گنجور

بخش سوم - قسمت اول

خلیفه ای از کودکی عادت خاک خوردن داشت. روزی به طبیب خویش گفت: چه چیزی از خاک خوردن مانع شود؟ گفت: اراده ی مردان. گفت: راست گفتی و از آن پس دیگر چنان نکرد.

جالینوس را پرسیدند راجع به بلغم چه گوئی؟ گفت: رهروی است که هر درش که بربندی دری دگر بهر خود گشاید.

پرسیدند: سودا چیست؟ گفت: چون زمین است که اگر جنبد، هر چه برآن است نیز جنبد.

پرسیدند: صفرا چیست؟ گفت: سگی زخم خورده در باغی است. گفتند: خون چیست؟ گفت: بنده ی آدمی است و در دست تو است. اما گاه شود که برده سرور خویش را به قتل رساند.

طبیبی را پرسیدند: فلان چیز لذیذ است، چرا از آن نخوری؟ گفت: آنچه دوست می دارم رها کرده ام تا بدانچه به درمان دوست ندارم، نیازمند نشوم.

مردی زمینی را فروخت و با بهایش اسبی خرید. حکیمی وی را گفت: ای فلان، دانی چه کردی؟ چیزی که سرگینش می دادی، ترا جو می داد، بفروختی و چیزی خریدی که جوش دهی، سرگینت دهد.

مردی حلوا فروشی را گفت که یک رطل حلوایم به نسیه ده. حلوافروش گفت: بچش، حلوای نیکی است. گفت: من به قضای رمضان سال پیش روزه دارم.

حلوا فروش گفت: پناه به خدا اگر با چون تو معامله کنم تو قرض خدا را سالی به دیگر سال عقب اندازی، با من چه خواهی کرد؟

صوفیان همی گویند که: جنیان، ارواحی اند که در جرمی لطیف جا دارند. جرمی که بیشترینش اتش و هواست. چنان که در بدن آدمی غلبه با آب و خاک است.

جنیان می توانند به صور گوناگونی درآیند و یا از صورتی بدر شوند و بدیگر صورت گردند. نیز توانند کارهائی کنند که از قدرت آدمیان خارج است.

خوراک ایشان هوای آمیخته به بوی طعام است. پیامبر(ص) استنجا با استخوان را منع فرموده و گفته است: که استخوان توشه ی برادران جن شماست.

شیخ عارف محیی الدین عربی در فتوحات گوید: یکی از مکاشفان مرا گفت که جنیان را دیده است که بر استخوانی فرود می آمده اند و آن را بو می کرده اند و باز می گشته اند.

شیخ مقتول در حکمه الاشراق گوید: اهل در بند از شهرهای شروان و مردم میانه ی آذربایجان بسیار جنیان را همی دیده اند . . .

رقیب گفت بدین در چه میکنی شب و روز
چه میکنم؟ دل گم گشته باز می جویم
دلم از صومعه و صحبت شیخ است ملول
یار ترسا بچه و خانه ی خمار کجاست؟
جاء البرید مبشرا
من بعد ما طال المدی
ای قاصد جانان ترا
صد جان و دل بادا فدا
بالله خبر نی بما
قد قال جیران الحمی
حرف دروغی از لب
جانان بگو بهر خدا
یا ایها الساقی ادر
کاس المدام خانها
مفتاح ابواب النهی
مشکوه انوار الهدی
قد ذاب قلبی یا بنی
شوقا الی اهل الحمی
خوش آن که از یک جرعه می
سازی مرا از من جدا
هذا الربیع اذاتی
یا شیخ قل حتی متی
منع من محنت زده
زان باده ی محنت زدا
قم یا غلام و قل لنا
الدیر این طریقه؟
فالقلب ضیع رشده
و من المدارس ما اهتدی
قل للبهائی الممتحن
داو الفواد من المحن
بمدامة انوارها
تجلو عن القلب الصدی
از هستی خویش تا تو غافل نشوی
هرگز به مراد خویش واصل نشوی
از بحر ظهر تا به ساحل نشوی
در مذهب اهل عشق کامل نشوی

از معتمدی شنیدم که وزیر علی بن عیسی اربلی صاحب کشف الغمه روزی با فر و شکوه و حشم همی رفت. و مردانش، کسان را از جلوی وی همی راندند.

