گنجور

بخش چهارم - قسمت دوم

ابو محمد بن یحیی، معلم مامون، گفت: روزی ناگزیر از بیمارئی که دچارش بودم، نشسته نماز خواندم. قضا را مامون خطائی کرد. برخاستم تا تنبیهش کنم. وی گفت: شیخا، خداوند را نشسته اطاعت همی کنی اما برخاسته عصیان روا می داری؟

پاره ای از اهل کلام، با شنیدن این سخن گفته اند، این سخن مناسب حدیث مشهور است که: روزی برسد که در قعر جهنم هم شاهی سبز شود.

شیخ مقتول سهروردی در تلویحات گوید: انسان تا زمانی که ملکه ی خلع بدن حاصلش نشود، حکیم به حساب نیاید. و در این معنی نباید به فیلسوف نمایان خطاکار مادی التفات کرد. چه کار سترگ تر از آن است که آن ها گویند.

صاحب مفاحص گوید: تعبیر از مبداء فیاض، تعالی شانه، به وحدت رواست چه در برگیرنده تر از وجود است. پاره ای از عارفان از آن به نقطه تعبیر می کنند و شیخ (ابن) عربی از آن به عشق تعبیر می کند. و مردم را در عشق به وی مذاهبی گوناگون است. خدایش خیردهاد که چه نیک سرود:

حسن تو واحد اما کلام ما گوناگون است. هر چند این هم زیبائی ترا اشاره همی کند.

شعر:

هزاران چاره ضایع گشت و یک دردم نشد ساکن
کنون درد دگر از پهلوی هر چاره ای دارم
تا از ره و رسم عقل بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی افزون نشوی
یک لمعه زروی لیلیت بنمایم
عاقل باشم اگر تو مجنون نشوی

از سخنان بزرگان: اگر سنگین دلی داند که سنگین دل است، دیگر سنگین دل نبود.

در ربیع الابرار آمده است: استخوان جمجمه سری یافته شد که دندانهایش این جا و آن جا افتاده بود. وزن هر یک از دندان هایش چهار رطل بود.

حائک، اعمش را گفت: نظرت راجع به نماز با اقتدا به حائک چیست؟

گفت: بی وضو باکی ندارد. گفت: شهادتش را چه میگوئی؟ گفت: همراه با شهادت دو عدل پذیرفته است.

اعرابئی را پرسیدند که خورش را چه می نامید؟ گفت: داغ. گفتند اگر سرد شود چه گوئید؟ گفت: مهلت نمی دهیم سرد شود.

کسری انوشیروان به دادگری بنشسته بود. مردی کوتاه قد پیش آمد و گفت: مرا ستم کرده اند. انوشیروان به وی التفات نکرد.

بزرگمهر گفت: انصاف وی نیز بده. کسری گفت: به کوتاه قد کسی نتواند ستم کند. مرد گفت: خداوند کار پادشاه اصلاح بدارد، آنکس که به من ستم کرد، از من کوتاه قدتر است.

اگر خوک بار دیگر مسخ شود، زشت‌تر از جاحظ نتواند شدن. روزی وی به شاگردانش گفت: هیچ کس به اندازهٔ زنی مرا شرمسار نکرد که روزی به نزد طلاسازی مرا برد و گفت: ‌«چون این بساز‌!‌»

من حیران‌ِ سخن وی ماندم. هنگامی که وی برفت، از طلاساز پرسیدم ‌«چه می‌خواست؟‌» گفت: ‌«از من خواست که برایش صورت جنی را سازم‌». گفتم: ‌«نمی‌دانم چگونه بسازم.‌» رفت و ترا با خود آورد.

اعرابی‌یی را ولایت یمن دادند. یهودیان را جمع کرد و گفت: راجع به عیسی(ع) چه گویید؟ گفتند: وی‌را به صلیب آویختیم و بکشتیم. گفت: از زندان نرهید مگر آن‌که دیه‌اش دهید.

از لطایف اعراب: اعرابی‌یی به دیگری گفت: مرا بیست درهم وام ده و نیز یک ماه مهلت. گفت: بیست درهم را ندارم، اما به جای یک ماه یک سالت مهلت دهم.

اصمعی حکایت کرد که: روزی به قبیله‌ای رسیدم. و پاره‌ای گوشت قورمه بدیدم که به ریسمانی کشیده بودند. به خوردنشان مشغول شدم.

زمانی که از خوردنشان فراغت یافتم، زن صاحب چادر بیرون آمد وگفت: آنچه به ریسمان بود چه شد؟ گفتم: آنها را خوردم.

گفت: خوراکی نبود. من زنی‌ام که دخترکان را ختنه همی‌کنم. و هر بار که کسی را ختنه کنم، آنچه را قطع کنم بدان ریسمان کشم.

حجاج قتل مردی را عزم کرد. مرد بگریخت و مخفی شد. پس از آن، بعد از روزی چند به نزد وی بازگشت و گفت: (ای امیر گردنم را بر زن).

حجاج گفت: چه شد که بیامدی؟ گفت: خداوند کار امیر اصلاح کناد، هر شب به رویا همی‌بینم که تو مرا کشته‌ای. از این رو خواستم کشتن یک بار بوَد، نه بیش. حجاج وی را عفو کرد و جایزه بخشید.

عبدالاعلی سلیم، ریاکار بود. روزی گفت: مردم می پندارند که من ریاکارم. در حالی که دیروز روزه داشتم و امروز نیز روزه دارم و هنوز به کسی نگفته ام.

اعرابئی نماز خویش طولانی کرد. حاضران مدحش بگفتند. زمانی که نماز تمام کرد، گفت: نیز روزه هم هستم.

