او نگاهی به قلبش و آنچه که ربی به او میدهد، میاندازد. او در خانه ربیاش میماند و از او خوراک و آب مینوشد. و او آنچه را که به بندهاش وحی شده، میشنود.
ای عزیز اگرخواهی که جمال این اسرار بر تو جلوه کند از عادت پرستی دست بدار که عادت پرستی بت پرستی باشد. نبینی که قدح این جماعة چگونه میکند «إِنّا وَجَدْنا أباءَنا علی امةٍ و إِنّا علی آثارهم مُقتدون»! و هرچه شنودهای ازمخلوقات فراموش کن «بِئْسَ مَطِیَّةُ الرَّجُل زَعْمُه». و هرچه شنودهای ناشنوده گیر که «لایَدْخُل الجنَّة نَمّام». و هرچه بنماید نادیده گیر «ولاتَجَسَّسوا». و هرچه بر تو مشکل گردد جز بزبان دل سؤال مکن و صبر کن تا رسی «وَلَوْ أنهُم صَبروا حتی تَخْرُجَ إِلَیْهم لَکان خیراً لَهُم». نصیحت خضر قبول کن «فلا تَسْأَلنی عن شیءٍ حتی أُحدِثَ لک مِنْهُ ذِکرا».
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر میخواهی زیبایی این رازها بر تو نمایان شود، از پرستش عادتها دست بردار، زیرا پرستش عادتها مانند بتپرستی است. نمیبینی که چگونه این گروه میگویند: «ما پدرانمان را بر ملتی یافتهایم و ما هم از آثار آنها پیروی میکنیم»؟ هر آنچه از مخلوقات شنیدهای را فراموش کن، زیرا «بدترین مرکب برای انسان، زعم اوست». آنچه را شنیدهای باید بهصورت ناشنیده بپذیری، چرا که «نمیتوانند به بهشت وارد شوند کسی که غیبت میکند». هر آنچه نمایان شود را نادیده بگیر و در پی کنجکاوی نرو، زیرا «تجسس نکنید». وقتی با مشکلی مواجه شدی، جز با دل سوال نکن و صبر کن تا به پاسخ برسی؛ «اگر آنها صبر کنند تا به سویشان بیاید، برایشان بهتر است». نصیحت خضر را بپذیر که «از من هیچ چیزی نپرس تا من خود به آن اشاره کنم».
چون وقت آید خود نماید که «سَأُریکُمآیاتی فلا تَسْتَعجِلون»؛ و میطلب که زود بیابی که «لَعَلَّ اللّهُ یَحْدِثُ بعْدَ ذلک أمْراً». چون روی رسی و بینی؛ و هرگز تا نروی نرسی «أَفَلَمْ یَسیروا فی الارض فَیَنْظُروا». «أَلَمْ تَکُنْ أرضُ اللّهِ واسعةً فَتُهاجِروا فیها» امر است بر سیر و سفر؛ اگر روش کنی عجایب جهان بینی در هر مَنزلی «وَمَنْ یهاجِر فی سبیل اللّه یَجِد فی الارض مُراغَماً کثیراً وَسَعَة». در هر منزلی ترا پندی دهند و پند گیری «فَذَکِّرْ فإنَ الذِکری تَنْفَعُ المؤمنین».
هوش مصنوعی: زمانی که وقتش برسد، خود را نشان خواهد داد و میخواهد که بیدرنگ به حقیقت پی ببری. ممکن است خداوند پس از آن، تغییراتی بوجود آورد. وقتی به جایی برسی و ببینی، هرگز تا زمانی که نروی، به آنچه میخواهی دست نخواهی یافت. آیا در زمین سفر نکردهای تا ببینی؟ آیا زمین خدا وسیع نیست که در آن مهاجرت کنی؟ این دعوت به سفر و سیر و سیاحت است؛ اگر به راه ادامه دهی، شگفتیهای جهان را در هر مکان خواهی دید. در هر مکانی به تو درسهای زیادی داده میشود و تو میتوانی از آنها بهرهبرداری کنی، زیرا یادآوری، مؤمنان را سود میرساند.
