برگردان به زبان ساده
امیر مؤمنان علی(ع) را روزی که بر قاطری به جنگ بود، گفتند: کاش اسبی را بر همی نشستی. فرمود: من از کسی که حمله آرد، نگریزم و بر آن کس که گریزد حمله نبرم. از این رو، همین قاطر کفایتم می کند.
هوش مصنوعی: در روزی که امیر مؤمنان علی در میدان جنگ بر قاطری نشسته بود، به او گفتند که ای کاش اسبی سوار بودی. ایشان پاسخ دادند که من از کسی که به من حمله میکند فرار نمیکنم و به کسی که میگریزد، حمله نمیکنم. به همین دلیل، همین قاطر برای من کافی است.
از سخنان حکیمانه هند: آن گاه که دشمنت به تو نیازمند شود، دوست دارد که زنده مانی و زمانی که دوست تو از تو بی نیاز شود، مرگت را کوچک انگارد.
هوش مصنوعی: وقتی دشمنان به کمک و حمایت تو احتیاج پیدا میکنند، دوست دارند که تو زنده بمانی. اما زمانی که دوست تو دیگر به تو نیازی ندارد، ممکن است برایشان کم اهمیت باشد که تو زندهای یا نه.
از سخنان بزرگان: آن دوستی که طمع گرهش زند، یأسش ببرد.
هوش مصنوعی: اگر دوستی به طمع و خودخواهی دچار شود، ناامیدی او را از بین میبرد.
حجاج پیری بادیه نشین را پرسید: اشتهایت چگونه است؟ گفت: اگر خورم سنگین شوم و اگر نخورم ضعف گیردم. گفت: با همسرت چونی؟ گفت: اگر تمکینم کند، نتوانم و اگر نکند، حریص شوم.
هوش مصنوعی: حجاج از یک پیرمرد بیابانی پرسید: اشتهای تو چگونه است؟ او پاسخ داد: اگر غذا بخورم سنگین میشوم و اگر نخورم ضعیف میشوم. سپس حجاج از او پرسید: با همسرت چه طور هستی؟ او گفت: اگر همسرم با من همکاری کند، نمیتوانم کاری کنم و اگر همکاری نکند، خیلی اشتیاق پیدا میکنم.
گفت چگونه خسبی؟ گفت: آنجا که همه بیدارند خسبم و در فراش بیدار مانم. گفت: نشست و برخاستت چون است؟
هوش مصنوعی: او گفت چگونه خوابیدهای؟ پاسخ داد: در جایی که همه بیدارند من خوابیدهام و در بستر بیدار میمانم. او پرسید: وضعیت نشستن و برخاستنت چگونه است؟
گفت: زمانی که بنشینم، زمین از من گریزد و زمانی که برخیزم، ملازمه ام کند. پرسید: راه چگونه روی؟ گفت: موئی پایم را گیرد و پشکلی مرا لغزاند.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی که مینشینم، احساس میکنم زمین از من دور میشود و وقتی که بلند میشوم، انگار زمین به من نزدیکتر میشود. پرسیدند: چگونه راه میروی؟ او پاسخ داد: مانند موئی که زیر پا به من چسبیده و مرا به جلو میبرد.
ابوعیناء را پرسیدند: در چه حالی؟ گفت: در آن دردم که مردم آرزومند آن هستند، یعنی پیری.
هوش مصنوعی: از ابوعیناء پرسیدند که حالش چگونه است. او پاسخ داد که در دردی هستم که مردم آرزوی آن را دارند، یعنی پیری.
وزیری وصیت کرد که بر کفنش این جمله نویسند: خداوندا گمان نیک مرا بر خویش تحقق بخش.
هوش مصنوعی: وزیری وصیت کرده بود که بر روی کفنش بنویسند: "خداوندا، لطفاً گمان نیک من را درباره خود تحقق ببخش."
عمیدالملک وزیر آلب ارسلان، پیرامن غلامی ترک که بالای سرش ایستاده و همی خواست سرش از تن جدا کند سرود:
هوش مصنوعی: عمیدالملک، وزیر آلب ارسلان، دربارهی غلام ترک که بالای سرش ایستاده و قصد دارد سرش را از بدن جدا کند، شعری را سروده است.
مرا دل به عشق اوست و او را دل مشغول بازی خویش است. خدایش محفوظ داراد، به خود خواهیش چسان شیفته ام. اگر خداوند خیر و صلاح عاشق او را خواهد، نرمی گونه اش را با سختی دلش جای بجا کند.
هوش مصنوعی: من به عشق او دل بستهام، ولی او درگیر سرگرمیهای خودش است. خدا او را نگهدارد، چون به خودخواهیاش چطور میتوانم دل ببندم. اگر خداوند بخواهد که عشق او به خوبی و صلاح باشد، باید نرمی صورتش را با سختی دلش عوض کند.
هارون بن ابوالفرج منجم یا هارون بن علی منجم راست:
هوش مصنوعی: هارون بن ابوالفرج یا هارون بن علی، یک منجم مشهور است.
