گنجور

بخش پنجم - قسمت اول

شیخ در کتاب نجات گفت: فلک حیوانی است که مطیع خداوند است.

محققی گفت: هنگامی که چیزهائی چون مگس و سوسک زنده است، چه چیز مانع آن است که گوئیم خورشید و ماه زنده است. یکی از عرفا در وصف افلاک چه نیک گفته است:

صوفیان کبود پوش همه
از غم دوست در خروش همه
آتش اندر دل و هوا در جان
کرده بر خاک آب دیده روان
سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی
گفت باز آی که دیرینه ی این درگاهی
همچو جم جرعه ی می خور که ز سر ملکوت
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
بردر میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
طفل هستی عشق اند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند
به آه نیم شبی کوش و گریه ی سحری
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
زهجر و وصل تو در حیرتم چه چاره کنم
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری
عمر بگذشت به بی حاصلی و بلهوسی
ای پسر جام میم ده که به پیری برسی
چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند
شاهبازان طریقت به شکار مگسی
دوش در خیل غلامان درش می رفتم
گفت: ای بیدل بیچاره تو یار چه کسی؟
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
کاروان رفت و تو در خواب و کمینگه در پیش
وه که بس بیخبر از غلغل بانگ جرسی
شیر خدا شاه ولایت علی
صیقلی شرکت خفی و جلی
روز احد چون صف هیجا گرفت
تیر مخالف به تنش جاگرفت
غنچه پیکان به گل او نهفت
صد گل محنت ز گل او شکفت
روی عبادت سوی محراب کرد
پشت به درد سر اصحاب کرد
خنجر الماس چو بنداختند
چاک به تن چون گلش انداختند
غرقه به خون غنچه زنگارگون
آمد از آن گلشن احسان برون
گل گل خونش به مصلی چکید
گشت چو فارغ زنماز آن بدید
این همه گل چیست ته پای من
ساخته گلزار مصلای من
صورت حالش چو نمودند باز
گفت که سوگند بدانای راز
کز الم تیغ ندارم خبر
گرچه زمن نیست خبردار تر
طایر من سدره نشین شد چه باک
گر شودم تن چو قفس چاک چاک
جامی از آلایش تن پاک شو
در قدم پاک روان خاک شو
شاید از آن خاک به گردی رسی
گرد شکافی و به مردی رسی

شیخ مقتول ابوالفتح شهاب الدین یحیی خواهرزاده ی شهاب الدین سهروردی، جهانگرد و ریاضت کش بود. وی قصد حلب کرد و ملک طاهر وی را سخت گرامی بداشت.

از این رو فقهای حلب به وی حسد بردند و فتوای قتلش بدادند. و به سال پانصد و هشتاد و شش کشته شد.

یکی از اهالی کوفه از والی آن سامان شکوه به مأمون برد. وی گفت: من عادل تر و راست تر از وی میان والیان خود سراغ ندارم.

مرد گفت: اگر چنین است، شهرها را یکایک از او نصیب ده تا سهم همگان از او برابر بود. در این صورت، نصیب ما از او بیش از سه سال نخواهد بود. مأمون بخندید و آن والی را عزل کرد.

حکیمی گفت: اگر ترا حکمروائی جائی دادند، از این که در حکمروائی از خویشاوندانت یاری خواهی بر حذر باش. چه اگر چنان کنی، بتو آن رسد که به عثمان بن عفان رسید. حقوق خویشاوندان خود بمال ده نه به حکمروائی.

در این که آیا تغییر خلق خوی آدمی ممکن است یا نه، اختلاف نظر است. غزالی در احیاء و محقق طوسی در اخلاق گفته اند که ممکن است.

و نظر ایشان را این فرموده ی پیامبر (ص) تأیید همی کند که فرمود: خلق و خوی خویش نیکو سازید اما پاره ای از بزرگان را عقیده بر آن است که دگرگونی خلق و خوی ممکن نشود. شاعری به همین سبب سروده است:

هر بیمارئی را داروئی است که با آن به شود. حماقت اما مداواگر خویش را خسته کند.

و در دیوان منسوب به امیرمؤمنان(ع) آمده است:

هر زخمی را داروئی است. جز بدخلقی که آن را درمانی نبود.

راغب در ذریعه در این باره گوید: کسی که گفته است دگرگونی خلق و خوی ممکن نبود، قوه را به اعتبار آن مراد داشته است و این سخنی درست است.

چه محال است که آدمی از دانه سیب حاصل آید. اما آن کس این دگرگونی را شدنی دانسته است، فعلیت یافتن قوه را مراد داشته است و فساد آن را به اهمالش.