زنی از دیگری پرسید: این مرد کیست؟ گفت: کسی است که خداوند وی را از خدمت خویش رانده است و به خدمت دورترین مخلوق خویش واداشته است. وزیر آن سخن بشنید و زهد پیشه کرد. این معنی را جامی در سبحه الابرار آورده است:

می شد اندر حشم و حشمت و جاه
پادشه وار وزیری در راه
گرد او حلقه مرصع کمران
موکبش ناظم عالی گهران
دیدن حشمت او باده اثر
چشم نظارگیان مست نظر
هر که آن دولت و حشمت نگریست
بانک برداشت که این کیست، این کیست؟
بود چابک زنی آن جا حاضر
گفت: تا چند که این کیست آخر؟
رانده ای از حرم قرب خدای
کرده در کوکبه ی دوران جای
خورده از شعبده ی دهر فریب
مبتلا گشته به این زینت و زیب
زیر این دایره ی پر خم و پیچ
مانده ای از همه محروم به هیچ
آمد آن زمزمه در گوش وزیر
داشت در سینه دلی پند پذیر
در هدف کارگر آمد تیرش
صید شد کوه سپر نخجیرش
همه اسباب وزارت بگذاشت
به حرم راه زیارت برداشت
بود تا بود در آن پاک حریم
همچو پاکان بدل پاک مقیم
ای خوش آن جذبه که ناگاه رسد
ناگهان بر دل آگاه رسد
صاحب جذبه ز خود باز رهد
وز بد و نیک ز خود باز رهد
جای در کعبه ی امید کند
روی در قبله ی جاوید کند

اعرابئی گوشت همی خورد و سه فرزندش در اطرافش نشسته بودند، سرانجام از خوراک وی جز استخوانی کم گوشت باقی نماند.

وی فرزندان را گفت: هر کس که خوردنش را نیک تر وصف کند، از آن او باشد. اولی گفت: چنانش بخورم که کسی نداند استخوان از سال پیش است یا امسال. گفت نیک گفتی.

دومی گفت: چنانش بخورم که ذره ای در آن باقی نماند. گفت: نیک گفتی. سومی اما گفت: من استخوان آن را خورش کنم. پدر گفت: تو بردارش.

خلیفه ای را گفتند: چرا غلامان خویش را نمی آزاری؟ گفت: ایشان امنای ما بر ما هستند. اگر بترسانیمشان، چگونه از ایشان ایمن باشیم؟

ابوتمام، سخن به تعقید همی گفت. گفتندش چرا چیزی نمی گوئی که فهم شود؟ گفت: چرا چیزی را گفته میشود نباید فهم کنیم؟

مأمون عتابی را گفت: مروت چیست؟ گفت: ترک لذت، دوباره پرسید: لذت چیست؟ گفت: ترک مروت.

مردی را پرسیدند در عشق فلان زن تا کجا رسیدی؟ گفت سوگند که ماه را در خانه ی او پر نورتر از ماه در خانه ی دیگری بینم.

وزیری گفت: هر گاه کسی در محضرم بنشست، با توجه به دگرگونی زمانه و تغییرپذیری ایام و دست بدستن گشتن مشاغل، پنداشتم که من در محضر او بنشسته ام.

مادر اسکندر چنین دعایش کرد: خداوند ترا سعادتی دهد که خردمندان به خدمتت خیزند. و خردی ترا ندهد که سعادتمندان به خدمتت گیرند.

بایزید بسطامی گفت: زاهد آن نیست که مالک چیزی نبود. زاهد آن است که چیزی مالک او نبود.

ابن سماک واعظ گفت: ای فرزند آدم، تو از زمانی که هستی یافته ای، به زندان اندری، آن گاه که در پشت پدری یا رحم مادری یا گاهواره ای یا مکتبی بزندان اندری.

پس از آن نیز بزندان کوشش بهر عیال اندری و بعد نیز به گور اندر زندانی هستی. پس بهر خویش آن خواه که پس از مرگ زندانی نباشی.

ارسطو گفت: خردمند با خردمند دیگر موافقت کند. جاهل اما نه با خردمند موافقت کند و نه با جاهل دیگر. همچنان که خط مستقیم بر خط مستقیم دیگر، منطبق شود. اما خط کج با خط مستقیم یا خط کج دیگر منطبق نگردد.

فضیل را میشی بود. یک بار از علوفه ی امیرزاده ای اندکی بخورد. فضیل از آن پس شیر آن را ننوشید.

سلطان محمد، کس به نزد خلیفه، القادر بالله بفرستاد و وی را تهدید کرد که بغداد را خراب کنم و خاک آن بر پشت فیلان به غزنه برم.

خلیفه نامه ای در پاسخ فرستاد که بر آن نوشته بود «الم » و جز آن چیزی دگر ننگاشته بود. محمود معنی آن ندانست و دانشمندانش نیز در حل رمز متحیر ماندند.

تمامی سوره های قرآن را که در آغازش حروف ا، ل و م بود گرد کردند و مراد حاصلشان نشد. بین نویسندگان اما جوانی بود که بدو اعتنائی نمی کردند.

وی گفت: اگر سلطان اذن دهد، این رمز حل کنم. اجازت داد. وی گفت: مگر پادشاه وی را با اعزام فیل تهدید نکرده است؟ گفت: بلی.

گفت: وی بنوشته است «الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل » سلطان سخن وی را نیک یافت و وی را به خود نزدیک ساخت و جایزه داد.

اعراب صدمین سال تاریخ را «حمار» گویند. مروان حمار را نیز از آن رو به حمار ملقب کرده اند که به صدمین سال در رأس دولت بنی امیه بود.