خداوند آن شبان و روزان را که بگذشتند و دیگر نیایند، سیراب کناد. آن زمان را که عیشمان نامکدر و یاران نزدیک و روزگاران همه بهار بود. آن روزها که من ملامتگران را یاغی و سراپا به فرمان هوی همی بودم.
هوش مصنوعی: خداوند افرادی را که در گذشته بودند و دیگر بازنخواهند گشت، سیراب کند. در آن زمانهایی که زندگی خوش و دوستان نزدیک بودند و روزها شاداب و بهاری بود. آن روزها که من مخالفان را طغیانی میدانستم و به طور کامل تحت تأثیر خواستههای نفسانی بودم.
جام یاقوت و شراب لعل خاصان را رسد
بینوایان را نظر بر رحمت عام است و بس
هوش مصنوعی: جام یاقوت و شراب لعل در اختیار خاصان و افراد privileged است، اما برای بینوایان تنها نگاه به رحمت عمومی و فراگیر خداوند کفایت میکند.
منزل مقصود دور است ای رفیق راه وصل
باش تا مسکین لسانی خاری از پا برکشد
هوش مصنوعی: رفیق عزیز، هدف نهایی ما دور است، پس باید در مسیر عشق و وصل حرکت کنیم تا کسی که در سوز و سختی است، در برابر درد و رنجی که دارد، بتواند از خاری که به پایش رفته، رهایی یابد.
سید شریف در حاشیه ی شرح تجرید گوید: اگر پرسی، راجع بدین کس چه گوئی که وجود را با بودنش عین واجب داند و غیر قابل تجزیه و انقسامش بیند. نیز گوید که وجود بر همه ی موجودات گسترده است.
هوش مصنوعی: سید شریف در حاشیه توضیحی دربارهی تجرید بیان میکند: اگر از او بپرسید که در مورد کسی که وجود را با بودنش به عنوان یک امر واجب میداند، چه نظری دارد، او توضیح میدهد که وجود را نمیتوان تقسیم یا تجزیه کرد. همچنین تأکید میکند که وجود شامل تمام موجودات میشود.
در آن ها ظاهر گشته و هیچ موجودی از وجود خالی نیست. بل اشیاء عین وجود و حقیقت آن است، اما با قیدها و امتیازات و تشخصات اعتباری از یکدیگر ممتاز است، چنان که دریائی است که ظهورش ظهور امواج بسیار است با آن که چیزی جز حقیقت بحر در آن میان نیست؟
هوش مصنوعی: در آنها وجود دارد و هیچ چیزی از وجود خالی نیست. بلکه اشیاء خود وجود و حقیقت آن هستند، اما با ویژگیها و مشخصات مختلفی که به طور قراردادی از یکدیگر متمایز شدهاند. مانند دریایی که ظهور آن، نمایانگر امواج بسیار است، در حالی که تنها حقیقت دریا در آنجا وجود دارد.
گویم: این مقداری ورای قدر خرد است. و خرد را جز با مجاهده و کشف در آن راهی نیست و مناظره ی عقلی بدان نرسد. چه هر چیز بدانچه که بهر اوست میسر شود.
هوش مصنوعی: میگویم: این موضوع فراتر از توانایی عقل است و عقل تنها با تلاش و کاوش در این مسیر میتواند به آن برسد و استدلال عقلی نمیتواند به آن دست یابد. زیرا هر چیز به وسیله آن چیزی که مناسب اوست به دست میآید.
تو در چهل سالگی نیز چونان بیست سالگانی، بر گو بدانم رستگاری کی خواهد بود؟
هوش مصنوعی: شما در چهل سالگی همچنان به مانند بیست سالگی، نمیدانید که رستگاری چه زمانی خواهد بود.
ساقی بیا که عشق ندا می کند بلند
کان کس که گفت قصه ی ما هم زما شنید
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیافزار که عشق صدا میزند که کسی که داستان ما را گفت، این قصه را نیز از ما شنیده است.
دست او طوق گردن جانت
سر برآورده از گریبانت
هوش مصنوعی: دست او مانند نخی است که جانت را از گریبانت بیرون کشیده و به کمر بند کرده است.
به تو نزدیک تر ز حبل ورید
تو در افتاده در ضلال بعید
هوش مصنوعی: تو به من نزدیکتری از رگ گردن خودت، اما در عین حال از حقیقت دور افتادهای.
چند گردی بگرد هر سر کوی
درد خود را دوا هم از خود جوی
هوش مصنوعی: به چندین راه و کوی بگرد و دردهای خود را درمان کن، زیرا درمان آنها را باید در خودت جستجو کنی.
لانهنگی است کاینات آشام
عرش تا فرش در کشیده به کام
هوش مصنوعی: این جهان از عرش تا فرش به شدت تحت تأثیر یک نیروی بزرگ قرار دارد که همه چیز را در خود جذب میکند و در واقع همه موجودات در نتیجه این تأثیر در حال حرکت و تغییر هستند.