سقراط را همی بردند تا بقتل رسانند، همسرش به گریه افتاد. سقراط پرسیدش: ز چه رو همی گریی؟ گفت: از آن که ترا به مظلومی به قتل رسانند؟ گفت: مگر دوستی می داشتی من به ظالمی کشته شوم؟

هر دم زجهان عشق سنگی
بر شیشه ی نام و ننگم آید
چون اندیشم زهستی ی تو
از هستی خویش ننگم آید
شادم که داد وعده به فردای محشرم
کانروز هیچ وعده به فردا نمی رسد

در کتاب روضه از حضرت صادق(ع) نقل گشته است: خداوند کسی را که دوست پدر خویش حفظ کند، حفظ همی سازد. نیز از آن حضرت روایت شده است که: هر گاه دعا کنی، پندار که خواسته ات بردر سرای حاضر است.

در تاریخی چنین خوانده ام: از سخنان امیرمومنان(ع) پیرامن زوال حکومت بنی عباس: حکومت بنی عباس، آسانئی خالی از سختی است.

از این رو اگر ترک و دیلم و هند گرد شوند تا ملک از ایشان زایل سازند، نتوانند. تا آن که غلامانشان از میانشان برخیزند . . . و سلطانی از شاهان ترک، با صدائی پرهیبت برایشان مستولی شود.

از آغاز کشورشان رو سوی ایشان کند و هیچ شهری را نگذارد مگر بگشاید. و هیچ پرچمی نبیند مگر فرود آورد . . .

وی همواره چنین کند تا پیروزی یابد و سپس به حق پیروزی خویش به یکی از عترت من واگذارد که حق گوید و به حق عمل کند.

صاحب آن تاریخ گوید: وی از آن سلطان، هولاکوخان را مراد داشت که از خراسان آمد. چه آغاز حکومت بنی عباس از خراسان است. زیرا اول بار، به کوشش ابومسلم در خراسان با ایشان بیعت شد.

و حکایت کشته شدن المعتصم بالله عباسی بدست هولاکوخان، سخت مشهور است. و منظور از این که پیروزی را به یکی از عترت من واگذارد. مراد مهدی موعود(ع) است که خروجش چنان است که در خبر آمده است.

در بهجه الحدائق آمده است که کوفه حله و مشهد از قتل و غارت زمان هولاکوخان در امان اند. چه زمانی که هولاکو وارد بغداد شد.

پدر من و سیدبن طاوس و ابن عزفقیه پیش تر بدو نامه نوشته بودند و امان خواسته بودند. وی پس از فتح ایشان را طلب کرد. همگی جز پدر من ترسیدند. پدر اما بنزد وی رفت.

وی از او پرسید: چگونه پیش از پیروزی مرا نامه بنوشتی؟ گفت: از آن رو که امیر مومنان(ع)، خبر آمدن ترا بگفته بود و خبر بهر وی خواند.

افغان برآمد از هر طرف
کان مه خرامان در رسد
کآو از بلبل خوش بود
چون گل به بستان در رسد
امروز میرم پیش تو
تا شرمسار من شوی
ورنه چه منت جان من
فردا چو فرمان در رسد
آمد خیالت نیمه شب
جان دادم و گشتم خجل
خجلت رسد درویش را
ناگه چو مهمان در رسد
شب ها من زار زبون
باشم ز هجران بی سکون
هستم میان خاک و خون
تا شب به پایان در رسد
بعد از عمری که میهمان آمده ای
من بی خبر و تو ناگهان آمده ای
در خورد تو نیست نیم جانی که مراست
اما چه کنم که بی گمان آمده ای

ابوقیس کنیزکی را دوست همی داشت. کنیزک اما دوست همی داشت که از او دوری کند و عذابش دهد. و آن قدر چنین کرد که مرگ وی نزدیک شد.

زمانی که احتضارش فرا رسید، کنیزک را آگهی دادند. دلش به رحم آمد و به بالینش آمد. هنگامی که برسید، پرسید:

حالت چون است؟ مرد که سخن وی بشنید، سرود:

آن زمان که مرا همدم مرگ دید، مایلم شد، اما مرا آن زمان کار دگری بود.

وی که آمد، مرگ بین ما فاصله بود. زمانی که وصل خویش بخشید، وصلش مرا سودی نمی داد.

سپس سر بر پای وی بگذاشت و بمرد، خداوند رحمتش کناد.

شیخ ابوطالب مکی در فوت القلوب گوید: افلاک به نفس آدمیان همی گردد همین معنی رانیز از شیخ محی الدین عربی نقل کرده اند.

هر کس که به دور فلک حادثه زای
یک دم به مراد دل نشست از سر و پای
رقاص ز بهر نظارگیان
دستش بگرفت و گفت بالا بنمای
این قضا را گونه گون تصریف هاست
چشم بندش یفعل الله مایشا است
گر شود ذرات عالم پیچ پیچ
باقضای اسمان هیچ اند، هیچ
چون قضا بیرون کند از چرخ، سر
عاقلان گردند جمله کور و کر
قبله ای برخاستی گر ازحباب
آخر این خیمه است بس واهی طناب
این جهان و اهل آن بی حاصل اند
هر دو اندر بی وفائی یکدل اند
زاده ی دنیا چو دنیا بی وفاست
گرچه رو آرد به تو آن رو قفا است
نفس بد عهد است، زان رو کشتنی است
او دنی و قبله گاه او دنی است
نفس ها را لایق است این انجمن
مرده را در خور بود گور و کفن
نفس اگرچه زیرک است وخرده دان
قبله اش دنیاست او را مرده دان
این هنرهای دقیق و قال و قیل
قوم فرعون اند، اجل چون آب نیل
سحرهای ساحران آن جمله را
مرگ چو بی دان که آن شد اژدها
جادوئی ها را همه یک لقمه کرد
یک جهان پر شب بد، آن را روز خورد
نور از آن خوردن نشد افزون و بیش
بل همان نور است کان بوده است پیش
هست افزونی او را بی دلیل
کو بود حادث به علت ها علیل
چون زایجاد جهان افزون نشد
آنچه اول او نبود اکنون نشد
انیس کنج تنهائی کتاب است
فروغ صبح دانائی کتاب است
بود بی مزد و منت اوستادی
زدانش بخشدت هر دم گشادی
ندیمی، مغزداری، پوست پوشی
به سر کار گویای خموشی
درونش همچو غنچه از ورق پر
به قیمت هر ورق زان یک طبق زر
عماری کرده از رنگ ادیم است
دو صد گل پیرهن در وی مقیم است
همه مشکین عذاران توی بر توی
زبس رقت نهاده روی بر روی
زیک زنگی همه همروی و هم پشت
گرایشان را زند کس بر لب انگشت
گهی اسرار قرآن باز گویند
که از قول پیمبر راز گویند
گهی باشند چون صافی درونان
به انواز حقایق رهنمونان
گهی آرند در طی عبارت
به حکمت های یونانی اشارت
گهیت از رفتگان تاریخ خوانند
گه از آینده اخبارت رسانند
گهی ریزندت از دریای اشعار
به جیب عقل گوهرهای اسرار
به هر یک زین مقاصد چون نهی گوش
مکن از مقصد اصلی فراموش