در کتاب جلاء الارواح مذکور است که: هارون الرشید از موسی بن جعفر(ع) پرسید: چگونه گویند که شما به رسول خدا نزدیکتر از مائید؟

فرمود: اگر رسول خدا(ص) بدین جهان آید و دختر ترا کدخدائی کند، به او دهیش؟ گفت: سبحان الله، من بدین کار بر عربان و عجمان افتخار کنم. فرمود: ولی او دختر من کدخدائی نکند و منش نیز ندهم.

در روایت دیگر آمده است که امام وی را چنین پاسخ داد که: آیا رواست که رسول خدا به حرم تو درآید و زنان تو بی حجاب باشند؟ رشید گفت: نه. فرمود: اما وی به حرم من درآید و زنان من چنان باشند. رشید گفت: راست گفتی.

از آن اندیشه کن کاین جان بدبخت
بزندان فراموشان کشد رخت
کسی کو از تو بسیار آورد یاد
همی گوید که مسکین آدمیزاد
هر چه مفهوم عقل و ادراک است
ساحت قدس او از آن پاک است
بوریاباف اگرچه بشکافد
مو به صنعت، حریر کی بافد؟
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
یادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
حافظ گرت زپند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خلیفه ای از کودکی عادت خاک خوردن داشت. روزی به طبیب خویش گفت: چه چیزی از خاک خوردن مانع شود؟ گفت: اراده ی مردان. گفت: راست گفتی و از آن پس دیگر چنان نکرد.
هوش مصنوعی: خلیفه‌ای از دوران کودکی به خوردن خاک عادت داشت. یک روز به پزشکش گفت: چه چیزی می‌تواند مرا از این کار باز دارد؟ پزشک پاسخ داد: اراده‌ی قوی مردان. خلیفه پذیرفت که این گفته درست است و از آن پس دیگر به خوردن خاک نپرداخت.
جالینوس را پرسیدند راجع به بلغم چه گوئی؟ گفت: رهروی است که هر درش که بربندی دری دگر بهر خود گشاید.
هوش مصنوعی: جالینوس درباره بلغم گفت: بلغم مانند مسافری است که اگر یکی از درها به رویش بسته شود، در دیگری را برای خود باز می‌کند.
پرسیدند: سودا چیست؟ گفت: چون زمین است که اگر جنبد، هر چه برآن است نیز جنبد.
هوش مصنوعی: سؤال کردند: سودا چیست؟ او پاسخ داد: مانند زمینی است که اگر تکانی بخورد، هر چیزی که روی آن است نیز حرکت می‌کند.
پرسیدند: صفرا چیست؟ گفت: سگی زخم خورده در باغی است. گفتند: خون چیست؟ گفت: بنده ی آدمی است و در دست تو است. اما گاه شود که برده سرور خویش را به قتل رساند.
هوش مصنوعی: پرسیدند: صفرا چه چیزی است؟ او پاسخ داد: مانند سگی زخمی در باغی است. سپس پرسیدند: خون چیست؟ او گفت: خون مانند بنده‌ای است که در دست انسان قرار دارد. اما گاهی پیش می‌آید که این بنده، آقایش را هم به قتل برساند.
طبیبی را پرسیدند: فلان چیز لذیذ است، چرا از آن نخوری؟ گفت: آنچه دوست می دارم رها کرده ام تا بدانچه به درمان دوست ندارم، نیازمند نشوم.
هوش مصنوعی: از یک پزشک پرسیدند که چرا از غذایی که خوشمزه است، نمی‌خوری؟ او پاسخ داد: من چیزهایی را که دوست دارم، کنار گذاشته‌ام تا به چیزهایی که به درمان و سلامتی‌ام مربوط می‌شود و دوست ندارم، نیازمند نشوم.
مردی زمینی را فروخت و با بهایش اسبی خرید. حکیمی وی را گفت: ای فلان، دانی چه کردی؟ چیزی که سرگینش می دادی، ترا جو می داد، بفروختی و چیزی خریدی که جوش دهی، سرگینت دهد.
هوش مصنوعی: مردی زمینی را فروخت و با پول آن، اسبی خرید. یک حکیم به او گفت: ای فلانی، آیا می‌دانی چه کار کردی؟ تو چیزی را فروختی که به تو جو می‌داد و به جای آن چیزی خریدی که فقط جوش دهد و سرگینش را بدست آوری.
مردی حلوا فروشی را گفت که یک رطل حلوایم به نسیه ده. حلوافروش گفت: بچش، حلوای نیکی است. گفت: من به قضای رمضان سال پیش روزه دارم.
هوش مصنوعی: مردی به حلوا فروشی گفت که یک رطل حلوا را به دیبانه بدهد. حلوا فروش پاسخ داد: مزه‌اش را بچش، حلوای خوشمزه‌ای است. مرد گفت: من روزه‌ام و هنوز قضاهای روزه رمضان سال گذشته را نگه داشته‌ام.