این همهآیتها جز بمثل ندانی که «مَثلُ الجنَّة التی وُعِدَ المتقون». ترا بجایی رسانند که سدّها و کوهها چون پشم رنگین شود «وَتکونُ الجِبالُ کالْعِهْنِ المَنْفوش». «إِنّ یأجوجَ و ماجوجَ مُفسدون فی الارض» ترا بنمایند. بدانی که این همه در تن آدمی کدام صفتهاست؟ پس دجال، حال نفس امّاره را دریابی «أَعْدی عَدُوِکَ نفْسُک التی بَیْن جَنْیک». پس «جذبةٌ مِنْ جَذَباتِ الحق تُوازی عمل الثقَلین» درآید و ترا بمیراند و فانی کند که «مَنْ أراد أن یَنظُرَ إِلی مَیّت یمشی علی وجه الأرض فَلیَنْظُر إِلی ابن ابی قُحافَة». پس زنده شوی «أَوَمَنْ کان مَیتاً فاحییناه». چون باقی شدی ترا بگویند که چه کن و چه باید کرد «والذین جاهَدوا فینا لَنَهْدیِنَهُم سُبُلَنا». آنگاه ترا در بوتۀ عشق نهند و هر زمان گویند: «وجاهِدوا فی اللّه حقَّ جِهادِه» تا آتش ترا سوخته گرداند. چون سوخته شدی نور باشی «نورٌ علی نورِ یهدی اللّهُ لِنوره مَنْ یَشاء»، و خود نور تو باطل است و نور وی حق و حقیقت نور او تاختن آرد، نور تو مضمحل شود و باطل گردد. همه نور وی باشی «کَذلک یَضْرِبُ اللّه الحقَ و الباطِل بل نقذِف الحق علی الباطل فیدمغه».
هوش مصنوعی: این آیات تو را به فهم عمیقتری از وجود و شخصیت انسانی میرسانند. تو در مییابی که درون خودصفات مختلفی داری و باید به بررسی نفس خود بپردازی. خودخواهی میتواند بزرگترین دشمن تو باشد. با درک حقیقت، به زندگی واقعی رهنمون میشوی و از مرگ معنوی نجات پیدا میکنی. پس از آن، راهی برای رسیدن به حقیقت پیش رویت قرار میگیرد و در مسیر عشق و مجاهدت قرار میگیری. در این مسیر، زمانی که به تکامل میرسی، نور و روشنی واقعی را میشناسی. در نهایت، نور وجودی تو نیز به واسطه نور الهی غرق میشود و حقیقتی بزرگتر از خودت را تجربه خواهی کرد.
پس اگر هیچ نشانی نتوان دانستن «فَهُوَ عَلی نورٍ مِنْ رَبّه» خود میگوید که کار چونست و چون باشد. کار را باش اگر سر کار داری و اگر نه بخود مشغول باش. مگر که از ذوالنون مصری نشنیدهای که چه گفت: «إِنْ قَدِرتَ علی بَذْلِ الروح فَتَعالَ وَإِلّا فَلاتَشْتَغل بتُرَّهات الصوفیة». اگر برگ آن داری که اول قدم، جان دربازی بر ساز باش، و اگر نتوانی ترهات صوفیان و مجاز و تکلفات صوفیانه ترا چه سود دارد؟ خواجه ابوعلی سرخسی این بیتها را مبحث سخت وارد و لایق گفته است در معنی قول ذوالنون:
هوش مصنوعی: اگر نتوانی نشانهای برای شناخت خود بیابی، بدین معناست که با نور پروردگارتان هستی. این وضعیت کار هر فرد را مشخص میکند. اگر مشغول کار هستی، به آن بپرداز و اگر نه، خود را سرگرم کن. مگر اینکه از ذوالنون مصری نشنیده باشی که گفت: «اگر میتوانی جان خود را فدای کار کنی، بیا وگرنه به حاشیههای صوفیانه مشغول نشو». اگر توانایی داری، باید جانت را در راه تلاش قرار دهی و اگر نمیتونی، در آن صورت چه فایدهای از حاشیههای صوفیانه و رفتارهای غیر واقعی برایت خواهد داشت؟ خواجه ابوعلی سرخسی این موضوع را به شکل مناسب و دقیقی بیان کرده است.