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ابو محمد بن یحیی، معلم مامون، گفت: روزی ناگزیر از بیمارئی که دچارش بودم، نشسته نماز خواندم. قضا را مامون خطائی کرد. برخاستم تا تنبیهش کنم. وی گفت: شیخا، خداوند را نشسته اطاعت همی کنی اما برخاسته عصیان روا می داری؟
هوش مصنوعی: ابو محمد بن یحیی، معلم مامون، نقل می‌کند که یک روز به خاطر بیماری‌ای که داشتم، ناچار شدم نشسته نماز بخوانم. در حین نماز، مامون خطایی انجام داد. من تصمیم گرفتم او را تنبیه کنم، اما او گفت: «ای شیخ، تو در حال نشسته از خدا اطاعت می‌کنی، اما چرا ایستاده به خطا می‌روی؟»
پاره ای از اهل کلام، با شنیدن این سخن گفته اند، این سخن مناسب حدیث مشهور است که: روزی برسد که در قعر جهنم هم شاهی سبز شود.
هوش مصنوعی: عده‌ای از اهل علم و نظر، با شنیدن این عبارت، این گونه بیان کرده‌اند که این جمله با حدیث معروفی همخوانی دارد که می‌گوید: روزی خواهد آمد که حتی در عمق جهنم نیز درختی سبز رشد خواهد کرد.
شیخ مقتول سهروردی در تلویحات گوید: انسان تا زمانی که ملکه ی خلع بدن حاصلش نشود، حکیم به حساب نیاید. و در این معنی نباید به فیلسوف نمایان خطاکار مادی التفات کرد. چه کار سترگ تر از آن است که آن ها گویند.
هوش مصنوعی: شیخ سهروردی در آثارش می‌گوید که انسان باید به درجه‌ای از کمال و معرفت برسد تا بتوان او را حکیم نامید. در این راستا، نباید به فیلسوفانی که دچار اشتباهات مادی هستند، توجه کرد. زیرا آن‌ها کارهای بزرگ‌تری از خود نشان نمی‌دهند.
صاحب مفاحص گوید: تعبیر از مبداء فیاض، تعالی شانه، به وحدت رواست چه در برگیرنده تر از وجود است. پاره ای از عارفان از آن به نقطه تعبیر می کنند و شیخ (ابن) عربی از آن به عشق تعبیر می کند. و مردم را در عشق به وی مذاهبی گوناگون است. خدایش خیردهاد که چه نیک سرود:
هوش مصنوعی: صاحب مفاحص می‌گوید: بیان مبدأ فیاض و تعالی به عنوان وحدت درست است، زیرا وجود را در بر می‌گیرد. برخی از عارفان به آن نقطه می‌گویند و شیخ ابن عربی آن را عشق می‌نامد. مردم در عشق به او نظرات و عقاید متفاوتی دارند. خداوند به او خیر عطا کند، چه سرودی زیبا سروده است.
حسن تو واحد اما کلام ما گوناگون است. هر چند این هم زیبائی ترا اشاره همی کند.
هوش مصنوعی: حسن تو یکتا و منحصر به فرد است، اما صحبت‌های ما متنوع و متفاوت است. با این حال، همه این صحبت‌ها به زیبایی تو اشاره دارند.
هزاران چاره ضایع گشت و یک دردم نشد ساکن
کنون درد دگر از پهلوی هر چاره ای دارم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به نوعی ناامیدی اشاره می‌کند؛ او از بسیاری تلاش‌ها و راه‌حل‌هایی که آزموده، سخن می‌گوید که هیچ‌کدام نتیجه‌ای نداشته‌اند. اکنون که چاره‌ای پیدا نکرده، درد و رنج جدیدی نیز به مشکلاتش اضافه شده است. در واقع، او احساس می‌کند که هرگز از درد و زخم‌هایش خلاصی نمی‌یابد و با چالشی تازه مواجه است.
تا از ره و رسم عقل بیرون نشوی
یک ذره از آنچه هستی افزون نشوی
هوش مصنوعی: تا زمانی که از اصول و قوانین عقل و منطق پا فراتر نگذاری، نمی‌توانی حتی به اندازه یک ذره بر آنچه که هستی، بیفزایی.
یک لمعه زروی لیلیت بنمایم
عاقل باشم اگر تو مجنون نشوی
هوش مصنوعی: من یک اشاراتی از زیبایی معشوقه‌ام را به تو نشان می‌دهم، اما اگر تو دیوانه من نشوی، من هم عاقل نخواهم بود.
از سخنان بزرگان: اگر سنگین دلی داند که سنگین دل است، دیگر سنگین دل نبود.
هوش مصنوعی: اگر فردی بداند که دلش سنگین است، در واقع دیگر سنگین دل نیست.
در ربیع الابرار آمده است: استخوان جمجمه سری یافته شد که دندانهایش این جا و آن جا افتاده بود. وزن هر یک از دندان هایش چهار رطل بود.
هوش مصنوعی: در کتاب ربیع الابرار ذکر شده است که استخوان‌های یک جمجمه پیدا شده و دندان‌های آن در نقاط مختلف پراکنده بود. هر کدام از دندان‌ها وزنی به اندازه چهار رطل داشتند.
حائک، اعمش را گفت: نظرت راجع به نماز با اقتدا به حائک چیست؟
هوش مصنوعی: حائک به اعمش گفت: نظر تو در مورد نماز خواندن با اقتدا به حائک چیست؟
گفت: بی وضو باکی ندارد. گفت: شهادتش را چه میگوئی؟ گفت: همراه با شهادت دو عدل پذیرفته است.
هوش مصنوعی: او گفت که بی وضو بودن اشکالی ندارد. سپس پرسیدند: درباره شهادت او چه نظری داری؟ او پاسخ داد که شهادتش به همراه دو شاهد معتبر مورد قبول است.
اعرابئی را پرسیدند که خورش را چه می نامید؟ گفت: داغ. گفتند اگر سرد شود چه گوئید؟ گفت: مهلت نمی دهیم سرد شود.
هوش مصنوعی: از یک عرب پرسیدند که غذای گرم را چه نامید؟ او پاسخ داد: «داغ». وقتی از او پرسیدند اگر سرد شود چه می‌گویید، او گفت: «اجازه نمی‌دهیم سرد شود.»
کسری انوشیروان به دادگری بنشسته بود. مردی کوتاه قد پیش آمد و گفت: مرا ستم کرده اند. انوشیروان به وی التفات نکرد.
هوش مصنوعی: کسری انوشیروان به قضاوت در مورد انصاف مشغول بود. مردی با قد کوتاه جلو آمد و گفت که به او ظلم شده است. انوشیروان به او توجه نکرد.