حلوا فروش گفت: پناه به خدا اگر با چون تو معامله کنم تو قرض خدا را سالی به دیگر سال عقب اندازی، با من چه خواهی کرد؟
هوش مصنوعی: حلوا فروش گفت: به خدا پناه می‌برم، اگر با تو معامله کنم، تو قرض خدا را از سالی به سال دیگر به تاخیر می‌اندازی، پس با من چه کار خواهی کرد؟
صوفیان همی گویند که: جنیان، ارواحی اند که در جرمی لطیف جا دارند. جرمی که بیشترینش اتش و هواست. چنان که در بدن آدمی غلبه با آب و خاک است.
هوش مصنوعی: صوفیان بر این باورند که جن‌ها روح‌هایی هستند که در ماده‌ای سبک و لطیف زندگی می‌کنند. این ماده بیشتر از آتش و هوا تشکیل شده است. در حالی که در بدن انسان، آب و خاک غلبه دارند.
جنیان می توانند به صور گوناگونی درآیند و یا از صورتی بدر شوند و بدیگر صورت گردند. نیز توانند کارهائی کنند که از قدرت آدمیان خارج است.
هوش مصنوعی: جنیان می‌توانند به اشکال مختلف ظاهر شوند و یا از یک شکل به شکل دیگر تغییر یابند. همچنین قادرند کارهایی را انجام دهند که فراتر از توانایی‌های انسان‌هاست.
خوراک ایشان هوای آمیخته به بوی طعام است. پیامبر(ص) استنجا با استخوان را منع فرموده و گفته است: که استخوان توشه ی برادران جن شماست.
هوش مصنوعی: غذای آن‌ها هوایی است که بوی غذا دارد. پیامبر اکرم (ص) استفاده از استخوان برای استنجا را ممنوع کرده و فرموده‌اند که استخوان، غذای برادران جن شماست.
شیخ عارف محیی الدین عربی در فتوحات گوید: یکی از مکاشفان مرا گفت که جنیان را دیده است که بر استخوانی فرود می آمده اند و آن را بو می کرده اند و باز می گشته اند.
هوش مصنوعی: شیخ عارف محیی الدین عربی در آثار خود بیان می‌کند که یکی از کسانی که تجربیات خاصی داشته، به او گفت که جنیان را دیده است که بر روی استخوانی نشسته‌اند و آن را بو می‌کنند و سپس به جای خود باز می‌گردند.
شیخ مقتول در حکمه الاشراق گوید: اهل در بند از شهرهای شروان و مردم میانه ی آذربایجان بسیار جنیان را همی دیده اند . . .
هوش مصنوعی: شیخ مقتول در کتاب حکمه الاشراق بیان می‌کند که مردم در مناطقی از شروان و همچنین در میانه آذربایجان، با تعداد زیادی از جنیان روبرو شده‌اند.
رقیب گفت بدین در چه میکنی شب و روز
چه میکنم؟ دل گم گشته باز می جویم
هوش مصنوعی: رقیب از من پرسید که در این درگاه چه می‌کنی و من در طول شب و روز چه کار می‌کنم؟ من پاسخ دادم که دل گم شده‌ام را دوباره جستجو می‌کنم.
دلم از صومعه و صحبت شیخ است ملول
یار ترسا بچه و خانه ی خمار کجاست؟
هوش مصنوعی: دل من از عبادت و صحبت عالمان خسته شده و به یاد یار و دلبندم، در پی جایی هستم که دور از این فضا باشد، جایی که شادی و سرخوشی وجود داشته باشد.
جاء البرید مبشرا
من بعد ما طال المدی
هوش مصنوعی: پیام‌آور خبری خوش آمد، پس از آنکه مدت زمان زیادی گذشت.
ای قاصد جانان ترا
صد جان و دل بادا فدا
هوش مصنوعی: ای پیام‌آور محبوب، جان و دل من قربان تو باد.
بالله خبر نی بما
قد قال جیران الحمی
هوش مصنوعی: به خدا سوگند، خبر ندارم که همسایه‌ها چه می‌گویند.
حرف دروغی از لب
جانان بگو بهر خدا
هوش مصنوعی: عزیزم، خواهش می‌کنم به خاطر خدا هم که شده، سخنی نادرست از زبان نران.
یا ایها الساقی ادر
کاس المدام خانها
هوش مصنوعی: ای ساقی، جام شراب را پر کن و به من بده، که من به یاد خاطرات گذشته و لحظات شیرین می‌اندیشم.
مفتاح ابواب النهی
مشکوه انوار الهدی
هوش مصنوعی: کلید درهای نافرمانی، چراغی از نور هدایت است.
قد ذاب قلبی یا بنی
شوقا الی اهل الحمی
هوش مصنوعی: قلب من به شدت برای خانواده‌ی عزیز و محبوبم می‌تپد و دلتنگی من به اوج رسیده است.
خوش آن که از یک جرعه می
سازی مرا از من جدا
هوش مصنوعی: خوش به حال کسی که با نوشیدن یک قطره از شراب، توانسته است مرا از خودم بی‌مراقب کند.