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر میخواهی در کارها به من کمک کنی، با من بیا، وگرنه با خوبی و خوشی به راه خودت ادامه بده.
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی از دیگری میخواهد که در مسیر خود ادامه دهد و او را در این راه همراهی نکند. او از طرف مقابل آرزوی سلامتی دارد و میگوید که با رفتن او، بار سنگینی از دوش او برداشته میشود.
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
دگر مرا به غم روزگار نسپاری
هوش مصنوعی: مرا به خانهٔ شخص مست بسپار و دیگر نتوانی مرا به غم و اندوه روزگار بسپاری.
نبیذ چند مرا ده برای مستی را
که سیر گشتم ازین زیرکی و هشیاری
هوش مصنوعی: مقداری نوشیدنی برای من بیاور تا کمی مست شوم، زیرا از این هوشیاری و زیرکی خسته شدهام.
با تو گفتم اگرچه مخاطب تویی اما مقصود و فایده دیگری و غایبی بر خواهد داشت. از آن بزرگ نشنیدهای که گفت: سی سالست که سخن با خدایتعالی میگویم و خلق میپندارند که با ایشان میگویم ای عزیز معذور دار. قاضی فضولی همدانی از کجا، و این سخنهای اسرار ازکجا؟ گوینده نمیداند که چه میگوید شنونده چه داند که چه میشنود!
هوش مصنوعی: به تو گفتم که اگرچه تو شنونده هستی، اما هدف اصلی و نتیجه این گفتگو چیز دیگری است و کسی دیگر در پسِ آن قرار دارد. شاید نشنیده باشی که کسی میگوید: "سی سال است که با خدا صحبت میکنم، اما مردم فکر میکنند که با آنها صحبت میکنم." این نشان میدهد که قاضی فضولی همدانی و سخنانی از این دست چقدر دور از فهم و درک همگان هستند. گوینده خود نمیداند چه میگوید و شنونده نیز نمیداند چه میشنود!
بسیار رسائل بروزگار دراز بقاضی امام سعدالدین بغدادی و خواجه امام عزالدین و امام ضیاءالدین و خواجه کامل الدولت و الدین نوشتم که مجلدات بود، اما این ساعت مدتی بودکه بنوشتن عزم نداشتم، و تقصیر میبود و میافتاد. و چنان قصد که در اوقات ماضی میبود بمن اکنون نمیبود، از بهر آنکه مدتی بود که دل این شیفته از زبان میشنود که زبان قایل بودی و دل مُستمع. در آن وقت قصد و عزم نوشتن بسیاری میافتاد؛ اکنون مدتیست که زبانم از دل میشنود دل قایل است و زبان مستمع. و این بیچاره را اوقات و حالات بوالعجب روی مینماید مدتها و وقتها میباشد.
هوش مصنوعی: مدتها بود که مشغول نوشتن رسالههایی برای قاضی امام سعدالدین بغدادی و دیگر شخصیتهای بزرگ بودم و چندین جلد از نوشتهها را تهیه کرده بودم. اما اخیراً تصمیم به نوشتن نداشتم و این کمکاری برایم مشکلساز شده بود. احساسی که در گذشته داشتم، اکنون وجود ندارد؛ زیرا برای مدتی طولانی، دل من از زبان جدا شده و فقط به شنیدن اکتفا کرده است. در آن زمان، اراده و انگیزه نوشتن در من بسیار قوی بود، اما حالا مدتی است که زبانم همچنان در حال حرف زدن است ولی دل من فقط به شنیدن راضی است. من با اوضاع و شرایط عجیب و غریبی روبهرو هستم که در طول زمان به وقوع پیوسته است.
اما سید را- صلوات اللّه و سلامه علیه- هر لحظه و هر لمحه خود هر دو حالت که گفته شد بودی. «وَما یَیْطقُ عَن الهوی إِنْ هوإِلاّ وحی یوحی» خبر ده این معنیست. چون خواستی که زبانش از دل شنود. گفتی: «أَرِحنا یا بلال» ما را از خودی خود ساعتی با حقیقت ده؛ و چون خواستی که دل مستمع زبان باشد، گفتی: «کَلِّمینی یا حُمَیْرا» ای عائشه مرا ساعتی از حقیقت باخود ده، و مرا با خودآر؛ تا جهانیان فایده یابند، تا وی عبارت میکند که «بُعِثتُ لِأُتمِّمَ مَکارِم الأخلاق».