بزرگمهر گفت: انصاف وی نیز بده. کسری گفت: به کوتاه قد کسی نتواند ستم کند. مرد گفت: خداوند کار پادشاه اصلاح بدارد، آنکس که به من ستم کرد، از من کوتاه قدتر است.
هوش مصنوعی: بزرگمهر گفت: انصاف را به او هم بده. کسری پاسخ داد: کسی که قد کوتاه‌تری دارد، نمی‌تواند بر دیگران ظلم کند. مردی گفت: امیدوارم خداوند حکومت پادشاه را بهبود بخشد، زیرا کسی که به من ظلم کرده، از من قدش کوتاه‌تر است.
اگر خوک بار دیگر مسخ شود، زشت‌تر از جاحظ نتواند شدن. روزی وی به شاگردانش گفت: هیچ کس به اندازهٔ زنی مرا شرمسار نکرد که روزی به نزد طلاسازی مرا برد و گفت: ‌«چون این بساز‌!‌»
هوش مصنوعی: اگر خوک دوباره به شکل دیگری درآید، نمی‌تواند از جاحظ زشت‌تر شود. روزی او به شاگردانش گفت: هیچ‌کس به اندازه‌ی زنی مرا شرمسار نکرد؛ زنی که روزی مرا به پیش طلاسازی برد و گفت: «این را بساز!»
من حیران‌ِ سخن وی ماندم. هنگامی که وی برفت، از طلاساز پرسیدم ‌«چه می‌خواست؟‌» گفت: ‌«از من خواست که برایش صورت جنی را سازم‌». گفتم: ‌«نمی‌دانم چگونه بسازم.‌» رفت و ترا با خود آورد.
هوش مصنوعی: من از صحبت‌های او به شدت متعجب شدم. وقتی او رفت، از طلاساز پرسیدم که چه چیزی می‌خواست. او گفت: "از من خواست که یک تصویر از یک جن بسازم." من جواب دادم: "نمی‌دانم چطور باید این کار را انجام بدهم." سپس او رفت و تو را با خود آورد.
اعرابی‌یی را ولایت یمن دادند. یهودیان را جمع کرد و گفت: راجع به عیسی(ع) چه گویید؟ گفتند: وی‌را به صلیب آویختیم و بکشتیم. گفت: از زندان نرهید مگر آن‌که دیه‌اش دهید.
هوش مصنوعی: یک حاکم عربی ولایت یمن را به عهده گرفت. او یهودیان را جمع کرد و از آن‌ها پرسید: درباره عیسی(ع) چه نظری دارید؟ یهودیان پاسخ دادند: او را به صلیب کشیدیم و کشتیم. حاکم گفت: تا زمانی که دیه‌اش را نپردازید، از زندان آزاد نخواهید شد.
از لطایف اعراب: اعرابی‌یی به دیگری گفت: مرا بیست درهم وام ده و نیز یک ماه مهلت. گفت: بیست درهم را ندارم، اما به جای یک ماه یک سالت مهلت دهم.
هوش مصنوعی: یک اعرابی به دیگری گفت: «بیست درهم به من وام بده و یک ماه هم به من مهلت بده.» دیگری پاسخ داد: «من بیست درهم ندارم، اما به جای یک ماه می‌توانم یک سال به تو مهلت بدهم.»
اصمعی حکایت کرد که: روزی به قبیله‌ای رسیدم. و پاره‌ای گوشت قورمه بدیدم که به ریسمانی کشیده بودند. به خوردنشان مشغول شدم.
هوش مصنوعی: اصمعی داستانی را نقل می‌کند که روزی به یک قبیله رسید و تکه‌های گوشت قورمه‌ای را دید که به ریسمانی آویزان شده بودند. او به خوردن آن‌ها مشغول شد.
زمانی که از خوردنشان فراغت یافتم، زن صاحب چادر بیرون آمد وگفت: آنچه به ریسمان بود چه شد؟ گفتم: آنها را خوردم.
هوش مصنوعی: وقتی که از خوردن غذا پایان یافتم، زن صاحب چادر بیرون آمد و پرسید: "آنچه به ریسمان بود چه شده است؟" من پاسخ دادم: "من آنها را خوردم."
گفت: خوراکی نبود. من زنی‌ام که دخترکان را ختنه همی‌کنم. و هر بار که کسی را ختنه کنم، آنچه را قطع کنم بدان ریسمان کشم.
هوش مصنوعی: او گفت: خوراکی وجود نداشت. من زنی هستم که دختران را ختنه می‌کنم. هر بار که کسی را ختنه می‌کنم، آنچه را که قطع می‌کنم به وسیله همان ریسمان به دست می‌آورم.
حجاج قتل مردی را عزم کرد. مرد بگریخت و مخفی شد. پس از آن، بعد از روزی چند به نزد وی بازگشت و گفت: (ای امیر گردنم را بر زن).
هوش مصنوعی: حجاج تصمیم گرفت که مردی را بکشد. آن مرد فرار کرد و مخفی شد. چند روز بعد، او دوباره به نزد حجاج برگشت و گفت: "ای امیر، مرا بکشید."
حجاج گفت: چه شد که بیامدی؟ گفت: خداوند کار امیر اصلاح کناد، هر شب به رویا همی‌بینم که تو مرا کشته‌ای. از این رو خواستم کشتن یک بار بوَد، نه بیش. حجاج وی را عفو کرد و جایزه بخشید.
هوش مصنوعی: حجاج پرسید: چرا به اینجا آمدی؟ او پاسخ داد: امیدوارم خداوند کارهای امیر را اصلاح کند. هر شب در خواب می‌بینم که تو مرا کشته‌ای. به همین دلیل خواستم یک بار کشته شوم، نه بیشتر. حجاج او را بخشید و به او پاداش داد.
عبدالاعلی سلیم، ریاکار بود. روزی گفت: مردم می پندارند که من ریاکارم. در حالی که دیروز روزه داشتم و امروز نیز روزه دارم و هنوز به کسی نگفته ام.
هوش مصنوعی: عبدالاعلی سلیم به دنبال جلب توجه دیگران بود. او یک روز بیان کرد که مردم فکر می‌کنند او فردی ریاکار است. در حالی که او ادعا می‌کرد که دیروز روزه گرفته و امروز نیز روزه دارد و هنوز به کسی در این باره چیزی نگفته است.
اعرابئی نماز خویش طولانی کرد. حاضران مدحش بگفتند. زمانی که نماز تمام کرد، گفت: نیز روزه هم هستم.
هوش مصنوعی: یک عرب نماز خود را به درازا کشید و حضار در مدح او سخن گفتند. وقتی که نماز را به پایان رساند، گفت: "من همچنین روزه دارم."
سقراط را همی بردند تا بقتل رسانند، همسرش به گریه افتاد. سقراط پرسیدش: ز چه رو همی گریی؟ گفت: از آن که ترا به مظلومی به قتل رسانند؟ گفت: مگر دوستی می داشتی من به ظالمی کشته شوم؟