هر کجا کرده آن نهنگ آهنگ
از من و ما نه بوی ماند و نه رنگ
هوش مصنوعی: هر کجا که آن نهنگ حرکت کرد، نه بوی من باقی ماند و نه رنگ من.
نقطه ای زین دوایر پرکار
نیست بیرون ز دور این پرگار
هوش مصنوعی: هیچ نقطهای خارج از دایرههای پرکار وجود ندارد و همه نقاط درون این دایرهها محصور شدهاند.
چه مرکب در این فضا چه بسیط
هست حکم فنا به جمله محیط
هوش مصنوعی: در این فضا، چه وسیلهای برای حرکت وجود دارد و چه سادگیای در حکم از بین رفتن همه چیز وجود دارد.
بلکه مقراض قهرمان حق است
قاطع وصل کلما حق است
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که حکم قهرمان حقیقت مانند یک قیچی است که تمام ارتباطات نادرست و غیرواقعی را قطع میکند. در واقع، هر چیزی که حقیقت دارد، از آن جدایی نپذیر است.
هندوی نفس راست غل دو شاخ
تنگ کرده برو جهان فراخ
هوش مصنوعی: نفس انسان مانند یک هندوی قوی و پرتوان است که به شدت در تنگنا و محدودیتهای زندگی گرفتار شده، اما باید به سمت گسترش و آزادگی در جهان برود.
میبرد تا به خدمت ذوالمن
کشکشانش دو شاخه در گردن
هوش مصنوعی: او را به خدمت فردی بزرگ و قدرتمند میبرد و دو شاخهای که بر گردنش آویخته، نشاندهندهی احترام و ارادت به اوست.
دو نهال است رسته از بیخ
میوه شان نفس و طبع را توبیخ
هوش مصنوعی: دو نهال از ریشهای رشد کردهاند که میوههایشان نفس و طبع را سرزنش میکند.
کرسی لامثلثی است صغیر
اندرو مضمحل جهان کبیر
هوش مصنوعی: کرسی، یک مسند و مکانی است که هیچ مثال مشابهی ندارد. در اینجا، جهانی بزرگ و پهناور به طور موقت و به صورت کوچک نشان داده شده است.
هر که رو از وجود محدث تافت
ره به کنجی از آن مثلث یافت
هوش مصنوعی: هر کسی که از وجود مخلوق دوری کند، به گوشهای از آن مثلث (وجود) دسترسی پیدا میکند.
عقل داند زتنگی هر کنج
که در او نیست ما و من را گنج
هوش مصنوعی: عقل میفهمد که در هر جایی که ما و من حضور ندارند، تنگی و محدودیت وجود ندارد.
بوحنیفه چه در معنی سفت
نوعی از باده را مثلث گفت
هوش مصنوعی: بوحنیفه به نوعی خاص از باده اشاره کرده و آن را به صورت مثلثی توصیف کرده است.
هست بر رای او بشرح هدی
آن مثلث مباح و پاک ولی
هوش مصنوعی: انسان بر اساس اراده و هدایت او وجود دارد و مانند یک مثلث، در حالی که آزاد و پاک است، به زندگی ادامه میدهد.
این مثلث به کیش اهل فلاح
واجب و مفترض بود نه مباح
هوش مصنوعی: این مثلث برای کسانی که در مسیر صلاح و نیکی هستند، ضروری و واجب است و نمیتوان به سادگی از آن گذشت.
زان مثلث هر آن که زد جامی
شد زمستی زبون هر خامی
هوش مصنوعی: هر کس که از آن مثلث جامی بنوشد، به گونهای در میآید که به زبان خام و ناپخته خود در میآید.
زین مثلث هر آن که یک جرعه
خورد بختش بنام زد قرعه
هوش مصنوعی: هر کسی که از این مثلث بهرهبرداری کند و ذرهای از آن را بچشد، شانس و بخت خود را به دست میآورد و به نوعی برنده میشود.
جرعه ی راحتش به جام افتاد
قرعه ی دولتش به نام افتاد
هوش مصنوعی: نوشیدن قطرهای از آرامش او، به دست آوردن خوشبختیاش را به همراه داشت.
دارد از لافروغ نور قدم
گرچه لاداشت تیرگی عدم
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که حتی اگر فردی به لحاظ وجودی یا علمی در شرایطی نامساعد قرار داشته باشد، باز هم میتواند نشانههایی از روشنی و روشنایی را در وجود خود نشان دهد. به عبارت دیگر، دستاوردها و ویژگیهای مثبت او میتواند بر روی محدودیتها و کاستیهایش غلبه کند.
چون کند لا بساط کثرت طی
دهه الا زجام وحدت می
هوش مصنوعی: وقتی که پردههای تنوع و کثرت کنار برود، جز از جام اتحاد و یگانگی چیزی نخواهیم دید.