هوش مصنوعی: سید همیشه در هر لحظه و زمان هر دو حالت را تجربه میکرد. او به حقیقت وحی میرسید و این موضوع را به خوبی نشان میداد. زمانی که میخواست زبانش بیانگر دلش باشد، از بلال میخواست که برایش آرامش ایجاد کند و وقتی میخواست که دل شنونده با زبانش هماهنگ باشد، از عایشه میخواست که او را از حقیقت و واقعیت آگاه کند. هدف او این بود که دیگران نیز از آن بهرهمند شوند و در حقیقت به خاطر تکمیل اخلاق نیکو برانگیخته شده بود.
این خود رفت، مقصود آن آمد که آنچه آن عزیز بزرگوار نکتۀ چند درخواست کرد بر طریق سؤال، در جواب آن دستوری با نهاد و حقیقت خود بردم، و حقیقتم و نهادم دستوری با دل برد و دلم دستوری با جان مصطفی- علیه السلام- برد، و روح مصطفی از حق تعالی دستوری یافت و دلم از روح مصطفی- صلعم- دستوری یافت؛ حقیقتم ازدل دستوری یافت و زبانم از نهاد و حقیقتم دستوری یافت.
هوش مصنوعی: من به موضوعی که آن شخص بزرگوار مطرح کرد، توجه کردم و در پاسخ به درخواستهای او، نکاتی را با عمق وجودم دریافتم. حقیقت من و درونم دستوری از دل دریافت کردند و دلم نیز تحت تأثیر جان پاک پیامبر اسلام، مصطفی -صلیاللهعلیهوآله- قرار گرفت. روح پیامبر نیز از جانب خداوند وحیای دریافت کرد و دل من از آن روح الهام گرفت. در واقع، حقیقت من از دل دستوری گرفت و زبان من نیز از این شناخت عمیق تأثیر پذیرفت.
پس هرچه در مکتوبات و امالی این بیچاره خوانی و شنوی از زبان من نشنیده باشی، از دل من شنیده باشی از روح مصطفی- علیه السلام- شنیده باشی؛ و هرچه از روح مصطفی- علیه السلام- شنیده باشی از خدا شنیده باشی که «مایَنْطِقُ عَنِ الهوی إِنْ هو إِلاّ وَحیٌ یوحی». بیان دیگر «مَن یُطِعِ الرسولَ فقد اطاعَ اللّه». «اِنَّ الذین یُبایعونَک إِنّما یُبایعون اللّهَ یَدُ اللّهِ فوق أیدیهم» همین معنی دارد. «و یَسْألونَک عَنِ الرّوح قُلِ الرّوحُ مِنْ اَمْر ربی» منبع این همه شده است. ای عزیز «لَقَد کان فی قِصَصِهمْ عِبْرَةٌ لِاُولی الألباب» إِذنی و گستاخی داده است بسخن گفتن و واقعه نمودن پیران بامریدان «وکُلّاً نَقُص عَلیْک مِنْ أنْباء الرُسل مانُثَبِتُ به فؤادَک» گفت: ما قصۀانبیا و رسل بر تو میخوانیم و مقصود از آن همه آرام و آسایش دل تو میجوییم.
هوش مصنوعی: هر چه از نوشتهها و سخنان من نشنیدهای، از عمق قلب من و روح پیامبر اسلام، محمد (ص)، شنیدهای. هر چیزی که از روح او شنیدهای، در واقع از خدا شنیدهای، زیرا او هیچ سخنی نمیگوید جز اینکه وحی دریافت کرده باشد. اطاعت از پیامبر، در واقع اطاعت از خداست. کسانی که با تو بیعت میکنند، در حقیقت با خدا بیعت کردهاند و دست خدا بالای دست ایشان است. اینها همه به یک معنا اشاره دارد. وقتی از تو درباره روح سوال میکنند، بگو که روح از امر خداوند است. اینها همگی منبعی از آموزهها هستند. ای عزیز، در داستانهای پیشینیان عبرتها و درسهایی برای اندیشمندان است. من اجازه دادهام تا در مورد پیران و مریدان سخن بگویم و همه این داستانها را بر تو میخوانم تا دل تو را آرامش ببخشد.