هوش مصنوعی: سقراط را به سمت اعدام می‌بردند و همسرش به شدت گریه می‌کرد. سقراط از او پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ او پاسخ داد: به خاطر اینکه تو به ناحق کشته می‌شوی. سقراط گفت: آیا تو دوست داشتی من به دست ظالمی کشته شوم؟
هر دم زجهان عشق سنگی
بر شیشه ی نام و ننگم آید
هوش مصنوعی: هر لحظه از عشق در دنیا، سنگی بر شیشه‌ی آبرو و حیثیتم می‌افتد.
چون اندیشم زهستی ی تو
از هستی خویش ننگم آید
هوش مصنوعی: وقتی به این فکر می‌کنم که وجود تو چقدر با وجود خودم در ارتباط است، احساس شرم می‌کنم.
شادم که داد وعده به فردای محشرم
کانروز هیچ وعده به فردا نمی رسد
هوش مصنوعی: خوشحالم که وعده روز قیامت به من داده شده است، زیرا در آن روز هیچ وعده‌ای به فردا نخواهد رسید.
در کتاب روضه از حضرت صادق(ع) نقل گشته است: خداوند کسی را که دوست پدر خویش حفظ کند، حفظ همی سازد. نیز از آن حضرت روایت شده است که: هر گاه دعا کنی، پندار که خواسته ات بردر سرای حاضر است.
هوش مصنوعی: در کتاب روضه از حضرت صادق(ع) نقل شده است که خداوند کسی را که به پدرش احترام بگذارد و از او حمایت کند، حفظ خواهد کرد. همچنین از آن حضرت روایت شده که وقتی دعا می‌کنی، تصور کن که آرزویت در آستانه تحقق است و به زودی به آن خواهی رسید.
در تاریخی چنین خوانده ام: از سخنان امیرمومنان(ع) پیرامن زوال حکومت بنی عباس: حکومت بنی عباس، آسانئی خالی از سختی است.
هوش مصنوعی: در تاریخ خوانده‌ام که امیرالمؤمنین(ع) درباره نابودی حکومت بنی عباس فرموده‌اند: حکومت بنی عباس، مانند یک وضعیت آسان و بدون دشواری است.
از این رو اگر ترک و دیلم و هند گرد شوند تا ملک از ایشان زایل سازند، نتوانند. تا آن که غلامانشان از میانشان برخیزند . . . و سلطانی از شاهان ترک، با صدائی پرهیبت برایشان مستولی شود.
هوش مصنوعی: بنابراین اگر قبایل ترک و دیلم و هندی‌ها متحد شوند تا سرزمین را از دست آنها بگیرند، قادر به انجام این کار نخواهند بود. تا زمانی که غلامان آنها از بینشان برنخیزند و سلطانی از شاهان ترک با صدایی پرنفوذ بر آنان مسلط نشود.
از آغاز کشورشان رو سوی ایشان کند و هیچ شهری را نگذارد مگر بگشاید. و هیچ پرچمی نبیند مگر فرود آورد . . .
هوش مصنوعی: از آغاز سرزمین خود به سوی آن‌ها حرکت کند و هیچ شهری را نبینید مگر اینکه آن را فتح کند. و هیچ پرچمی را نبیند مگر اینکه آن را به زمین آورد.
وی همواره چنین کند تا پیروزی یابد و سپس به حق پیروزی خویش به یکی از عترت من واگذارد که حق گوید و به حق عمل کند.
هوش مصنوعی: او همواره این کار را انجام می‌دهد تا به پیروزی برسد و سپس پیروزی خود را به یکی از خانواده من می‌سپارد که راستگو باشد و به حق عمل کند.
صاحب آن تاریخ گوید: وی از آن سلطان، هولاکوخان را مراد داشت که از خراسان آمد. چه آغاز حکومت بنی عباس از خراسان است. زیرا اول بار، به کوشش ابومسلم در خراسان با ایشان بیعت شد.
هوش مصنوعی: نویسنده در اینجا به سلطان هولاکوخان اشاره می‌کند که از خراسان آمده است. او توضیح می‌دهد که آغاز حکومت بنی‌عباس نیز به خراسان مرتبط است، چرا که اولین بار از طریق تلاش‌های ابومسلم در خراسان با آن‌ها بیعت شده است.
و حکایت کشته شدن المعتصم بالله عباسی بدست هولاکوخان، سخت مشهور است. و منظور از این که پیروزی را به یکی از عترت من واگذارد. مراد مهدی موعود(ع) است که خروجش چنان است که در خبر آمده است.
هوش مصنوعی: کشته شدن المعتصم بالله عباسی به دست هولاکوخان بسیار معروف است. در اینجا اشاره به این دارد که پیروزی به یکی از نسل‌های من واگذار خواهد شد، که منظور از آن مهدی موعود(ع) است و خروج او طبق آنچه در اخبار آمده، خواهد بود.
در بهجه الحدائق آمده است که کوفه حله و مشهد از قتل و غارت زمان هولاکوخان در امان اند. چه زمانی که هولاکو وارد بغداد شد.
هوش مصنوعی: در کتاب بهجه الحدائق بیان شده است که شهرهای کوفه، حله و مشهد در دوران هولاکوخان از قتل و غارت مصون مانده‌اند. این موضوع به زمانی اشاره دارد که هولاکو به بغداد وارد شد.
پدر من و سیدبن طاوس و ابن عزفقیه پیش تر بدو نامه نوشته بودند و امان خواسته بودند. وی پس از فتح ایشان را طلب کرد. همگی جز پدر من ترسیدند. پدر اما بنزد وی رفت.
هوش مصنوعی: پدر من و سید بن طاوس و ابن عزفقیه قبلاً نامه‌ای به او نوشته بودند و از او امان خواسته بودند. بعد از اینکه او فتح کرد، آنها را نزد خود فراخواند. همه به جز پدر من ترسیدند، اما پدر به دیدن او رفت.
وی از او پرسید: چگونه پیش از پیروزی مرا نامه بنوشتی؟ گفت: از آن رو که امیر مومنان(ع)، خبر آمدن ترا بگفته بود و خبر بهر وی خواند.
هوش مصنوعی: او از او پرسید: چگونه پیش از این که تو پیروز شوی، برای من نامه نوشتی؟ او جواب داد: به این دلیل که امیر مومنان(ع) خبر آمدن تو را به من گفته بود و من نامه را به او خواندم.
افغان برآمد از هر طرف