تو پنداری که عالم جز همین نیست
زمین و آسمانی غیر از این نیست
هوش مصنوعی: تو فکر میکنی که همین دنیای کنونی، تمام آن چیزی است که وجود دارد و هیچ چیز دیگری فراتر از آن نیست.
چو آن کرمی که در گندم نهان است
زمین و آسمان او همان است
هوش مصنوعی: مانند کرمی که درون گندم پنهان شده، او تمام زمین و آسمان را در بر گرفته و موجودیت او با همهچیز یکی است.
قیصری در شرح فصوص الحکم گفت: آنچه که متأخران پیرامن معنی نطق گویند، بلا دلیل است، ایشان گویند مراد از قوه ی نطق ادراک کلیات است نه سخن گفتن.
هوش مصنوعی: قیصری در توضیح اثر «فصوص الحکم» بیان کرده است که نظریات اخیر درباره معنای نطق قابل توجیه نیستند. به گفته او، کسانی که این نظریات را مطرح میکنند، معتقدند که منظور از قوه نطق، درک مفاهیم کلی است و نه تنها توانایی سخن گفتن.
زیرا سخن گفتن در صورتی که موافق زبان مردمی نبود، سخن گو را سودی ندهد. نیز موقوف بر آن همی گردد که نفس ناطقه ویژه ی انسان تنها بود.
هوش مصنوعی: زیرا اگر کسی بخواهد صحبت کند اما با زبان و گویش مردم همخوانی نداشته باشد، صحبتش هیچ ارزش و سودی نخواهد داشت. همچنین، این موضوع به این بستگی دارد که روح منطقی و فاهمه انسان تنها باشد.
این سخن بلا دلیل است و قائل آن را آگاهی از این که حیوانات را ادراک کلیات نبود نیست. جهل به چیزی نیز که وجود آن را نفی نمی کند، و امعان نظری در شگفتی هائی که از حیوانات سرمی زند، باعث می آید که بپذیریم که حیوانات را نیز قدرت ادراک کلیات است. (پایان کلام قیصری)
هوش مصنوعی: این سخن بیمحتواست و کسی که این نظر را دارد، نمیداند که حیوانات توانایی درک مفاهیم کلی را ندارند. ندانستن یک موضوع باعث نمیشود که وجود آن موضوع نادیده گرفته شود، و با توجه به شگفتیهایی که از رفتارهای حیوانات دیده میشود، به راحتی میتوان پذیرفت که آنها نیز قادر به درک مفاهیم کلی هستند.
پوشیده نماند که حاصل سخن قیصری آن است که متقدمان از نطق معنای لغوی آن را اراده می کرده اند. شیخ الرئیس ابوعلی سینا نیز در آغاز کتاب دانش نامه ی علائی به همین معنی اشاره می کند.
هوش مصنوعی: باید گفت که نتیجهٔ گفتههای قیصری این است که پیشینیان در هنگام استفاده از واژه "نطق"، بیشتر به معنای لغوی آن توجه داشتهاند. شیخ الرئیس ابوعلی سینا نیز در ابتدای کتاب "دانشنامه علائی" به همین موضوع اشاره کرده است.
فاضل میبدی در شرح دیوان گفته است: صوفیه گویند ذات معدوم از صحرای عدم محض و نفی صرف قدم به منزل شهود و موطن وجود نمی نهند.
هوش مصنوعی: فاضل میبدی در توضیح دیوان اشاره کرده است که صوفیان معتقدند که ذاتِ موجود از حالت عدم کامل و نفی مطلق نمیتواند به مرحلهی شناخت و وجود وارد شود.
و چنانچه معدوم محض رنگ وجود نمی یابد، آئینه ی موجود حقیقی هم رنگ عدم نمی گیرد و ذات هیچ چیز را معدوم نمی توان ساخت.
هوش مصنوعی: اگر چیزی به طور کامل وجود نداشته باشد، مانند سایهای از عدم، آینهای که موجود است نیز نمیتواند رنگی از عدم به خود بگیرد. در واقع، هیچ چیز نمیتواند ذات خود را از بین ببرد.
مثلا چوب را گر بر آتش بسوزی ذات او معدوم نشود. بلکه صورت مبدل گردد و به هیأت خاکستر ظهور کند.
هوش مصنوعی: اگر چوب را در آتش بسوزانی، ماهیت اصلیاش از بین نمیرود، بلکه تنها شکل آن تغییر میکند و به صورت خاکستر در میآید.
ارسطو نیز در کتاب خود موسوم به اثولوجیا گفته است که در ورای این جهان آسمان و زمین و دریا و حیوانات و نباتات و انسان هائی آسمانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: ارسطو در کتابی به نام اثولوجیا بیان کرده است که فراتر از این دنیا، شامل آسمان، زمین، دریا، جانداران و گیاهان، موجوداتی آسمانی وجود دارند.
