دل مادر
دل مادر : بود در بصره جوانی ز اعراب عروسی : خواستگار آمد و با رنج دراز شکوهٔ عروس از مادر شوهر! : پیرزن صبر نمودی به جفاش وادی السباع : بیشهای بود در آن نزدیکی افکندن مادر به وادیالسباع : شد سوار شتر آن کهنه حریف دیدار سواری ز پیر زال در بیشه : شیرمردی ز سواران دلیر بانگ هاتف : هاتفی گفت که ابرام بنه خاتمه : ای پسر مادر خود را مازار