چه شود که دانه با تفقد نخل شود یا مهمل رها شود و گندد. از این رو، اختلاف این دو دسته، برحسب اختلاف دیدگاهشان است.

منصور، خلیفه، مردی را بر خراسان ولایت داد که نرمش بسیار داشت. روزی زنی به دادخواهی نزدش آمد و خیری از وی ندید.

گفت: دانی امیر المومنین از چه روترا ولایت داده است؟ گفت: نه. گفت: از آن رو که بنگرد آیا امور خراسان بی والی گذرد یا نه؟

منصور خلیفه عباسی به لشکریان خود گفت: آن کس که گفت: سگ خویش گرسنه بدار تا فرمانت برد، راست گفته است. سپاهیان گفتند: بلی، اما شود که دیگری گرده ی نانی بوی نمایاند و سگ ترا بگذارد و از پی او رود.

گفته اند عبدالملک قبل از خلافت، دائما به مسجدالحرام بود و نماز و قرائت مواظبت همی کرد. چندان که وی را کبوتر حرم نام نهاده بودند.

زمانی که خبر خلافت بوی رسید:، قرآن در دامن داشت. آن را بگذاشت و گفت: اینک زمان جدائی من و تو است.

بشر حافی را گفتند: ما را وصیتی کن. گفت: در خانه مانید. چه ترک حکمروائی، حکمرانی است.

امیر مومنان(ع) فرزندش محمد بن حنفیه را به جنگ ها پیش همی فرستاد و با حسن و حسین(ع) چنان نمی کرد و می فرمود: او فرزند من است و این دو فرزندان پیامبراند(ص).

محمد بن حنفیه را اما گفتند، چگونه پدر ترا به جنگ همی فرستد و ایشان را نه؟ گفت: من دست راست اویم و آن دو چشمانش. و وی با دست راست خویش از چشمانش حراست همی کند.

ظاهرت چون گور کافر پر خلل
و اندرون قهر خدا عز و جل
از برون طعنه ز نی بر بایزید
وز درونت ننگ میدارد یزید
هر چه داری در دل از مکر و رموز
پیش ما یلدا بود مانند روز
گر بپوشیمش ز بنده پروری
تو چرا رسوائی از حد می بری
خون ریز بود همیشه در کشور ما
جان عود بود همیشه در مجمر ما
داری سر ما وگرنه دور از بر ما
ما دوست کشیم و تو نداری سر ما
بدردی که زخمش پدیدار نیست
بزخمی که با مرهمش کار نیست
به شرمی که در روی زیبا بود
به صبری که در ناشکیبا بود
به عزلت نشینان صحرای درد
به ناخن کبودان شبهای سرد
ندانم در این دیر مینو سرشت
مسلم چرا شد بقا در بهشت
ازاین خوبتر خود نشاید دگر
تو گوئی که از خوبتر، خوبتر
نحوئی گفت در میان عوام
«کان » گه ناقص است وگاهی تام
تام از اسم بهره ور باشد
لیک همواره بی خبر باشد
و آنکه ناقص بود، خبردار است
خبرش همچو اسم ناچار است
عامئی بانک برکشید که هی
مولوی قفل منعکس تا کی
بی خبر را به عکس خوانی تام
با خبر را به نقص رانی نام
تام آن کس بود که با خبر است
ناقص آن کز خبر نه بهره ور است
خبر آمد دلیل آگاهی
جهل برهان و نقص و گمراهی
پیش ارباب دانش و عرفان
کی بود این تمام و آن نقصان
لب گشاد و در حقیقت سفت
گفت خوش نکته ای که نحوی گفت
کامل و تام باشد آن الحق
که در اسم حق است مستغرق
ساخت حق زاسم خویش بهره ورش
نیست ز احوال ما سوی خبرش
وانکه ناقص فتاد ز اسم خدا
نکندش بی خبر ز غیر سوی
نشود محو اسم حق اثرش
باشد از اسم غیر حق خبرش
هر کسی زان کلام آمد پیش
معنئی خواسته مناسب خویش
این خلافی که میشود مفهوم
هست ناشی زاختلاف فهوم
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
میدان به کام خاطر و گوئی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
این خون که موج میزند اندر جگر چرا
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
گر دیگران به عیش و طرب خرم اند و شاد
ای دل تو این معامله باری نمیکنی
مشگین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی

علامه، در کتاب تحفه به اصرار گوید که فلک زهره بالای فلک شمس است. و سرور، غیاث الدین جمشید کاشی در رساله ای بنام سلم السماوات به پاسخ گوئی او پرداخته است.