و هر کس که در آن جهان است آسمانی است، در آن جا چیزی زمینی وجود ندارد. و روحانیانی که در آن جهان اند، با رامشی که در آن جاست خو کرده اند و هیچ یک از دیگری نفرت ندارد و هیچ کدام با همدم خود تضادی ندارد. و زیانش نمی رساند، بل بدو آرام همی گیرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در آنجا زندگی میکند، به نوعی آسمانی است و هیچ چیزی از دنیای زمین در آنجا وجود ندارد. روحانیانی که در آن محیط هستند، به شرایط آنجا عادت کرده و هیچ کدام نسبت به دیگری نفرتی ندارند و با یکدیگر تضادی احساس نمیکنند. این فضا برای آنها مضر نیست، بلکه آرامش را به همراه دارد.
پاره ای از حکیمان گویند: فلزات چکش خوار، انواع مختلفی است که تحت یک جنس قرار می گیرد و بدل شدن نوعی به نوع دیگر محال است.
هوش مصنوعی: برخی از حکیمان معتقدند که فلزات چکشخوار، دارای انواع مختلفی هستند که همه در یک دسته قرار میگیرند و تغییر یک نوع به نوع دیگر غیرممکن است.
اصحاب کیمیا اما و پاره ای از حکیمان برآنند که اقسام مذکور فلزات اصناف گوناگون یک نوع است. و طلا همچون انسان سالم می ماند و باقی فلزات چون انسان های بیمار و دوای همه ی آن ها اکسیر است.
هوش مصنوعی: برخی از کیمیاگران و حکیمان بر این باورند که انواع مختلف فلزات در حقیقت از یک نوع هستند. در این بین، طلا مانند یک انسان سالم به نظر میرسد، در حالی که سایر فلزات شبیه انسانهای بیمار هستند و داروی همه آنها اکسیر میباشد.
نزد فضیل بن عیاض سخن از زهد رفت. وی گفت: زهد، دو سخن است که در کتاب خدا آمده است: بر آن چه از دست شده است مأیوس نباشید. و بدانچه که بدستتان رسیده است، مسرور نگردید.
هوش مصنوعی: فضیل بن عیاض درباره زهد صحبت کرد و اظهار داشت که زهد شامل دو نکته است که در کتاب خدا ذکر شده است: اول این که در مورد چیزهایی که از دست دادهاید ناامید نشوید و دوم این که به آنچه که به دست آوردهاید، افتخار نکنید.
یکی از کریمان گفت: هرگز حاجتمندی را ناکام رد نکردم مگر آن که عزت را در قفای وی خواندم و ذلت را در پیشانی خویش.
هوش مصنوعی: یکی از بزرگواران گفت: هرگز کسی را که نیازمند بود، بدون کمک نکردم، مگر اینکه حس کردم که عزت و بزرگی او در پشت سرش قرار دارد و حقارت و ناکامی خودم را در پیشانیام میبینم.
اعرابئی از گروهی چیزی خواست. گفتند: تو کیستی؟ گفت: سؤ اکتساب مرا از انتساب بازنگهداشته است.
هوش مصنوعی: یک عرب از گروهی چیزی خواست. آنها از او پرسیدند: تو کی هستی؟ او پاسخ داد: اشکالات کار و تلاش من باعث شده که نتوانم به نسبت و انتساب خود اشاره کنم.
حکیمی گفت: مردمان بروزگار بگذشته عمل همی کردند و سخن نمی گفتند. بعدها می گفتند و عمل نمی کردند. امروز اما نه می گویند و نه عمل می کنند.
هوش مصنوعی: یک حکیم بیان میکند که در زمانهای گذشته، مردم فقط عمل میکردند و صحبت نمیکردند. سپس در دورهای بعد، صحبت میکردند اما عمل نمیکردند. اما امروزه نه سخن میگویند و نه عمل میکنند.
از سخنان حکیمان: کسی که از خواری دریوزگی نترسد، از خواری رد نیز باکش نبود.
هوش مصنوعی: کسی که از ذلت و گدایی ترسی نداشته باشد، از رد شدن و نادیده گرفتن نیز نگران نخواهد بود.
خلیفه ای را کنیزکی بود که غلامی را دوست همی داشت و خویشتن به دجله افکند وغلام نیز در پی او خود را بیفکند و یکدیگر را در آغوش گرفتند و به بحر رحمت و غفران پیوستند. این حکایت را جامی به نظم درآورده است:
هوش مصنوعی: خلیفهای یک کنیز داشت که عاشق یک غلام بود. او برای نشان دادن عشقش خود را به رود دجله انداخت. غلام نیز به دنبالش پرید و آنها همدیگر را در آغوش گرفتند و به لطف و رحمت خدا پیوستند. این داستان به نظم توسط جامی روایت شده است.
نوبهاران خلیفه در بغداد
بزم عشرت به طرف دجله نهاد
هوش مصنوعی: در بهار، خلیفه در بغداد جشنی برپا کرد و به سمت رود دجله رفت تا از شادی و لذت آن روز بهرهمند شود.