هذا الربیع اذاتی
یا شیخ قل حتی متی
هوش مصنوعی: این بهار خود را نشان می‌دهد، ای شیخ، بگو تا کی؟
منع من محنت زده
زان باده ی محنت زدا
هوش مصنوعی: من از رنج و سختی دوری می‌جویم، چون با آن شرابی که رنج‌ها را می‌زداید، آشنا هستم.
قم یا غلام و قل لنا
الدیر این طریقه؟
هوش مصنوعی: ای قم، ای غلام، به ما بگو راه دیر کجاست؟
فالقلب ضیع رشده
و من المدارس ما اهتدی
هوش مصنوعی: دل از رشد و پویایی محروم است و در مدارس، راه درست را نمی‌یابم.
قل للبهائی الممتحن
داو الفواد من المحن
هوش مصنوعی: به او بگو، ای زیبا، که دل را از سختی‌ها می‌رنجانی.
بمدامة انوارها
تجلو عن القلب الصدی
هوش مصنوعی: با نوشیدن نورهای آنان، غبار از دل زدوده می‌شود.
از هستی خویش تا تو غافل نشوی
هرگز به مراد خویش واصل نشوی
هوش مصنوعی: تا زمانی که از وجود خود غافل نشویی، هرگز به آرزوهایت نخواهی رسید.
از بحر ظهر تا به ساحل نشوی
در مذهب اهل عشق کامل نشوی
هوش مصنوعی: اگر در شدت عشق و محبت غرق نشوی و تا انتهای این مسیر پیش نروی، به درستی به اصول و قوانین این عشق نخواهی رسید.
از معتمدی شنیدم که وزیر علی بن عیسی اربلی صاحب کشف الغمه روزی با فر و شکوه و حشم همی رفت. و مردانش، کسان را از جلوی وی همی راندند.
هوش مصنوعی: روزی، وزیر علی بن عیسی اربلی، نویسنده کتاب کشف الغمه، با شکوه و جلال و جمعی از همراهانش در حال عبور بود و افرادش کسانی را که در مسیرش قرار می‌گرفتند، دور می‌کردند.
زنی از دیگری پرسید: این مرد کیست؟ گفت: کسی است که خداوند وی را از خدمت خویش رانده است و به خدمت دورترین مخلوق خویش واداشته است. وزیر آن سخن بشنید و زهد پیشه کرد. این معنی را جامی در سبحه الابرار آورده است:
هوش مصنوعی: زنی از شخص دیگری سوال کرد که این مرد کیست. او پاسخ داد که این مرد، کسی است که خداوند او را از خدمت خود دور کرده و به خدمت دورترین مخلوق خود گمارده است. وزیر این سخن را شنید و به زهد روی آورد. این مضمون در کتابی به نام "سبحه الابرار" نوشته شده است.
می شد اندر حشم و حشمت و جاه
پادشه وار وزیری در راه
هوش مصنوعی: در دنیای ثروت و مقام، مانند یک پادشاه، وزیری در مسیر زندگی می‌تواند وجود داشته باشد.
گرد او حلقه مرصع کمران
موکبش ناظم عالی گهران
هوش مصنوعی: دیوانه‌وار به دور او جمع شده‌اند، مانند جواهراتی که در یک زنجیر زیبا کنار هم قرار دارند و موکبش به گونه‌ای است که مقام والای نخبگان را به نظارت می‌کشاند.
دیدن حشمت او باده اثر
چشم نظارگیان مست نظر
هوش مصنوعی: چشیدن زیبایی و بزرگی او در نگاه، تأثیر شگرفی بر دل‌ها دارد و به نوعی همه را مدهوش می‌کند.
هر که آن دولت و حشمت نگریست
بانک برداشت که این کیست، این کیست؟
هوش مصنوعی: هر کسی که آن مقام و بزرگی را ببیند، تعجب می‌کند و می‌پرسد که این شخص کیست.
بود چابک زنی آن جا حاضر
گفت: تا چند که این کیست آخر؟
هوش مصنوعی: زنی چابک و فعال در آنجا حاضر بود و گفت: تا کی باید منتظر بمانیم تا ببینیم این شخص کیست؟
رانده ای از حرم قرب خدای
کرده در کوکبه ی دوران جای
هوش مصنوعی: تو از حریم قرب الهی طرد شده‌ای و حالا در گردونه دنیا جا گرفته‌ای.
خورده از شعبده ی دهر فریب
مبتلا گشته به این زینت و زیب
هوش مصنوعی: زندگی با ترفندهای زمان به ما آسیب رسانده و ما در دام زیبایی‌ها و جذابیت‌ها گرفتار شده‌ایم.
زیر این دایره ی پر خم و پیچ
مانده ای از همه محروم به هیچ
هوش مصنوعی: زیر این آسمان پر از چرخش و پیچ، تو به دور از همه چیز و همه کس مانده‌ای و هیچ چیزی نصیبت نشده است.
آمد آن زمزمه در گوش وزیر
داشت در سینه دلی پند پذیر
هوش مصنوعی: آن زمزمه‌ای که به گوش وزیر رسید، دلی آماده برای پذیرش پند و نصیحت در سینه‌اش داشت.