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخ در کتاب نجات گفت: فلک حیوانی است که مطیع خداوند است.
هوش مصنوعی: شیخ در کتاب نجات اشاره کرده است که موجودات آسمانی، همچون حیوانات، تسلیم اراده خداوند هستند.
محققی گفت: هنگامی که چیزهائی چون مگس و سوسک زنده است، چه چیز مانع آن است که گوئیم خورشید و ماه زنده است. یکی از عرفا در وصف افلاک چه نیک گفته است:
هوش مصنوعی: یک محقق بیان کرده است که وقتی موجوداتی مانند مگس و سوسک زنده‌اند، چه دلیلی وجود دارد که نتوانیم بگوییم خورشید و ماه هم زنده‌اند. یکی از عرفا درباره آسمان‌ها به زیبایی صحبت کرده است.
صوفیان کبود پوش همه
از غم دوست در خروش همه
هوش مصنوعی: صوفیان که لباس آبی رنگ بر تن دارند، به خاطر دلتنگی و غم عشق دوست، همگی مشغول شور و هیاهو هستند.
آتش اندر دل و هوا در جان
کرده بر خاک آب دیده روان
هوش مصنوعی: در دل آتش عشق می سوزد و در جان طعمی از زندگی جاری است، اما در نهایت، اشک ها بر زمین می ریزند.
سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی
گفت باز آی که دیرینه ی این درگاهی
هوش مصنوعی: در صبح زود، صدای یک ندا از میخانه به گوش می‌رسد که به من می‌گوید: با توجه به خوشبختی‌ات، دوباره به این مکان برگرد، زیرا من سال‌ها در آستانه این در منتظرت بوده‌ام.
همچو جم جرعه ی می خور که ز سر ملکوت
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی
هوش مصنوعی: مانند جم، جرعه‌ای از می بنوش که نور معنوی آن به تو بینش و آگاهی می‌بخشد و تو را از اسرار جهان مطلع می‌سازد.
بردر میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
هوش مصنوعی: در کنار میکده، گروهی از رندان و عارفان وجود دارند که هم در حال بخشیدن و هم در حال گرفتن مقام سلطنت و رهبری هستند.
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی
هوش مصنوعی: در این دنیا، جایگاه و نعمت به دست قدرت و توانایی انسان بستگی دارد. اگر فردی بر قدرت و سرنوشت خود مسلط باشد، می‌تواند به بزرگترین مقام‌ها و دستاوردها برسد، حتی اگر در شروع کار در شرایط سختی باشد.
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
هوش مصنوعی: این مرحله را بدون همراهی فردی راهنما طی نکن، زیرا در اینجا تاریکی وجود دارد و باید از خطر انحراف و گمراهی بترسی.
طفل هستی عشق اند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
هوش مصنوعی: تمام موجودات عشق هستند و انسان و پری نیز از این قاعده مستثنی نیستند. تو اگر اراده و نیتی نیکو داشته باشی، می‌توانی به سعادت و خوشبختی دست یابی.
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند
به آه نیم شبی کوش و گریه ی سحری
هوش مصنوعی: به خاطر شکرگزاری و لذت بردن از صبحانه، تا چه زمانی باید در دل شب با حسرت و گریه‌ی سحرگاهی دست و پنجه نرم کنیم؟
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
هوش مصنوعی: تلاش کن و از عشق دور نشو، زیرا هیچ‌کس کسی را به خاطر نواقص و بی‌مهارتی‌اش نمی‌خرد.
زهجر و وصل تو در حیرتم چه چاره کنم
نه در برابر چشمی نه غایب از نظری
هوش مصنوعی: از جدایی و نزدیکیت دچار سردرگمی هستم، نمی‌دانم چه کار باید بکنم. نه در برابر چشمت قرار دارم و نه از نظر تو دور هستم.
عمر بگذشت به بی حاصلی و بلهوسی
ای پسر جام میم ده که به پیری برسی
هوش مصنوعی: زندگی تو در گذر است و بی‌هدف و پوچ به سر می‌رسد، ای پسر، زودتر از شراب بنوش تا به پیری برسی و از زیبایی‌های دنیا لذت ببری.
چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند
شاهبازان طریقت به شکار مگسی
هوش مصنوعی: در این شهر چه خوشحالی‌هایی وجود دارد که عقاب‌های بزرگ مسیر حقیقت به شکار مگس‌های کوچک راضی شده‌اند.
دوش در خیل غلامان درش می رفتم
گفت: ای بیدل بیچاره تو یار چه کسی؟
هوش مصنوعی: دیشب در میان جمعی از بردگان به سمت در رفتم که ناگهان کسی گفت: «اوه، بیچاره بیدل! تو که یاری نداری، پس به چه کسی تعلق داری؟»
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
هوش مصنوعی: پرهای خود را بگشا و از درخت طوبی آواز دلنشینی بخوان. افسوس که تو مرغی هستی که در قفس زندانی شده‌ای.
کاروان رفت و تو در خواب و کمینگه در پیش
وه که بس بیخبر از غلغل بانگ جرسی
هوش مصنوعی: کاروان در حال حرکت است و تو در خواب و غافل از آن؛ چه بی‌خبر از صدای شگفت‌انگیز زنگ کاروان هستی.
شیر خدا شاه ولایت علی
صیقلی شرکت خفی و جلی
هوش مصنوعی: علی، که همچون شیر خداست، حاکمیت و سروری را در اختیار دارد و در هر دو جنبه آشکار و نهان، از قدرت و مقام خود بهره‌برداری می‌کند.
روز احد چون صف هیجا گرفت
تیر مخالف به تنش جاگرفت
هوش مصنوعی: در روز جنگ احد، هنگامی که صفوف دشمن به هم ریخت، تیرهای مخالف به بدن او اصابت کرد.
غنچه پیکان به گل او نهفت
صد گل محنت ز گل او شکفت
هوش مصنوعی: غنچه‌های پنهان در دل گل، نشان‌دهنده‌ی درد و رنج‌های زیادی هستند که از آن گل نشأت می‌گیرد.
روی عبادت سوی محراب کرد
پشت به درد سر اصحاب کرد
هوش مصنوعی: به سمت جایگاه عبادت رو کرد و پشتش را به مشکلات و دردسرهای دوستانش نمود.
خنجر الماس چو بنداختند
چاک به تن چون گلش انداختند
هوش مصنوعی: وقتی خنجر الماس را به بدن کسی می‌زنند، او مانند گلی که به زمین می‌افتد، آسیب می‌بیند و خراش برمی‌دارد.
غرقه به خون غنچه زنگارگون
آمد از آن گلشن احسان برون
هوش مصنوعی: غنچه‌ای که به خون آغشته شده، از آن باغ پر از مهربانی خارج شده است.
گل گل خونش به مصلی چکید
گشت چو فارغ زنماز آن بدید
هوش مصنوعی: پس از اینکه زن نماز خود را به پایان رساند، خون گل بر روی مصلی (محل نماز) چکید.
این همه گل چیست ته پای من
ساخته گلزار مصلای من
هوش مصنوعی: اینجا چه گل‌های زیبایی است که در زیر پای من پراکنده شده‌اند و به یاد من در این مکان مقدس وجود دارند.
صورت حالش چو نمودند باز
گفت که سوگند بدانای راز
هوش مصنوعی: وقتی حال او را دوباره نشان دادند، گفت که به دانای راز سوگند می‌خورد.
کز الم تیغ ندارم خبر
گرچه زمن نیست خبردار تر
هوش مصنوعی: من از تیغ آتشین بی‌خبرم، هرچند که خودم از آن بیشتر آگاه‌تر نیستم.
طایر من سدره نشین شد چه باک
گر شودم تن چو قفس چاک چاک
هوش مصنوعی: پرنده‌ام در درخت سدر نشسته، چه اهمیتی دارد اگر جسمم مانند قفس پاره‌پاره شود؟
جامی از آلایش تن پاک شو
در قدم پاک روان خاک شو
هوش مصنوعی: از زشتی‌ها و آلودگی‌های جسمی دوری کن و با روحی پاک و خالص، همچون خاکی پاک در زندگی‌ات قدم بردار.
شاید از آن خاک به گردی رسی
گرد شکافی و به مردی رسی
هوش مصنوعی: شاید از آن خاک به جایی برسی که برای خودت فخرفروشی کنی و یا به جایی برسی که بتوانی مثل مردان بزرگ عمل کنی.
شیخ مقتول ابوالفتح شهاب الدین یحیی خواهرزاده ی شهاب الدین سهروردی، جهانگرد و ریاضت کش بود. وی قصد حلب کرد و ملک طاهر وی را سخت گرامی بداشت.
هوش مصنوعی: شیخ ابوالفتح شهاب الدین یحیی، که خواهرزادهٔ شهاب الدین سهروردی بود، عالمی مسافرت کننده و عارف به حساب می‌آمد. او تصمیم به سفر به حلب گرفت و ملک طاهر به شدت به او احترام می‌گذاشت.