داشت در پرده ی شاهدی نوخیز
در ترنم زپسته شکر ریز
هوش مصنوعی: در زیر پرده، وجود معشوقی جوان و تازه را حس میکردم که در آواز دلنواز خود، شیرینی و لطافت پسته را به تصویر میکشید.
چون گرفتی چو زهره در برچنگ
چنگ زهره فتادی از آهنگ
هوش مصنوعی: زمانی که تو مانند زهره در آغوش ساز چنگ گرفتی، این نوازش سبب شد که زهره از آهنگ و نوا به دور بماند.
با غلام خلیفه کز خوبی
بود مهر سپهر محبوبی
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و محبت نسبت به محبوبی میپردازد که ویژگیهای خوب و نیکو دارد. این محبوب به اندازهای بر دلها تأثیر میگذارد که میتواند به عنوان نمایندهای از زیباییهای آسمان و آفتاب شناخته شود. در واقع، شاعر به خوبی و جذبه این شخص اشاره میکند و او را بسان ستارهای در میان دیگران توصیف میکند.
داشت چندان تعلق خاطر
که نبودی به حال خود ناظر
هوش مصنوعی: این شخص به قدری به چیزهایی که دوست داشت وابسته بود که حتی خودش را نمیدید و به حال خود توجه نداشت.
هر دو مفتون یکدگر بودند
بلکه مجنون یکدگر بودند
هوش مصنوعی: هر دو عاشق یکدیگر بودند و حتی به جنون یکدیگر هم رسیده بودند.
بودشان صدنگاهبان بر سر
مانع وصلشان زیکدیگر
هوش مصنوعی: آنها صد نگهبان دارند که بر سر راه رسیدنشان به یکدیگر ایستادهاند.
طاقت ماه پردگی شد طاق
زآتش اشتیاق و داغ فراق
هوش مصنوعی: تحمل زیبایی و نور ماه به پایان رسید و آنچه باقی مانده، شعلههای سوزان اشتیاق و درد جدایی است.
از پس پرده خوش نوائی ساخت
چنگ را بر همان نوا بنواخت
هوش مصنوعی: از پشت پرده صدای دلنوازی را ایجاد کرد و چنگ را بر همان لحن نواخت.
کرد قولی به عشقبازی ساز
پس بر آن قول برکشید آواز
هوش مصنوعی: او وعدهای به بازی عشق داد و سپس بر اساس آن وعده، نغمهای را سر داد.
کآخر ای چرخ بیوفائی چند
روح کاهی و عمر سائی چند
هوش مصنوعی: ای زمانه، تا کی میخواهی به انسانها بیوفایی کنی و عمر آنها را بیاهمیت بگیری؟
هرگز از مهر تو نگشتم گرم
شرم می آیدم زکار تو شرم
هوش مصنوعی: هرگز از محبت تو دور نشدم و همچنان به تو علاقه دارم. از رفتار و کارهای تو خجالت میکشم.
به که یکدم به خویش پردازم
چاره ی کار خویشتن سازم
هوش مصنوعی: بهتر است که لحظهای به خودم توجه کنم و راهحلی برای مشکلاتم پیدا کنم.
بود در پرده دلبری دیگر
همچو او پرده ساز و رامشگر
هوش مصنوعی: در پس پرده، محبوبی دیگر وجود دارد که همچون او، پردهدار و نوازنده است.
گفت هر سو کسان به غمازی
چاره ی خود چگونه می سازی
هوش مصنوعی: هر کس به گونهای در تلاش است که مشکل خودش را حل کند و به نوعی از دیگران یاری میطلبد.
پرده از پیش چاک زد که چنین
شد چو ماهی و ماه دجله نشین
هوش مصنوعی: پرده را کنار زده تا اینگونه رخ نماید، مثل ماه که در دجله میدرخشد.
همچو مه خویش را در آب انداخت
همچو ماهی به غوطه خواری ساخت
هوش مصنوعی: او همانند ماه، تصویرش را در آب انداخته و همچون ماهی، در حال غوطهوری و لذّتبردن است.
بود استاده آن غلام آن جا
جانی از هجر تلخکامی آن جا
هوش مصنوعی: غلامی در آن جا حضور دارد که از دوری و تلخی جدایی بیش از حد رنج میبرد و جانش در آنجا دلبسته است.
خویشتن را چو وی در آب افکند
کرد ساعد به گردنش پیوند
هوش مصنوعی: شخصی مانند او خود را در آب انداخت و دستش را به دور گردنش حلقه کرد.
دست در گردن هم آورده
رخ نهفته هر دو در پرده
هوش مصنوعی: دو نفر که به هم نزدیک شدهاند و چهرهشان پشت پرده پنهان است.
هر دو رستند از منی و توئی
دست شستند از غبار دوئی
هوش مصنوعی: هر دو از تعلق و جدایی راحت شدند و از آلودگی دوگانگی پاک شدند.
جامی آئین عاشقی این است
مهر این است و مابقی کین است
هوش مصنوعی: آیین عشق این است که در آن مهر و محبت حاکم باشد و باقی مسائل و کینهها بیاهمیت هستند.