کان مه خرامان در رسد
هوش مصنوعی: به اطراف نگاهی بیندازید، صدای افغان‌های بلند می‌شود چون آن ماه زیبایی که با وقار و ناز به سمت ما می‌آید.
کآو از بلبل خوش بود
چون گل به بستان در رسد
هوش مصنوعی: آوای بلبل زمانی دلنشین‌تر می‌شود که گل به باغ بیاید و زیبایی‌اش را نمایان کند.
امروز میرم پیش تو
تا شرمسار من شوی
هوش مصنوعی: امروز به نزد تو می‌روم تا تو هم احساس شرمندگی کنی.
ورنه چه منت جان من
فردا چو فرمان در رسد
هوش مصنوعی: اگر روزی به من فرمانی داده شود، در آن صورت من چه توقعی از جان خود باید داشته باشم؟
آمد خیالت نیمه شب
جان دادم و گشتم خجل
هوش مصنوعی: در نیمه شب، وقتی که خیال تو به سراغم آمد، جانم را دادم و متوجه شدم که شرمنده شده‌ام.
خجلت رسد درویش را
ناگه چو مهمان در رسد
هوش مصنوعی: وقتی مهمانی به ناگهان و بدون انتظار وارد می‌شود، درویش هم به همین اندازه شرمنده و خجالت‌زده می‌شود.
شب ها من زار زبون
باشم ز هجران بی سکون
هوش مصنوعی: شب‌ها به شدت نگران و غمگین هستم، به خاطر دوری و بی‌قراری.
هستم میان خاک و خون
تا شب به پایان در رسد
هوش مصنوعی: در این لحظه، در شرایط سخت و دشواری قرار دارم، در حالی که آرزو می‌کنم شب به پایان برسد و به روشنایی روز برسیم.
بعد از عمری که میهمان آمده ای
من بی خبر و تو ناگهان آمده ای
هوش مصنوعی: بعد از مدتی طولانی که مهمانی آمده بود، ناگهان تو بدون اینکه من خبر داشته باشم، وارد شدی.
در خورد تو نیست نیم جانی که مراست
اما چه کنم که بی گمان آمده ای
هوش مصنوعی: در وجود تو نشانه‌ای از عشق من نیست، اما چه کنم که بی‌تردید به زندگی من وارد شده‌ای.
ابوقیس کنیزکی را دوست همی داشت. کنیزک اما دوست همی داشت که از او دوری کند و عذابش دهد. و آن قدر چنین کرد که مرگ وی نزدیک شد.
هوش مصنوعی: ابوقیس عاشق کنیزکی بود، ولی آن دختر او را نمی‌خواست و سعی داشت او را دور کند و اذیتش کند. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا جایی که حال ابوقیس به شدت خراب شد و مرگ او نزدیک شد.
زمانی که احتضارش فرا رسید، کنیزک را آگهی دادند. دلش به رحم آمد و به بالینش آمد. هنگامی که برسید، پرسید:
هوش مصنوعی: زمانی که لحظه‌ی مرگ او نزدیک شد، خدمتکار را فراخواندند. او تحت تأثیر قرار گرفت و به بالینش آمد. وقتی به آنجا رسید، از او سؤال کرد:
حالت چون است؟ مرد که سخن وی بشنید، سرود:
هوش مصنوعی: حالت چطور است؟ مردی که صحبت‌های او را شنید، چنین گفت:
آن زمان که مرا همدم مرگ دید، مایلم شد، اما مرا آن زمان کار دگری بود.
هوش مصنوعی: در آن زمانی که مرگ به سراغم آمد، تمایل داشتم که با او همراه شوم، اما در آن زمان مشغول موضوع دیگری بودم.
وی که آمد، مرگ بین ما فاصله بود. زمانی که وصل خویش بخشید، وصلش مرا سودی نمی داد.
هوش مصنوعی: زمانی که او وارد شد، مرگ میان ما فاصله‌ای ایجاد کرده بود. اما وقتی که ارتباط خود را برقرار کرد، این ارتباط برای من سود و فایده‌ای نداشت.
سپس سر بر پای وی بگذاشت و بمرد، خداوند رحمتش کناد.
هوش مصنوعی: سپس سرش را بر پای او گذاشت و جان سپرد، خداوند او را مورد رحمت قرار دهد.
شیخ ابوطالب مکی در فوت القلوب گوید: افلاک به نفس آدمیان همی گردد همین معنی رانیز از شیخ محی الدین عربی نقل کرده اند.
هوش مصنوعی: شیخ ابوطالب مکی در کتاب "فوت القلوب" می‌گوید: سیارات بر اساس نفس انسان‌ها در حرکت هستند و این معنا نیز از شیخ محی‌الدین عربی نقل شده است.
هر کس که به دور فلک حادثه زای
یک دم به مراد دل نشست از سر و پای
هوش مصنوعی: هر کسی که یک لحظه خوشی در زندگی‌اش پیدا کند و بتواند به خواسته‌های دلش برسد، مثل یک اتفاقی است که به دور از مشکلات و حوادث زندگی رخ می‌دهد.
رقاص ز بهر نظارگیان
دستش بگرفت و گفت بالا بنمای
هوش مصنوعی: رقاص برای تماشاچیان دستش را بالا برد و گفت: «علاوه بر تماشا، به زیبایی من توجه کنید.»
این قضا را گونه گون تصریف هاست
چشم بندش یفعل الله مایشا است
هوش مصنوعی: این سرنوشت سرشار از تنوع و تغییرات است و چشمان ما به اراده خداوند بسته است.
گر شود ذرات عالم پیچ پیچ
باقضای اسمان هیچ اند، هیچ
هوش مصنوعی: اگر ذرات جهان به هم بیفتند و در هم پیچیده شوند، باز هم به حکم آسمان هیچ و پوچ هستند.
چون قضا بیرون کند از چرخ، سر
عاقلان گردند جمله کور و کر
هوش مصنوعی: زمانی که تقدیر و سرنوشت انسان‌ها را از دایره‌ی زندگی خارج کند، همگان، حتی عاقل‌ترین افراد، به نادانی و ناتوانی در درک واقعیت‌ها دچار می‌شوند.
قبله ای برخاستی گر ازحباب
آخر این خیمه است بس واهی طناب
هوش مصنوعی: اگر قبله‌ای از حباب برخیزد، نشان می‌دهد که وجود این خیمه فقط به دلیل طناب و بافندگی آن است و به حقیقت نیست.
این جهان و اهل آن بی حاصل اند
هر دو اندر بی وفائی یکدل اند
هوش مصنوعی: دنیا و ساکنان آن هر دو بی‌فایده‌اند و همگی در نیرنگ و عدم وفاداری یک دل و هم‌نظر هستند.
زاده ی دنیا چو دنیا بی وفاست
گرچه رو آرد به تو آن رو قفا است