چون حال چنین آمد که گفتم من نیز چنانکه آید گویم، و از آنچه دهند بمن من نیز زبده بر خوان کتابت نهم، و ترتیب نگاه نتوان داشت که سالک رونده را اگر متلوّن بود و در تلوّن بماند متوقف شود و ساکن گردد و سخن گفتن حجاب راه او باشد اما اگر سخن گوید و اگرنه برچه خطر باشد! اما ترتیب و نظم و عبارت در کسوتی زیباتر نتوان آوردن. این هنوز نصیب خاص باشد «مَنْ عَرَف اللّه کلَّ لِسانُه» همین معنی باشد. این سخن هنوز تحقیق و حکمت نباشد. اما خاص الخاص خود رسیده باشد و او را با خود ندهند، و اگر دهند روزگار بحساب گذارندو خود بجایی باز نماند که آنگاه از آن وصف کند. مقام بی نهایت دارد،اگر دستوری یابد از خدا با اهلان، سخنهای چند از بهر اقتدا و اهتدای مریدان بگوید و ترتیب نگاه نتواند داشتن.
هوش مصنوعی: چون وضع به گونهای پیش آمد که من هم مانند دیگران هر چه پیش آید میگویم و آنچه به من دادهاند را نیز به بهترین شکل بر روی صفحه مینویسم. نمیتوانم یک نظم خاصی داشته باشم؛ زیرا مسافر راه، اگر دچار تغییر شود و در همین تغییر بماند، متوقف و ساکن خواهد شد و اگر بخواهد صحبت کند، آن ممکن است مانع پیشرفت او شود. اما اگر سخن بگوید یا نه، به چه خطری مواجه میشود؟ ترتیب و نظم و شیوه ارائه در پوششی زیباتر قابل دستیابی نیست. این امر هنوز خاص است و به این معناست که «کسی که خدا را بشناسد، زبانش گویا خواهد بود». این سخن هنوز به تحقیق و حکمت نرسیده است، اما اگر کسی به جایگاه ویژهای برسد، نمیتواند آن را با دیگران در میان بگذارد و اگر هم بخواهد، زمان به حسابش میآید و خود نمیتواند در جایگاه خود باقی بماند تا به آن حالت توصیف کند. مقام بینهایتی دارد؛ اگر دستوری از طرف خداوند با اهل معرفت بگیرد، چند سخن در جهت هدایت مریدان بگوید و نتواند ترتیبی برای کلامش ایجاد کند.
اما اصل سخن سخت قوی و برجای باشد اما هر کسی خود فهم نکند، زیرا که در کسوتی و عبارتی باشد که عیان آن در عین هر کسی نیاید. درین مقام «مَنْ عَرَفاللّه طالَ لِسانُه» بود که چون خود را غایب بینم آنچه گویم مرا خود اختیار نباشد، آنچه بوقت اختیار دهند خود نوشته شود «واللّه غالِبٌ علی اَمْره» یعنی بر امر عباده «یَفْعلُ ما یشاءُ و یحکُم ما یُرید» واللّه الهادی.
هوش مصنوعی: اما اصل موضوع به شدت محکم و مستحکم است، هرچند ممکن است هر شخص نتواند آن را درک کند، زیرا ممکن است در قالب یا عبارتی بیان شده باشد که برای هر فردی واضح نباشد. در اینجا به این نکته اشاره میشود که اگر کسی خدا را بشناسد، زبانش به سخن درست میافتد. وقتی خود را غایب از حقیقت مییابم، آنچه میگویم تحت اختیار خودم نیست و آنچه در زمان اختیار به من داده میشود، به طور طبیعی نوشته میشود و در نهایت خداوند بر کارهای بندگانش تسلط دارد و آنچه بخواهد، انجام میدهد و هر چه اراده کند، حکم میفرماید. خداوند هادی است.