در هدف کارگر آمد تیرش
صید شد کوه سپر نخجیرش
هوش مصنوعی: کارگر با هدف مشخصی تلاش کرد و به هدف خود رسید، همان‌طور که تیر شکارچی به هدف خود یعنی شکار می‌رسد.
همه اسباب وزارت بگذاشت
به حرم راه زیارت برداشت
هوش مصنوعی: همه امکانات و تجهیزات مربوط به وزارت را کنار گذاشت و به سوی خانه خدا به راه افتاد تا زیارت کند.
بود تا بود در آن پاک حریم
همچو پاکان بدل پاک مقیم
هوش مصنوعی: در آن مکان مقدس تا زمانی که بود، مانند افراد پاک و نیکو، دل پاکی در آنجا اقامت گزیده بود.
ای خوش آن جذبه که ناگاه رسد
ناگهان بر دل آگاه رسد
هوش مصنوعی: خوشا آن حالتی که ناگهان به سراغ انسان بیاید و به قلبش آگاهانه نفوذ کند.
صاحب جذبه ز خود باز رهد
وز بد و نیک ز خود باز رهد
هوش مصنوعی: کسی که دارای جذبه و احترام است، از خود و از خوب و بد فاصله می‌گیرد و به اطرافش توجه نمی‌کند.
جای در کعبه ی امید کند
روی در قبله ی جاوید کند
هوش مصنوعی: در دل خود امیدی مانند کعبه دارد و به سوی سامانی ابدی و همیشگی می‌نگرد.
اعرابئی گوشت همی خورد و سه فرزندش در اطرافش نشسته بودند، سرانجام از خوراک وی جز استخوانی کم گوشت باقی نماند.
هوش مصنوعی: یک اعرابی در حال خوردن گوشت بود و سه فرزندش در کنار او نشسته بودند. در پایان، تنها تکه‌ای استخوان کم‌گوشت از خوراک او باقی ماند.
وی فرزندان را گفت: هر کس که خوردنش را نیک تر وصف کند، از آن او باشد. اولی گفت: چنانش بخورم که کسی نداند استخوان از سال پیش است یا امسال. گفت نیک گفتی.
هوش مصنوعی: او به فرزندانش گفت: هر کسی که بتواند بهترین توصیف را از غذایش ارائه دهد، آن غذا برای او خواهد بود. یکی از فرزندان گفت: من آنقدر خوب می‌خورم که کسی نمی‌تواند بفهمد استخوان متعلق به سال گذشته است یا امسال. او گفت: خوب گفتی.
دومی گفت: چنانش بخورم که ذره ای در آن باقی نماند. گفت: نیک گفتی. سومی اما گفت: من استخوان آن را خورش کنم. پدر گفت: تو بردارش.
هوش مصنوعی: دومی گفت: آنقدر می‌خورم که هیچ چیزی از آن باقی نماند. او گفت: خوب گفتی. اما سومی گفت: من استخوان آن را می‌خورم. پدر گفت: تو آن را بردار.
خلیفه ای را گفتند: چرا غلامان خویش را نمی آزاری؟ گفت: ایشان امنای ما بر ما هستند. اگر بترسانیمشان، چگونه از ایشان ایمن باشیم؟
هوش مصنوعی: به یک خلیفه گفتند: چرا به خدمتکارانت آسیب نمی‌زنی؟ او پاسخ داد: آن‌ها به ما اعتماد دارند و در امانت‌داری ما شریک هستند. اگر آن‌ها را بترسانیم، چطور می‌توانیم از امنیت خود با ایشان مطمئن باشیم؟
ابوتمام، سخن به تعقید همی گفت. گفتندش چرا چیزی نمی گوئی که فهم شود؟ گفت: چرا چیزی را گفته میشود نباید فهم کنیم؟
هوش مصنوعی: ابوتمام به گونه‌ای سخن می‌گفت که درک آن دشوار بود. از او پرسیدند چرا چیزی نمی‌گوید که قابل فهم باشد؟ او پاسخ داد که چرا باید هر آنچه گفته می‌شود، قابل درک باشد؟
مأمون عتابی را گفت: مروت چیست؟ گفت: ترک لذت، دوباره پرسید: لذت چیست؟ گفت: ترک مروت.
هوش مصنوعی: مأمون از عتابی پرسید: مروت چه چیزی است؟ عتابی پاسخ داد: یعنی ترک لذت‌ها. مأمون دوباره سؤال کرد: لذت چیست؟ و عتابی گفت: یعنی ترک مروت.
مردی را پرسیدند در عشق فلان زن تا کجا رسیدی؟ گفت سوگند که ماه را در خانه ی او پر نورتر از ماه در خانه ی دیگری بینم.
هوش مصنوعی: مردی را درباره عشقش به زنی پرسیدند که تا چه حد پیش رفته است. او پاسخ داد که قسم می‌خورد که ماه را در خانه او روشن‌تر و زیباتر از هر جای دیگری می‌بیند.
وزیری گفت: هر گاه کسی در محضرم بنشست، با توجه به دگرگونی زمانه و تغییرپذیری ایام و دست بدستن گشتن مشاغل، پنداشتم که من در محضر او بنشسته ام.