هوش مصنوعی: فرزند دنیا مانند خود دنیا وفادار نیست؛ حتی اگر در ظاهر به تو روی بیاورد، از پشت سر به تو خنجر خواهد زد.
نفس بد عهد است، زان رو کشتنی است
او دنی و قبله گاه او دنی است
هوش مصنوعی: نفس انسان، ناپایدار و وفادار نیست، به همین دلیل باید بر آن فائق آمد. دنیای مادی و دلبستگی‌های آن، مرکز توجه و مقصد نفس است.
نفس ها را لایق است این انجمن
مرده را در خور بود گور و کفن
هوش مصنوعی: این جمعیت شایسته نفس‌های پاک و زنده است، اما بدن‌های مرده تنها به قبر و کفن نیاز دارند.
نفس اگرچه زیرک است وخرده دان
قبله اش دنیاست او را مرده دان
هوش مصنوعی: اگرچه نفس انسان زیرک و فریبکار است و توجهش به دنیا است، اما او را باید مرده تلقی کرد.
این هنرهای دقیق و قال و قیل
قوم فرعون اند، اجل چون آب نیل
هوش مصنوعی: این هنرهای ظریف و حرف‌های زیبا که از سوی قوم فرعون به نمایش گذاشته می‌شوند، مانند سرنوشتی حتمی و غیرقابل اجتناب هستند که به راحتی می‌توان از آن گذر کرد، مانند آب نیل.
سحرهای ساحران آن جمله را
مرگ چو بی دان که آن شد اژدها
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، جادوگران با طرز خاصی در حال انجام کارهای خود هستند و به نظر می‌رسد که به زودی مرگ به سراغ آن‌ها می‌آید، چرا که آنچه که در حال تحقق است، به بزرگی و خطرناکی یک اژدهاست.
جادوئی ها را همه یک لقمه کرد
یک جهان پر شب بد، آن را روز خورد
هوش مصنوعی: همه کارهای شگفت‌انگیز را در یک جمله خلاصه کرد. جهانی پر از تاریکی وجود داشت که آن را به روشنی تبدیل کرد.
نور از آن خوردن نشد افزون و بیش
بل همان نور است کان بوده است پیش
هوش مصنوعی: نور هرگز با خوردن زیادتر نمی‌شود، بلکه همان نوری است که همیشه وجود داشته است.
هست افزونی او را بی دلیل
کو بود حادث به علت ها علیل
هوش مصنوعی: او به سبب وجودش، همواره در حال رشد و افزایش است، چرا که رخدادها و حوادثی که به علت‌ها وابسته‌اند، ناتوان و ضعیف هستند.
چون زایجاد جهان افزون نشد
آنچه اول او نبود اکنون نشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از زمان خلق جهان، چیزی به آن اضافه نشده که قبلاً وجود نداشته است. به عبارت دیگر، آنچه در ابتدا وجود داشت، همچنان باقی مانده و چیزی به وجود نیامده که از آن زمان تا کنون به آن افزوده شده باشد.
انیس کنج تنهائی کتاب است
فروغ صبح دانائی کتاب است
هوش مصنوعی: کتاب بهترین دوست تنهایی است و روشنایی صبح را به علم و آگاهی هدیه می‌دهد.
بود بی مزد و منت اوستادی
زدانش بخشدت هر دم گشادی
هوش مصنوعی: استاد بزرگی وجود دارد که بدون هیچ چشم‌داشتی علم و دانش را هر لحظه به تو می‌آموزد و تو را آزاد می‌کند.
ندیمی، مغزداری، پوست پوشی
به سر کار گویای خموشی
هوش مصنوعی: تو خلوت نشسته‌ای و به ظاهر به کار مشغولی، اما در دل و ذهن خود سکوت را تجربه می‌کنی و رازهای نهانی را در خود نگه می‌داری.
درونش همچو غنچه از ورق پر
به قیمت هر ورق زان یک طبق زر
هوش مصنوعی: درون این شخص مانند غنچه‌ای است که از ورق‌های زرین پر شده است و هر ورقش به قیمت بسیار بالایی می‌ارزد.
عماری کرده از رنگ ادیم است
دو صد گل پیرهن در وی مقیم است
هوش مصنوعی: شخصی با رنگی شاداب و زیبا مانند گل، دو صد گل را در لباس خود جای داده است.
همه مشکین عذاران توی بر توی
زبس رقت نهاده روی بر روی
هوش مصنوعی: تمام عطر سیاه‌پوشان به خاطر شدت محبت و احساسات خود به تو، صورت‌شان را در مقابل تو پایین آورده‌اند.
زیک زنگی همه همروی و هم پشت
گرایشان را زند کس بر لب انگشت
هوش مصنوعی: در این بیت به این معنا اشاره شده که در زندگی هر فرد، تنها کسی که در مشکلات و چالش‌ها به او کمک می‌کند و از او حمایت می‌کند، همان همراهی و پشتوانه‌اش است. هیچ‌کس دیگری در سختی‌ها نمی‌تواند آنقدر نزدیک باشد که به او کمک کند، به عبارتی، همدلی و یاری از نزدیک‌ترین افراد به ماست.
گهی اسرار قرآن باز گویند
که از قول پیمبر راز گویند
هوش مصنوعی: گاهی اوقات اسرار قرآن را بازگو می‌کنند و آن را به نقل از پیامبر اعلام می‌کنند.
گهی باشند چون صافی درونان
به انواز حقایق رهنمونان
هوش مصنوعی: گاهی این افراد مانند آینه‌ای صاف هستند که به حقیقت‌ها راهنمایی می‌کنند.
گهی آرند در طی عبارت
به حکمت های یونانی اشارت
هوش مصنوعی: گاهی در لابه‌لای سخن، به نکته‌های حکمت‌آمیز یونانی اشاره می‌کنند.
گهیت از رفتگان تاریخ خوانند
گه از آینده اخبارت رسانند
هوش مصنوعی: گاهی تو را از زندگانی گذشته یاد می‌کنند و گاهی از آینده اخبار و اطلاعاتی درباره‌ات خواهند گفت.
گهی ریزندت از دریای اشعار
به جیب عقل گوهرهای اسرار
هوش مصنوعی: گاهی از دریای شعر، جواهرهای اسرارآمیز به ذهن تو سرازیر می‌شود و عقل تو از آن‌ها بهره‌مند می‌شود.
به هر یک زین مقاصد چون نهی گوش
مکن از مقصد اصلی فراموش
هوش مصنوعی: به هر کدام از این اهداف که می‌پردازی، گوش‌ات را از هدف اصلی دور نکن و آن را فراموش نکن.