گر، به دریای عشق داری روی
همچو اینان زخویش دست بشوی
هوش مصنوعی: اگر در دریای عشق به مانند این افراد هستی، باید از خودت دست برداری و از خودخواهیهایت رهایی یابی.
روزگار را همی بینیم که هر پستی را والا کند و هر شریفی را فرود آرد. همانند دریا که مروارید در آن غرق شود و جیفه بر فراز آبهایش غوطه خورد. نیز چونان ترازو که هر سنگینی را پائین آرد. و هر سبکی را فراز برد.
هوش مصنوعی: زندگی را مشاهده میکنیم که هر چیز بیارزشی را به مقام میرساند و هر انسان باارزشی را به زمین میزند. مانند دریا که مروارید را در اعماق خود پنهان میکند و زبالهها بر سطح آب شناور هستند. همچنین مانند ترازویی که هر چیز سنگین را به پایین میکشاند و هر چیز سبک را بالا میبرد.
مردی از بیماری شکوه می کرد. عارفی گفتش: از کسی که ترا مرحمت خواهد کرد به کسی شکایت بری که مرحمتت نکند؟
هوش مصنوعی: مردی از درد و رنج بیماری خود ناله میکرد. یک عارف به او گفت: چرا از کسی که به تو لطف میکند شکایت میکنی، در حالی که به کسی که هیچ نفعی به تو نمیرساند شکایت نمیکنی؟
امام حسن بن علی(ع) معلولی را دید و فرمود: خداوند ترا نیل داده است، از این رو سپاس بگذار و ترا ذکر کرده است، پس ذکرش گوی.
هوش مصنوعی: امام حسن بن علی(ع) فردی ناتوان را مشاهده کردند و گفتند: خداوند به تو لطف کرده است، بنابراین شکرگزار او باش و نام او را به زبان بیاور.
ابن عباس گفت: گروهی به نزد پیامبر(ص) آمدند و گفتند: فلان تمام عمر را روزه دارد و شب بیدار می ماند و ذکر بسیار همی گوید.
هوش مصنوعی: ابن عباس بیان کرد که گروهی به حضور پیامبر(ص) رسیدند و گفتند: فردی به نام فلان تمام عمرش را روزه میگیرد، شبها بیدار میماند و بسیار ذکر میگوید.
پیامبر پرسید: کدامیک از شما خوردنی و آشامیدنی او را برعهده دارید؟ گفتند: ما همگی. فرمود: از این رو شما همه از او نیک ترید.
هوش مصنوعی: پیامبر از افراد حاضر پرسید که کدام یک از شما مسئولیت غذا و نوشیدنی او را بر عهده دارد؟ آنها پاسخ دادند که همه ما این کار را انجام میدهیم. سپس فرمود که به همین خاطر، شما همه افراد نیکوکاری هستید.
یکی از معتمدان حکایت کرد: در یکی از سفرهای خویش به قبیله ی بنی عذره رسیدم. به یکی از خانه های آن قبیله فرود آمدم.
هوش مصنوعی: یک نفر مورد اعتماد روایت کرد که در یکی از سفرهایش به قبیله بنی عذره رسید و در یکی از خانههای آن قبیله اقامت گزید.
در آن جا دخترکی را دیدم کمال را زینت جمال خویش ساخته است و از زیبائی و سخن گوئی وی حیرت کردم. تا روزی از خانه بدر شدم و در قبیله به گردش پرداختم.
هوش مصنوعی: در آن مکان دختری را دیدم که زیباییاش به کمال رسیده بود و از زیبایی و سخنوری او شگفتزده شدم. یک روز از خانه بیرون آمدم و در قبیله به تفریح پرداختم.
جوانی زیبا روی را دیدم که عاشقی از سیمایش هویدا بود. باریک تر از ماه یکشبه بود و از شاخه ای باریک، لاغرتر. آتش زیر دیگی برمی افروخت و گریان اشعاری همی خواند که از آن ها این ابیات را به خاطر دارم:
هوش مصنوعی: جوانی زیبا را دیدم که عشق در چهرهاش مشخص بود. او از هیکل لاغر و باریکی برخوردار بود، حتی باریکتر از یک شاخه چوبی. در میان اشعارش که با صدای حزین و گریهآلود میخواند، این چند بیت را به یاد دارم.
مرا نه از تو صبری است و نه راهی به سوی تو است، نه گریزیم از توست نه گریزگاهی.
هوش مصنوعی: من نه توانایی صبر کردن در برابر تو را دارم و نه راهی به سوی تو دارم. نه میتوانم از تو فرار کنم و نه جایی برای فرار پیدا میکنم.
هزاران درد دیگرم هست که راهشان شناسم. اما بیدل کجا توانم رفت؟
هوش مصنوعی: دردهای زیادی دیگر دارم که به آنها آشنا هستم. اما نمیدانم کجا باید بروم.
کاش مرا دو دل همی بود که به یکی از آن دو همی زیستم، اما در عشق تو یک دله ام و برنج اندرم.