هوش مصنوعی: وزیری گفت: هر وقت کسی در حضور من می‌نشست، با در نظر گرفتن تغییرات زمان و دگرگونی‌های روزگار و تغییر مشاغل، احساس می‌کردم که خودم در محضر او نشسته‌ام.
مادر اسکندر چنین دعایش کرد: خداوند ترا سعادتی دهد که خردمندان به خدمتت خیزند. و خردی ترا ندهد که سعادتمندان به خدمتت گیرند.
هوش مصنوعی: مادر اسکندر برای او دعایی کرد و از خدا خواست که او را به سعادت برساند به طوری که عاقل‌ها به خدمت او بیایند، اما نزد او دانشی قرار ندهد که خوشبخت‌ها به خدمتش مشغول شوند.
بایزید بسطامی گفت: زاهد آن نیست که مالک چیزی نبود. زاهد آن است که چیزی مالک او نبود.
هوش مصنوعی: بایزید بسطامی بیان می‌کند که زاهد واقعی کسی نیست که چیزی در اختیار نداشته باشد، بلکه زاهد کسی است که هیچ چیز او را در چنگال خود نداشته باشد و او به چیزها وابسته نباشد.
ابن سماک واعظ گفت: ای فرزند آدم، تو از زمانی که هستی یافته ای، به زندان اندری، آن گاه که در پشت پدری یا رحم مادری یا گاهواره ای یا مکتبی بزندان اندری.
هوش مصنوعی: ابن سماک واعظ می‌گوید: ای انسان، از زمانی که به دنیا آمده‌ای، زندگی‌ات مانند یک زندانی بوده است؛ زمانی در پشت پدرت، زمانی در رحم مادرت، زمانی در گهواره و زمانی هم در مدرسه.
پس از آن نیز بزندان کوشش بهر عیال اندری و بعد نیز به گور اندر زندانی هستی. پس بهر خویش آن خواه که پس از مرگ زندانی نباشی.
هوش مصنوعی: پس از اینکه انسان به دنیا می‌آید، تمام تلاشش را برای تأمین معیشت خانواده‌اش صرف می‌کند و در نهایت به گور سپرده می‌شود. بنابراین، فرد باید به فکر خود باشد و تلاش کند که بعد از مرگ به زندان نباشد.
ارسطو گفت: خردمند با خردمند دیگر موافقت کند. جاهل اما نه با خردمند موافقت کند و نه با جاهل دیگر. همچنان که خط مستقیم بر خط مستقیم دیگر، منطبق شود. اما خط کج با خط مستقیم یا خط کج دیگر منطبق نگردد.
هوش مصنوعی: ارسطو بیان کرده است که افراد خردمند با یکدیگر هم‌نظر هستند. در مقابل، افراد نادان نه تنها با خردمندان توافق ندارند بلکه حتی میان خودشان نیز توافقی وجود ندارد. او این وضعیت را به خطوطی تشبیه می‌کند که خطوط مستقیم با یکدیگر هم‌راستا می‌شوند، اما یک خط کج نمی‌تواند با یک خط مستقیم یا حتی یک خط کج دیگر هم‌راستا شود.
فضیل را میشی بود. یک بار از علوفه ی امیرزاده ای اندکی بخورد. فضیل از آن پس شیر آن را ننوشید.
هوش مصنوعی: فضیل یک میش داشت. یک بار کمی از علوفه‌ای که متعلق به امیرزاده بود، خورد. از آن زمان به بعد، فضیل شیر آن میش را ننوشید.
سلطان محمد، کس به نزد خلیفه، القادر بالله بفرستاد و وی را تهدید کرد که بغداد را خراب کنم و خاک آن بر پشت فیلان به غزنه برم.
هوش مصنوعی: سلطان محمد فردی را به نزد خلیفه، القادر بالله فرستاد و به او هشدار داد که اگر خواسته‌هایش تأمین نشود، بغداد را ویران خواهد کرد و خاک آن را بر روی فیل‌ها به غزنه منتقل خواهد کرد.
خلیفه نامه ای در پاسخ فرستاد که بر آن نوشته بود «الم » و جز آن چیزی دگر ننگاشته بود. محمود معنی آن ندانست و دانشمندانش نیز در حل رمز متحیر ماندند.
هوش مصنوعی: خلیفه نامه‌ای پاسخ داد که فقط بر روی آن کلمه «الم» نوشته شده بود و هیچ چیز دیگری نبود. محمود نتوانست معنای آن را بفهمد و علمای او نیز در decipher کردن رمز آن حیران ماندند.
تمامی سوره های قرآن را که در آغازش حروف ا، ل و م بود گرد کردند و مراد حاصلشان نشد. بین نویسندگان اما جوانی بود که بدو اعتنائی نمی کردند.
هوش مصنوعی: تمامی سوره‌های قرآن که با حروف ا، ل و م شروع شده‌اند، جمع‌آوری کردند، اما به نتیجه‌ای نرسیدند. اما در میان نویسندگان، جوانی وجود داشت که به او توجهی نمی‌کردند.