حاشیه ها

1402/04/02 09:07
یزدانپناه عسکری

3- شیخ مقتول سهروردی در تلویحات گوید: انسان تا زمانی که ملکه ی خلع بدن حاصلش نشود، حکیم به حساب نیاید.

***

[جرجی زیدان]

کهانت از علوم وارداتی عربی ست. کلدانی ها این واژه را همراه با علم نجوم برای اعراب آورده اند. نظر زیدان با این مطلب تأیید می شود که کاهن در عبری «حازی» یا «حزاء» خوانده می شود و این واژه مطابق آن چه ذکر شد، لفظی کلدانی ست و معنای اشتقاقی آن ناظر یا رائی یا بصیر بوده است و این لفظ در نزد آن ها [عبری ها] بر معنی حکیم و نبی دلالت دارد.

***

[عبدالرزاق کاشانی] (1)
ادریس به نهایت « تجرید» رسید، خود را «مجرد کرد» و چندان «تروّح»  یافت که در پایان به روح محض تبدیل شد. لذا به مرتبه ی خلع جسم رسید، با ملایک درآمیخت، با موجودات کرات آسمانی یکی شد، و به عالم قدسی عروج کرد. 
[یزدانپناه عسکری]
ادریس، دَرَسَ: پاک و محو نمودن فهرست انسانی در عالم مُلک

و درآمیختن تنزیه و تشبیه در ادراک عالم قدس.

_________

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْریسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا - مریم : 56

وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا - مریم : 57

وضعیت و حالت و حرکت و استقرار و انسجام و تثبیت و مکانت تعقل قلب.

تردد ادراک و حرکت سیال قلب و سیلان اقتدار و رفعت در درجات قرب الهی.

1- مفاتیح الفصوص محی الدین ابن عربی ( بررسی مفاهیم کلیدی فصوص الحکم ) ، تالیف توشیهیکو ایزتسو ، ترجمه و تحقیق دکتر حسین مریدی – کرمانشاه : انتشارات دانشگاه رازی ، 1385 ص 94

2+2:292/2    10+6:192      3+3:199+52