از این رو فقهای حلب به وی حسد بردند و فتوای قتلش بدادند. و به سال پانصد و هشتاد و شش کشته شد.
هوش مصنوعی: به همین دلیل فقهای حلب نسبت به او حسادت کردند و حکم قتل او را صادر کردند. او در سال 586 هجری قمری به قتل رسید.
یکی از اهالی کوفه از والی آن سامان شکوه به مأمون برد. وی گفت: من عادل تر و راست تر از وی میان والیان خود سراغ ندارم.
هوش مصنوعی: یکی از ساکنان کوفه از حاکم آنجا نزد مأمون شکایت کرد. او گفت: من در بین حاکمان خود کسی را عادل‌تر و راستگوتر از او نمی‌شناسم.
مرد گفت: اگر چنین است، شهرها را یکایک از او نصیب ده تا سهم همگان از او برابر بود. در این صورت، نصیب ما از او بیش از سه سال نخواهد بود. مأمون بخندید و آن والی را عزل کرد.
هوش مصنوعی: مرد گفت: اگر اینطور است، بهتر است که شهرها را به صورت جداگانه به او واگذار کنیم تا همه از او به یک اندازه بهره‌مند شوند. در این صورت، سهم ما از او بیشتر از سه سال نخواهد بود. مأمون خندید و آن والی را برکنار کرد.
حکیمی گفت: اگر ترا حکمروائی جائی دادند، از این که در حکمروائی از خویشاوندانت یاری خواهی بر حذر باش. چه اگر چنان کنی، بتو آن رسد که به عثمان بن عفان رسید. حقوق خویشاوندان خود بمال ده نه به حکمروائی.
هوش مصنوعی: حکیمی می‌گوید: اگر در جایگاهی قرار گرفتی که قدرت حکمرانی داشته باشی، باید مراقب باشی که از خانواده‌ات کمک نگیری. زیرا اگر چنین کنی، ممکن است سرنوشتی مشابه عثمان بن عفان پیدا کنی. به جای اینکه به خویشاوندانت امتیاز بدهی، حقوق آن‌ها را از مال خودت بده.
در این که آیا تغییر خلق خوی آدمی ممکن است یا نه، اختلاف نظر است. غزالی در احیاء و محقق طوسی در اخلاق گفته اند که ممکن است.
هوش مصنوعی: در مورد این که آیا می‌توان طرز فکر و رفتار انسان را تغییر داد یا نه، نظرات متفاوتی وجود دارد. غزالی در کتاب احیاء و محقق طوسی در آثارش درباره اخلاق بیان کرده‌اند که این تغییر ممکن است.
و نظر ایشان را این فرموده ی پیامبر (ص) تأیید همی کند که فرمود: خلق و خوی خویش نیکو سازید اما پاره ای از بزرگان را عقیده بر آن است که دگرگونی خلق و خوی ممکن نشود. شاعری به همین سبب سروده است:
هوش مصنوعی: اینان بر این باورند که پیامبر (ص) فرموده‌اند که باید اخلاق خود را نیکو کنیم. اما برخی از بزرگان معتقدند که تغییر در خلق و خوی امکان‌پذیر نیست. شاعری به همین دلیل شعری سروده است.
هر بیمارئی را داروئی است که با آن به شود. حماقت اما مداواگر خویش را خسته کند.
هوش مصنوعی: هر بیماری را دارویی وجود دارد که بتواند آن را درمان کند. اما حماقت فقط خود فرد را خسته خواهد کرد.
و در دیوان منسوب به امیرمؤمنان(ع) آمده است:
هوش مصنوعی: در مجموعه‌ای که به امیرمؤمنان (ع) نسبت داده می‌شود، آمده است:
هر زخمی را داروئی است. جز بدخلقی که آن را درمانی نبود.
هوش مصنوعی: هر دردی درمانی دارد، مگر بدخلقی که راه مقابله با آن نیست.
راغب در ذریعه در این باره گوید: کسی که گفته است دگرگونی خلق و خوی ممکن نبود، قوه را به اعتبار آن مراد داشته است و این سخنی درست است.
هوش مصنوعی: راغب در کتاب ذریعه بیان می‌کند که اگر کسی ادعا کند تغییر در رفتار و ویژگی‌های شخصیتی ممکن نیست، منظورش این است که توانایی یا قدرت تغییر وجود ندارد، و این گفته صحیح است.
چه محال است که آدمی از دانه سیب حاصل آید. اما آن کس این دگرگونی را شدنی دانسته است، فعلیت یافتن قوه را مراد داشته است و فساد آن را به اهمالش.