وی گفت: اگر سلطان اذن دهد، این رمز حل کنم. اجازت داد. وی گفت: مگر پادشاه وی را با اعزام فیل تهدید نکرده است؟ گفت: بلی.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر پادشاه اجازه بدهد، این راز را فاش می‌کنم. پادشاه اجازه داد. سپس او پرسید: آیا پادشاه او را با فرستادن فیل تهدید نکرده است؟ پاسخ داد: بله.
گفت: وی بنوشته است «الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل » سلطان سخن وی را نیک یافت و وی را به خود نزدیک ساخت و جایزه داد.
هوش مصنوعی: او گفت: در نوشته‌اش آمده است «آیا ندیدی که پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد؟» سلطان این سخنان را پسندید و او را به نزد خود فراخواند و جایزه‌ای به او داد.
اعراب صدمین سال تاریخ را «حمار» گویند. مروان حمار را نیز از آن رو به حمار ملقب کرده اند که به صدمین سال در رأس دولت بنی امیه بود.
هوش مصنوعی: اعراب سال صدم تاریخ را "حمار" نامیده‌اند. مروان حمار به این نام مشهور شده زیرا در آن سال در راس حکومت بنی‌امیه قرار داشت.
در کتاب جلاء الارواح مذکور است که: هارون الرشید از موسی بن جعفر(ع) پرسید: چگونه گویند که شما به رسول خدا نزدیکتر از مائید؟
هوش مصنوعی: در کتاب جلاء الارواح آمده است که هارون الرشید از موسی بن جعفر(ع) پرسید: چگونه می‌گویند که شما به رسول خدا نزدیک‌تر از ما هستید؟
فرمود: اگر رسول خدا(ص) بدین جهان آید و دختر ترا کدخدائی کند، به او دهیش؟ گفت: سبحان الله، من بدین کار بر عربان و عجمان افتخار کنم. فرمود: ولی او دختر من کدخدائی نکند و منش نیز ندهم.
هوش مصنوعی: فرمود: اگر پیامبر خدا(ص) به این دنیا بیاید و دختر تو را به عنوان ریس قبیله معرفی کند، آیا به او چیزی می‌دهی؟ پاسخ داد: سبحان الله، من به این کار بر عرب‌ها و عجم‌ها افتخار می‌کنم. فرمود: اما او دختر من است و من هم چیزی به او نمی‌دهم.
در روایت دیگر آمده است که امام وی را چنین پاسخ داد که: آیا رواست که رسول خدا به حرم تو درآید و زنان تو بی حجاب باشند؟ رشید گفت: نه. فرمود: اما وی به حرم من درآید و زنان من چنان باشند. رشید گفت: راست گفتی.
هوش مصنوعی: در روایت دیگری آمده که امام به او پاسخ داد: آیا درست است که پیامبر خدا به حرم تو بیاید و زنان تو بدون حجاب باشند؟ رشید پاسخ داد: نه. امام فرمود: اما او می‌تواند به حرم من بیآید و زنان من اینگونه باشند. رشید گفت: تو راست می‌گویی.
از آن اندیشه کن کاین جان بدبخت
بزندان فراموشان کشد رخت
هوش مصنوعی: به این فکر کن که این جان بیچاره به دست کسانی که به فراموشی سپرده شده‌اند، از دنیا می‌رود.
کسی کو از تو بسیار آورد یاد
همی گوید که مسکین آدمیزاد
هوش مصنوعی: کسی که همیشه به یاد توست، می‌گوید که آیا آدمی به این مسکینی و بی‌چیزی گرفتار شده است؟
هر چه مفهوم عقل و ادراک است
ساحت قدس او از آن پاک است
هوش مصنوعی: هر چیزی که معرفت و فهم به حساب می‌آید، در دنیای مقدس او جایی ندارد و از آن دور است.
بوریاباف اگرچه بشکافد
مو به صنعت، حریر کی بافد؟
هوش مصنوعی: اگرچه بوریاباف توانایی دارد که مو را به دقت و مهارت بشکافد، اما آیا در نهایت می‌تواند حریر را ببافد؟
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
هوش مصنوعی: اگر در معامله‌ای با سود و زیان مواجه شدی، نگران نباش و غمگین نشو. به جای آن، خوشحال باش.
یادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
هوش مصنوعی: اگر به یاد کسی باشی و دل به او بدهی، هیچ چیز نمی‌تواند تو را از خطر دور کند؛ حتی قدرت و ثروتِ سلیمان هم ممکن است به باد برود.
حافظ گرت زپند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
هوش مصنوعی: اگر از نصایح و اندرزهای حکیمان خسته و کلافه هستی، بهتر است داستان را کوتاه کنیم و زندگی‌ات را طولانی و شاداب نگه‌داریم.