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستم دو دل داشته باشم تا با یکی از آنها زندگی کنم، اما در عشق تو فقط یک دل دارم و این موضوع مرا ناراحت کرده است.
از آن جوان و حالش پرسیدم: گفتندم که عاشق دخترکی است که تو میهمان خانه ی ایشانی و سال هاست از او به حجاب اندر است.
هوش مصنوعی: از آن جوان درباره حال و وضعیتش پرسیدم. او در جواب گفت که عاشق دختری است که تو میهمان خانه آنها هستی و سالهاست که از او دوری و در حجاب به سر میبرد.
وی گفت: به خانه بازگشتم و آنچه دیده بودم، بدان دخترک باز بگفتم. گفت: وی پسر عم من است. گفتم: ای فلان، میهمان را حرمتی است.
هوش مصنوعی: او گفت: وقتی به خانه برگشتم، آنچه را که دیده بودم به آن دخترک گفتم. او پاسخ داد: او پسر عم من است. من هم گفتم: ای فلان، باید به مهمان احترام گذاشت.
ترا به خداوند سوگند هی دهم که امروز او را به نگاهی از خود بنوازی. وی گفت: به سود اوست که مرا نبیند. من اما پنداشتم که او از فرط خویشتن داری چنین همی گوید.
هوش مصنوعی: ترا به خدا قسم میدهم که امروز او را با نگاهی محبتآمیز بنگر! او گفت: بهتر است که مرا نبیند. اما من فکر کردم که او به خاطر خودداری زیادش چنین سخن میگوید.
از این رو همچنان وی را سوگند بدادم تا وی ناخواسته آثار پذیرفتن بروز داد. و آن گاه که پذیرفت، گفتمش: پدر و مادرم فدایت باد، آیا هم اکنون وعده ات را به انجام رسانی؟ گفت: برخیز و رو.
هوش مصنوعی: بنابراین من دوباره او را قسم دادم تا ناخواسته نشانههای قبول کردن را بروز دهد. و وقتی که او این را پذیرفت، به او گفتم: جانم به قربانت، آیا حالا به وعدهات عمل میکنی؟ او پاسخ داد: بلند شو و برو.
من نیز پشت سرت آیم. من به شتاب به نزد جوان رفتم و گفتم: مژده ات باد که آن کس که خواهی هم اکنون بسویت آید.
هوش مصنوعی: من هم به دنبالت میآیم. با عجله به سمت جوان رفتم و به او گفتم: خوش خبری، اینکه دنبالش هستی، الان به سمت تو میآید.
در آن بین که ما به سخن مشغول بودیم، دخترک از خانه بیرون شد و دامن کشان همی آمد و باد غبار گامهایش را هر سوی پراکند چنان که وی را نیز از دیده پنهان می کرد.
هوش مصنوعی: در حینی که ما در حال صحبت بودیم، دخترک از خانه خارج شد و با دامنش که به دنبال او میآمد، به سمت ما آمد. بادی وزید و غبار ناشی از قدمهای او را به اطراف پخش کرد، به طوری که او را از دید ما پنهان کرد.
به جوان گفتم: آنک اوست که همی آید. مرد نگاهی به سوی آن گرد وغبار انداخت. فریادی بکشید و بیهوش برو اندر آتش افتاد.
هوش مصنوعی: به جوان گفتم: آن کسی که در حال نزدیک شدن است، همین جاست. مرد به طرف گرد و غباری که به راه افتاده نگاه کرد. ناگهان فریادی کشید و در حالت بیهوشی به سمت آتش افتاد.
و تا توانستم از آتش بیرونش آورم آتش بر سینه و صورتش رسیده بود. دخترک در حالی که این شعر همی خواند، بازگشت:
هوش مصنوعی: تا جایی که توانستم او را از آتش بیرون بکشم، آتش به سینه و صورتش رسیده بود. دخترک در حالی که این شعر را میخواند، برگشت.
آن که را طاقت دیدار غبار کفش ما نیست، چگونه طاقت دیدار زیبائی ماست؟
هوش مصنوعی: کسی که توانایی دیدن غبار کفش ما را ندارد، چگونه میتواند زیبایی ما را تحمل کند؟
مصنف گوید، این قصه به داستان موسی - بر پیامبر ما و او درود بادا - می ماند: «بکوه بنگر، هر زمان در جای خود آرام گرفت، بزودی مرا خواهی دید. و زمانی که خداوند بر کوه تجلی کرد، ریز ریزش ساخت و موسی بانگ بزد و بی هوش افتاد.
هوش مصنوعی: نویسنده میگوید که این داستان شبیه به داستان موسی - پیامبر ما که بر او درود باد - است: «به کوه نگاه کن، هر زمان که در مکان خود ثابت بماند، به زودی مرا خواهی دید.» و زمانی که خداوند بر کوه ظاهر شد، کوه به تکههای ریز تبدیل گردید و موسی غش کرد و بیهوش افتاد.