گنجور

دفتر چهارم - قسمت اول

بخش اول - قسمت اول : بسم الله الرحمن الرحیم بخش اول - قسمت دوم : ای به پهلوی تو دل در پرده بخش دوم - قسمت اول : امیر مؤمنان علی(ع) را روزی که بر قاطری به جنگ بود، گفتند: کاش اسبی را بر همی نشستی. فرمود: من از کسی که حمله آرد، نگریزم و بر آن کس که گریزد حمله نبرم. از این رو، همین قاطر کفایتم می کند. بخش دوم - قسمت دوم : عارفی را پرسیدند: آیا بلائی را شناسی که بر مبتلایش رحم نکنند و نعمتی را که منعمش را حسادت نورزند؟ گفت: بلی، فقیر چنین است. بخش سوم - قسمت اول : خلیفه ای از کودکی عادت خاک خوردن داشت. روزی به طبیب خویش گفت: چه چیزی از خاک خوردن مانع شود؟ گفت: اراده ی مردان. گفت: راست گفتی و از آن پس دیگر چنان نکرد. بخش سوم - قسمت دوم : چشم عقل و علم کور از شهوت است بخش چهارم - قسمت اول : گدائی همی رفت و کودکش در پیش روان بود. کودک صدای زنی بشنید که در پی جنازه ای همی گفت: ای مرد ترا به جائی برند که نه در آن عطائی بود نه فراشی، نه چاشتی و نه شامی. کودک گفت: پدر، جنازه را به خانه ی ما همی برند. بخش چهارم - قسمت دوم : ابو محمد بن یحیی، معلم مامون، گفت: روزی ناگزیر از بیمارئی که دچارش بودم، نشسته نماز خواندم. قضا را مامون خطائی کرد. برخاستم تا تنبیهش کنم. وی گفت: شیخا، خداوند را نشسته اطاعت همی کنی اما برخاسته عصیان روا می داری؟ بخش پنجم - قسمت اول : شیخ در کتاب نجات گفت: فلک حیوانی است که مطیع خداوند است. بخش پنجم - قسمت دوم : دل نهادیم به بیداد، عطای تو کجاست