هوش مصنوعی: چه عجیب است که انسان از دانه سیب به وجود بیاید. اما کسی که این تغییر را ممکن دانسته، به تحقق قدرتی اشاره کرده و زوال آن را به سستی‌اش نسبت داده است.
چه شود که دانه با تفقد نخل شود یا مهمل رها شود و گندد. از این رو، اختلاف این دو دسته، برحسب اختلاف دیدگاهشان است.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که یک دانه تبدیل به نخل شود یا اینکه بی‌فایده باقی بماند و خراب شود. بنابراین، تفاوت میان این دو گروه به دلیل اختلاف دیدگاه آن‌هاست.
منصور، خلیفه، مردی را بر خراسان ولایت داد که نرمش بسیار داشت. روزی زنی به دادخواهی نزدش آمد و خیری از وی ندید.
هوش مصنوعی: منصور، خلیفه، مردی را برای ولایت خراسان انتخاب کرد که فردی بسیار نرمخو و ملایم بود. روزی زنی به او مراجعه کرد تا از او کمک بخواهد، اما نتوانست خیری از او بدست آورد.
گفت: دانی امیر المومنین از چه روترا ولایت داده است؟ گفت: نه. گفت: از آن رو که بنگرد آیا امور خراسان بی والی گذرد یا نه؟
هوش مصنوعی: او گفت: آیا می‌دانی که چرا امیرالمؤمنین به تو این مسئولیت را واگذار کرده است؟ او پاسخ داد: نه. سپس گفت: زیرا که باید ببینی آیا امور خراسان بدون والی به درستی پیش می‌رود یا نه؟
منصور خلیفه عباسی به لشکریان خود گفت: آن کس که گفت: سگ خویش گرسنه بدار تا فرمانت برد، راست گفته است. سپاهیان گفتند: بلی، اما شود که دیگری گرده ی نانی بوی نمایاند و سگ ترا بگذارد و از پی او رود.
هوش مصنوعی: منصور خلیفه عباسی به نیروهای خود گفت: کسی که گفته است سگ را گرسنه نگه‌دار تا از تو فرمان ببرد، حقیقت گفته است. سربازان پاسخ دادند: بله، اما ممکن است فرد دیگری تکه نانی برای او بیاورد و سگ را رها کرده و به دنبال آن فرد برود.
گفته اند عبدالملک قبل از خلافت، دائما به مسجدالحرام بود و نماز و قرائت مواظبت همی کرد. چندان که وی را کبوتر حرم نام نهاده بودند.
هوش مصنوعی: عبدالملک پیش از اینکه به خلافت برسد، همیشه در مسجدالحرام حضور داشت و به نماز و قرائت قرآن ادامه می‌داد. به همین دلیل به او لقب "کبوتر حرم" داده شده بود.
زمانی که خبر خلافت بوی رسید:، قرآن در دامن داشت. آن را بگذاشت و گفت: اینک زمان جدائی من و تو است.
هوش مصنوعی: وقتی خبر خلافت به او رسید، قرآن را که در آغوش داشت، کنار گذاشت و گفت: حالا وقت جدایی من از تو است.
بشر حافی را گفتند: ما را وصیتی کن. گفت: در خانه مانید. چه ترک حکمروائی، حکمرانی است.
هوش مصنوعی: بشر حافی را خواستند و از او درخواست کردند که نکته‌ای برای ما بگو. او پاسخ داد: در خانه‌های خود بمانید. زیرا کنار گذاشتن قدرت و مقام، خود نوعی حکومت کردن است.
امیر مومنان(ع) فرزندش محمد بن حنفیه را به جنگ ها پیش همی فرستاد و با حسن و حسین(ع) چنان نمی کرد و می فرمود: او فرزند من است و این دو فرزندان پیامبراند(ص).
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین(ع) پسرش محمد بن حنفیه را به جنگ‌ها می‌برد، اما با حسن و حسین(ع) این کار را نمی‌کرد و می‌فرمود: محمد فرزند من است، اما این دو، فرزندان پیامبر(ص) هستند.
محمد بن حنفیه را اما گفتند، چگونه پدر ترا به جنگ همی فرستد و ایشان را نه؟ گفت: من دست راست اویم و آن دو چشمانش. و وی با دست راست خویش از چشمانش حراست همی کند.
هوش مصنوعی: محمد بن حنفیه در پاسخ به این پرسش که چرا او را به جنگ می‌فرستند ولی دیگران را نه، گفت که او مانند دست راست پدرش است و آن دو نفر، مانند چشمان او هستند. او توضیح داد که پدرش با دست راستش از چشمانش محافظت می‌کند.
ظاهرت چون گور کافر پر خلل
و اندرون قهر خدا عز و جل
هوش مصنوعی: ظاهر تو همچون قبر کافران پر از عیب و نقص است و درونت پر از خشم خداوند بزرگ.
از برون طعنه ز نی بر بایزید
وز درونت ننگ میدارد یزید
هوش مصنوعی: از بیرون، نی بر بایزید طعنه می‌زند و از درون، یزید به تو ننگ می‌دهد.
هر چه داری در دل از مکر و رموز
پیش ما یلدا بود مانند روز
هوش مصنوعی: هر آنچه در دل داری از حقایق و رازها، پیش ما مانند روز روشن است و پنهان نیست.
گر بپوشیمش ز بنده پروری
تو چرا رسوائی از حد می بری
هوش مصنوعی: اگر ما او را بپوشانیم و از توجه و پرورش تو به او جلوگیری کنیم، چرا هنوز با این حال رسوایی‌ات فراتر از حد می‌رود؟
خون ریز بود همیشه در کشور ما
جان عود بود همیشه در مجمر ما
هوش مصنوعی: در کشور ما همیشه خون‌ریزی و درد وجود داشته و جان و زندگی‌مان همواره در خطر بوده است.
داری سر ما وگرنه دور از بر ما
ما دوست کشیم و تو نداری سر ما
هوش مصنوعی: اگر تو در کنار ما نبودی، در دوری از ما، ما به عشق‌ورزی و دوستی ادامه می‌دهیم و تو هیچ توجهی به حال ما نداری.
بدردی که زخمش پدیدار نیست
بزخمی که با مرهمش کار نیست
هوش مصنوعی: دردی که اثر آن به وضوح دیده نمی‌شود، از دردی که نمی‌توان درمانش کرد، بدتر است.
به شرمی که در روی زیبا بود
به صبری که در ناشکیبا بود
هوش مصنوعی: زیبایی چهره به همراه شرم و حیا، با صبری که در کسی که تحمل ناپسندها را دارد، ترکیب شده است.
به عزلت نشینان صحرای درد
به ناخن کبودان شبهای سرد
هوش مصنوعی: به افرادی که در تنهایی و دوری از دیگران به سر می‌برند و در شب‌های سرد دچار رنج و غم هستند، اشاره می‌کند. این افراد ممکن است غم و دردهایی را تجربه کنند که مانند نشانه‌ای، بر دستانشان باقی مانده است.
ندانم در این دیر مینو سرشت
مسلم چرا شد بقا در بهشت
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا در این مکان مقدس، ذات مسلمانی باعث شد که بقا و جاودانگی در بهشت شکل بگیرد.
ازاین خوبتر خود نشاید دگر
تو گوئی که از خوبتر، خوبتر
هوش مصنوعی: هیچ چیز بهتر از این نیست که بگویی خوب‌تر از خوبی وجود ندارد.
نحوئی گفت در میان عوام
«کان » گه ناقص است وگاهی تام
هوش مصنوعی: نحوئی در جمع مردم می‌گوید که واژه «کان» در زبان عربی گاهی ناقص و گاهی کامل است.
تام از اسم بهره ور باشد
لیک همواره بی خبر باشد
هوش مصنوعی: اسم تام می‌تواند به معنای برخورداری از ویژگی‌های خوب و مناسب باشد، اما ممکن است او همیشه از وضعیت واقعی خود بی‌خبر باشد.
و آنکه ناقص بود، خبردار است
خبرش همچو اسم ناچار است
هوش مصنوعی: اگر کسی ناقص باشد، مطمئناً از وضعیت خود باخبر است، زیرا شناختن نقص‌ها همانند نامی است که هر کس ناچار به دانستن آن است.
عامئی بانک برکشید که هی
مولوی قفل منعکس تا کی
هوش مصنوعی: یکی از عامه مردم با صدای بلند فریاد زد که ای مولوی، تا کی قرار است در قفل منعکس بمانی؟
بی خبر را به عکس خوانی تام
با خبر را به نقص رانی نام
هوش مصنوعی: کسی که از موضوعی بی‌خبر است، می‌تواند از یک تصویر یا نمای کلی فهمی به دست آورد، اما کسی که اطلاعات دارد، می‌تواند به نقاط ضعف و نقص‌های آن موضوع پی ببرد و آن‌ها را مطرح کند.
تام آن کس بود که با خبر است
ناقص آن کز خبر نه بهره ور است
هوش مصنوعی: آن کس که از دانش و آگاهی برخوردار است، کامل و سرشار است، در حالی که کسی که از خبر و اطلاعات بی‌خبر است، ناقص و کم‌بنیا است.
خبر آمد دلیل آگاهی
جهل برهان و نقص و گمراهی
هوش مصنوعی: خبر رسید که دلیل به دست آوردن آگاهی، نادانی است؛ به همین ترتیب، کمبود و اشتباه نیز باعث گمراهی می‌شود.
پیش ارباب دانش و عرفان
کی بود این تمام و آن نقصان
هوش مصنوعی: در برابر بزرگانی که در علم و حکمت جایگاه رفیعی دارند، چه بسا این موضوعات و آموخته‌ها تنها بخشی از واقعیت هستند و کاستی‌هایی در آن وجود دارد.
لب گشاد و در حقیقت سفت
گفت خوش نکته ای که نحوی گفت
هوش مصنوعی: لبی گشاد و در عین حال حرفی محکم گفت، نکته جالبی که نحوی بیان کرد.
کامل و تام باشد آن الحق
که در اسم حق است مستغرق
هوش مصنوعی: حقیقت کامل و تمام است، همان‌طور که در نام حق وجود دارد، همه‌چیز در آن غرق شده است.
ساخت حق زاسم خویش بهره ورش
نیست ز احوال ما سوی خبرش
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقایق وجودی خودش توجه نکند و تنها به امور دنیوی و خبرهای بیرونی دل ببندد، از درک واقعیات و بهره بردن از آنها محروم است.
وانکه ناقص فتاد ز اسم خدا
نکندش بی خبر ز غیر سوی
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر نام خدا دچار نقص و کاستی شده، هیچ گاه از غیر او بی‌خبر نخواهد ماند.
نشود محو اسم حق اثرش
باشد از اسم غیر حق خبرش
هوش مصنوعی: اگر اسم خدا در دل انسان نقش ببندد، اثر آن باقی خواهد ماند و او را از دیگر نام‌ها و امور بی‌اهمیت بی‌خبر می‌کند.
هر کسی زان کلام آمد پیش
معنئی خواسته مناسب خویش
هوش مصنوعی: هر فردی به نوعی به سخنان پر معنا و عمیقی که می‌شنود، برداشت و تفسیری متناسب با خواسته‌ها و نیازهای خود دارد.
این خلافی که میشود مفهوم
هست ناشی زاختلاف فهوم
هوش مصنوعی: این تناقضی که پیش می‌آید به خاطر تفاوت‌های درک و فهم افراد است.
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
هوش مصنوعی: ای دل، چرا به راه عشق قدم نمی‌گذاری؟ با وجود آنکه امکانات و شرایط فراهم است، چرا هیچ اقدامی نمی‌کنی؟
میدان به کام خاطر و گوئی نمیزنی
باز ظفر به دست و شکاری نمیکنی
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر می‌رسد که شخصی از این که در میدان زندگی به دنبال خوشی‌های دلخواهش باشد، خوشحال است. او انگار دعوت می‌کند که برای دستیابی به موفقیت و شکار فرصت‌ها تلاش کند و تنها به خوشی‌های زودگذر قانع نشود.
این خون که موج میزند اندر جگر چرا
در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی
هوش مصنوعی: این خونی که در درونم به تپش درآمده است، چرا به خاطر زیبایی و احساسات خود، کاری نمی‌کنی که رنگ و بوی خاصی بگیرد؟
گر دیگران به عیش و طرب خرم اند و شاد
ای دل تو این معامله باری نمیکنی
هوش مصنوعی: اگر دیگران در خوشی و شادی به سر می‌برند، تو ای دل، بدان که این نوع رفتار برای تو مناسب نیست و نباید برای این موضوع خودت را درگیر کنی.
مشگین از آن نشد دم خلقت که چون صبا
بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی
هوش مصنوعی: چرا مانند باد صبا بر خاک کوی محبوب نمی‌گذری، هنگامی که هنوز مشک بوی خود را نپاشیده است؟
علامه، در کتاب تحفه به اصرار گوید که فلک زهره بالای فلک شمس است. و سرور، غیاث الدین جمشید کاشی در رساله ای بنام سلم السماوات به پاسخ گوئی او پرداخته است.
هوش مصنوعی: علامه در کتاب تحفه به شدت تأکید می‌کند که سیاره زهره در بالای سیاره خورشید قرار دارد. در پاسخ به این ادعا، غیاث الدین جمشید کاشی در رساله‌ای به نام سلم السماوات به بررسی و پاسخ‌گویی این موضوع پرداخته است.